گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
وسعت رزق


در عيون اخبارالرضا از بزنطى نقل ميكند كه گفت از حضرت رضا عليه السلام شنيدم فرمود مردى از بنى اسرائيل يكى از بستگان خود را كشت و كشته او رابر سر راه مردى از بهترين بازماندگان يعقوب (اسباط بنى اسرائيل ) گذاشت بعد مطالبه خون او را كرد حضرت موسى عليه السلام گفت گاوى بياوريد تا كشف حقيقت كنم حضرت رضا عليه السلام فرمود هر نوع گاوى مى آوردند كافى در اطاعت و پيروى امر بود ولى سخت گفتند چون توضيح خواستند خداوند هم بر آنها سخت گرفت پرسيدند چگونه گاوى باشد؟ گفت : (بقرة لافارض ولابكر عوان بين ذلك ) نه كوچك و نه بزرگ بلكه ما بين اين دو باشد. باز پرسيدند چه رنگ داشته باشد؟
حضرت موسى گفت : (صفراء فاقع لونها تسر الناظرين ) زرد رنگ نه مايل بسفيدى و نه پر رنگ مايل بسياهى باز بر خود دشوار گرفتند خداوند هم بر آنها سخت گرفت گفتند اى موسى گاو بر ما مشتبه شده واضح تر از اين توصيف كن موسى گفت (لا ذلول تثير الارض ولاتسقى الحرث مسلمة لاشية فيها) گاوى كه بشخم زدن آرام و نرم شده و براى زراعت آبكشى نكرده باشد بدون عيب و غير از رنگ اصليش رنگ ديگرى در آن وجود نداشته باشد بالاخره آن گاو منحصر شد بيكى و آن هم در نزد جوانى از بنى اسرائيل بود وقتى كه براى خريد باو مراجعه كردند گفت نميفروشم مگر اينكه پوست اين گاو را پر از طلا نمائيد!
بحضرت موسى اطلاع دادند گفت چاره اى نيست بايد بخرد. بهمان قيمت خريدند و آن را كشتند.
دم گاو را بر مرد مقتول زدند زنده شد و گفت يا رسول الله پسر عمويم مرا كشته نه آنكسى كه بر او دعا ميكنند: بدين وسيله بنى اسرائيل قاتل را شناختند.
يكى از پيروان و اصحاب موسى گفت يا نبى الله اين گاو را قصه شيرينى است حضرت فرمود آن قصه چيست ؟
مرد گفت جوانيكه صاحب اين گاو بود خيلى نسبت بپدر خويش مهربانى ميكرد. روزى آن جوان جنسى خريد و براى پرداختن پول پيش پدر آمد، او را در خواب يافت و كليدها را در زير سرش چون نخواست پدر را از خواب شيرين بيدار كند. لذا از معامله صرفنظر كرد هنگاميكه پدرش بيدار شد جريان را باو عرضكرد پدر گفت نيكوكارى كردى اين گاو را بجاى سود آنمعامله بتو بخشيدم حضرت موسى گفت نگاه كنيد نيكى بپدر و مادر چه فوائدى دارد