انگاسی (بازگشت به ده)
خواست انگاسی ابله که به ده،
زود تر بر گردد از جای رمه.
بی خبر از ره دور اندیشی،
ز رفیقان همه گیرد پیشی.
دید کآن ابرسبک خیزترک،
ازخراوست بسی تیز ترک،
از فرازکمر کوه بلند،
جسَت و پا برسر آن ابر افکند.
بعد چون شد، نه به کس مکتوم ست،
من نمی گویم و پُر معلوم ست
بینوا شوق سواری بودش،
شوق ره سوی عدم بنمودش
هرکه برگشت به ده از ره گَشت،
او زدهِ رفت و دگرباز نگشت،
زود می خواست به مقصود رسید،
تا ابدچهره ی مقصود ندید.
ابلهی را هم از این سان سختی ست
فکر ابله، سببِ بد بختی ست .
آنکه نا بیند نزدیک به خویش،
نتواند که بوُد دور اندیش.
۲۸ مهر ۱۳۰۷
تایپ شده توسط پری جلالی پور