گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار نیمایی
منِ لبخند

از درون پنجره ی همسایه ی من، یا زنا پیدای دیوار شکسته ی خانه ی من،
از کجا یا از چه کس دیری ست،
راز پرداز نهان لبخنده ئی این گونه در حرف ست :

من دراین جایم نشسته.
از دل چرکین دم سرد، هوای تیره با زهرنفس هاتان رمیده،
دل به طرف گوشه ئی خاموش بسته.
راه برده پس برون تیرگی های نفس های به زهرآلوده تان درهرکجا، هرسو،
که نهان هستید از مردم، منم حاضر،
خوبتان درحرف ها دیده
خوبتان برکارها ناظر
در سراسر لحظه های سرد.
آن زمان که گرمی از طبع شما مقهور رفته
وز شما اندیشه ی مفلوج باطل دوست
برهوای راه های دور رفته
در سراسر لحظه ئی گرم
آن زمان که همچو کوران، همچو بی وزَنان
دست بردیوارمی پائید
همچو مفلوجان بی پای و زمین گیر
سر به روی خاک می سائید
و نگاه بی هدفتان بر سریر سنگ های چرک سوده ست.

آن زمان که برجبین تنگتان تابان شراری می شود تبدیل
به جدارسرد خاکستر
لیک مشتی سرد خاکستر جبین تنگتان را سوخته یکسر.

آن زمان که سفالی گوهریتان می نماید
در تک تاریک گور حدقه ی چشم هاتان
نه دمی برگوهری تابان
نگه تان می گشاید.

آن زمان که همچنان آب دهان مردگان
آبریزان دروغ اشگ هاتان می کند سرریز
روی سیمای خطر انگیز
وز ره دندانتان همچون شعاع خنجر عفریت
برق خنده های باطل می جهد بیرون.

درهمه آن لحظه های تلخ یا نا تلخ
می دود چاراسبه فرمان نگاه من
گربه کارخود فروپاشید
یا به کار مردم دیگر
یا بکاهیده زبارخود
یا بیفزوده به بار مردم دیگر
دیده بانی می کنم، نا خوب و خوب کارهاتان را
بی خیال از دستکار سردتان درمن،
کاوش بیهوده ی مردم نمی بندد رهی برمن.

بیهده نشکسته ام من
بر عبث ننهاده ام نقشی شکسته بر شکسته
هر چه تان با گردش زنجیر من بسته.

گر، به تلخی برلب خاموش واری می نشینم
گربه حسرت می فزایم ، یا به رنجی می گشایم
من ، من به لبخنده ی روزان تلخ و دردناک بیدلی خلوت گزینم .



خرداد ماه سال ۱۳۲۰