گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار نیمایی
صدای چنگ

یارم در آینه به رخ آرایشی بداد
وآمد مرا به گوشه ی ایوان خویش جُست
برداشت همره وسوی صحرا روانه شد
آن دم که آن شقایق وحشی، زکوه رُست
بنشست بی مهارت و مست ازغروِر خود
با من هرآن چه زد، همه زد لحن نادرست
بیچاره را خبر زصداهای من نبود
هم نه خبرزشیوه ی آن پنجه های سُست
آشفته شد که « این چه صدائی ست دلخراش
توکاین چنین نبودی، ای چنگ من، نخست »
من گفتمش که « این نه صدای من ست، من
خواندم بر آن نواخته ات، این صدای تسُت ! »

آذر ماه سال ۱۳۰۸