گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار نیمایی
 عقاب نیل


دردرّه های نیل عقابی ست، کان عقاب
همچون شب سیاست،
از پای تا به سر
چشمان اوچنان، که فروزندگان برآب
منقارهاش خوف،
رفتارهاش شّر
توفنده ئی شناورو،ابری ست تن گران
درگشتگاه خود
گشت آورد اگر.
وندر گهِ قرارش، برخاک داده تن
سیلی ست منجمد،
ناگه به رهگذر
لکن چوافکندش پیری، سوی شکست
ماند زچشم کور،
وزگوش هاش کر
پرها فشاندازتنش، آن آسمان نورد
پُردارد اودل،
ازامید پرثمر.
یک جا تپیده باغم و،غم نز دلش برون
می کوبدازغمش،
برسنگ سخت، سَر
تا آن جا که جوجگانش، زی چشمه ئی برند
آبش شفای،
هرفرتوت جانور
وان مام پیررا، تن شویند و بسترند
وزنوجوان شود،
چونان که پیش تر.
زین گونه، یک عقاب دگرنیزمانده پیر
بگسسته ازنهیب،
دل بسته برمَقر.
مانده به تن شکسته و، اندوهگین به دل
چون چشم هاش گوش،
خالی ِزهرخبر
ازجا نمی رود، وگرازجای می رود
واماندگی او،
اورا شده هنر
نه با تنش سلامت و، نه قوتش به طبع
نزقوّت دِگر
یک لحظه بهره وَر
پوسیده استخوان را ماندَ، چو آتشی ست
کاورا نمانده جز
خاکستری به سَر
خوبسته با خراب و، خرابش درآرزو
روزکمال اوست،
خوابی به چشم تر
شوئید بایدش همه انداِم نا تمیز
اوسرش تا به پا،
ازپای تا به سَر
بسترد باید، ازتن با خواب رفته اش
هرزخمدارجا،
هرجای بسی اثر
تا تن نوی بگیرد، ازاو بایدش برید
هرعضونادرست،
هرگونه کهنه پَر
باید به آب چشمه ی خود کردش آشنا
با تنش سازگار،
درجانش گارگر
با دستکاردیگر، این پیرمُرده وار
باید شود جوان
باید شود دگر.
تیر ماه سال ۱۳۰۸