گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار دیگر

گرگ

زمستان چون تنِ کهسار یکسر
شود پوشیده از لبادّه ی برف
درآن موسم کزآن اطراف دیگر
به گوش کس نیاید از کسی حرف.

در آن موسم که هر جایی سفید ست
زِ دانه، مرغ صحرا نا امید ست
رَمه در خوابگاهش ناپدید ست
زمان کیدِ گرگان پلید ست.

به روی قلّه ها گرگِ درنده
رَمه را درکمین بنشسته باشد
شود گاهی عیان و گه خزنده
به حیله چشم ها را بسته باشد.

بلایی مُبرم ست آن حیله گردان
مهیا گشته از بهر دریّدن
به یک غفلت ز سگ یا مردِ چوپان
فرو آید، کند با گله دیدن.

بدین سان بر سرِایوانش ارباب
چو گرگان در کمین سود باشد
خورَد،غلتد، کند بسیارها خواب
دلش پُر کین، کفش بی جود باشد.

شما را بنگرد از راهِ بالا
چو کوشیدید و حاصل گشت بسته
ای ابله کشتارِ نا توانا
فرود آید هم این گرگ نشسته.

۴ مردادماه سال ۱۳۰۵


پور تایپ شده توسط پری جلالی