گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
حسن خلق امام


امام سجاد عليه السلام با جمعى از دوستان گرد هم نشسته بودند. مردى از بستگان آنحضرت آمد در كنار جمعيت ايستاد و با صداى بلند، زبان به ستم و بدگوئى امام گشود و سپس از مجلس خارج شد. زين العابدين عليه السلام حضورا به او حرفى نزد و پس از آنكه رفت ، بحضار محضر فرمود: شما سخنان اين مرد را شنيديد، ميل دارم با من بيائيد و پاسخ مرا نيز بشنويد. همه موافقت كردند. اما گفتند دوست داشتيم كه فى المجلس به او جواب مى داديد و ما هم با شما همصدا مى شديم . آنگاه از جا برخاستند و راه منزل آن مرد جسور را در پيش گرفتند. بين راه متوجه شدند كه حضرت سجاد(ع ) آيه (والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين ) را مى خواند، از فرونشاندن آتش خشم سخن مى گويد و از عفو و اغماض ‍ نام مى برد. دانستند كه آنحضرت در فكر مجازات وى نيست و كلام تندى نخواهد گفت . چون به در خانه اش رسيدند، امام بصداى بلند او را خواند و به همراهان خويش فرمود: بگوئيد اينكه تو را مى خواهد على بن الحسين است . مرد از خانه بيرون آمد و خود را براى مواجه با شرّ و بدى آماده كرده بود. زيرا با سابقه امر و مشاهده اوضاع و احوال ، ترديد نداشت كه امام سجاد براى كيفر او آمده است . ولى برخلاف انتظارش به وى فرمود: برادر تو رودرروى من ايستادى و بدون مقدمه سخنان ناروائى را آغاز نمودى و پى درپى گفتى و گفتى . اگر آنچه بمن نسبت دادى در من هست از پيشگاه الهى براى خويش طلب آمرزش مى كنم و اگر نيست از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد