گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار دیگر
نطفه بند دوران

هر چه درکار خودست
یاسمن ساقش عریان می پیچد
به تن کهنه جدار
وجداری که شکافیده زهم
می نماید دیوار
و اهرمن رویی
تیرگی بر سر هر تیرگی ئی
به هم آورده به هم می بندد
یأس می گوید راهی نیست
بیم می گوید برخیز، اما
نطفه بند دوران
درنهان جاش نهان
به همه می خندد.

گرم در کار خودست
همچنانی که کاهرمنی
و جدار کهنه
وبه ساقش عریان یاسمنی

همه درهم می ریزد
می نهد آن که به زیرست به رو
وانکه به وی میآرد سوی زیر
و بهم ریخته ئی را به نها نجای که هست
او به هم می آمیزد.

یأس می گوید: راهی نیست
بیم می گوید: برخیز
تا رگ و پوست ز نور دست
نه بهم پیوندد
لیک درخنده چو صبح
دل چو دریاش به جوش
پای تا سرهمه هوش
به همه می خند د
نطفه بند دوران
در نهانجاش نهان.

۲۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۹

تایپ شده توسط پری جلالی پور