گنَدِنا
بیشه بشکفته به دل بیدارست
یاسمن خفته درآغوشش نرم
سایه پرورده ی خلوت، توکا
می خرامد به چراگاهش گرم.
اندرآن لحظه که مریم مخمور
می دهد عشوه، قد آرسته « لرَک »*
در همان لحظه، کهن افرائی
برگ انباشته در خرمن برگ.
« گندنا» نیزدراین گیراگیر
سربیفراشته، یعنی که منم !
وندراندیشه ی این ست عبث
که به شاخی بتنم یا نتنم.
سال ۱۳۲۶
*لرُک : گیاهی جنگلی
گندَنا: گیاهی درکنار شالیزاروبد بو
افرَا: درخت جنگلی
به واژه نامه تبری مراجعه فرمائید