گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار دیگر
 قلب قوی

دیده ئی یک گلوله یا تیری
که به خاک اندرآورد شیری؟
دیده ئی پاره سنگ کم وزنی
که چو از مبدأش برون بپرد
دلِ بحرِ عظیم را بدرد
درهمه موج ها شود نافذ
ای نبوده دمی به دهرآرام
پی هنگامه ی دل ناکام
مرَد، ای بی نوای راه نشین
پاره ی آن سنگ وآن گلوله تویی
که تو را انقلاب و دست تهی
می کند سوی عالمی پرتاب
گرچنین بنگری به قصه ی خویش
ننگری بعد ازاین به جثه ی خویش
وقع ننهی که هیکلت خُرد ست
پیش این آسمان پهناور
چه تفاوت اگر برآری سر
اندکی مرتفع و یا کوتاه
نشود پهنی و بلندی تو
مایه ی عزّ وارجمندی تو
ارجمندی پس ازکجا پیداست؟
ارجمندی زقوّتِ دلِ توست
همه زانجاست آنچه حاصل توست
چو تو را دل بود ،به دل بنگر
پی دشمن بسی لجاجت کن

چون لجاجت کند، سماجت کن
مرد را زندگی چنین باید
خیز با قوّت دل و امید
شب خود را بکن چو روز سفید
خصم با هیکل وتو با دلِ خویش
خویش را با سلاح زینت کن
از همه جانبه مرمّت کن
خانه ای را که فقر ویران کرد
۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵

تایپ شده توسط پری جلالی پور