گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار دیگر
پسر


نان نمی داد به مادر فرزند
شکوه ازوی برحاکم بردند
گفت حاکم به پسر: واقعه چیست؟
برهان گفت : مرا واقعه نیست
گفت او را: برهی یا نرهی
نان به مادربه چه عنوان ندهی؟
داری ازخرج زیاده؟ـــ دارم
از چه رو می ندهی؟ ـــ مختارم.

این سخن حکمروان چون بشنفت
به غضب آمد و درهم آشفت
داد در دم به غلامی فرمان
به شکم بندندش سنگِ گران
پس به زندان ببرندش از راه
بنهندش که برآید نه ماه
نگذارند فرو کرد این سنگ
تا مگر آید از این سنگ به تنگ.

بانک برداشت به تشویش پسر
که: ازاینگونه سیاست بگذر
تا به نه ماه بُنِ سنگِ گران
به خدا نیست مرا طاقت آن
گفت: چونی که تامل نکنی
خرج مادر تو تحمل نکنی
پس چِسان کرد تحمل زنِ زار
تا به نُه ماه تو را بی گفتار؟

۲۲ آذرماه سال ۱۳۰۶

تایپ شده توسط پری جلالی پور