گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
سوره آل عمران ، آيات 156_ 164


يا ايها الّذين آمنوا لاتكونوا كالّذين كفروا و قالوا لاخونهم اذا ضربوا فى الارض او كانوا غزّى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا ليجعل اللّه ذلك حسره فى قلوبهم و اللّه يحى و يميت و اللّه بما تعملون بصير 156
و لئن قتلتم فى سبيل اللّه او متم لمغفره من اللّه و رحمة خير مما يجمعون 157
و لئن متم او قتلتم لالى الله تحشرون 158
فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على اللّه ان اللّه يحب المتوكلين 159
ان ينصركم اللّه فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده و على اللّه فليتوكل المؤ منون 160
و ما كان لنبى ان يغل و من يغلل يات بما غل يوم القيمه ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون 161
افمن اتبع رضوان اللّه كمن باء بسخط من اللّه و ماوئه جهنم و بئس المصير162
هم درجت عند اللّه و اللّه بصير بما يعملون 163
لقد من اللّه على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم ءايته و يزكيهم و يعلمهم الكتب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى صلال مبين 164




ترجمه آيات
اى گرويدگان به دين اسلام شما بمانند آنان كه راه كفر و نفاق پيمودند، نباشيد كه گفتند اگر برادران و خويشان ما به سفر نرفتند و يا به جنگ حاضر نمى شدند به چنگ مرگ نمى افتادند، اين آرزوهاى باطل را خدا حسرت دلهاى آنان خواهد كرد و خدا است كه زنده مى گرداند و مى ميراند (در هر وقت و به هر سبب كه مى خواهد) و به هر چه كنيد آگاه است (156).
اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نائل شويد و آن بهتر از هر چيزى است كه در حيات و زندگى دنيا انسان مى تواند براى خود فراهم آورد (157).
اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (اندوهگين نشويد كه ) به رحمت ايزدى پيوسته و به سوى خدا محشور خواهيد شد (158).
رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوش خوى گردانيد و اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از پيرامون تو متفرق مى شدند پس چون امت به نادانى درباره تو بد كنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش كن و براى دلجوئى آنان در كار جنگ مشورت نما ليكن آنچه را كه خود تصميم گرفتى با توكل به خدا انجام ده كه خدا آنان را كه بر او اعتماد كنند دوست دارد و يارى مى كند (159).
اگر خدا شما را يارى كند محال است كسى بر شما غالب آيد و اگر به خوارى واگذارد آن كيست كه بتواند بعد از آن شما را يارى كند؟ و اهل ايمان تنها به خدا (و قدرت و رحمت او) بايد اعتماد كنند (.16).
و البته هيچ پيغمبرى خيانت نخواهد كرد و هر كس خيانت كند روز قيامت به كيفر آن خواهد رسيد و بطور كلى هر كس هر عمل نيك و بد در دنيا بجا آورد در قيامت تمام و كامل به جزاى آن برسد و به هيچ كس ستمى نخواهد شد (161).
آيا كسى كه با ايمان در راه رضاى خدا قدم بردارد مانند كسى است كه با كفر راه غضب خدا پيمايد؟ منزل گاه او جهنم است و بسيار بد جايگاهى است (162).
اين دو گروه مؤ من و كافر را به مراتب ايمان و كفر نزد خدا درجات مختلفه است و خداوند به هر چه مى كنند آگاه است (163).
خدا بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خودشان در ميان آنان بر انگيخت كه بر آنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوسشان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنها احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد هر چند قبلا گمراهى آنان آشكار بود(164).
بيان آيات
چكيده سخن در مضمون آيات 164 - 156 سورهآل عمران
اين آيات نيز تتمه آياتى است كه در خصوص جنگ احد نازل شده و اين آيات متعرض مساءله ديگرى است كه براى مسلمين پيش ‍ آمد و آن عبارت بود از تاءسف و حسرتى كه از كشته شدن جنگجويانشان و بزرگانشان در دلشان پر شده بود و قلم درشت كشتگان از طايفه انصار بود چون از مهاجرين _ بطورى كه گفته شده - به جز چهار نفر كشته نشدند و اين حدس انسان را قوى مى كند كه بيشتر مقاومت از ناحيه انصار و بيشتر ترس و وحشت از ناحيه مهاجرين بوده و مهاجرين قبل از انصار گريختند.
و كوتاه سخن اينكه آيات مورد بحث خطا و خبطى را كه باعث اين اسف و حسرت شد بيان مى كند و سپس به امر ديگرى اشاره مى كند كه زائيده آن اسف و حسرت بود و آن عبارت بود از سوء ظن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و اينكه آن جناب باعث شد كه مسلمانان گرفتار آن حسرت و اسف شوند و در آن مهلكه بيفتند و اين معنا از گفتار آنان استفاده مى شود گفتارى كه آيات : (لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا...) و گفتار منافقين در آيات آينده يعنى آيه : (لو اطاعونا ما قتلوا...) بر آن اشاره دارد چون خواسته اند بگويند: لو اطاعونا و لم يطيعوا رسول اللّه اگر اطاعت ما مى كردند و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را اطاعت نمى كردند نه مى مردند و نه كشته مى شدند (پس اگر رودربايستى نبود صريحا مى گفتند) رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آنان را به كشتن داد.
و آيات مورد بحث بيان مى كند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به احدى خيانت نمى كند و اين شان او نيست بلكه او كه فرستاده اى از ناحيه خداى تعالى است شريف النفس و كريم الاصل و عظيم الخلق است و به رحمتى از خداى تعالى داراى خوئى نرم است از خطاكاران مردم عفو مى كند، برايشان استغفار مى نمايد و در امور به دستور خداى تعالى با ايشان مشورت مى كند و خدا با فرستادن چنين پيامبرى بر آنان منت نهاده تا از ضلالت به سوى هدايت خارجشان كند.
نهى مؤ منين از هماهنگ شدن با كفار درباره شهداى جنگ احد


يا ايها الّذين آمنوا لا تكونوا كالّذين كفروا...




منظور از اين كفار (كه به مؤ منين مى فرمايد مثل آنان نباشيد) خود كفارند (چون ظاهر جمله (الّذين كفروا) همين است ) نه منافقان _ كه بعضى گفته اند، _ براى اين كه نفاق بدان جهت كه نفاق است منشاء چنين سخنى _ (كه اگر با ما بودند كشته نمى شدند)
نمى شود و اگر منافق هم اين حرف را بزند _ كه البته مى زند _ به خاطر كفرش مى باشد پس بايد اين سخن را به كفار نسبت دهد _ كه داده _ نه به منافقين .
و تعبير (ضرب فى الارض ) كنايه است از مسافرت و كلمه : (غزى ) جمع غازى (جنگجو) است ، همانطور كه كلمه (طلب ) جمع طالب و كلمه (ضرب ) جمع ضارب است و معناى جمله : (ليجعل اللّه ذلك حسره ) اين است كه خداى تعالى همين سخن را مايه حسرت دلهاى آنان قرار داد تا عذابشان كند پس اين تعبير از باب به كار بردن مقدمه در جاى نتيجه است چون حسرت مقدمه عذاب است و جمله : (و اللّه يحيى و يميت ) بيان حقيقت امر است حقيقتى كه كفار و گويندگان : (لو كانوا...) درباره آن خطا كردند و كلمه : (يميت مى ميراند) هم شامل مرگ در بستر مى شود و هم شامل قتل چون در سابق هم گفتيم كه وقتى كلمه (موت ) بطور مطلق در كلام آيه شامل هر دو مى شود و جمله : (و اللّه بما تعملون بصير) در جاى تعليل بكار رفته مى خواهد نهى در (لاتكونوا...) را تعليل كند يعنى بفرمايد اگر گفتيم شما مسلمين مثل كفار نباشيد براى اين است كه خدا بدانچه مى كنيد بينا است .
و در جمله (ما ماتوا و ما قتلوا...) موت مقدم بر قتل آمده ، تا نشر هم به ترتيب لف در جمله (اذا ضربوا فى الارض او كانوا غزّى ) باشد چون در اين جمله نيز اول مسافرت آمده كه معمولا مرگ در آن مرگ طبيعى است و بعد جنگ آمده كه معمولا مرگ در آن به كشته شدن است ، ممكن هم هست كه به اين خاطر اين موت را مقدم ذكر كرده كه مردن امرى طبيعى و عادى است و كشته شدن امرى غير طبيعى است و لذا آنكه طبيعى بود جلوتر آمده .
و خلاصه معناى آيه نهى مؤ منين است از اينكه مثل كافران باشند و درباره كسانى كه در بيرون شهر يا در غياب بستگان و يا در جنگ از دنيا بروند بگويند: اگر نزد ما مانده بودند نمى مردند و كشته نمى شدند، براى اينكه اين سخن آدمى را به سوى عذابى قلبى و شكنجه اى الهى كه همان حسرت باشد گرفتار مى كند، علاوه بر اينكه سخنى است ناشى از جهل براى اينكه دورى فلان شخص از خانواده و بستگانش نه او را زنده مى كند و نه مى ميراند و اصولا احيا و اماته از شؤ ون مختص به خداى تعالى است خداى وحده كه شريكى براى او نيست ، پس زنهار كه شما مسلمانان مثل آن كفار نباشيد كه خدا بدانچه مى كنيد بصير و بينا است .


و لئن قتلتم فى سبيل اللّه او متم لمغفره من اللّه و رحمة خير مما يجمعون




ظاهرا مراد از (ما يجمعون ) مال و ملحقات آن است كه مهم ترين هدف در زندگى دنيا است و اگر در اين جمله قتل را جلوتر از موت ذكر كرد، براى اين بود كه كشته شدن در راه خدا نزديك تر به مغفرت است تا مردن ،
پس اين نكته باعث شد كه در خصوص آيه مورد بحث قتل را جلوتر از موت بياورد و لذا در آيه بعد باز مى بينيم كه به همان ترتيب طبيعى برگشته و موت را قبل از قتل آورده ، مى فرمايد: (و لئن متم او قتلتم لالى اللّه تحشرون ) چون نكته اى كه گفتيم در اينجا نبود.


فبما رحمة من اللّه لنت لهم ...




كلمه : (فظ) به معناى جفاكار بى رحم است و غليظ بودن قلب كنايه است از نداشتن رقت و راءفت و كلمه : (انفضاض ) كه مصدر فعل (انفضوا) است متفرق شدن است .
وجه التفات خطاب از مسلمين به پيامبر (ص ) در آيه شريفه

در اين آيه شريفه التفاتى به كار رفته چون در آيات قبل خطاب متوجه عموم مسلمين بود و در اين آيه متوجه شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) شده و خطاب در اصل معنا در حقيقت باز به عموم مسلمين است و مى خواهد بفرمايد: رسول ما به رحمتى از ناحيه ما نسبت به شما مهربان شده است و به همين جهت به او امر كرديم كه از شما عفو كند و برايتان استغفار نمايد و با شما در امور مشورت كند و وقتى تصميمى گرفت بر ما توكل كند.
پس با اينكه اصل معنا اين بود بايد ديد چرا خطاب را به شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) برگردانيد؟ و چه نكته اى باعث آن شد؟ نكته اش همان مطلبى است كه در اول آيات مربوط به جنگ خاطرنشان كرده و گفتيم : اين آيات آميخته با لحنى از عتاب و سرزنش است ، به دليل اينكه مى بينيم خداى تعالى هر جا كه مناسبت داشته از مردم به خاطر نافرمانيهايشان اعراض كرده است و يكى از آن موارد همين آيه مورد بحث است كه متعرض يكى از حالات آنان است ، آن حالتى كه نوعى ارتباط با اعتراضشان بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) دارد و آن عبارت است از اندوهى كه از كشته شدن دوستانشان داشتند، چون چه بسا كه همين اندوه وادارشان كرد كه در عمل رسول خدا خرده گيرى نموده كشته شدن آنان را به آن جناب نسبت دهند و بگويند: تو باعث شدى كه ما اين چنين مستاصل و بيچاره شويم و بخاطر همين نسبت ناروا، خداى تعالى از سخن گفتن با آنان اعراض نموده و روى سخن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كرده ، فرموده : (فبما رحمة من اللّه لنت لهم ).
و اين سخن به خاطر اينكه حرف (فا) در اول آن آمده فرع و نتيجه گيرى از كلامى ديگر است كه البته صريحا در آيات نيامده ، ولى سياق بر آن دلالت دارد و تقدير كلام چنين است : (و اذا كان حالهم ما تريه من الشباهه بالّذين كفروا و التحسر على قتلاهم ، فبرحمة منا لنت لهم ، و الا لانفضوا من حولك ).


فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر




اين جمله براى اين آمده كه سيره رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) را امضا كرده باشد، چون آن جناب قبلا هم همينطور رفتار مى كرده و جفاى مردم را با نرمخوئى و عفو و مغفرت مقابله مى كرده و در امور با آنان مشورت مى كرده است ، به شهادت اينكه اندكى قبل از وقوع جنگ با آنان مشورت كرد و اين امضا اشاره اى است به اين كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بدانچه ماءمور شده عمل مى كند و خداى سبحان از عمل او راضى است .
دستور الهى به پيامبر (ص ) مبنى بر گذشت از مردم و مشورت با آنهاشامل احكام الهى نمى شود
در اين جمله خداى تعالى رسول گرامى خود (صلوات اللّه عليه و آله و سلم ) را ماءمور كرد تا از آنان عفو كند تا در نتيجه بر اعمال ايشان اثر معصيت مترتب نشود و اينكه از خدا بر ايشان طلب مغفرت كند با اينكه مغفرت بالاخره كار خود خداى تعالى است و عبارت (استغفر لهم ) هر چند مطلق است و اختصاصى به مورد بحث آيه ندارد و ليكن موارد حدود شرعى و امثال آن را شامل نمى شود (و چنان مطلق نيست كه حتى اگر فردى مرتكب قتل شد او را هم ببخشايد و يا اگر زنا كرد تنها برايش طلب مغفرت كند و ديگر حد شرعى را بر او جارى نسازد) چون اگر اطلاق تا اين مقدار شمول داشته باشد باعث لغو شدن تشريع مى گردد، علاوه بر اينكه جمله : (و شاورهم فى الامر) كه به يك لحن عطف بر مساءله عفو و مغفرت شده خود شاهد بر اين است كه اين دو امر: يعنى (عفو) و (مغفرت ) در چارچوب ولايت و تدبير امور عامه بوده ، چون اينگونه امور است كه مشورت بر مى دارد و اما احكام الهى خير پس عفو و مغفرت هم در همان امور ادارى جامعه است .


فاذا عزمت فتوكل على اللّه ان اللّه يحب المتوكلين




و چون خداى تعالى تو را به خاطر اينكه به او توكل كرده اى دوست مى دارد در نتيجه ولى و ياور تو خواهد بود و درمانده ات نخواهد گذاشت و به همين جهت كه اثر توكل به خدا يارى و عدم خذلان است دنبال اين جمله فرمود: (ان ينصركم اللّه ...) و مؤ منين را هم دعوت كرد به توكل و فرمود: اگر خدا شما را يارى كند كسى نيست كه بر شما غلبه كند و اگر شما را درمانده گذارد كيست كه بعد از خدا شما را يارى كند؟ آنگاه در آخر آيه با بكار بردن سبب توكل (كه ايمان باشد) در جاى خود توكل مؤ منين را امر به توكل نموده و مى فرمايد: (و على اللّه فليتوكل المؤ منين )، يعنى مؤ منين به سبب اينكه ايمان به خدا دارند و ايمان دارند به اينكه ناصر و معينى جز او نيست بايد فقط بر او توكل كنند.
تنزيه ساحت رسول خدا (ص ) از بديها واعمال زشت


و ما كان لنبى ان يغل ...




كلمه (غل ) كه مصدر (يغل ) است ، به معناى خيانت مى باشد و ما در تفسير آيه : (و ما كان لبشر ان يوتيه اللّه الكتاب )، گفتيم كه معناى اين سياق تنزيه ساحت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) از بديها اعمال زشت و طهارت دامن آن جناب از هر آلودگى است و معنايش اين نيست كه پيغمبر نبايد چنين و چنان كند، بلكه معنايش اين است كه پيغمبر ساحتش مقدس تر از اين است كه چنين و چنان كند، در آيه مورد بحث هم معنايش اين است كه حاشا بر رسول (صلى اللّه عليه و آله ) كه به پروردگار خود و يا به مردم خيانت كند، (چون خيانت به مردم هم خيانت به خدا است ) با اينكه هر خيانتكارى با خيانتش پروردگارش را ديدار مى كند و آنگاه آنچه كرده است بدون كم و كاست تحويل مى گيرد.
بعد از تنزيه ساحت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) مى فرمايد: نسبت خيانت به رسول خدا (صلّى اللّه عليه ) دادن قياسى است ظالمانه و علاوه بر آن قياسى است مع الفارق براى اينكه آن جناب پيرو رضاى خدا است و از رضاى خداى تعالى تجاوز نمى كند و خيانتكاران با خيانت خود خشم عظيمى از خدا را به دست مى آورند و جايشان جهنم است كه بدترين جايگاه است ، اين است منظور از جمله : (افمن اتبع رضوان اللّه كمن باء بسخط من اللّه ...). هر چند ممكن هم هست كه بگوئيم مراد از آن تعريض به مؤ منين است و مى خواهد بفرمايد: اين حالاتى كه شما داريد متعرض خشم خدا شدن است و خداى تعالى با اين مواعظ خود شما را به سوى رضوان خويش مى خواند و معلوم است كه رضوان خدا و خشم و سخط او مساوى نيستند.
خداى سبحان بعد از تقسيم مردم به اين دو قسم مى فرمايد: هر يك از اين دو طايفه درجاتى مختلف دارند آنها، كه تابع رضوان خدايند همه با هم مساوى نيستند آنها هم كه تابع سخط خدايند همه در يك درجه نيستند و خدا بصير به اعمال است و مى داند هر كسى در چه درجه اى از پيروى سخط و يا رضاى او است پس خيال نكنيد كه خير اندك و يا شرّ مختصر از قلم او مى افتد و به خاطر اين خيال باطل در اين جور خير و شرها مسامحه كنيد.


لقد من اللّه على المؤ منين ...




در اين آيه التفاتى ديگر به كار رفته و آن التفات از خطاب به مؤ منين به غيبت فرضى آنان است ، (با اينكه قبلا از مؤ منين مى پرسيد: آيا كسى كه پيرو رضوان خدا است مثل كسى است كه چنين و چنان كند؟)
در اينجا آنان را غايب فرض كرده و مى فرمايد: (خدا بر مؤ منين واجب كرده كه چنين و چنان كنند)، و ما در سابق به طور كلى وجه اينگونه التفاتها را بيان كرديم و اما وجه آن در خصوص اين مورد اين است كه آيه شريفه در زمينه منت گذارى بر مؤ منين به خاطر صفت ايمانشان سخن مى گويد و مى خواهد بفرمايد علت اين منت گذارى صفت ايمان ايشان است و اين معنا را تنها با آوردن صفت يعنى كلمه _ مؤ منين مى توان رسانيد، حتى تعبير (الّذين آمنوا) هم آنرا نمى رساند، چون بطورى كه گفته اند تنها صفت مى تواند مشعر به عليت باشد، نه فعل و اگر ما به اين شورى نگوئيم حداقل مى گوييم صفت بهتر عليت را مى رساند تا، فعل معناى آيه روشن است .
البته در اين آيه بحث هائى ديگر هست كه ان شاءاللّه العزيز در هر موضعى مناسب يكى از آنها ايراد مى گردد.