گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
سوره مائده ، آيات 93-90


يايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلم رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون (90) انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العدوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه فهل انتم منتهون (91) و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و احذروا فان توليتم فاعلموا انما على رسولنا البلغ المبين (92) ليس على الذين آمنوا و عملوا الصلحت جناح فيما طعموا اذا ما اتقوا و ءامنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا واحسنوا و الله يحب المحسنين (93)
ترجمه آيات
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها ، يا سنگ هائى كه براى قربانى نصب شده و چوبه هاى قرعه ، پليد و از عمليات شيطان است . پس دورى كنيد از آنها، شايد كه رستگارشويد (.9).
و جز اين نيست كه شيطان ميخواهد بوسيله شراب و قمار بين شما عداوت و خشم بيندازد و شما را از ذكر خدا و از نماز باز دارد، پس آيا دست بردار از آنها هستيد؟! (91).
فرمانبرى خدا و اطاعت رسول كنيد و دورى كنيد از منهيات چه اگر گوش ندهيد و اعراض كنيد بايد بدانيد كه تنها بر عهده رسول ما بلاغ آشكار است و بس (92).
بر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح كرده اند گناه و حرجى نيست در آنچه كه قبل از اين از محرمات خورده اند، البته وقتى كه پرهيز كرده و ايمان آورند و عمل صالح كنند آنگاه پرهيز كرده و ايمان آورند سپس پرهيز كرده و نيكوئى كنند و خداوند دوست ميدارد نيكوكاران را (93).
بيان آيات
اين آيات به حسب سياق بى ارتباط به هم نيستند، و مثل اين است كه پشت سر هم يا يكدفعه نازل شده اند، و آيه آخرى بمنزله دفع توهمى است كه آن توهم را بعدا تفصيل خواهيم داد، به هر حال اين آيات همگى در مقام بيان احكام شراب هستند و در بعضى از آنها قمار و در بعضى ديگر انصاب و ازلام هم علاوه شده است ، و ما سابقا در ذيل آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثم هما اكبر من نفعهما) در جلد اول و نيز در تفسير آيه : (يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون )، در جلد چهارم از اين كتاب گفتيم كه اين دو آيه با آيه (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم ) و آيه مورد بحث تا جمله (انتم منتهون ) اگر همه به هم منضم و يكجا در نظر گرفته شوند سياقهاى مختلفشان اين معنا را مى رساند كه شارع مقدس شراب را بتدريج تحريم فرموده است ، نمى خواهيم بگوييم نخست نهى تنزيهى سپس نهى اعافه و در مرتبه سوم نهى كراهتى و در آخرين مرحله نهى تحريمى كرده تا سر از نسخ در آورد.
و نيز نمى خواهيم بگوييم بمنظور رعايت سياست در اجراى احكام دينى نخست نهى را بطور مبهم سپس روشن تر يا اول خفى و سپس صريح تر بيان فرموده تا كسى بگويد، كلمه (اثم ) در آيه شريفه (قل انما حرم ربى الفواحش ) كه آيه ايست مكى و واقع در سوره اعراف به ضميمه (قل فيهما اثم كبير و منافع للناس ) كه آيه ايست مدنى در سوره بقره يعنى اولين سوره مفصلى كه بعد از هجرت نازل شده اين نتيجه را مى دهد كه شراب حرام است چون داراى اثم است ، و خداوند بطور كلى اثم و فواحش را تحريم فرموده ، و اين نتيجه قطعى است ، و مجالى براى تاويل و جائى براى عذر باقى نمى گذارد، بلكه مى خواهيم بگوييم نهى تحريمى از خصوص شراب را بتدريج بيان فرموده ، به اين معنا كه نخست شراب را در ضمن عنوان گناه كه عنوانى است عام تحريم كرده ، و فرموده است : بگو پروردگار من فواحش (چه علنى و چه در پنهانى ) و همچنين اثم را تحريم نموده آنگاه همان را به تحريم خاص و به صورت نصيحت بيان كرده و فرموده است : بگو كه گر چه براى مردم در اين دو يعنى شراب و قمار منافعى است ، الا اينكه گناه آندو از نفعشان بزرگتر است . و نيز فرمود: مبادا با اينكه مست هستيد در صدد نماز خواندن برآييد، بلكه صبر كنيد تا آنكه بحال خود آمده و بفهميد چه مى گوييد. البته بنابراينكه مراد از اين مستى ، مستى شراب باشد نه مستى و بيخودى خواب ، بار سوم هم او را باز به تحريم خاص و ليكن با تشديد و تاكيد هر چه بيشتر بيان كرده و فرموده : (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان ... فهل انتم منتهون )
ده خصوصيت در اين آيات كه تشديد و تاءكيد حرمت شراب را مى رسانند
چون اين چند آيه كه آخرين آياتى است كه راجع به تحريم شراب نازل شده از چند جهت مشتمل بر تشديد و تاكيد است .
يكى از جهت اينكه كلمه (انما) در آن بكار رفته . دوم از اينكه شراب را پليد و رجس خوانده ، سوم اينكه آنرا عمل شيطان ناميده ، چهارم از جهت اينكه مشتمل بر امر صريح است به اجتناب از آن ، پنجم از جهت اينكه فرموده است در آن اجتناب انتظار و توقع رستگارى هست ، ششم از اين جهت كه مشتمل است بر بيان مفاسدى كه بر آشاميدن شراب مترتب است ، هفتم از اينكه مى پرسد، آيا اين مقدار از بيان مرتكبين اين عمل را از عمل زشتشان باز مى دارد يا نه ؟ هشتم از اينكه بعد از آنهمه تاكيد آنان را به اطاعت خداو رسول امر نموده از مخالفتشان بر حذر مى دارد، نهم آنكه مى فرمايد خداوند از اينكه شما اطاعتش بكنيد يا نكنيد بى نياز است ، دهم اينكه در يك آيه بعد مى فرمايد: (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات ...) چون بنابر توضيحى كه بعدا خواهيم داد اين آيه نيز خالى از دلالت بر تشديد نيست .



يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر...



سابقا يعنى در اول همين سوره بحثى درباره (خمر) و (ميسر) و (انصاب ) و(ازلام ) گذشت ، و گفتيم كه (خمر) عبارتست از هر مايعى كه در اثر تخمير(ورآمدن ) خاصيت سكر و مستى بخود گرفته باشد، و خوردنشعقل را تيره و بيهوده كند، معناى (ميسر) و (انصاب ) و (ازلام ) ونقل يك قول 175
و (ميسر) عبارتست از جميع انحاء قمار، و (انصاب ) عبارتست از همان بت ها و يا سنگ هائى كه براى ذبح قربانيها در اطراف خانه كعبه نصب مى كرده اند، سنگهائى بوده كه مردم به آن تبرك مى جسته و درباره آن عقيده هائى داشتند، و (ازلام ) عبارتست از چوبهائى كه با آن بطرز مخصوصى قمار مى كرده اند، و چه بسا اطلاق بر چوبه تيرهائى مى شده كه در ابتداى هر كار مثلا در موقع عزيمت به سفر و امثال آن با آنها تفال مى زده اند، ليكن اين كلمه در اول همين سوره به معناى اول آمده است ، زيرا در بين چيرهائى ذكر شده بود كه تصرف و خوردنش حرام بود، از اين رو بعيد نيست كه در اين آيه هم به همان معنا باشد، نه به معناى تفال .
خواهيد گفت : كلمه (ازلام ) در اين آيه نمى شود به معناى قمار باشد، زيرا كلمه ميسر خود تمامى انحاء قمار حتى قمار با ازلام را شامل هست ، و با ذكر ميسر حاجت به اين نيست كه ازلام به معناى قمار ذكر شود، درست است كه اگر ذكر شد از قبيل ذكر خاص ‍ بعد از عام است ، كه خود تعبيرى است شايع ، ليكن ذكر خاص بعد از عام براى افاده نكته ايست ، و در اينجا هيچ فائده اى در ذكر ازلام بعد از ميسر نيست . پس ازلام در اينجا متعينا به معناى تيرهاى تفال است كه خيلى در عرب شايع بوده ، در ابتداى هر كار بزرگى با پاره چوب هائى بنام ازلام استخاره و فال مى گرفته اند
يعنى اگر بزرگان قبيله جذيمه بسيار كشته شدند، بارى زنان آنها در عوض براى ما با ازلام فال مى زنند.
و اين فال زدن با ازلام بطورى كه از روايات استفاده مى شود اينطور بوده كه سه عدد چوب نازك و شبيه به هم نظير چوبه تير تهيه كرده و به يكى مى نوشتند: (انجام بده ) و به ديگرى مى نوشته اند: (انجام مده )، آنگاه شخص فال گير اين دو را با چوبه سومى بدون اينكه چيزى در آن نوشته باشد در امانه اى كه همراه دارد ريخته كسانى كه فال مى خواسته اند به او مراجعه كرده و او يكى از آن سه چوبه را از خريطه بيرون مى كشيد، اگر به آن نوشته بود: (انجام بده ) آن شخص تصميم مى گرفت و در پى انجام آن كار مى رفت ، و اگر نوشته بود: (انجام مده ) از آن كار صرفنظر مى كرد، و اگر چيزى بر آن نوشته نبود بار ديگر فال مى گرفت ، و اين عمل را اينقدر تكرار ميكرد تا يكى از آن چوبه ها كه نوشته داشت بيرون آيد، اين عمل را استقسام مى گفته اند، و وجه تسميه اش به اين اسم اين بوده كه با اين عمل به خيال خود قسمت و سهم خود را از روزى و خيرات طلب مى كرده اند.
و در شريفه ، خود دليل بر حرمت اين عمل است ، چه در حقيقت در پى كسب علم غيب بودن است ، و همچنين هر عملى كه نظير اين باشد، مانند استخاره با تسبيح يا امثال آن .
جواب اين گفتار يكى همان است كه گفتيم (ازلام ) در اول سوره ظهور در استقسام به (اقداح ) دارد كه خود نوعى قمار بوده ، در اين جا هم به همان معنا است .
و به فرض اينكه اول سوره شاهد و قرينه براى اينجا نباشد تازه لفظى است مشترك در دو معنا، كه چون در خود آيه قرينه اى بر تعيين يكى از آن دو نيست تعيين مراد از آن منوط به دليل خارج و روايت است ، و خوشبختانه روايات زيادى از ناحيه ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) داريم كه همه دلالت دارند بر اينكه مراد از (ازلام ) همان قمار است نه (تفال )، و آن رواياتى است كه در باب استخاره با تسبيح و غير آن در مواقع حيرت و سرگردانى وارد شده است ، و وقتى (تفال ) جايز شد متعينا (ازلام ) به همان معناى قمار خواهد بود، و
حقيقت امر در خصوص عمل استخاره
حقيقت امر اين است كه انسان وقتى بخواهد به كارى دست بزند ناچار است زير و روى آن كار را بررسى نموده و تا آنجا كه مى تواند فكر خود را كه غريره و موهبتى است خدادادى بكار بيندازد، و چنانچه از اين راه نتوانست صلاح خود را در آن كار تشخيص دهد ناگزير بايد از ديگران كمك فكرى گرفته و تصميم خود را با كسانى كه صلاحيت مشورت و قدرت تشخيص صلاح و فساد را دارند در ميان بگذارد، تا به كمك فكر آنها خير خود را در انجام دادن و ترك آن كار تشخيص دهد، و اگر از اين راه هم چيزى دستگيرش ‍ نشد چاره اى جز اينكه متوسل به خداى خود شده و خير خود را از او مسئلت نمايد ندارد.
و اين همان استخاره است ، و نبايد اين عمل را كه عبارتست از اختيار چيزى كه با استخاره تعيين شده دعوى علم غيب ناميد، و نيز نبايد آنرا تعرض به شوون الوهيت پروردگار نام نهاد، كما اينكه مشورت را هم نبايد به خيال اينكه تشريك غير خداى تعالى است در امور خود شرك ناميد، و خلاصه هيچ مانع و محذور دينى در استخاره و مشورت نيست ، چون استخاره كارى جز تعيين يكى از دو طرف ترديد را انجام نمى دهد، نه غير واجبى را واجب و حلالى را حرام و خلاصه حكمى از احكام خداى را تغيير مى دهد، و نه آدمى را به آنچه در پس پرده غيب است خبردار مى كند، تنها و تنها مى گويد: خير صاحب استخاره در فعل است يا در ترك ، و به اين وسيله او را از حيرت و ترديد نجات مى دهد، و اما اثر فعل و ترك در آينده چه خواهد بود و چه حوادثى را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بيرون است ، و استخاره از تعيين اين جهت ساكت است ، و آينده صاحب استخاره از خير و شر عينا مانند آينده كسى است كه استخاره نكرده ، و كار خود را با فكر و مشورت انجام داده است .
رد يك توهم در خصوص استخاره با قرآن
همين اشكال را ممكن است كسى در استخاره با قرآن كرده و توهم كند كه استخاره با قرآن بدست آوردن علم غيب است ، چون نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن نحوست و ميمنتى احساس مى كند، و اگر استخاره اش خوب بود انتظار خير و نفعى را مى كشد، و اگر بد بود مترصد شر و ضررى مى شود. ليكن اين اشكال نيز توهمى بيش نيست ، چون بطريق صحيح هم از شيعه و هم از اهل سنت رواياتى داريم كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) خودش تفال به خير مى زد، و مردم را هم به اين عمل توصيه مى فرمود، و از فال بد زدن نهى مى نمود، و مى فرمود: هر جا هم كه فال بد زده شد توكل به خدا كنيد و در پى كار خود رويد، بنابراينهيچ مانعى از تفال زدن با قرآن كريم و امثال آن بنظر نمى رسد، چه اگر استخاره خوب بود صاحب استخاره عمل را با طيب نفس و دل پاك انجام مى دهد، و اگر بد بود توكل به خدا كرده و در پى كار خود مى رود.
پس استخاره با قرآن جز همان طيب نفس و رفع ترديد و سرگردانى و اميد به نفع و سعادت اثر ديگرى ندارد، و ما بزودى راجع به خصوص استخاره بحثى مفصل خواهيم كرد (ان شاء الله تعالى ).
از آنچه گفته شد بدست آمد اينكه بعضى از مفسرين (ازلام ) را به معناى (تفال ) حمل نموده ، آنگاه حرمت استخاره را از آن استنتاج كرده و آيه را دليل بر بطلان آن قرار داده اند، صحيح نيست ، و نمى توان آنرا به آيه نسبت داد.
معناى رجس ...
(رجس من عمل الشيطان ) (رجس ) (به كسر را) بنابرآنچه راغب در مفردات خود گفته مانند نجس هر چيز پليدى را گويند، و اما (رجاست ) (به فتح را و سكون جيم ) به معناى وصف پليدى است ، مانند نجاست و قذارت كه عبارتند از پليدى يعنى حالت و وصفى كه طبايع از هر چيزى كه داراى آن حالت و وصف است از روى نفرت دورى مى كنند، و پليد بودن اينهايى كه در آيه ذكر شده است از همين جهت است كه مشتمل بر وصفى است كه فطرت انسانى نزديكى به آن را براى خاطر آن وصفش جايز نمى داند، چون كه در آن هيچ خاصيت و اثرى كه در سعادتش دخيل باشد و احتمال دهد كه روزى آن خاصيت از آن پليدى جدا شود، نمى بيند، كما اينكه چه بسا آيه شريفه (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) هم اشاره به اين معنا داشته باشد، چون بطور مطلق گناه خمر و ميسر را بر نفع آنها غلبه داده ، و هيچ زمانى را استثنا نكرده ، و شايد از همين جهت پليدى هاى مذكور را به عمل شيطان نسبت داده ، و كسى را با شيطان شريك در آنها نكرده ، چه اگر در آنها جهت خيرى بود لابد از ناحيه غير شيطان بود، و آن غير شيطان با شيطان شريك مى شد، و در آيه بعد هم فرمود: (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه ...) يعنى شيطان مى خواهد بوسيله همين پليدى ها يعنى شراب و قمار بين شما دشمنى و كدورت بوجود آورده و مانع شما از ذكر خدا و نماز شود.
و نيز در آيات زيادى شيطان را براى انسان دشمن معرفى نموده كه هيچگاه خير آدمى را نمى خواهد، و فرموده : (ان الشيطان للانسان عدو مبين ) و نيز فرموده : (كتب عليه انه من تولاه فانه يضله ) و نيز فرموده : (ان يدعون الا شيطانا مريدا لعنه الله ) پس ‍ لعنت خود را بر او ثابت و او را از هر خيرى طرد كرده است ، و از طرفى هم در آيات زيادى بيان فرموده كه اعمال شيطان نظير اعمال ما نيست بلكه تماسش با انسان و اعمال انسان از راه تسويل و وسوسه و اغواء است يعنى در قلب او القاآتى مى كند و در نتيجه او را گمراه مى سازد، از آن جمله در آيه زير از قول خود شيطان مى فرمايد: (قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال هذا صراط على مستقيم . ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين ) بندگان خداى را به اغواء و گمراه ساختن تهديد كرده ، و خداى تعالى هم در جوابش نفوذ و قدرت وى را از بندگان خالص خود نفى كرده ، و فرموده : نفوذ تو تنها در گمراهانى است كه تو را پيروى كنند. و نيز پاره اى از كلمات او را كه روز قيامت در خطاب به مردم مى زند از او نقل كرده مى فرمايد: (ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى ) و درباره چگونگى دعوتش مى فرمايد: يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان ) تا آنجا كه مى فرمايد: (انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم ) يعنى هان اى بنى آدم زنهار كه شيطان فريب تان ندهد، چه او و نفرات او شما را مى بينند از جائى كه شما آنان را نمى بينيد، بيان فرموده است كه دعوت او نظير دعوت يك انسانى از ديگرى به گفتن او و شنيدن آن ديگرى نيست ، بلكه بطوريست كه داعى (شيطان ) مدعو (انسان ) را مى بيند، و ليكن مدعو، داعى را نمى بيند، و آيه شريفه (من شر الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس . من الجنه و الناس ) در حقيقت تفصيل آن اجمالى است كه ما از آن آيات استفاده كرديم ، چه صريحا مى فرمايد: اعمال شيطان به تصرف و القا در دلها است ، از اين راه است كه انسان را به ضلالت دعوت مى كند.
پس از آنچه گفته شد اين معنا به خوبى روشن گرديد كه : رجس و شيطانى بودن شراب و ساير مذكورات در آيه از اين جهت است كه اينها كار آدمى را به ارتكاب اعمال زشتى كه مخصوص به شيطانست مى كشانند، و شيطان هم جز اين كارى ندارد كه وسوسه هاى خود را در دلها راه داده و دلها را گمراه كند، و از همين جهت در آيه مورد بحث آنها را رجس ناميده ، چون در آيات ديگرى هم گمراهى را رجس خوانده ، از آن جمله فرموده است : (و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يومنون و هذا صراط ربك مستقيما) آنگاه در آيه بعدى اين معنا را كه رجس بودن اينها ناشى از اين است كه عمل شيطانيست بيان نموده و مى فرمايد: (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه - شيطان از دعوت به اينگونه اعمال جز شر شما را نمى خواهد، و
اشاره به اينكه شيطان بر فكر آدمى در بعضى موارد سلطه دارد و مراد از مجسم شدنشيطان ، مجسم شدن براى فكر ب شر است
خواهيد گفت ملخص اين بيان اين شد كه معناى رجس بودن شراب و امثال آن اين است كه ساختن و يا مثلا خوردن آن كار آدمى را به وسوسه هاى شيطانى و گمراهيش مى كشاند و بس ، و حال آنكه از روايات زيادى استفاده مى شود كه شيطان خودش بصورت آدمى مجسم شده و طرز تهيه شراب را به انسانها ياد داده است . در جواب مى گوييم آرى درست است اينكه چنين اخبارى داريم ، و اينكه گر چه اخبار در باب تجسم شيطان در ساختن شراب بحد تواتر نمى رسند و ليكن در ابواب مختلف مانند تجسم او براى انبيا و اوليا و بعضى از افراد انسانى و مانند تجسم ملائكه يا تجسم دنيا و يا اعمال انسانى و امثال آن بسيار بچشم مى خورند، و نيز درست است كه قرآن هم بعضى از اين اخبار را تاييد مى كند، مانند آيه (فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا) الا اينكه بايد دانست كه ورود يك قصه در يك خبرى و يا چند خبر باعث نمى شود كه ما دست از ظهور آيه قرآنى با اينكه مورد تاييد آيات ديگرى است برداريم ، خلاصه از آيات بيش از اين استفاده نمى شود كه شيطان تنها درافكار، آنهم در بعضى از موارد تسلط دارد و بس ، و اگر هم در روايتى داشت شيطان مجسم شده و چيزى را ساخته يا ساختن آنرا به بشر ياد داده بيش از اين دلالت ندارد كه براى فكر بشر مجسم شده ، و در فكرش تصرف كرده باشد.
و ما (ان شاء الله تعالى ) بزودى بحثى را راجع به اين موضوع يعنى تجسم شيطان و فرشته و امور معنوى ديگر در تفسير آيه : (سبحان الذى اسرى بعبده ) در جاى مناسب ديگرى عنوان خواهيم كرد، و فعلا به انتظار رسيدن موقع مناسب مى گذاريم (فاجتنبوه لعلكم تفلحون ) گفتيم : يكى از وجوهى كه نهى را در اين آيه تاكيد مى كند - بعد از ذكر مفاسد - امر به اجتناب است ، و اين امر براى اين است كه نهى بهتر در دلها جاى گير شود، يكى ديگر از وجوه تاكيد اميد به رستگارى است ، براى كسى كه اجتناب كند، كه خود شديدترين مراتب تاكيد را مى رساند، زيرا اين معنا را كه : اميد رستگارى نيست براى كسانى كه از اين عمل اجتناب نمى ورزند، تثبيت مى كند.



انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر...



راغب در كتاب مفردات خود گفته است ، (عدو) به معناى تجاوز ضد التيام است كه اگر نسبت به قلب غير ملتئم لحاظ شود گفته مى شود: (عداوه و معاداه ) (دشمنى ) و اگر نسبت به راه رفتن غير ملتئم رعايت شود گفته مى شود (عدو - دويدن )، و اگر نسبت به معاشرت غير ملتئم ملاحظه شود گفته مى شود (عدوان و عدو) و از آن باب است قول خداى تعالى كه مى فرمايد: (فيسبوا الله عدوا بغير علم ) و اگر نسبت به اجزاء محل نشستن غير ملتئم ملاحظه شود گفته مى شود: (مكان ذو عدواء - محلى ناصاف ) و (عدو) به معناى دشمنى را هم در مفرد و هم در جمع (عدو) مى گويند، هم مى گويند (رجل عدو) و (قوم عدو) و در قرآن است : (و يوم يحشر اعداء الله ).
(بغض ) و (بغضاء) ضد محبت است ، و صد به معناى گردانيدن راه است بر كسى و يا چيزى (انتها) هم به معناى پذيرفتن نهى است و هم به معناى ضد ابتدا. معناى لغات آيه بيان شد اينك به تفسير آن پرداخته و مى گوييم :
وجه اينكه شراب و قمار رجس و عملى شيطانى شمرده شده اند
همانطورى كه سابقا اشاره شد سياق اين آيه بيان جمله (من عمل الشيطان ) يا (رجس من عمل الشيطان ) است ، و معنايش اين است كه اينكه گفته شد اين امور از عمل شيطانند يا هم رجس و هم از عمل شيطانند براى اين است كه شيطان هيچ غرضى از اين اعمال خود يعنى خمر و ميسر ندارد، مگر ايجاد عداوت و بغضا بين شما، و اينكه به اين وسيله شما را به تجاوز از حدود خدا و دشمنى با يكديگر وادار كند، و در نتيجه بوسيله همين شراب و قمار و انصاب و ازلام شما را از ذكر خدا و نماز باز بدارد، و اينكه عداوت و بغضا را تنها از آثار شراب و قمار دانسته از اين جهت است كه اين اثر در آن دو ظاهرتر است ، چون معلوم است كه نوشيدن شراب باعث تحريك سلسله اعصاب شده و عقل را تخدير و عواطف عصبى را به هيجان در مى آورد، و اين هيجان اعصاب اگر در راه خشم و غضب بكار رود معلوم است كه چه ثمرات تلخى به بار مى آورد و بزرگترين جنايت را، حتى جناياتى را كه درندگان هم از ارتكاب آن شرم دارند براى شخص مست تجويز مى كند، و اگر در مسير شهوت و بهيميت قرار گيرد معلوم است كه سر به رسوائى در آورده و هر فسق و فجورى را چه درباره مال و عرض خود و چه درباره ديگران در نظرش زينت داده و او را به هتك جميع مقدسات دينى و اجتماعى وا مى دارد، دزدى و خيانت و دريدن پرده محارم خود و فاش كردن اسرار و ورود به خطرناك ترين ورطه هاى هلاكت و امثال آن را در نظرش ناچيز جلوه مى دهد، چنانكه آمار ممالك مترقى كه نوشيدن مشروبات الكلى در بينشان رواج دارد نشان داده كه درشت ترين ارقام جنايات و حوادث ناگوار و فسق و فجورهاى شرم آور و ننگين در اثر نوشيدن اين آب آتشين است .
ميسر (قمار) و مفاسد اجتماعى آن
اما (ميسر) كه همان قمار است آن نيز در ضرر و مفسده دست كمى از شراب ندارد زيرا قمار سعى و كوششى را كه شخص در مدتهاى طويل در راه جمع مال و بدست آوردن وجهه و آبرو بكار برده در كمترين مدت از بين برده و علاوه بر اينكه مال آدمى را تباه مى سازد چه بسا عرض و آبرو و بلكه جان آدمى را هم در مخاطره قرار مى دهد. حال اگر در راه قمار پيروز شد و از اين راه مالى بدست آورد تازه همين مال او را به يك انحرافهاى ديگر دچار مى سازد، و آن اينست كه چون اين مال را به زحمت كسب نكرده در راه صحيح هم خرج نمى كند، و سير معتدلى را كه تاكنون در زندگى صحيح و عاقلانه خود اتخاذ كرده بود تباه ساخته و او رامردى ولخرج و تنبل و اهل لهو و فجور مى سازد، چنين كسى هيچ وقت حوصله اينكه مايحتاج زندگى خود را از راه مشروع بدست آورد نداشته و همواره در پى راه هاى نامشروع است ، و همچنين اگر مغلوب شود و هستى خود را ببازد كه همين بى پولى و زيانكاريش او را به كينه توزى نسبت به حريف قمار خود واداشته و در نتيجه يك عمر را به حسرت يا خشم و عصبانيت مى گذارند.
اين مفاسدى كه گفته شد گر چه از آنجائى كه كمتر بچشم اشخاص عوام و ساده لوح مى خورد، و شايد يك يك آنها بيش از يكبار و دوبار مواجه با آنها نشود، از اين جهت فسادش خيلى براى آنها روشن نيست ، و ليكن همين نادر است كه اگر جلوگيرى نشود غالب و اين يكبار چند بار و اين اندك بسيار شده ، رفته رفته كار جامعه را بجائى مى كشاند و بلوايى از وحشيت و همجيت در آن راه مى اندازد، كه هيچ چيز جز عواطف سركش و وسوسه كشنده در آن حكومت نكند.
پس ، از آنچه تاكنون گفته شد اين معنا روشن شد كه حصرى كه از كلمه (انما) در آيه : (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه ) استفاده مى شود راجع به يك يك آن گناهان يعنى خمر و ميسر و انصاب و ازلام نيست ، بلكه راجع است به مجموع آنها مگر مفسده (صد - جلوگيرى ) از ذكر خدا و نماز كه از مفاسد همه و يك يك آنها است ، نتيجتا عداوت و بغضا مخصوص به شراب و قمار خواهد بود، و از اين كه در جمله (و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه ) نماز را جداى از ذكر خدا اسم برد، با اينكه نماز هم ذكر خداست ، استفاده مى شود كه چون نماز فرد كامل از ذكر است ، خداى تعالى اهتمام بيشترى به امر آن دارد، و در روايت صحيح از رسول الله وارد است كه فرمود: نماز ستون دين است .
و همچنين در آيات بسيار زيادى از قرآن كريم به اين معنا اشاره شده است ، بطورى كه جا براى شك و ترديد باقى نگذاشته ، از آن جمله فرموده است : (قد افلح المؤ منون . الذين هم فى صلوتهم خاشعون ...) و نيز فرموده : (و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوه انا لا نضيع اجرا المصلحين ) و نيز فرموده : (ان الانسان خلق هلوعا. اذا مسه الشر جزوعا. و اذا مسه الخير منوعا. الا المصلين ...) و فرموده : (اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر) و فرموده : (فاسعوا الى ذكر الله ) و نيز فرموده : (و اقم الصلوه لذكرى ) و همچنين آيات بسيار ديگرى . و اينكه در آيه مورد بحث ذكر را از نماز مقدم داشته براى اين بوده است كه تنها و تنها مقصود از دعوت الهى آن بوده است .
آرى ، ذكر خدا خمير مايه سعادت دنيا و آخرت ، و روح زنده هر پيكره اى از عبادات است ، كما اينكه در اين آيات : (قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى . و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا. و نحشره يوم القيامه اعمى ) كه مربوط است به اولين روز تشريع دين و خطاب است به آدم ابوالبشر و همچنين در اين آيات : (و يوم يحشره م و ما يعبدون من دون الله فيقول ء انتم اضللتم عبادى هولاء ام هم ضلوا السبيل . قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من دونك من اولياء و لكن متعتهم و آباءهم حتى نسوا الذكر و كانوا قوما بورا) و در اين آيه (فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم ) و ذكر خدا در اين آيات در مقابل فراموشى او بكار رفته كه مستلزم از ياد بردن عبوديت و انجام مراسم دينى است كه جز انجام آن راه ديگرى براى سعادت نفس نيست ، چنانكه آيه شريفه (و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم ) هم اشاره به همين معنا دارد.
چگونه شيطان با شراب و قمار بين آدميان دشمنى و كينه ايجاد كرده ، انان را از ذكرخدا و نماز غافل مى سازد
اما اينكه فرمود: (فهل انتم منتهون ) استفهامى است توبيخى كه مختصر دلالتى بر اينكه مسلمين آنروز خيلى گوش به فرمان خدا نبوده اند دارد، چون از آن استفاده مى شود كه نواهى ديگرى را كه قبل از اين نهى بگوششان خورده اطاعت نكرده اند، اين آيه يعنى : (انما يريد الشيطان ان يوقع ...) به منزله تفسيرى است براى آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) زيرا بيان مى كند كه نفع و گناهى كه در آن آيه در خمر و ميسر فرض شد طورى نيستند كه روزى از هم جدا شده و تنها نفع آندو بماند، يا نفعش غالب شود، تا در نتيجه حلال گردد، و مانند دروغ مصلحت آميز نيست كه در عين اينكه گناه است ممكن است روزى نافع شود، و چه بسا روزى در اصلاح ذات بين و امثال آن نفعش بحدى برسد كه بر ضررش غالب و در نتيجه حلال و جايز گردد، و تفسير بودنش از اينجاست كه بعد از اينكه مى فرمايد: (رجس من عمل الشيطان ) آنگاه رجس بودن آنرا بوسيله كلمه (انما) حصر نموده و فرموده : (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه - اين اعمال جز اين نخواهد بود كه هر وقت واقع شوند، رجس و پليد و عمل شيطانند، و شيطان هم جز اينكه بوسيله اين ها بين شما عداوت و بغضا بيندازد و شما را از نماز و ياد خدا غافل سازد غرض ديگرى ندارد) و كوتاه سخن اينكه ، هيچ اميدى به اينكه روزى نفع اين اعمال از گناهش بيشتر و در نتيجه مباح شوند، نيست . (دقت بفرمائيد).



و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و احذروا...



تاكيد امرى است كه قبلا به اجتناب از اين پليدى ها كرده بود، و وجه تاكيد نخست اين است كه امر مى كند به اطاعت خداوند سبحان كه امر تشريع بدست اوست ، و در ثانى به اطاعت رسول اللهى كه اجراى دستورات شرع محول به اوست ، و در ثالث به تحذير صريح از مخالفت .
و در اين فقره : (فان توليتم فاعلموا انما على رسولنا البلاغ المبين ) تاكيدى است كه در آن معناى تهديد است ، مخصوصا از جهت اينكه مى فرمايد: (فاعلموا) زيرا اين خود اشاره است به اينكه شما مرتكبين خمر و ميسر و غيره و نافرمانيهاى خود را يك نوع غلبه بر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پنداشته ايد، و نفهميديد، يا فراموش كرديد كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين بين سود و زيانى ندارد، و جز رسانيدن پيغام و تبليغ ماموريت خود وظيفه ديگرى ندارد، و اين نافرمانيها برگشتش به دشمنى با خداى تعالى است ، و ندانستيد كه شما در حقيقت در مقام معارضه با ربوبيت پروردگار خود بر آمده ايد.
سابقا در اول همين بحث گذشت كه اين آيات در تحريم خمر و ميسر و غيره مشتمل بر فنون مختلفى است از تاكيد. يكى ابتداى به جمله (يا ايها الذين آمنوا) آنگاه بكار رفتن كلمه حصر (انما) سپس پليد خواندن آن گناهان ، بعد از آن نسبت دادن آنها به عمل شيطان ، و امر صريح به اجتناب و اميد داشتن به رستگارى دردورى و اجتناب از آنها، بعد از آن بر شمردن مفاسد عمومى آنها يعنى عداوت و بغضا، و انصراف از نماز و ذكر خدا، سپس توبيخ مرتكبين به اينكه از نهى الهى متاثر و منتهى نمى شوند، آنگاه امر به اطاعت خدا و رسول و تحذير از مخالفت ، و بعد از همه اينها تهديد به اينكه اگر بار ديگر مرتكب شوند و از دستور خدا سرپيچى كنند بدانند كه سرپيچيشان بعد از اتمام حجت و بلاغ مبين بوده است .



ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا...



(طعم ) و (طعام ) به معناى خوردن است ، و تنها در خوردنى ها بكار مى رود، نه خوردنيها و آشاميدنيها، و در لسان اهل مدينه به معناى گندم است ، گاهى هم اين كلمه به معناى چشيدن مره طعام مى آيد، در آن صورت هم در معناى آشاميدن و هم در معناى خوردن استعمال مى شود، كما اينكه در قرآن در آنجا كه مى فرمايد: (فمن شرب منه فليس منى و من لم يطعمه فانه منى ) به معناى آشاميدن آمده و در بعضى از احاديث كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در توصيف آب زمزم فرموده دارد كه هم طعامى است براى خوردن و هم شفا براى مرض ، كه به معناى غذا استعمال شده است .
سياق اين آيه شريفه طورى است كه نمى توان آنرا غير مربوط به آيات قبليش گرفت ، چنانكه بعضى گرفته اند و جز براى اينكه آنرا متصل به ما قبل دانست صلاحيت ندارد، بنابراين آيه جواب است از سؤ الى كه ممكن است بخاطر كسى بيايد. و آن اينست كه با اين همه گناه كه در اين عمل است پس مؤ منين ى كه قبل از حرام شدن آن يا قبل از نزول اين آيه مرتكب آن شده اند تكليفشان چيست ؟ جواب مى دهد اگر تقوا پيشه كنند خطرى متوجهشان نيست . و اينكه گفتيم سياق آيه جز اين را نمى پذيرد، براى اين بود كه جمله : (فيما طعموا) مطلق است و قيدى هم در كلام نيست . و از طرفى ، آيه در مقام رفع خطر از اين طعام مطلق است ، و اين مطلق را با اين بيان : (اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و امنوا ثم اتقوا و احسنوا) مقيد كرد به تقوا، و قدر متيقن از اين تقوا كه سه بار در آيه ذكر شده است ، حق تقوا است ، يعنى تقواى شديد. بنابراين ، اينكه گفتيم بعضى مراد از طعام را خوردنيها گرفته آنگاه براى اينكه آيه معناى صحيحى بخود بگيرد توجيهاتى كرده اند صحيح نيست ، زيرا بنابراين ، معنا يا اين است كه اين آيه مى خواهد مفهوم خود را ثابت كند، يا آنكه در اين مقام نيست ، اگر غرض اثبات مفهوم باشد يعنى خوردنيهاى حلال را بر غير مؤ منين با تقوا حرام كند سر به مخالفت صريح امثال آيه : (قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوه الدنيا خالصه يوم القيمه ) در مى آورد.
زيرا از اين آيه و امثالش بلكه از مذاق دين اسلام استفاده مى شود كه احدى را منع از خوردنيهاى حلال نكرده چون فطرت انسان ناچار به مباح دانستن آن در حيات انسانى مى باشد. و يا اين است كه نمى خواهد مفهوم خود را اثبات كند، در اين صورت برگشت معناى آيه به اين مى شود: جايز است خوردن براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح مى كنند بشرطى كه تقوا پيشه خود سازند. و حال آنكه جواز خوردن مختص به پارسايان نيست ، بلكه براى مردم بى تقوا هم جايز است ، و بفرضى هم كه مختص به مردم با تقوا باشد شرط نيست كه مرتبه شديد از تقوا را دارا باشند، اين اشكال به تمام وجوهى كه در توجيه آيه بنابر حمل (فيما طعموا) بر مطلق طعامهاى حلال نه بر شراب ذكر كرده اند وارد است ، و هيچكدام خالى از اين اشكال نيست ، زيرا برگشت معناى همه آن وجوه به اين معنا است : كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند اگر از محرمات بپرهيزند حرجى بر آنها نيست كه از خوردن حلالها بهره مند شوند. و واضح است كه اين معنا خالى از يكى از آن دو اشكال نيست .
وجوه مختلفى كه در بيان مراد آيه : (ليس على الذين امنوا و عملو الصالحات جناحفيما طعموا) گفته شده است
بعضى گفته اند كه در اين آيه چيزى حذف شده ، و تقدير آن چنين است : (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا و غيره اذا ما اتقوا المحارم - حرجى نيست بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند در آنچه تاكنون از اين گناه و غير آن مرتكب شده اند مادامى كه از حرامها بپرهيزند)، و اين وجه صحيح نيست ، زيرا صرفنظر از اينكه در كلام دليلى بر اين تقدير نيست اشكال سابق هم در جاى خود باقى است .
بعضى ديگر گفته اند: ايمان و عمل صالح با هم شرط حقيقى نيستند، بلكه شرط، تنها تقوا و پرهيز از محرمات است ، و ايمان و عمل صالح را بعنوان دليل بر وجوب تقوا ذكر فرموده .
اين وجه نيز صحيح نيست و از ظاهر آيه بسيار بعيد است ، زيرا ظاهر سياق آيه اينست كه مى خواهد نفى كند حرج را از شرابخوارى هاى گذشته ، و اين نفى حرج هيچ شرطى ندارد، نه ايمان و نه عمل صالح و نه تقوا و پرهيز از محارم .
كسانى ديگر هم در توجيه آيه گفته اند: ايمان ، عمل صالح و تقوا هر سه شرطند، نه فقط تقوا، بدليل اينكه نسبت به مومن صحيح است گفته شود كه حرجى بر او نيست و ليكن نسبت به كافر صحيح نيست ، چون او مستحق عقاب است .
اين وجه هم باطل است ، براى اينكه با اين حرفها نمى توان آيه را مخصوص به مؤ منين كرد، چون اين آيه عينا نظير آيه (قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق و آيه قل لا اجد فيما اوحى الى محرما على طاعم يطعمه الا ان يكون ميته او دما مسفوحا) است كه هيچ اختصاصى به مؤ منين ندارند، و اسمى از مؤ منين در آنها برده نشده ، يا نظير آيه (يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى ) تا جمله (ان اكرمكم عند الله اتقيكم ) است كه خطاب را متوجه عنوان (ناس ) كرده كه هم شامل مؤ من است و هم شامل كافر.
بعضى ديگر گفته اند: كافر، راه معرفت حلال و حرام را بر خود بسته ، از اين رو در دو آيه مورد بحث خطاب متوجه خصوص مؤ منين شده .
اين نيز فاسد است زيرا هم اشكال وجه قبلى بر آن وارد است ، و هم اينكه اشكالى را كه ناشى بود از جمله (اذا ما اتقوا...) بر طرف نمى سازد.
وجه بدون اشكال در معناى آيه شريفه
پس آنچه بى اشكال است اين است كه بگوييم : آيه مورد بحث از نظر اينكه متصل است به آيات قبلى خود و با آنها در يك سياق است معناى همانها را هم مى دهد، بنابراين ، آيه مورد بحث مانند آيات قبلى خود متعرض حال مسلمين است كه مبتلاى به شرب خمر بوده يا گاهگاهى آنرا مى نوشيده اند، و از راه قمار مال بدست آورده يا از گوشت قربانيان انصاب خورده اند، گويا زبان حال اين گونه اشخاص بعد از نزول آيات تحريم اين بوده كه تكليف ما و ساير مسلمين كه مثل ما هستند نسبت به گذشته و شراب هائى كه خورده ايم و گناهانى كه كرده ايم چيست ؟ و گويا اين آيه جواب است از زبان حال آنها به اينكه حرجى بر آنها نيست ، در صورتى كه از مردان با ايمان و صالح و با تقوا و نيكوكار باشند، با ايمان باشند، يعنى به خدا و تمامى احكامى كه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نازل شده ايمان داشته باشند، صالح باشند، يعنى جز عمل نيك انجام ندهند، با تقوا باشند يعنى خود را در مسير تقوا قرار دهند، نيكوكار باشند يعنى احسان كنند به عمل كردن بر طبق احكامى كه نازل شده . و با اين بيان روشن مى شود كه مراد از موصول (ما) در جمله (فيما طعموا) يا خمر است از جهت خوردن آن و يا خمر و ميسر و انصاب و ازلام است از جهت خوردنى كه ممكن است به هر يك متعلق شود، و معناى آيه اين مى شود: حرجى نيست بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند در آنچه كه قبل از تحريم از شراب يا آن محرمات ديگر چشيده اند.
اما اينكه فرمود: (اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا) ظاهر اينكه فرموده : (اذاما) اينست كه خواسته است همان موضوعى را كه در (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات ) مذكور شده تكرار كند، تا دلالت كند بر اينكه وصف ايمان و عمل صالح دخالت در حكم نفى جناح دارد، نظير اينكه در خطاب به مؤ منين مى فرمايد: (ذلك يوعظ به من كان منكم يومن بالله و اليوم الاخر) و اينگونه تعبيرها در لسان عرب بسيار است ، و ظاهر اينكه فرمود: (ثم اتقوا و آمنوا) اينست كه ايمان بعد از ايمان معتبر است ، و مراد از آن همان ايمان تفصيلى است ، يعنى ايمان به يك يك احكامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از ناحيه پروردگار خود آورده ، بطورى كه يكى از آنها را انكار و رد نكند و در حقيقت در برابر اوامر و نواهى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تسليم شود، كما اينكه در سوره حديد مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله ) و نيز در سوره نساء مى فرمايد: (و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ) تا آنجا كه مى فرمايد: (فلا و ربك لا يومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما) و آيات در اين معنا بسيار است . و ظاهر اينكه فرمود: (ثم اتقوا و احسنوا) اين است كه مى خواهد بحسب اعتبار ايمان بعد از ايمان را احسان بشمارد، و اين اعتبار، اعتبار صحيحى است ، چون احسان را دو معنا است ، يكى همان انجام دادن عمل است به وجه حسن و نيكويش ، و بدون اينكه در آن هيچگونه قصد سوئى در كار باشد. چنان كه در سوره كهف كه مى فرمايد: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات انا لا نضيع اجر من احسن عملا) و نيز در آل عمران كه مى فرمايد: (الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم ) احسان به همين معنا استعمال شده است .
دوم احسانى است كه به ديگران هم مى رسد، و آن كارهاى پسنديده است كه چيزى از آن كه خوش آيند باشد عايد غير هم بشود، و در آيه (و بالوالدين احسانا) و نيز در آيه : (و احسن كما احسن الله اليك ) احسان به همين معنا است ، كما اينكه در آيه مورد بحث به معناى اول است ، به اين بيان كه تقواى دينى تنها با ايمان به خدا و تصديق به حقانيت دين و بدون ايمان تفصيلى به يك يك احكام آن ، حقش آنطور كه بايد ادا نمى شود، زيرا رد كردن و نپذيرفتن يكى از احكام دين در حقيقت رد كردن اصل دين است ، و اين ايمان تفصيلى هم وقتى در اداى حق تقوا كفايت مى كند كه توام با عمل به آن احكام و به هر چه كه از فعل و ترك اقتضا دارند بوده باشد، و اين جرى عملى هم از راه انقياد باشد، نه از روى نفاق ، پس بر كسى كه بخواهد براى آخرت خود توشه تقوا فراهم كند واجب است كه ايمان به خدا آورده و عمل صالح كند، و نيز به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در يك يك احكامى كه آورده ايمان بياورد، و علاوه در تمامى اين مراحل سلوكش بر سبيل احسان باشد.
سبب اينكه (تقوا) در آيه شريفه سه بار تكرار شده است
و اما اينكه سه بار تقوا را تكرار كرد و مراحل سه گانه ايمان و عمل صالح و احسان را به آن تقييد نمود براى اين بود كه تاكيد كند در اشاره به لزوم مقارنت اين مراحل با تقواى واقعى و اينكه نبايد در اين مراحل هيچگونه غرض غير دينى در كار باشد، و ما سابقا در بعضى از مباحث بيان كرديم كه تقوا يك مقام خاص دينى و معنوى نيست بلكه حالتى است روحى كه شامل تمامى مقامات معنوى مى شود، به اين معنا كه براى هر درجه و مقامى از مقامات معنوى ، تقوائى است مخصوص به خود آن مقام .
پس ملخص آنچه گذشت اين شد كه مراد از آيه شريفه (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا...) اين است كه بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح نموده اند نسبت به آنچه از شراب نوشيده و يا از ساير محرمات مرتكب شده اند حرجى نيست ، اما بشرطى كه علاوه بر ايمان و عمل صالحشان در جميع مراحل و اطوار خود ايمان به خدا و رسول و احسان در عمل را دارا باشند، و جميع واجبات را انجام داده و از جميع محرمات پرهيزكار باشند.
با داشتن چنين فضائلى اگر قبل از نزول آيه تحريم و رسيدنش بگوششان و يا قبل از اينكه معناى آنرا فهميده باشند به يكى از اين پليدى ها كه عمل شيطان است مبتلا بوده اند، حرجى بر آنها نيست و خداى تعالى از گناهان گذشته آنان صرفنظر نموده است ، و اين آيه نظير آيه شريفه ايست كه در بين آيات راجع به تحويل قبله واقع است . در پاسخ سؤ ال آنان از نمازهاى گذشته كه رو به بيت المقدس خوانده اند مى فرمايد: (و ما كان الله ليضيع ايمانكم ).
به هر حال سياق اين كلام خود شاهد ديگرى است بر اينكه آيه مورد بحث (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح ...) متصل است به ما قبل خود، و اينكه نزولش با آنها بوده ، و اينكه اين آيات آخرين آياتى هستند كه در باب تحريم شراب نازل شده ، و نيز - همانطورى كه قبلا هم گفتيم - استفاده مى شود كه بعضى از مسلمين در ايام بعد از آيات اول تحريم و قبل از اين آيات دست از عمل زشت خود برنداشته بوده اند. و نيز به دست مى آيد كه بعد از نزول اين آيات سؤ ال شده است از حال كسى كه قبل از تحريم شراب به شرب آن مبتلا بوده اند، و لابد كسانى بوده اند كه ابتلاى شان به اين عمل قبل از نزول تحريم بوده و كسانى بعد از نزول و قبل از فهميدن آن و اشخاصى بعد از نزول و بعد از فهميدن معناى آن بدون هيچ عذرى و جواب اين چند طايفه طورى داده شده كه هر طايفه اى حكم مساءله اش بحسب خصوص حال خودش معلوم شود، پس كسى كه با داشتن ايمان و احسان و در چنين حالى آنرا چشيده (و مسلما كسى است كه قبل از تحريم و يا از روى جهل نوشيده ) حرجى بر او نيست ، و كسى كه در غير اين شرايط و بدون عذر مرتكب شده حكمش غير اين است . اين بود توجيه ما درباره آيه مورد بحث .
وجوه متعددى كه در توجيه تكرار (تقوا) در آيه شريفه گفته شده است
و مفسرين ديگر را در اين آيه بحث هائى است طولانى : يكى راجع به جمله (فيما طعموا) كه خلاصه آنرا در سابق گذرانديم . يكى راجع به ذيل آيه از جهت اينكه تقوا در آن سه بار تكرار شده است ، و همچنين عمل صالح را هم تكرار نموده ، و در خاتمه احسان را ذكر كرده .
بعضى گفته اند: مراد از اينكه فرمود: (اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ) اين است كه از محرم بپرهيزند، و بر ايمان و عمل صالح ثبات ورزند، و مراد از اينكه فرمود: (ثم اتقوا و آمنوا) اين است : آنگاه بپرهيزند از چيرهايى كه بعدا بر آنها تحريم مى شود، مانند شراب و امثال آن ، و به تحريم آن ايمان آورند. و مراد از اينكه فرمود: (ثم اتقوا و احسنوا) اين است كه بر اين تقوا و پرهيز از معاصى استمرار داشته و به عمل صالح اشتغال بورزند.
بعضى ديگر گفته اند: اين تكرار به اعتبار حالات سه گانه استعمال تقوا است ، چون تقوا و ايمان به خدا يك مرتبه بين انسان و خودش ‍ ملاحظه مى شود، يك مرتبه بين او و مردم ، و يك مرتبه بين او و خداوند متعال ، و احسان بنابراين ، احسان به مردم خواهد بود.
بعضى ديگر گفته اند: تكرار به اعتبار مراتب سه گانه مبداء و وسط و منتهى است ، و همين است حق تقوا.
بعضى ديگر گفته اند: تكرار به اعتبار آن چيزى است كه از آن بايد پرهيز شود، چون از محرمات بايد پرهيز كرد بخاطر محفوظ ماندن از عقاب ، و مشتبهات را بايد دورى نمود، از جهت وقوع در حرام ، و از بعضى از مباحات بايد اجتناب نمود از جهت حفظ نفس از پستى و تهذيب آن از آلودگيهاى طبيعى .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از تقواى اول ، پرهيز از شرب خمر، و مراد از ايمان اول ايمان به خدا است ، و مراد از تقوا دوم ادامه تقواى اول و مراد از ايمان دوم ادامه ايمان اول است . و مراد از تقواى سوم ، انجام واجبات ، و مراد از احسان ، عمل به مستحبات است .
و بعضى ديگر گفته اند: تقواى اول پرهيز از معاصى عقلى و ايمان اول همان ايمان به خدا و به زشتى اين گناهان است ، و تقواى دوم پرهيز از معاصى است كه بدليل نقل تحريم شده و ايمان دوم هم همان ايمان به وجوب اجتناب از اين گناهان است ، و تقواى سوم مخصوص است به مظالم بندگان خدا، و هر گناهى كه ضرر و ظلم و فسادش عايد غير شود، و مراد از احسان هم احسان به مردم است .
بعضى ديگر گفته اند: شرط اولى مخصوص است به گذشته و شرط دومى مربوط است به دوام بر آن و استمرار بر انجام آن در آينده ، و شرط سوم مخصوص است به مظالم بندگان .
و بر همين قياس است اقوال ديگرى كه بر هيچيك از آنها دليلى نيست ، نه لفظى از خود آيه و نه قرينه اى از خارج هست كه بتوان بخاطر آن آيه را بر يكى از اين اقوال حمل كرد، و كمى تامل در سياق آيه و مطالب گذشته ما، اين معنا را روشن مى سازد.
بحث روايتى
رواياتى متضمن داستانهايى كه منجر به تحريم شراب در اسلام شده است
در تفسير عياشى است كه هشام بن سالم مى گويد: از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: در بينى كه حمزه بن عبدالمطلب و رفقايش در بساط شراب خود كه نامش سكر بود نشسته بودند ناگهان صحبت از شريف به ميان آمد. حمره گفت چطور مى توانيم تهيه كنيم ؟
گفتند: اينك شتر برادر زاده ات على بن ابيطالب در همين نزديكى است ، حمره برخاست و شتر على (عليه السلام ) را نحر نموده و كوهان و جگرش را برداشته و براى رفقاى خود آورد، على (عليه السلام ) از جريان با خبر و ناراحت شد و بعنوان شكايت نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رفت . رسول الله به اتفاق على (عليه السلام ) به راه افتاد تا حمره را مواخذه كند، به حمره خبر دادند كه اينك رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بيرون خانه است . حمره خيلى از اين ماجرا ناراحت شد و با حالت خشم بيرون آمد. وقتى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ديد كه حمره خشمگين است برگشت . هشام مى گويد: در اينجا امام صادق (عليه السلام ) فرمود كه حمزه به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد پسر ابى طالب چنان در تو نفوذ كرده كه هر جا بخواهد تو را مى كشد و مى برد، پس حمره بدرون خانه رفت و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم برگشت .
و نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اين واقعه قبل از جنگ احد بود، بعد از اين واقعه آيات تحريم خمر نازل شد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دستور داد تا تمام ظرفهاى شراب را واژگون ساخته و شرابهاى موجود را از بين ببرند، سپس براى جنگ احد خيمه بيرون زد و مناديش ندا در داد تا همه مسلمين بسوى احد بيرون شوند. مردم همه بيرون شده و حمزه نيز بيرون شد، و چون قبلا به آن حال به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) برخورد كرده بود همه جا از آن جناب فاصله مى گرفت ، تا آنكه دو لشكر روبرو شده و صف آراستند، حمزه در بين سپاهيان حمله گرانى افكند، بطورى كه در بين صفوف دشمن ناپديد شد، بعد از آنكه به قرارگاه خود برگشت و مردم تحذيرش كردند، و گفتند زنهار، اى عم رسول ! مبادا كه قبل از عذر خواهى از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خود را به كشتن دهى ، بيا نخست آن جناب را از خود راضى كن سپس به ميدان برو، حمزه هيچ نگفت و حمله ديگرى نمود، در اين حمله نيز از نظرها ناپديد شد، پس از ساعتى برگشت و مردم بار ديگر تحذيرش كردند، حمزه ناگزير روى به جانب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نهاد، آن جناب وقتى ديد كه عمويش مى آيد شتابان استقبالش نمود، و او را در بر گرفت ، و با او معانقه نمود، و بين دو چشم عمو را را بوسه زد، و سپس فرمود حمله كند بر اين مردم ، حمره حمله ديگرى نمود و در آن حمله شهيد شد، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بدن او را با نمره كه پارچه ايست پشمى و داراى راه راه سفيد و سياه كفن كرد.
در اينجا امام صادق (عليه السلام ) اشاره به پرده در منزل خود كرد و فرمود: نظير اين پارچه كه بر در منزل مى بينى ، بعدا فرمود: قامت حمزه آنقدر كشيده بود كه وقتى رسول (صلى الله عليه و آله ) نمره را به روى صورت حمزه مى انداخت پاهايش بيرون مى افتاد، و اگر پاهايش را مى پوشانيد صورتش بيرون مى ماند، ناچار نمره را به روى صورتش انداخت و با علف صحرا پاهايش را پوشانيد.
امام صادق (عليه السلام ) در اينجا فرمود: بعد از شهادت حمزه شكست فاحشى به لشكر اسلامى وارد آمد، بطورى كه همه گريختند، و تنها على (عليه السلام ) بجاى ماند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: يا على چكار خواهى كرد؟ عرض كرد جز پايدارى كارى نمى كنم ، فرمود جز اين هم از تو توقع نمى رفت . باز امام صادق فرمود: سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سر بسوى آسمان بلند كرده و عرض كرد: بار الها به وعده اى كه به من دادى وفا كن چون اگر تو خود نخواهى پرستش نمى شوى .
عمر در حال مستى اشعار كفرآميز مى خواند
و در ربيع الابرار زمخشرى است كه درباره شراب سه آيه نازل شده ، يكى آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر) است كه بعد از نزول آن بعضى از مردم ترك كردند و بعضى نكردند، حتى يك نفر شراب خورد و با حال مستى به نماز ايستاد، و در نماز هذيان گفت . به دنبال آن اين آيه نازل شد: (يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سكارى ) باز عده زيادى از مسلمين دست از آن بر نداشته و به ميگسارى خويش ادامه دادند. حتى در اين ايام عمر در حال مستى استخوان فك شترى را برداشته و بر فرق عبد الرحمن بن عوف كوفت ، و سرش را مجروح نمود و سپس نشست و شروع به خواندن اشعار اسود بن يغفر نمود، و بر كشته شدگان بدر نوحه سرايى كرد، و بر آنها گريست ، و آن اشعار اينها است :

و كاين بالقليب قليب بدر


من القنيات و الشرب الكرام


و كاين بالقليب قليب بدر


من السرى المكامل بالسنام


ايوعدنا ابن كبشه ان نحيى


و كيف حياه اصداء و هام


ايعجزان يرد الموت عنى


و ينشرنى اذا بليت عظامى


الا من مبلغ الرحمن عنى


- بانى تارك شهر الصيام


فقل لله : يمنعنى شرابى


و قل لله : يمنعنى طعام


يعنى چه بسا كنيزان نغمه سرا و هم پياله اى گرامى در چاه بدر پنهان شدند و چه بسا بزرگان كه با بزرگترين خود در چاه بدر زير خاك رفتند و خوابيدند. آيا ابن كبشه ما را به زنده شدن بعد از مرگ وعده مى دهد؟! و چه معنا دارد كه انسان پس از آنكه صدى وهام شد دوباره زنده شود؟ او اگر راست مى گويد مرگ را از من بگرداند، نه اينكه بعد از پوسيدن استخوانهايم بار ديگر زنده ام كند، آيا كسى هست پيامى از من بسوى رحمان ببرد و به او بگويد كه من روزه رمضان تو را نمى گيرم ؟ آرى به خدا بگوييد اگر مى تواند مرا از نوشيدن منع كند، اگر مى تواند مرا از خوردن جلوگيرى نمايد.
اين داستان به سمع مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد، پس رسول الله خارج شد در حاليكه چنان به خشم در آمده بود و چنان به سرعت حركت مى كرد كه ردايش به زمين كشيده مى شد، وقتى به او رسيد دست بلند كرد تا او را با چيزى كه در دست مباركش بود بزند و تاديبش كند. عمر گفت : پناه مى برم به خدا از غضب خدا و غضب رسول خدا. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از شنيدن اين كلام لحظه اى آرام گرفت ، و اين آيه نازل شد: (انما يريد الشيطان ... فهل انتم منتهون ) عمر وقتى آيه را شنيد عرض ‍ كرد: آرى منتهى شديم ، و دست از اين عمل برداشتيم .
و در در المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ و ابن مردويه و نحاس در كتاب ناسخ خود همگى از سعد بن ابى وقاص نقل كرده اند كه گفت : آيه تحريم شراب درباره سرگذشتى از من نازل شده است ، و آن سرگذشت اين بود كه : روزى مردى از انصار طعامى پخت و ما را بر آن مائده دعوت كرد، غير ما هم عده اى آمده بودند، بعد از طعام شراب سيرى صرف شد، بطورى كه همه سرشار شدند، - البته اين داستان قبل از تحريم شراب بود -، بعد از آنكه سرها از نشئه شراب گرم شد شروع كردند به تفاخر، انصار گفتند ما بهتريم از قريش ، قريش گفتند ما از انصار بهتريم ، مردى از آن ميان دست برد و استخوان فكى كه در آن ميان بود برداشت و به بينى من كوفت ، و بينى مرا شكافت ، (بينى سعد تا آخر عمرش شكافدار بود) من با آن حال به شكايت نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رفته و داستان خود را به عرض آنحضرت رسانيدم ، در جواب عرض حال من اين آيه نازل شد، و آن جناب تلاوتش فرمود: (يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر...)
نقد و بررسى روايات تحريم شراب در اسلام
مؤ لف : روايات راجع به داستانهائى كه منجر به تحريم شراب در اسلام شده است از طريق عامه بسيار است ، و بسيار هم از جهت مضمون با هم اختلاف دارند. و اما بحث و گفتگو درباره احوال كسانى كه در اين روايات از آنها اسم برده شده از اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و اينكه شراب خورده اند چون از غرض ما اجنبى است و به كار ما (تفسير) ارتباطى ندارند از اين جهت متعرض ‍ آن نشده و مى گذريم ، و اگر اين اخبار را نقل كرديم غرضمان اين بود كه دانسته شود بر طبق بيان سابق كه گفتيم اين آيات اشعار و يا دلالت دارند بر اينكه جمعى از مسلمين بعد از نزول آيه بقره هنوز دست از شرب خمر بر نداشتند، تا اينكه اين آيات نازل شد.
چنانكه اين روايات هم هست كه على (عليه السلام ) و عثمان بن مظعون حتى قبل از نزول تحريم هم شراب را بر خود تحريم كرده بودند.
در كتاب ملل و نحل رجالى را از عرب اسم مى برد كه در جاهليت شراب را بر خود تحريم كرده بودند و بعضى از آنان موفق به درك اسلام و تشرف به آن شدند، از آن جمله عامر بن ظرب عدوانى و قيس بن عاصم تميمى ، (اين شخص اسلام را درك كرده ) و صفوان بن اميه بن محرث كنانى ، و عفيف بن معدى كرب الكندى ، و اسلوم اليامى است ، كه زنا و شراب را با هم ترك گفتند، و بر خود تحريم كردند، البته اينها آحادى از مردم آنروز بوده اند كه كلمه حق بر زبانشان جارى شده است ، و گرنه عامه مردم آنروز البته - غير از يهود - عادت به شرب خمر داشتند، و آنرا مانند آب مى نوشيدند تا اينكه خداى تعالى در قرآن كريم آنرا تحريم كرد.
چيزى كه از آيات راجع به خمر استفاده مى شود اين است كه شراب در مكه و قبل از هجرت تحريم شده ، چنان كه آيه (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى ) دلالت بر اين معنا دارد، چون اين آيه مكى است و اگر ضميمه شود به آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) كه آيه ايست مدنى در اوايل هجرت نازل شده است ، شكى باقى نمى ماند كه در اوايل هجرت ، شراب بر مسلمين تحريم بوده است .
و اگر سياق آيات مورد بحث مخصوصا جمله (فهل انتم منتهون ) و آيه (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتقوا...) را مورد دقت قرار دهيم جاى هيچ شبهه باقى نمى ماند كه ابتلاى عده اى از مسلمين به اين عمل در ايامى كه آيه سوره بقره نازل شده و هنوز آيات مائده نازل نشده بوده از باب دنباله عادت زشت قبلى بوده است ، عينا مانند همخوابگى با زنان بوده است در شبهاى ماه رمضان ، كه چون سابقا عادت بر اين عمل داشته اند دشوارشان بود كه در شبهاى ماه رمضان از آن صرفنظر كنند، و مرتكب عصيان مى شده اند، تا اينكه آيه (احل لكم ليله الصيام الرفث الى نسائكم هن لباس لكم و انتم لباس لهن علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب عليكم ) نازل شد و حكم قبلى را نسخ كرد.
با توجه به اينكه قبل از هجرت ، خمر تحريم شده بوده و صحابه از آن مطلع بودهاند اين روايات داراى اشكال هستند
پس بخوبى روشن شد كه در اين روايات از دو جهت اشكال هست :
يكى از جهت اختلافى كه در تعيين تاريخ تحريم خمر در آنها هست كه در روايت اولى تاريخ تحريم خمر قبل از جنگ احد ذكر شده بود. و در بعضى از روايات مانند روايتى كه طبرى در تفسير خود و سيوطى در در المنثور از طبرى و ابن منذر و قتاده نقل كرده تاريخ آن بعد از جنگ احزاب ذكر شده است . ليكن اين اشكال را تا اندازه اى مى توان رفع نمود و گفت : ممكن است مراد از اينكه : تحريم خمر بعد از جنگ احزاب بوده ، اين باشد كه آيات سوره مائده در آن ايام نازل شده است ، گر چه اين محمل خيلى با لفظ بعضى از روايات موافقت ندارد.
دوم از جهت اينكه دلالت دارند بر اينكه شراب قبل از نزول آيات سوره مائده حرام نبوده ، و يا اگر حرام بوده حرمتش حتى براى اصحاب هم واضح نبوده است ، و حال آنكه آيه شريفه سوره اعراف صراحت دارد در تحريم مطلق (اثم )، و آيه سوره بقره هم صراحت دارد در اينكه شرب خمر (اثم ) است ، با اين حال چطور در اين ايام حرمت خمر براى اصحاب واضح نبوده است ؟! و اينكه كسى بگويد: حرمت (اثم ) در مكه و قبل از هجرت در ضمن يك عده از گناهان در آيه (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق و ان تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) نازل شده ، و در اين مدت مديد، احدى از مؤ منين از معناى آن سؤ ال نكرده و مشركين هم با اينكه بزرگترين آرزويشان اين بوده كه به خيال خود نقض و اعتراضى بر قرآن وارد نمايند و جنجال راه بيندازند، درباره آن توضيحى نخواسته باشند، توجيه غير قابل قبول و بسيار بعيدى است .
بلكه آنچه از تاريخ بدست مى آيد اين است كه تحريم شراب مانند تحريم شرك و زنا از ناحيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نزد مشركين معروف بوده ، چنانكه ابن هشام در سيره خود از خلاد بن قره و ديگران از مشايخ بكر بن وائل از اهل علم نقل كرده كه اعشى بن قيس به قصد مكه و زيارت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و تشرف به اسلام بيرون آمد و قصيده اى را در مدح رسول الله (صلى الله عليه و آله ) سروده بود كه مطلعش اين بيت بوده :

الم تغتمض عيناك ليله ارمدا


و بت كما بات السليم مسهدا


نزديكى هاى شهر مكه به بعضى از مشركين قريش برخورد، مردى پرسيد، كجا؟ گفت : مكه ، پرسيد به چه كار به مكه مى روى ؟ گفت مى روم تا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را ديدار نموده و اسلام آورم . مرد مكى گفت زنهار اى ابا بصير، مبادا چنين كارى كنى كه او زنا را تحريم مى كند. اعشى گفت : و الله قسم من با زنا سر و كارى نداشته و از تحريم آن باكى ندارم . مردمكى گفت : نه تنها زنا را تحريم مى كند بلكه شراب را هم تحريم مى كند، در اينجا اعشى در تصميم خود قدرى سست شد و گفت : داستان تحريم شراب كار مسلمان شدن را به تعويق مى اندازد، زيرا هنوز در دل من از محبت و علاقه به شراب بقايائى است كه نمى توانم آنرا ناديده بگيرم ناچار بر مى گردم و خود را يك امسال سيراب مى كنم و سال ديگر بر مى گردم ، اعشى برگشت به قصد اينكه سال ديگر مسلمان شود ليكن اجل مهلتش نداد.
بنابراين با اينكه همه ، حتى مشركين هم داستان تحريم شراب را اطلاع داشتند ديگر چه معنائى مى توان براى رواياتى كه مى گويد قبل از نزول سوره مائده شراب حرام نبود و يا حرمتش معلوم نشده بود تصور كرد؟ مگر اينكه آنها را حمل كنيم بر اينكه اصحاب در آيات قرآنى اجتهاد كرده و از آيه سوره اعراف غفلت ورزيده اند، مفسرين درباره معنى اين روايات توجيهات عجيب و غريبى كرده اند، حتى بعضى از آنان گفته اند: صحابه آيه سوره بقره (قل فيهما اثم كبير و منافع للناس ) را تاويل مى كردند، با اينكه قرآن كريم قبل از اين ، در آيه سوره اعراف تصريح به حرمت (اثم ) كرده و فرموده است كه مراد از اين اثم ، اثم مخصوصى (خمر) است .
و كوتاه سخن اينكه ، آيات قرآن مجيد درباره اينكه شراب در اسلام و قبل از هجرت تحريم شده است تصريح و تنصيص دارد، و آيه سوره مائده جز بمنظور تاكيد و تشديد در تحريم قبلى و تحريك مردم در انقياد و اينكه در انتها از اين نهى الهى و اقامه حكم حرمت سهل انگارى نكنند، نازل نشده است .
رواياتى ديگر در مورد تحريم خمر و ميسر و انصاب و ازلام
و در تفسير عياشى است كه هشام از مردى موثق و او بدون ذكر راويان بعدى (مرفوعا) از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه شخصى به آن جناب عرض كرد: از شما اهل بيت رواياتى شنيده مى شود كه خمر و انصاب و ازلام كنايه از اشخاصى است .
حضرت فرمود: دروغ است ، خداى متعال هيچوقت خلق خود را - به چيزى كه نفهمند - خطاب نمى كند.
و نيز در تفسير مزبور است كه عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه گفت : قدامه بن مظعون را به جرم شرابخوارى نزد عمر بن خطاب حاضر كردند، گواهان هم عليه او گواهى داده بودند، عمر از على (عليه السلام ) پرسيد تكليف چيست ؟ حضرت فرمود هشتاد تازيانه اش بايد زد، قدامه عرض كرد: يا اميرالمؤ منين بر من نبايد حد جارى شود، چون من از مشمولين اين آيه هستم : (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا) و آيه را تا به آخر خواند، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: دروغ گفتى ، تو مشمول اين آيه نيستى ، چون مشمولين اين آيه هر چه خورده اند بر آنان حلال بوده ، (چون قبل از تحريم آن بوده )، و جز حلال نمى خوردند و نمى آشامند.
مؤ لف : عياشى عين اين معنا را از ابى الربيع از امام صادق (عليه السلام ) و همچنين شيخ در تهذيب به سند خود از آن جناب نقل كرده اند و از طرف اهل سنت هم اين معنى روايت شده است .
و اينكه فرمود: مشمولين اين آيه آنچه خورده اند بر آنان حلال بوده است ، منطبق است بر بيانى كه ما سابقا درباره آيه شريفه كرديم ، مراجعه شود.
و در تفسير طبرى از شعبى نقل مى كند كه گفت : درباره شراب چهار آيه نازل شده است ، نخست آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر...) و مردم از شنيدن آن از شرابخوارى دست برداشتند، سپس آيه (تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا) كه از شنيدن آن دوباره از سر گرفتند، سپس دو آيه مائده : (انما الخمر و الميسر) تا جمله (فهل انتم منتهون ).
مؤ لف : ظاهر گفتار شعبى اين است كه آيه سوره نحل آيه سوره بقره را نسخ كرده ، و دو آيه سوره مائده ، آيه سوره نحل را نسخ نموده است ، و گمان نمى كنيم بطلان اين حرف براى خوانندگان عزيز محتاج به بيان زائدى باشد.
شراب در همه شرايع حرام بوده است
در كافى و تهذيب به اسناد خود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) نقل مى كنند كه فرمود: خداى تعالى هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود مگر اينكه در علمش گذشته بود كه وقتى دين او كامل شود كمال دين او مستلزم تحريم شراب خواهد بود، و هميشه شراب حرام بوده است ، چيزى كه هست طرز تحريم در بين مردم در شريعت هر پيغمبرى نسبت به اول بعثت و آخر آن مختلف بوده ، اول بطور ملايم سپس بطور جزم و قطع ، چون اگر از همان بار اول آنرا تحريم مى كردند، و شدت عمل بخرج مى دادند مردم زير بار نرفته و بطور كلى رشته را پاره مى كردند، و نيز حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: كسى بقدر خداى تعالى در رفتار خود رعايت رفق و مدارا را نمى كند، و اين هم از رفق خداى تعالى است كه تكليف را به تدريج و به ملايمت در بين بندگان خود اجرا مى نمايد، چون مى داند اگر يكباره تكليف را بدوش آنان بگذارد هلاك و گمراه مى شوند.
و در كافى به سند خود از عمرو بن شمر از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: وقتى خداى تعالى آيه (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه ) را نازل فرمود، اشخاصى خدمت رسول الهه (صلى الله عليه و آله ) عرض ‍ كردند: يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) (ميسر) چيست ؟ حضرت فرمود: هر چيزى كه با آن قمار شود حتى كعب ها، و گردو پرسيدند (انصاب ) چيست ؟ حضرت فرمود: آنچه كه براى بت ها قربانى شود. پرسيدند (ازلام ) چيست ؟ حضرت فرمود: همان تير چوب هايى كه با آن قرعه مى انداختند.
و در كافى به سند خود از عطاء بن يسار از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرموده است : هر مسكرى حرام و هر مسكرى خمر است .
مؤ لف : اين روايت از طرق اهل سنت از عبدالله بن عمر از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نقل شده ، و لفظ آن چنين است : هر مسكرى خمر و هر خمرى حرام است و بيهقى و ديگران آنرا نقل كرده اند و از طريق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نقل اين روايت كه : هر مسكرى حرام و هر چيزى كه با آن قمار شود ميسر است ، به حد استفاضه رسيده است .
و در تفسير عياشى از ابى الصباح از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: من از آن جناب از (نبيذ) و (خمر) پرسيدم كه آيا هر دو به يك منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود: نه ، نبيذ به منزله خمر نيست ، زيرا خداى تعالى خمر را حرام كرده چه كم باشد و چه زياد، كما اينكه ميته و خون و گوشت خوك كم و زيادش را حرام نموده ، و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از هر مشروبى مسكرش را تحريم كرده ، و البته هر چه را كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تحريم كند خدا تحريم كرده است .
و در كافى و تهذيب به اسناد خود از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى تعالى شراب را حرام نكرده از جهت اينكه با اسم آن دشمن است ، بلكه آنرا تحريم فرموده براى خاطر آثار سوء و عاقبت وخيم آن ، بنابراين هر چيزى كه در اثر و عاقبت سوء با آن شريك باشد آن هم خمر و حرام است و.
و در روايت ديگرى است كه هر چيزى كه كار خمر را بكند خمر است .
مؤ لف : اخبار در حرمت خمر و ميسر از طريق شيعه و سنى از حد شمار بيرون است ، اگر كسى بخواهد به همه آنها اطلاع پيدا كند بايد به كتب حديث مراجعه نمايد