گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
سوره مائده ، آيات 111 و 110


اذ قال الله يعيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على ولدتك اذ ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا و اذ علمتك الكتاب و الحكمه و التورئه و الانجيل و اذ تخلق من الطين كهيه الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى و تبرى الاكمه و الابرص ‍ باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى و اذكففت بنى اسرءيل عنك اذ جئتهم بالبينت فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين (110) و اذ اوحيت الى الحوارين ان امنوا بى و برسولى قالوا امنا و اشهد باننا مسلمون (111)





ترجمه آيات
به ياد آور روزى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت : ياد كن نعمتى را كه بر تو و مادرت ارزانى داشتم زمانى كه من تو را به روح القدس تاييد كردم ، و توانستى در گهواره و نيز در بزرگى با مردم تكلم كنى و زمانى كه كتاب و حكمت ، و تورات و انجيل تعليمت دادم ، زمانى كه مجسمه اى از گل به صورت مرغى ميساختى و در آن مى دميدى و به اذن من طير مى شد و به پواز در مى آمد، و كور مادر زاد و بيمار به مرض برص را به اذن من شفا مى دادى و مردگان را به اذن من زنده و از گور بيرون مى كردى ، بياد آور روزگارى را كه من تو را از شر بنى اسرائيل حفظ كردم ، همان بنى اسرائيلى كه وقتى برايشان معجره و بينه مى آوردى كفارشان مى گفتند اين نيست مگر سحرى آشكار. (.11)
و بياد آور، روزى را كه بر دل حواريين الهام كردم كه به من و فرستاده ام عيسى بن مريم ايمان بياوريد، گفتند ايمان آورديم و شاهد باش ‍ كه ما مسلمانيم .(111)
بيان آيات
اين دو آيه و همچنين آيات بعدى كه داستان نزول مائده را حكايت مى كند، و نيز آيات بعد از آن كه متضمن خبرى است از خداوند به عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) به اينكه بزودى خداوند از او از اينكه چرا نصارا او و مادرش را براى خود دو معبود اتخاذ كردند باز خواست مى كند همگى با غرضى كه افتتاح اين سوره به منظور ايفاى آن بوده مرتبط هستند. و آن غرض دعوت به وفاى به عهد و شكر نعمت و تحذير از عهدشكنى و كفران نعمت هاى الهى است ، همين مطالب است كه آخر سوره را با اول آن مربوط ساخته و وحدت سياق را در سراسر سوره حفظ كرده است .
بيان و توضيح آيات مربوط به معجزات عيسى (ع )


اذ قال الله يا عيسى بن مريم ... و اذ تخرج الموتى باذنى ...





اين آيه معجزات باهره اى را كه بدست عيسى بن مريم (عليه السلام ) ظاهر شده مى شمارد، الا اينكه علاوه بر شمردن معجزات بر او و مادرش منت مى گذارد، و اين معجزات تقريبا با همين الفاظ در سوره آل عمران آنجا كه ملائكه با مريم حديث مى كنند و وى را به پيدايش عيسى (عليه السلام ) بشارت مى دهند ذكر شده است . در آن سوره مى فرمايد: (و اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم - ياد آر آن زمانى را كه فرشتگان گفتند اى مريم به درستى خداوند تو را به پيدايش فرزندى از ناحيه خود بنام عيسى بن مريم بشارت مى دهد) تا آنجا كه مى فرمايد: (و يكلم الناس فى المهد و كهلا - و با مردم در گهواره و در سن كهولت تكلم مى كند) آنگاه پس از چند جمله مى فرمايد: (و يعلمه الكتاب و الحكمه و التوريه و الانجيل و رسولا الى بنى اسرائيل - و او را كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد و در حالى كه فرستاده خدا است به سوى بنى اسرائيل ، (انى قد جئتكم بايه من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرى الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله - بدرستى كه من معجره اى از طرف پروردگارتان برايتان آورده ام ، من براى شما از گل مجسمه مرغى مى سازم آنگاه در آن مى دمم پس به اذن خدا مرغ مى شود، و من كور مادر زاد و بيمار برصى را شفا مى دهم ، و مرده را به اذن خدا زنده مى كنم ) تا آخر آيات .
و تامل در سياق اين آيات ادعاى ما را مبنى بر اينكه معجزات مذكور كه بر حسب ظاهر مختص به حضرت مسيح (عليه السلام ) است ، در حقيقت نعمتهائى است كه خداوند بر او و مادرش هر دو ارزانى داشته است ، مدلل و روشن مى سازد، چنانكه آيات سوره آل عمران هم كه به مريم بشارت مى دهد، به اين معنا اشعار دارد، براى اينكه به نعمت بشارت داده مى شود، پس معلوم مى شود معجزات و موهبت هايى كه از مختصات مسيح (عليه السلام ) است از قبيل ولادت بدون پدر و تاييد به روح القدس و آفريدن مرغ و شفاى كور مادر زاد و پيسى و زنده كردن مردگان به اذن خدا، همگى براى مريم نيز نعمت و كرامت است ، پس مسيح و مريم هر دو متنعم به اين نعمتهاى الهى هستند، چنانكه خداى تعالى هم آن نعمتها را به هر دو نسبت داده و فرموده : (نعمتى التى انعمت عليك و على والدتك ) و آيه (و جعلناها و ابنها آيه للعالمين ) نيز به همين معنى اشاره دارد، زيرا هر دو را يك آيه و معجره شمرده است .
(اذ ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا) ظاهرا همين تاييد به روح القدس بوده كه مسيح را براى تكلم با مردم در گهواره آماده ساخته است ، نه اينكه آن يك كرامت و اين كرامت ديگرى بوده ، و از همين جهت جمله (تكلم الناس فى المهد و كهلا) را با واو عاطفه از ما قبل جدا نكرد و بدون واو و متصل به ما قبل ذكر نمود تا بفهماند كه تاييد به روح القدس و حرف زدن در گهواره يك معجره است ، تكلم مسبب از تاييد و تاييد سبب تكلم است ، و چون اين دو يك معجره است ، در بعضى از موارد قرآن به مساءله تكلم در گهواره اكتفا شده است ، مانند آيه : (يكلم الناس فى المهد و كهلا) كه در ضمن آيات آل عمران گذشت ، و در بعضى از موارد به مساءله تاييد به روح القدس اكتفا شده است ، مانند آيه (و اتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس ).
علاوه بر اينكه اگر مراد از تاييد، مساءله وحى و وساطت روح (ملائكه ) بود اختصاص به مسيح نداشت ، زيرا ساير انبيا هم اين معجره را داشتند، مضافا بر اينكه سياق خود آيه هم از اينكه مراد از تاييد را وحى بگيريم ابا دارد.
(و اذ علمتك الكتاب و الحكمه و التوريه و الانجيل ) ممكن است از اينكه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را يكى كرده و كلمه (اذ) را بر سر هر يك از اين چهار كلمه تكرار ننموده ، استفاده شود كه تمامى اين علوم يكباره و بدون تدريج به آن جناب القا شده و او همه آنها را يك امر الهى واحدى تلقى نموده است .
و همچنين جمله (و اذ تخلق من الطين كهيئه الطير فتنفخ فيه فيكون طيرا باذنى و تبرى الاكمه و الابرص باذنى ) از حيث اينكه لفظ (اذ) را تكرار ننموده ، ظهور دارد در اينكه خلقت طير و شفا دادن كور مادر زاد و جذامى همه دنبال هم و بدون فاصله زمانى بوده است ، و اگر هم كلمه (باذنى ) را در دنبال مساءله خلقت طير ذكر نموده و (باذنى ) كه بعدا در آخر جمله ذكر مى كند اكتفا ننموده ، براى خاطر عظمت مساءله خلقت و افاضه حيات بوده ، نه اينكه فاصله زمان را برساند، براى اين عنايت بوده كه در دلهاى شنوندگان خطور نكند كه غير خدا هم مى تواند مستقلا افاضه حيات كند، و اگر خطور هم كند جاى گير نشود (گر چه براى مدت كوتاهى باشد) و خدا داناتر است .
(و اذ تخرج الموتى باذنى ) بيرون كردن مردگان كنايه از زنده كردن آنان است ، و در اين تعبير عنايت روشنى است ، و آن اينست كه مردگانى را كه مسيح زنده مى كرده ، مردگان مدفون بوده اند، و آن جناب افاضه حيات به آنان مى كرده و براى از سر گرفتن زندگى در دنيا از قبرها بيرون شان مى آورده ، از لفظ (الموتى - مردگان ) استفاده مى شود كه اين مرده زنده كردن مكرر اتفاق افتاده است ، در اين آيات مباحث ديگرى هست كه سابقا در تفسير سوره آل عمران گذشت ، به آنجا مراجعه بشود.


و اذ كففت بنى اسرائيل عنك ...





اين جمله دلالت دارد بر اينكه بنى اسرائيل بناى آزار وى را داشته اند، و خداوند او را از شرشان نگهدارى مى نموده .
بنابراين اين آيه با جمله اى كه خداوند در سوره آل عمران در ضمن داستانهاى مسيح ذكر كرده و فرموده : (و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين ) منطبق مى شود.


و اذ اوحيت الى الحواريين ...





اين آيه نيز منطبق است با آيات سوره آل عمران كه مى فرمايد: (فلما احس عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى الله قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون ) از اين جا معلوم مى شود اين ايمانى كه خداوند در آيه مورد بحث (و اذ اوحيت الى الحواريين ان امنوا بى و برسولى قالوا آمنا...) ذكر نموده ،
غير ايمانى است كه آنها از اول به مسيح آوردند، و به نبوتش اقرار كردند، براى اينكه ظاهر آيه سوره آل عمران كه مى گويد: (فلما احس عيسى منهم الكفر) اين است كه اين احساس در اواخر ايام دعوت او بوده ، در ايامى بوده كه حواريين كه در حقيقت سابقين و طبقه اول از مؤ منين به عيسى بودند ملازم و همراهش بوده اند، علاوه بر اينكه ظاهر آيه (قال من انصارى الى الله قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون ) اين است كه اين دعوت براى ميثاق گرفتن بر يارى دين خدا بوده ، نه براى اصل ايمان به خدا، و لذا آيه شريفه با جمله (و اشهد بانا مسلمون ) كه اعلام تسليم در برابر امر خدا به اقامه دعوت و تحمل مشقت در راه او است ختم شده است ، و معلوم است كه طبعا اين تسليم و تحمل زحمت بعد از اصل ايمان است ، پس معلوم شد كه مراد از اينكه فرمود: (و اذ اوحيت الى الحواريين ...) قضيه عهد و پيمان گرفتن از حواريين است ، و در آيه بحث هاى ديگرى هست كه ما آن ابحاث را در سوره آل عمران گذرانديم .
بحث روايتى
(چند روايت درباره معجزات حضرت مسيح (ع ))
مرحوم صدوق در كتاب معانى الاخبار به سند خود از ابى يعقوب بغدادى نقل مى كند كه گفت ابن سكيت خدمت امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: از چه رو خداوند به موسى بن عمران يد بيضا، عصا و آلت سحر داد، و به حضرت عيسى آلت پزشكى و طبابت ، و به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كلام و سخنورى ؟
حضرت فرمود به درستى خداى تعالى موسى را در زمانى مبعوث كرد كه اغلب مردم آنروز بيشتر كارشان سحر بود، و لذا موسى از طرف خداى تعالى بسوى ايشان مبعوث شد و كارهايى انجام مى داد كه مردم با همه تخصص و قدرتى كه در سحر داشتند از انجام مثل آن عاجز بودند، قهرا سحرهاشان باطل و حجت موسى بر ايشان اثبات شد، و خداى تعالى عيسى را در زمانى مبعوث نمود كه بيشتر مردم به امراض گوناگون و آفت هاى عضوى مبتلا و بسيار به طبيبى كه شفاى شان دهد نيازمند بودند، لذا عيسى (عليه السلام ) معجره اش چيزى بود كه خود مردم از آن بهره اى نداشته و خداوند او را در اين راه آنقدر قدرت داد كه مى توانست مردگان را زنده نمايد و كورهاى مادر زاد و مبتلايان به پيسى را شفا دهد، و بدين وسيله حجتش را بر مردم اثبات نمايد، و خداى تعالى محمد (صلى الله عليه و آله ) را در زمانى مبعوث نمود كه كار عمده و تخصصى مردم سخنرانى و خطبه خوانى و سرائيدن اشعار بوده ، لذا رسول الله (صلى الله عليه و آله )
به كتاب و موعظه و حكمتى مبعوث شد كه گفتار آنان را باطل نموده و حجتش را بر آنان اثبات كرد.
ابن سكيت عرض كرد: من كه تاكنون كسى را مانند تو نديدم ، بفرمائيد ببينم امروز حجت خدا چيست ؟ فرمود عقل است كه با آن راست گويان و دروغ پردازان به خدا تشخيص داده مى شوند، آن يكى تصديق و اين ديگرى تكذيب مى گردد، ابن سكيت گفت به خدا قسم جواب من همين بود كه تو دادى .
و در كافى است كه محمد بن يحيى از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از ابى جميله از ابان بن تغلب و غير او از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل مى كند كه شخصى از آن جناب پرسيد: آيا عيسى بن مريم كسى را بعد از مردنش زنده كرده ، به طورى كه عمرى را براى مدتى از سر گرفته باشد و مانند سايرين غذا خورده و بچه دار شده باشد؟
حضرت فرمود: آرى عيسى (عليه السلام ) رفيقى داشت كه در راه خدا با او برادرى مى كرد و همواره عيسى به سراغش مى رفت و در سرايش رحل اقامت مى انداخت . وقتى عيسى مدتى از او غايب شد، پس از مراجعت از سمت اقامتگاه رفيقش عبور كرد تا سلامى به او بدهد دق الباب كرد مادرش بيرون آمد، عيسى از او حال برادر پرسيد، پير زن عرض كرد: يا رسول الله ! برادرت به رحمت ايزدى پيوست ، فرمود ميل دارى بار ديگر او را ببينى عرض كرد آرى ، فرمود فردا مى آيم و به اذن خدا او را برايت زنده مى كنم ، چون صبح شد عيسى نزد آن زن آمد و گفت با من بيا تا بر سر مزار رفيقم برويم ، عيسى (عليه السلام ) وقتى بر سر مزار او رسيد ايستاد و دست به دعا بلند نمود، چيزى نگذشت كه قبر شكافته شد و فرزند آن زن در حالى كه زنده شده بود بيرون آمد، وقتى چشم مادر به او و چشم او به مادر افتاد هر دو به گريه در آمدند، عيسى (عليه السلام ) به حال آن دو رقت نمود و گفت : ميل دارى بامادرت در دنيا بمانى ؟ عرض ‍ كرد: آيا با رزق و خوراك و عمر يا بدون خوراك و رزق و مدت ؟ فرمود بلكه با رزق و مدت بيست سال كه در آن مدت ازدواج بكنى و فرزند دار شوى . عرض كرد: اگر چنين است آرى مايلم ، حضرت او را به مادرش سپرد و رفت و آن جوان همانطورى كه مسيح وعده داده بود بيست سال ديگر زندگى نمود و فرزنددار شد.
در تفسير عياشى از محمد بن يوسف صنعانى از پدرش روايت كرده كه گفت : از حضرت ابى جعفر پرسيدم از معنى (اذ اوحيت الى الحواريين ) كه مگر به حواريين هم وحى مى شده ؟ فرمود وحى در اينجا به معنى الهام
مؤ لف : در قرآن در بسيارى از موارد وحى به جاى الهام استعمال شده يكى آنجا كه مى فرمايد: (و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه ) يكى ديگر آيه (و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا) و نيز آيه (بان ربك اوحى لها) مى باشد.