گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار دیگر
 لاشخورها

درکارگاه کشمکش آفتاب وابر
آنجا که در مِه ست فرو روی آفتاب
ویک نم ملایم
درکوه می رود
ودر میان درّه به اطراف جوی آب
یک زمزمه ست دائم
با آنچه می رود
بالای یک کمر.
ناگاه لاشخورها
دو لاشخور که پیر و نحیف اند
ازحرص لاشخواری
بر مشت استخوان نشسته
با هم قرین وهمدم وبا چشم های سرخ
بسته نظر به هم
دیگرچه همدمی و چه راز دل ست این
این انس با چه صفت می شود قرین
آنها چرا شده اند دراین وقت همنشین
این را کس نداند
لیکن هرآن یکی که بمیرد ازاین دودوست
آن دیگری بدرّد ازآن مرده گوشت و پوست
آنها برای تغذیه ی گوشت های هم
اینسان به هم
نزدیک می شوند.
۱۶ فروردین ماه سال ۱۳۱۹

تایپ شده توسط پری جلالی پور