گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
شكيبائى معاذ بر فوت فرزند


عبدالرحمن بن غنمه گفت : براى عيادت فرزند معاذ بر او وارد شديم . او را بر بالين فرزندش نشسته ديديم آن جوان در حال احتضار بود ما نتوانستيم خوددارى كنيم اشكمان جارى شد و صداى ما به گريه بلند گرديد معاذ با خشونت ما را بازداشت . گفت : ساكت باشيد به خدا سوگند خودش مى داند صبر بر اين پيش آمد محبوبتر است نزد من از تمام جنگهائيكه در خدمت پيغمبر نموده ام ، من شنيدم از پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس ‍ فرزندى داشته باشد مورد علاقه و مهر او، آن فرزند فوت شود اگر صبر كند در مصيبتش و ناراحت نشود خداوند فوت شده را به مكانى بهتر از محل اولى مى برد. در مقابل اين پيش آمد مصيب زده را مورد رحمت و مغفرت و رضوان خود قرار مى دهد مختصر زمانى گذشت صداى مؤ ذن بلند شد در همين هنگام جوان از دنيا رفت ما براى انجام نماز حركت كرديم ، وقتى كه برگشتيم ديديم او را غسل داده و كفن نموده است مردم جنازه اش را برده اند خود را به آنها رسانديم ، به معاذ گفتيم خداوند ترا رحمت كند چرا صبر نكردى تا ما به جنازه پسر برادرمان حاضر شويم . گفت : به ما دستور داده اند فوت شدگان را تاءخير نياندازيم هر ساعت از شب و روز كه از دنيا رفتند، آنگاه داخل در قبر شد و فرزندش را دفن نمود.
موقعيكه خواست خارج شود دستش را گرفتم تا از قبر بيرونش آورم . امتناع ورزيد گفت : اين امتناع من نه از جهت اينستكه پرقوه و نيرومندم بلكه دوست ندارم شخص نادانى خيال كند دست مرا براى ضعف و سستى كه از مصيبت فرزند بر من وارد شده گرفته اى به منزل خود برگشت روغن استعمال كرد و چشمش را سرمه كشيد لباس خود را عوض نمود در آن روز بيشتر تبسم مى كرد به همان نيتى كه داشت . گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون )) در راه خدا عوض آنچه فوت شود هست هر مصيبتى در آن راه آسانست جبران فوت شده در نزد اوست