گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار دیگر
 روز بیست ونهم

روز بیست و نهم اردیبهشت
ازهمه روز بتر یا بهتر
هست با گردش هر لحظه ئی او
چشم سر، چشم تن من بر دَر.

تا رسد مهمان هرجاست درَی
زن! درخانه عبث باز مکن
چو جوابی نه به پرسش بینی
پس د ربگذر و آواز مکن.

آشنا دست مکن با چیزی
کز صدائیش نباشد آزار
چون گریزد به صدا، بس که لطیف
خانه را خلوت با او بگذار.

برگ سبزی و کف نانی خشک
زود بردار به سفره ست اگر
ژنده ریخته گر در کنجی
سوی آن پستوی ویرانه ببر.

من نمی خواهم مهمان داند
که ندارست ورا مهمان دار
شری* کوچک را با من ده
هر چه را یک دم خاموش گذار.

خط به خط سایه زهر سایه کنون
می کشد چهره ی اویم دربَر
هرچه کاهیده به هرج افزوده
که نماید به پسر، شکل پدر.

از پس این همه مدت او باز
همچنان ست و بدان شکل که بود
پدرم پیرنگشته ست هنوز
سفر او را ننموده ست عنود.

شکل او نرم گرفته ست قرار
سینه ی پهنش با شانه به جنگ
با همان سبلت آویخته اش
با دو چشمان خوشِ میشی رنگ.

می برد دل زره سینه ی من
منش آن مرغ پرانیده زدست
همه آغوشم و تا کی بوسد
بسته ام چشم ولبم بگشوده ست.

به لبانش لب من آمده جفت
چو به دل آرزوی دیرینه
به هوایی که کُنم یا نکنم
جفت با سینه ی پهنش سینه.

می برد دستم تا گیرد دماغ
خبر ازدستش دردستم گرم
پس نگاه من غرق ست دراو
اندرآغوش ویم خامش ونرم.

ندهد دل که ز مَن دور شود
ندهم ره که ز راهی برود
چون خیالی که درآید دردل
اگراز راه نگاهی برود.

زن! نگفتم در خانه مگشا
تا بیابد اوهرجاست درَی
هیچ وقتی نه فراموش کند
پسری را پدری یا پدری را پسری.

*شری= شراگیم

۲۹ اردیبهشت ماه سال۱۳۲۵

تایپ شده توسط پری جلالی پور