گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اشعار نیمایی
 بوجهل من

زنده ام تا من، مرا بوجهل من دررنج می دارد
جسته از زیر دم گاوی چه آلوده
رفته تا بالای این سیلاب خانه
چون مگس های سگان ست او
نه جزاین بوده تا بوده.
او، آن آئین سماجت
آن طفیلی تن بپرورده
چومی پرد پی آن ست تا یک جای بنشیند
برسرهرجانورشکلی
روی گوش وزیرچشم وبرجبین پاک رویان
برهرآن پاکیزگان بینی وهرآن آلودگان دانی.
هرکجا کاوزنده می یابد یکی را زنده می بیند.

می مکد بوجهل من، خون ازتن این جانوران درهرگذرگاه
نیست اوازکارمن آگاه
می پرد تا یابدم یک باردیگر
من، ولی ازاو گریزانم
تا مراگم کرده بنشیند
بر سر دیوار دیگر.
بهمن ماه سال۱۳۲۰