گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
آيات 149 و 148 نساء


لا يحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان اللّه سميعا عليما(148) ان تبدوا خيرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان اللّه كان عفوا قديرا(149)




.
ترجمه آيات
خدا دوست نمى دارد كه كسى با گفتار زشت به عيب خلق صدا بلند كند مگر آنكه ظلمى به او رسيده باشد كه خدا شنوا و به اقوال و احوال بندگان دانا است (148)0
اگر در باره خلق به آشكار يا پنهان نيكى كنيد يا از بدى ديگران بگذريد كه خدا هميشه از بديها در مى گذرد با آنكه در انتقام بدان توانا است (149)0
بيان آيات


لا يحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم ...





راغب در باره ماده (ج - ه - ر) مى گويد: كلمه : (جهر)، (بر خلاف كلمه ظهور) وقتى در مورد چيزى به كار مى رود كه زائد بر اندازه براى حواس بينائى يا شنوائى ما ظاهر شده باشد، در مورد حس بينائى مى گوئيم : (رايته جهارا) يعنى من آن شخص و يا آن چيز را بسيار روشن و واضح ديدم ، در قرآن كريم مى خوانيم : كه بنى اسرائيل به موسى بن عمران (عليهماالسلام ) گفتند: (لن نومن لك حتى نرى اللّه جهرة ) و يا گفتند: (ارنا اللّه جهره ).
راغب همچنان به معناى اين ماده ادامه مى دهد تا آنجا كه مى گويد: و اما در مورد حس شنوائى در قرآن كريم مى خوانيم : (سواء منكم من اسرالقول و من جهر به ) اين بود گفتار راغب 0
مراد از (دوست نداشتن ) خدا بدگوئى آشكار را، اينست كه در شريعت خود آن رانكوهيده شمرده است
و كلمه (سوء من القول زشت از سخن ) به معناى هر سخنى است كه در باره هر كسى گفته شود ناراحت مى گردد، مثل نفرين و فحش ، چه فحشى كه مشتمل بر بدى ها و عيب هاى طرف باشد و چه فحشى كه در آن بدى هائى به دروغ به وى نسبت داده شود، همه اينها سخنانى است كه خداى تعالى جهر به آن را و يا به عبارت ديگر اظهار آن را دوست نمى دارد و معلوم است كه خداى تعالى منره است از دوستى و دشمنى به آن معنائى كه در ما انسان ها و در حيوانات هم جنس ما وجود دارد، چيزى كه هست از آنجا كه امر و نهى در بين ما انسانها به حسب طبع ناشى از حب و بغض است (چيزى را كه دوست مى داريم مامور خود را امر مى كنيم تا آن را عملى كند و چيزى را كه دشمن مى داريم طرف را از انجام آن نهى مى كنيم ) لذا بطور كنايه امر و نهى خدا را اراده و كراهت (يا حب و بغض و يا رضا و سخط او تعبير كرده اند) و گرنه در ساخت مقدس او اينگونه حالات كه در نفس ما پيدا مى شود وجود ندارد0
پس اينكه فرمود: (خدا سخن زشت به جهر گفتن را دوست نمى دارد) كنايه است از اينكه در شريعتى كه تشريع فرموده ، اين عمل را نكوهيده شمرده ، حال چه نكوهيده به حد حرمت و چه اينكه زشتى آن به حد حرمت نرسد و از حد كراهت و اعانه تجاوز نكند0
حد مجاز در بدگوئى مظلوم از ظالم
و جمله : (الا من ظلم ) استثناى منقطع است و معنايش بامعناى كلمه (لكن ) يكى است ، پس در حقيقت فرموده : (لكن من ظلم لا باس بان يجهر بالسوء من القول فيمن ظلمه و من حيث الظلم ) (خدا دوست نمى دارد سخن زشت با صداى بلند گفتن را، ليكن كسى كه مورد ظلم شخصى يا اشخاصى قرار گرفته ، مى تواند در مورد خصوص آن شخص و يا اشخاص و در خصوص ظلمى كه به وى رفته ، سخن زشت و با صداى بلند بگويد) و همين خود قرينه است بر اينكه چنين كسى نمى تواند هر چه از دهانش بيرون بيايد به او نسبت دهد و حتى آيه شريفه دلالت ندارد بر اينكه نمى تواند بدى هاى ديگر او را كه ربطى به ظلمش ندارد به زبان بياورد بلكه تنها مى تواند با صداى بلند ظلم كردنش را بگويد و صفات بدى از او رابه زبان آورد كه ارتباط با ظلم او دارد0
مفسرين هر چند كه در تفسير كلمه : (سوء) اختلاف كرده اند كه به چه معنا است ، بعضى گفته اند: نفرين است 0 بعضى ديگر گفته اند: نام بردن از خصوص ظلم او است و از اين قبيل معانى ديگر، جز اينكه همه اين معانى مشمول اطلاق آيه شريفه مى باشد، ديگر جهت ندارد كه هر مفسرى كلمه سوء را به يكى از آن معانى تفسير كند0
(و كان اللّه سميعا عليما) اين جمله در مقام اين است كه نهيى كه از جمله (لا يحب ...) استفاده مى شود را تاييد نموده ، بفرمايد: اين كارى كه گفتيم : خداى تعالى دوستش ندارد به راستى كار خوبى نيست ، كارى نيست كه هر انسانى به خود اجازه ارتكاب آن را بدهد مگر مظلوم چون خداى تعالى سخن زشت را مى شنود و عليمى است كه سخن هر صاحب سخن را مى داند0


ان تبدوا خيرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان اللّه كان عفوا قديرا





اين آيه بى ارتباط به آيه قبلش نيست ، چون در اين آيه سخن از اظهار و اخفاء خير است و به اطلاقش شامل مورد آيه قبل نيز مى شود يعنى اول آن شامل سخنان خوبى كه آدمى در مقام تشكر از ولى نعمتى مى گويد و آخر آن شامل عفو از بدى و ظلمى كه به وى شده مى شود و حاصل كلام اينكه يكى از مصادى ق آيه مورد بحث مصداق آيه قبل است ، يعنى كسى است كه وقتى به او احسان مى شود تشكر مى كند و در مقام شكرگزارى سخنان خوب مى گويد و اگر چنانچه كسى به او بدى كند يا ستم روا بدارد عفو كند و از جهر به سخنان زشت در باره او صرفنظر مى نمايد0
پس ابداء خير به معناى اظهار آن شد، چه اينكه آن خير فعلى از افعال از قبيل انفاق بر مستحقين و هر عمل پسنديده ديگر باشد كه باعث اعلاء كلمه دين و تشويق مردم به سوى كارهاى خير (نه به منظور ريا و خودنمائى ) و چه اينكه قولى از اقوال باشد، از قبيل اظهار شكر در برابر ولى نعمت و ستودن او به ذكر جميل و خلاصه تقدير كردن از او به نحوى كه ساير اهل نعمت تشويق شوند به اينكه مانند ولى نعمت ما كارهاى نيك بكنند، اين بود معناى ابداء خير0
و اما اخفاء خير و پنهان كردن آن (گو اينكه كلمه اى است مطلق و دامنه شمولش گسترده است ) و ليكن آنچه از اين كلمه زودتر به ذهن مى رسد اخفاء فعل خير و عمل شايسته است تا اين عمل از ريا دورتر و به خلوص نزديك تر باشد همچنانكه در جاى ديگر قرآن كريم آمده كه : (ان تبدوا الصدقات فنعما هى و ان تخفوها و توتوها الفقراء، فهو خيرلكم و يكفر عنكم من سيئاتكم )0
تشويق به عفو نمودن و چشم پوشى كردن از انتقام
و اما كلمه (عفو) در جمله : (او تعفوا عن سوء) به معناى پوشاندن است ، پس عفو از سوء به معناى پوشاندن عمل زشت است ، اين نيز دو جور است ، يكى به زبان و آن به اين است كه نام كسى را كه به او بدى كرده نزد مردم فاش نكند و آبروى او را نزد مردم نبرد و سخنان زشت به جهر و آشكارا در باره اونگويد، قسم دوم به عمل است و آن به اين است كه در مقام تلافى ظلم او بر نيايد و از او انتقام نگيرد، هر چند كه شرعا جائز باشد، همچنانكه در جاى ديگر قرآن مى خوانيم : (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا اللّه )0
و اين كه فرمود: (فان اللّه كان عفوا قديرا)، در حقيقت سببى است كه در جاى مسبب خود آمده و تقدير كلام : (ان تعفوا عن سوء فقد اتصفتم بصفه من صفات اللّه الكماليه و هو العفو على قدرة ، فان اللّه ذو عفو على قدرته ) (اگر از بدى هاى ديگران عفو و اغماض ‍ كنيد به يكى از صفات كماليه خداى تعالى متصف شده ايد و آن صفت عفو با داشتن قدرت بر تلافى است ، چون خداى تعالى چنين است با اينكه مى تواند از گنهكاران انتقام بگيرد، عفو مى كند)0
و بنابراين در جمله شرطيه مورد بحث يعنى جمله : (ان تبدوا خيرا...) جزائى كه آمده جزاء، بعضى از شرط است ، چون شرط سه لنگه داشت : يكى اظهار خير و دوم اخفاى آن و سوم عفو از سوء و جزائى كه آمده يعنى جمله : (فان الله ...) جزاء است براى عفو از سوء به تنهائى و اظهار خير و اخفاى آن و يا به عبارت ديگر دادن خير به بندگان در همه احوال هر چند كه از صفات خداى تعالى است ، بدان جهت كه اللّه تعالى است ليكن در آيه شريفه تصريح به آن نيامده و تنها ممكن است به آن اشاره داشته باشد0
بحث روايتى
(رواياتى در ذيل آيه شريفه : (لا يحب الله الجهر بالسوء منالقول ...))
در مجمع البيان در ذيل آيه : (لا يحب اللّه ...) مى گويد: خداى تعالى دوست نمى دارد كه كسى در مقام انتقام ناسزا بگويد، مگر آنكه به راستى مظلوم واقع شده باشد كه در اين صورت جائز است از ظالم خود به نحوى كه شرع اجازه داده انتقام بگيرد، آنگاه اضافه كرده كه اين معنا كه ما براى آيه كرديم از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده 0
و در تفسير عياشى از ابى الجارود از امام صادق (عليه السلام ) روايت آمده كه فرمود: (الجهر بالسوء من القول ) اين است كه عيب هائى كه در دشمنت هست بر ملا كنى (نه عيب هائى كه در او نيست )0
و در تفسير قمى آمده كه در حديثى ديگر در تفسير اين آيه آمده كه اگر كسى نزد تو آمد و در باره تو مدح و ثنائى گفت و اعمال خير و صالحى برايت برشمرد كه در تو نيست ، از او قبول مكن و او را تكذيب كن كه به تو ظلم كرده است 0
و عياشى در تفسيرش به سند خود از فضل بن ابى قرة از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه : (لا يحب اللّه ...) فرموده : هر كس قومى را ميهمان كند و بد پذيرائى كند، او از كسانى است كه ظلم كرده ، پس بر ميهمانان حرجى نيست كه در باره او چيزى بگويند0
مولف : اين روايت را صاحب مجمع البيان نيز از آن جناب نقل كرده ، ولى بدون ذكر سند، و از طرق اهل سنت از مجاهد نيز نقل شده است 0
و روايات به هر حال دلالت دارد بر عموميت مفاد آيه همانطور كه ما نيز عموميت را استفاده كرديم 0