گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار نیمایی
روی جدارهای شکسته


روی جدارهای شکسته

شوق و خیال خوردش با جای داشته
و امّید طعمه بر زبر سنگ خاره ایش
بر پای داشته
دیری ست یک گرسنه به دل لاشخور پیر
خاموش وار نشسته
روی جدارهای شکسته.

روی نمای ساختمان ها
کز هر گشاد آن
آبادی دروغی
بر پای صف زده، رده بسته
بیهوده نیست حیوان، با معده اش گرسنه
کافتاده ازفغان وخروشست
در کارگاه پر ولع هرنگاه او
بسیار امید طعمه بجوشست.

برهرکجا نشیتد
از هر طرف که بیند
درچشم ها که ازمه هّرای آفتاب
بگشاده یا بگسسته
روی جدارهای شکسته.

او از همین زمان مزه نا چشیده را
در گردش آوریده به کامش
زین گردش نهانی، منقارهاش تیز
هرلحظه می گشاید
نا جسته می ستاند
نا دیده می رباید
و تنگنای معده ی او ازخُورَش تهی
آهنگ بی شمار خوری را
با معده می سراید.

طعم مدید طعمه ی خود را
می آکند به هررگ بی تاب
آری جدار معده ی خشکش
می گیرد از ره آن آب.

در معرض نگاه امید آشناش نیست
جز پوستواره ئی.
وین زنده دان ( ستوه ز بسیار خوراکی )
جز طعمه ی دم دگر لاشخواره ئی.

نوبت زوالشان را اعلام می کند
مرگ ایستاده ست و از آنان
(با جنبشی که در دم آخر
هر زنده رابه نزع روانست)
تن رام می کند.

می داند این حکایت را لاشخوار پیر
نوبت شمار حوصله آور
آن جیره خوار مرگ
در دشت های خامش بنیاد
کشتارها که خواهد افتاد
وز مژده ی امید دمبدمش هست مست او
در رقص با خیال چنان مست هست او.

زین روی بیند آنچه نه کس بیند
روُیای یک جدال پراز وحشتش به چشم
طرح افکنیده در سر او شکل آن جدال
هرلحظه می نشیند.
آن دم که می نماید ازدور
چون لخته ئی به دود
سرمی دهد تکان
و او متصل نوکش را می آورد فرود
برسنگ ها که گویی از صبر همچو او
با هم نشسته، دسته ببسته
روی نمای ساختمان ها
روی جدارهای شکسته.

مهر ماه سال ۱۳۲۶
تایپ شده توسط پری جلالی پور