گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
سوره آل عمران ، آيات 176 _ 180


و لا يحزنك الّذين يسرعون فى الكفر انهم لن يضروا اللّه شيئا يريد اللّه الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم (176) ان الّذين اشتروا الكفر بالايمن لن يضروا اللّه شيئا و لهم عذاب اليم (177) و لايحسبن الّذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزداد وا اثما و لهم عذاب مهين (178) ما كان اللّه ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب و لكن اللّه يجتبى من رسله من يشاء فامنوا باللّه و رسله و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم (179) و لا يحسبن الّذين يبخلون بما اتئهم اللّه من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمه و لله ميرث السموات و الارض و اللّه بما تعملون خبير (180)




ترجمه آيات
اى پيغمبر تو اندوهناك مباش كه گروهى براه كفر مى شتابند آنها هرگز به خداوند زيان نرسانند (بلكه خود را در دو عالم زيان كار كنند) و خدا مى خواهد كه آنان را هيچ نصيبى در عالم آخرت نباشد و نصيبشان عذاب سخت دوزخ خواهد بود (176)0
آنانكه خريدار كفر شدند به عوض ايمان هرگز زيانى به خدا نمى رسانند ليكن عذاب دردناك بر آنان خواهد رسيد (177).
و البته آنانكه براه كفر رفتند گمان نكنند كه مهلتى كه ما به آنها مى دهيم به حال آنها بهتر خواهد بود بلكه مهلت مى دهيم براى امتحان تا بر سركشى و طغيان خود بيفزايند و آنان را عذابى رسد كه به آن سخت خوار و ذليل شوند (178).
خداوند هرگز مؤ منان را وانگذارد و بدين حال كنونى (كه مؤ من و منافق به يكديگر مشتبه اند) تا آنكه به آزمايش بدسرشت را از پاك گوهر جدا كند و خدا همه شما را از سر غيب آگاه نسازد و ليكن براى اين مقام از پيغمبران خود هر كه را مشيت او تعلق گرفت برگزيند پس شما به خدا و پيغمبرانش بگرويد كه هر گاه ايمان آريد و پرهيزكار شويد اجر عظيم خواهيد يافت (179).
آنانكه بخل نموده و حقوق فقيران را از مالى كه خدا به فضل خويش به آنها داده ادا نمى كنند گمان نكنند كه اين بخل به منفعت آنها خواهد بود بلكه به ضرر آنها است چه آنكه آن مالى كه در آن بخل ورزيده اند در روز قيامت زنجير گردن آنها شود (كه آن روز هيچكس مالك چيزى نيست ) و تنها خدا وارث آسمانها و زمين خواهد بود و خدا به كردار شما آگاه است (180).
بيان آيات
اين آيات با آيات قبلى كه درباره جنگ احد نازل شده بود ارتباط دارد و كانه همه آنها و مخصوصا چهار آيه اولش جزء همان آيات و تتمه آنها است چون مهم ترين مطلبى كه در اين آيات به چشم مى خورد مساءله ابتلا و امتحان الهى بر بندگان است و بنابر اين آيات مورد بحث به منزله پايان و نتيجه گيرى از آيات احد است و اين معنا را بيان مى كند كه سنت ابتلا و امتحان سنتى است كه خواه نا خواه جارى مى شود هيچ فردى از افراد بشر نمى تواند از آن بگريزد (نه كافر و نه مؤ من ) پس خداى سبحان هر دو طايفه را مبتلا مى كند تا آنچه در باطن اين دو طايفه است بيرون بريزد و كافر براى آتش خالص شود و در بين مؤ منين هم خبيث از طيب جدا گردد.
گر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كبرياش ننشيند گرد


و لا يحزنك الّذين يسار عون فى الكفر...




اين آيه شريفه با بيان حقيقت امر خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت مى دهد تا اندوهش را بر طرف سازد چون هر فرد با ايمان از اينكه انسانهائى به سوى كفر مسابقه بگذارند و بر خاموش ساختن نور خدا دست بدست هم دهند و احيانا به حسب ظاهر غالب هم بشوند اندوهناك مى گردد چون غلبه كفار بر مؤ منين كانه غلبه بر خداى سبحان و اراده او است اراده اى كه تعلق گرفته است بر اعلاى كلمه حق و اينكه همواره حق را بر باطل چيره سازد ليكن همين فرد با ايمان اگر در مساءله امتحان عمومى تدبر كند يقين مى كند
به اينكه همواره خدا غالب است و اينكه خلايق همه در راهند يعنى راه رسيدن به هدف نهائى و خداى تعالى همه را رو بدان سو به راه انداخته تا زمينه براى هدايت تكوينى و تشريعى به سوى آن هدف و غايت فراهم شود كافر به وسيله اشباع شدن از عافيت و نعمت و قدرت كه همان استدراج و مكر خدائى است به سوى هدفش متوجه شود يعنى به آخرين نقطه اى كه مى تواند از طغيان و معصيت دست يابد برسد و مؤ من هم پيوسته به وسيله محك امتحان آزموده شود تا ايمان باطنيش اگر مشوب و ناخالص است خالص ‍ و خالص تر شود تا بكلى خالص براى خدا گردد و يا شرك باطنيش اگر مشوب و ناخالص است خالص و خالص تر شود تا بكلى از ايمان خالى شود و به آن مرحله از سقوط برسد كه اولياى طاغوت و امامان كفر رسيدند.
پس معناى آيه اين است كه رفتار كسانى كه به سوى كفر سرعت مى گيرند و سرعتشان را روز بروز بيشتر مى كنند تو را غمگين نسازد چون اندوه تو جز براى اين نيست كه مى پندارى اين كفار دارند با كفر خود به خدا ضرر مى رسانند و حال آنكه اينطور نيست آنها به خداى تعالى هيچ ضررى نمى رسانند چون خودشان مسخر خدايند اين خدا است كه آنان را در سير زندگيشان به راهى انداخته كه در آخر راه چيزى براى آخرتشان باقى نماند (و آخر راهشان همان آخرين حد كفرشان است ) و براى آخرتشان تنها عذابى دردناك باشد پس اينكه فرمود: (لا يحزنك ...) امرى است ارشادى و جمله : (انهم ...) تعليلى است براى نهى (لا يحزنك ...) و جمله : (يريد اللّه ...) بيان و تعليلى است براى جمله (لن يضروا اللّه ).
خداى تعالى بعد از آن بيان اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه اين تنها مسارعين در كفر نيستند كه به خدا ضرر نمى رسانند بلكه اگر جن و انس كافر شوند بر دامن كبريائى او گردى نمى نشيند و اين از باب بيان (كل ) بعد از بيان (جزء) است كه مى تواند هم نهى (لايحزنك ) با آن تعليل شود و هم علت آن نهى يعنى جمله : (انهم لن يضروا...) براى اينكه با بيان اعم مطلب اخص هم تعليل مى شود و معنا چنين مى شود: اگر گفتيم اين مسارعين در كفر هيچ ضررى به خداى تعالى نمى زنند براى اين بود كه تمامى كافران عالم به او ضرر نمى زنند.


و لا يحسبن الّذين كفروا...




بعد از آنكه رسول گرامى خود را تسلاى خاطر داد و در باب مسارعت كفار در كفرشان دلخوش ساخت و فرمود: اين مسارعتشان در كفر در حقيقت چوب خدا است و تسخيرى الهى است او است كه كفار نامبرده را به سوئى مى راند كه در آخر خط حظى و بهره اى در آخرت برايشان نماند آنگاه در اين آيه وجهه كلام را متوجه خود كفار نموده و فرمود:
زنهار كه از وضع حاضر خود خوشحال نباشند كه وضع موجودشان املا و مهلت خدائى است كه كارشان را به استدراج و تاءخير مى كشاند و باعث بيشتر شدن گناهشان مى گردد: كه دنبال آن عذاب مهينى است عذابى كه جز خوارى با آن نيست و همه اينها به مقتضاى سنت تكميل است (كه بيانش گذشت ).


ما كان اللّه ليذر المؤ منين ...




سپس وجهه گفتار را به سوى مؤ منين نموده و بيان مى كند كه سنت ابتلا در آنان هم جارى است تا آنها نيز به كمال خاص خود برسند و در نتيجه مؤ من خالص از مؤ من غير خالص و خبيث از طيب جدا و متمايز گردد.
و چون ممكن بود كسى تو هم كند كه طريق ديگرى هم براى جدا سازى خبيث از طيب هست و آن اين است كه خداى تعالى به مؤ منين اعلام كند كه چه كسانى خبيثند كه اگر چنين كند ديگر مؤ منين به خاطر نا مشخص بودن خبيث ها و بيمار دلان و اختلاط مؤ منين با آنها اينقدر دچار دردسر و بلا و محنت نمى شوند و چرا خداى تعالى چنين نكرد؟ براى دفع اين توهم فرمود: علم غيب چيزى نيست كه خداى تعالى همه مؤ منين را بر آن آگاه سازد بلكه خاص خود او است و بجز برگزيدگان از رسولانش كسى را از آن بهره اى نيست و اما نامبردگان را چه بسا به وسيله وحى آگاه بسازد و اين است كه مى فرمايد: (و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب ولكنّ اللّه يجتبى من رسله من يشاء).
از آزمايش و ابتلا جهت تكميل نفوس مفرى نيست
آنگاه اين معنا را تذكر مى دهد كه از آنجائى كه هيچ گريزى از سنت ابتلا نيست بايد به خدا و رسولش ايمان آوريد تا در راه پاكان قرار گيريد نه در طريق خبيث ها چيزى كه هست ايمان به تنهائى (در ادامه زندگى پاك و سعادتمند و بدنبالش تماميت اجر) كافى نيست بلكه عمل صالح لازم دارد تا آن ايمان را به سوى خدا بالا ببرد و پاكى آنرا حفظ كند و بدين جهت بود كه اول فرمود: (فامنوا باللّه و رسله ) و سپس فرمود: (و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ).
پس از آيه مورد بحث چند نكته روشن گرديد اول اينكه مساءله تكميل نفوس و رساندن هر نفسى بغايت و مقصدش (كه يا سعادت است و يا شقاوت ) از مسائلى است كه هيچ گريزى از آن نيست دوم اينكه پاكى و نا پاكى طهارت و خباثت انسان در عين اينكه منسوب به ذات اشخاص است داير مدار ايمان و كفر نيز هست كه دو امر اختيارى براى انسانها است و اين خود از لطائف حقايق قرآنى است كه بسيارى از اسرار توحيد از آن منشعب مى شود و اين لطيفه از آيه زير نيز استفاده مى شود كه مى فرمايد: (و لكلّ وجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات )
چون اگر اين آيه را با آيه : (و لكن ليبلوكم فى ما آتيكم فاستبقوا الخيرات ) روى هم مورد دقت قرار دهيم اين معنا را مى فهميم كه اولا همانطور كه گفتيم مساءله تكميل نفوس و رساندن هر نفسى به غايت و مقصدش امرى حتمى است چون مى فرمايد: (و براى هر انسانى هدفى است كه خواه نا خواه بدان سو در حركت مى افتد) و ثانيا اينكه پاكى و ناپاكى در عين حال كه سرنوشت حتمى افراد و منسوب به ذات آنان است آنچنان هم نيست كه افراد در انتخاب يكى از آن دو اختيارى نداشته و به اجبار به يكى از آن دو راه بيفتند نه بلكه در عين حال انتخاب پاك بودن و ناپاك بودن به دست خود انسانها است چون در دو آيه نامبرده مردم را دعوت مى كند به اينكه در خيرات پيشى بگيرند و ما ان شاءاللّه بحث مفصل اين معنا را در تفسير آيه : (ليميز اللّه الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه على بعض ...) خواهيم آورد.
نكته سومى كه از آيه مورد بحث استفاده مى شود اين است كه ايمان به خدا و پيامبران او ماده پاكى زندگى است كه همان پاكى ذات است و اما رسيدن به اجر مربوط به تقوا و وابسته به عمل صالح است و به همين جهت است كه خداى تعالى اول داستان متمايز شدن طيب از خبيث را ذكر مى كند آنگاه به عنوان نتيجه مساءله ايمان به خدا و رسولان او را مى آورد و چون به مساءله اجر مى رسد تقوا را بر ايمان اضافه نموده و مى فرمايد: (و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ) با در نظر گرفتن اين بيان است كه وقتى آيه شريفه : (من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ) را مى خوانيم به روشنى مى فهميم كه احياى نامبرده ثمره ايمان و متفرع بر آن است جزا و اجر نيز ثمره عمل صالح و متفرع بر آن است پس ايمان به خدا و پيامبران او روح حيات طيبه است و اما بقاى ايمان تا زمانى كه آثارش بر آن مترتب شود احتياج به عمل صالح دارد هم چنانكه حيات طيبه در پيدا شدن و تحققش محتاج به روح حيوانى است ولى بقايش محتاج به اين است كه قوا و اعضاى بدنى به كار گرفته شود چون اگر آنها را به كار نگيرند و استعمال نكنند هم خود باطل مى شوند و هم ريشه و منشاءشان يعنى اصل حياتشان باطل مى گردد.
اين را هم بگوئيم كه در آيه شريفه مورد بحث لفظ جلاله (اللّه ) چهار بار تكرار شده و معلوم است كه غير از نوبت اول از باب
(آوردن اسم ظاهر در جاى ضمير) است يعنى در سه نوبت اءخير مى توانست به آوردن ضمير اكتفا نموده و بفرمايد: (و ما كان ليطلعكم )، (و لكنه يجتبى )، (فامنوا به ) ولى اينطور نفرمود بلكه در تمامى اين سه مورد نيز كلمه (اللّه ) را تكرار كرد و اين براى آن بوده كه در امورى كه در آن امور جز خداى تعالى متصف به الوهيت نمى شود از قبيل مساءله : (امتحان )، (اطلاع بر غيب )، (اجتبا و برگزيدن رسل ) و (شايستگى اينكه خلق به او ايمان بياورند نام خدا را برده باشد و مردم را در اين گونه امور بياد خدا بيندازد) و...
هشدار به بخيلان ، كه اموال خود را انفاق نمى كنند و ملامت و مذمت آنها


و لايحسبن الّذين يبخلون بما آتيهم اللّه من فضله ...




در دو آيه قبل مساءله املا (ميدان دادن به كفار) را خاطر نشان كرد و از آنجائى كه حالت افراد بخيل كه مال خود را در راه خدا انفاق نمى كنند شبيه به حالت كفار بود چون بخيل هم مانند كفار به جمع مال افتخار مى كند لذا كلام در آنان را عطف كرد به كلامى كه در دو آيه قبل در مورد كفار داشت و خاطر نشان ساخت كه اين بخل هم مثل آن املا درد بى درمان بخيل است .
و اگر از (مال ) تعبير كرد به (ما آتيهم اللّه من فضله ) براى اين بود كه به وجهى اشاره كرده باشد به ملامت و مذمت بخيلان (و فهمانده باشد كه اين طايفه آنقدر فرومايه اند كه مال را با اينكه صاحبش خدا است در راه خود خدا انفاق نمى كنند) و اينكه دنبالش ‍ فرمود: (سيطوقون ...) خواست تا شر بودن بخل را تعليل كند و ظاهرا جمله : (و لله ميراث السموات ...) حال باشد از كلمه (يوم القيمه ) و همچنين جمله : (و اللّه بما تعملون خبير).
البته احتمال بعيدى هم دارد كه جمله (ولله ميراث السّموات ...) حال باشد از فاعل در جمله : (يبخلون ...) و جمله : (و اللّه بما تعملون خبير) نيز حال از آن باشد و يا جمله اى از نو بوده باشد كه در اين صورت معنا چنين مى شود: بخل مى ورزند در حالى كه ميراث آسمانها و زمين از آن خدا است و در حالى كه خدا بدانچه شما مى كنيد با خبر است .
بحث روايتى
(آيا مرگ براى كافر خير است ؟)
در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه شخصى از آن جناب در باره كافر پرسيد كه آيا مرگ براى او خير است يا حيات ؟ فرمود:
مرگ هم براى مؤ من خير است و هم براى كافر براى اينكه خداى تعالى مى فرمايد: (ما عنداللّه خير للابرار آنچه نزد خدا است براى نيكان خير است ). و نيز مى فرمايد: (لا يحسبن الّذين كفروا انما نملى لهم خير...) كه به حكم آيه اول هر چه خدا براى ابرار مقدر كند خوب است (چه مرگ و چه حيات ) و به حكم آيه دوم زندگى دنيا به سود كافر نيست و قهرا مرگ برايش بهتر است .
مؤ لف قدس سره : ليكن استدلالى كه در اين روايت آمده با مذاق ائمه اهل بيت عليهم السلام آنطور كه بايد سازگار نيست زيرا در مذاق آن حضرات ابرار طايفه خاصى از مؤ منين اند و از نظر آنان همه مؤ منين ابرار نيستند مگر اينكه بگوئيم منظور امام باقر (عليه السلام ) از كلمه ابرار همه مؤ منين است بدان جهت كه هر مؤ منى سهمى از بر را دارا است و اين معنا در الدرالمنثور از ابن مسعود نيز روايت شده است .