گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار دیگر
 با قطار شب وروز


در نهانخانه ی روزان وشبان دلسرد
سخنانی برجاست
سخنان ست آری
ازنوای دل افسای تن بیماری
زیردندانه ی فرتوت شب تیره هنوز
با قطار شب وروز.

لخته ی دود بیابان گذری
همچنان می گذرد
وز دروبام وشکاف دیوار
راه بیرون شدن ازخانه هرآن حرف نهان می سپرد.
با قطار شب و روز.
که شبان کج وروزان سیه غافله را
می دهد با هم پیوند
گوش من مدفن آن حرف نهان می ماند
نه به دل خوش آیند
وبه منقارقوی پنجه اش آن حرف نهان
آشیان با رگ من می سازد
وززبان دل من می آید
هرزمان قدرت اندوز
گرچه ازمن بدراو
با قطار شب وروز.

من چه خواهم گفتن
که چه گفتند دو بیمار به هم
گفت:« آن آهوی خوش»گفت:«رمید»
گفت:«آن نرگس تر»گفت:«فسرد»
اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۸

تایپ شده توسط پری جلالی پور