گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار نیمایی
زن انگاسی

سوی شهرآمد آن زنِ انگاس
سیر کردن گرفت از چپ و راست
دید آئینه ئی فتاده برخاک
گفت: حقا که گوهری یکتاست!
به تماشا چوبرگرفت و بدید
عکس خود را، فکند و پوزش خواست
که: ببخشید خواهرم! به خدا
من ندانستم این گهُرزشماست!

ماهمان روستا زنیم درست
ساده بین،ساده فهم، بی کم و کاست
که درآئینه ی جهان برما
ازهمه ناشناس تر،خود ماست.

۱۸جدی سال۱۳۰۲

انگاس : نام دهکده ئی ست در کجور که مردم آن به پاک دلی و سادگی مشهورند.