گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار دیگر
 یادگا ر
در دامن این مخوف جنگل
واین قلّه که سر به چرخ سوده ست
اینجاست که مادرِ منِ زار
گهواره ی من نهاده بودست
اینجا ست ظهور طالع نحس
کامد طفلی زبون به دنیا
بیهوده بپرورید مادر
عشق آمد ودرروی آشیان ساخت
بیچاره شد او زپای تا سر
دل داد ندا بدوکه: بر خیز
اینجاست که من به ره فتادم
بودم با برّه ها هم آغوش
ابروگل وکوه پیش چشمم
آوازه ی زنگ گلّه در گوش
با ناله ی آب ها هماهنگ
اینجا همه جا ست خانه ی من
جا ی دل پرفسانه ی من
این شوم و زبون دلم که گم کرد
از شومی اش آشیانه ی من
اینجاست نشان بچگی ها
هیچم نرود ز یاد کان جا
پیرزنگی رفیق خانه
می گفت برای من همه شب
نقلی به پسندِ بچگانه
تا دیده ی من به خواب می رفت
خیزید می از میانه ی خواب
هر روز سپیده دم بدانگاه
که گلّه ی گوسفندِ ما بود
جنبیده زجا فتاده برراه
بزغاله زپیش وبرّه ازپی
من سرز دواج کرده بیرون
دو دیده برابر روی صحرا
که توده شد چو پیکر کوه
حلقه زده همچو موج دریا
از پیش رمه بلند می شد
دو گوش به بانک نای چوپان
وان زنگ بز بزرگ گله
آواز پرندگانِ کوچک
وان خوب خروسک محله
کز لانه برون همی پریدند
وز معرکه ی چنین هیاهو
من خرّم وخوش زجای جسَته
فارغ زدی وزرنج فردا
از کشمکش زمانه رسَته
لب پرزتبسّم رضایت
دل پرزخیال وقت بازی
نا گاه شنیدمی صدائی
این نعره ی بچّه های ده بود
های،های، رفیق جان کجایی؟
ما منتظریم، از پس در
من هیچ نخورده، کف زننده
برسرنه کله، نه کفش بر پای
یکتای به برسفید جامه
زنگوله بدست جسَته از جای
از خانه به کوه می دویدیم
مادرمی گفت: بچه آرام
می کرد پدربه من تبسّم
من زلف فشانده شعر خوانان
در دامن ابر می شدم گم
دنیا چو ستاره می درخشید
اینجاست که عشق آمد وساخت
از حلقه ی بچه ها مرا دور
خنده بگریخت از لب من
دل ماند زانبساط مهجور
دیده به فراق قطره ها ریخت
ای عشق، امید، آرزوها
خسته نشوید دردل من
تا چند به آشیانه ماندن
دیدید چه ها زحاصل من
که ترک مرا دگر نگویید
ای دور نشاط بچگی ها
برقی که به سرعتی سرائی
ای طالع نحس من مگر تو
مرگی که به ناگهان درآیی
ایام گذشته ام کجایی؟
بازآی که از نخست گردید
تقدیرتو برسرم نوشته
بوسم رخ روز، و گیسوی شب
کز جنس تواند ای گذشته
هر لحظه ز زلف توست تاری
ازعمرهرآنچه بود با من
نزد تو به رایگان سپردم
ای نادره یادگار عشقا
مُردم زبرِ تو دل نبُردم
تا با غم خود ترا سرشتم
بازآی چنان مرا بیفشار
تا خواب ز دیده ام ربایی
امید دهی به روزگاری
کز تو نبود مرا جدایی
بازآ که غم ست طالب غم
حمل سال ۱۳۰۲
تایپ شده توسط پری جلالی پور