گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار نیمایی
مردگان موت


مردگان موت با هم بزم برپا کرده می خندند
زنده پندارند خودشان را
استخوان ها می درخشد هر کجا پهلو به پهلو روی دندان ها
دنده برهردنده بگرفته ست پیشی.
چشم رفته، کاسه ی سر کرده جای چشم ها خالی.

چند دیوار شکسته
مردگان موت می خندند، آن ها راست حالی
می کشد انگشت بی جانشان
در جهان زندگان هر دم خیالی
بوی می آید، هیس
هیس! ازآنجاخاسته یک مرده بر پا
به سرودی که سروده ست
سرد و نفرت زای برکرده ست آوا.

مرده ئی بر خاسته
نام دیگرمرده ی مشهورمی دارد
مرده ئی یک زنده را با چشم های باز
از ره در دور می دارد.

پنجره ام را ببند ای زن !
شیشه ها را گلِ فرو کش !
منظراین جنب و جوش موت را در پیش چشم من بهم زن !
من نمی خواهم کسم بیند
یا بینم کس.
در تمنای نگاه بی سئوالم
وردیف رنج های بی شمار من
درد های استخوانم بس.

مردگان موت با هم شاد می خندند
با عصیر غارت خود
در جهان زندگانی
می کنند آیا جدا از زندگی زندگان، یک زندگانی نهانی ؟

در فتیله روغنی نیست
سقف دارد می شکافد
هست با هرمرده ئی، خش خش
هیس ! تکان از جا مبادا !
پنجره ام را به زیر گلِ فرو .

دی ماه سال ۱۳۲۳

*به مناسبت این سگ های ناقابل که در صدمین سال مرگ « کریلوف » در تهران مجلس کردند، گفتم . همین مداحان پادشاه قبل