گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
آيات 135 - 128 سوره انعام


و يوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن قد استكثرتم من الانس و قال اولياءهم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا قال النار مثويكم خالدين فيها الا ما شاء الله ان ربك حكيم عليم (128) و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون (129) يا معشر الجن و الانس الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آيتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا على انفسنا و غرتهم الحيوة الدنيا و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كفرين (130) ذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم و اهلها غافلون (131) و لكل درجت مما عملوا و ما ربك بغافل عما يعملون (132) و ربك الغنى ذوالرحمة ان يشا يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشا كما انشاكم من ذرية قوم آخرين (133) ان ما توعدون لات و ما انتم بمعجزين (134) قل يقوم اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار انه لا يفلح الظالمون (135)



ترجمه آيات
روزى كه همگى را محشور كند (و گويد) اى گروه جنيان از آدميان كه پيرو شما بودند بسيار يافتيد. دوستان ايشان از آدميان گويند: پروردگارا! ما از يكديگر برخوردار شده و به كرده بودى رسيدهايم . گويد: جاى شما جهنم است كه در آن جاويد باشيد مگر آنچه خدا خواهد كه پروردگار تو فرزانه و دانا است (128)
بدينسان بعضى از ستمگران را بر بعض ديگر ولايت مى دهى م به سزاى اعمالى كه (تابعين ) مى كرده اند (129)
اى گروه جنيان و آدميان ! مگر پيغمبرانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيه هاى ما را براى شما مى خواندند و شما را به ديدار اين روزتان بيم ميدادند؟ گويند: عليه خويش گواهى مى دهيم ، زندگى دنيا فريبشان داده بود و عليه خويش گواهى دهند كه كافر بوده اند (130)
آن به خاطر اينست كه پروردگارت اين دهكده ها را در آن حال كه مردمش بى خبر بودند هلاك نمى كرد (131)
و همه را از آن عملهايى كه كرده اند رتبه هايى است و پروردگار تو از اعمالى كه مى كنند بى خبر نيست (132)
پروردگار تو بى نياز و داراى رحمت است اگر خواهد شما را ببرد و از پى شما هر كه را خواهد جانشينتان كند چنانكه شما را از نژاد گروهى ديگر ايجاد كرد (133)
عذابى كه به شما وعده مى دهند آمدنى است و شما فرار نتوانيد كرد (134)
بگو اى قوم ! شما را هر چه در خور است و توانايى داريد عمل كنيد كه من نيز عمل ميكنم ، به زودى خواهيد دانست كه عاقبت آن سراى از آن كيست ، كه ستمگران رستگار نمى شوند (135).
بيان آيات
بين قضاى الهى و اختيار انسان ، مزاحمتى نيست .
اين آيات مربوط و متصل به آيات قبل است ، و سرپرستى و ولايتى را كه برخى از ستمگران بر برخى ديگر به اذن خدا دارند - مانند ولايت شياطين بر كفار - تفسير مى كند، و بيان مى كند كه اين كار از خداى تعالى ظلم نيست ، به شهادت اينكه خود ستمگران و كفار به زودى در قيامت اعتراف مى كنند به اينكه اگر معصيت كردند و يا به خداوند شرك ورزيدند به سوء اختيار خودشان بوده ، و اين خود آنان بودند كه با شنيدن نداى الهى و هشدارش نسبت به عذاب قيامت ، مغرور زندگى دنيا شدند و راه ظلم را پيش گرفتند، و ستمگران هم رستگار نخواهند شد.
و اينكه قضاى الهى با كفر و ظلم آنان موافق است سبب نمى شود كه كفر و ظلمشان به خودشان نسبت داده نشود. نه قضاى الهى منافات با اختيار كه مدار مؤ اخذه و مجازات است دارد، و نه اختيار انسانى كه مدار سعادت و شقاوت است مزاحم با قضاى الهى است ، چون قضاى الهى بر اين رانده شده كه آنان اولياى خود را از شياطين به اراده و اختيار خود متابعت كنند، نه اينكه متابعت كنند چه اراده داشته باشند و چه نداشته باشند،
تا بتوان گفت خداوند و يا شياطين ايشان را مجبور به سلوك طريق شقاوت و انتخاب شرك و ارتكاب گناهان كرده ، بلكه خداى سبحان غنى مطلق است و نيازى به آنچه در دست ايشان است ندارد تا به طمع آن به آنان ظلم كند، آرى ، خداوند همه آنان را به رحمت خود آفريده و به استفاده از رحمتش سفارش و تاءكيد فرموده ، ولى ايشان راه ظلم را پيش گرفته و در نتيجه از رستگارى بازماندند.



و يوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن ... اجلت لنا




وقتى در لغت عرب گفته مى شود: (اكثر من الشى ء) و يا (اكثر من الفعل ) و يا (استكثرمنه ) معنايش اين است كه فلانى از فلان چيز زياد آورده و يا فلان كار را بسيار انجام داده ، و اينكه در آيه مورد بحث مى فرمايد: شما اى گروه جن زياد از انسانها آوردهايد، معنايش اين نيست كه افراد زيادى را آوردهايد براى اينكه آورنده انسانها در دنيا و مبعوث كننده آنان در قيامت خود خداى تعالى است ، بلكه معنايش اين است كه شما اى گروه شياطين زياد در انسانها اثر سوء گذاشتيد و خيلى آنان را اغوا كرديد. و اين اغوا كردن شيطانها همانطورى كه قبلا هم گفته شد به طور اجبار نيست .
سلطه و ولايت شياطين بر انسان ، قهرى نيست ، بلكه به اعتراف كفار در قيامت ، نتيجه معامله طرفينى است .
خلاصه اينكه ، ولايت شيطانها بر آدميان ولايت اجبار نيست بلكه از قبيل معامله طرفينى است ، به اين معنا كه اگر انسانها شيطانها را متابعت مى كنند به خاطر منافع و فوايدى است كه در اين كار تصور مى كنند ، و اگر شيطانها هم آنان را مى فريبند بخاطر منافعى است كه در ولايت بر آنان و اداره كردن شؤ ون ايشان مى پندارند.
آرى ، شيطانها از فريفتن انسانها و ولايت داشتن بر ايشان يك نوع لذتى مى برند، انسانها هم از پيروى شيطانها و وسوسه هاى آنان يك نوع لذتى را احساس مى كنند، چون به اين وسيله به ماديات و تمتعات نفسانى مى رسند، و اين همان اعترافى است كه اولياى شيطانها در قيامت خواهند كرد، و خواهند گفت : (ربنا استمتع بعضنا ببعض ) پروردگارا ما پيروان شياطين و شياطين ، از يكديگر استفاده كرديم ما از وسوسه و تسويلات آنها - كه همان متاع دنيا و زخارف آن باشد - استفاده كرديم ، و آنان از ولايتى كه بر ما داشتند لذت بردند، و نتيجهاش اين شد كه مى بينيم .
از اينجا معلوم مى شود كه مراد از (اجل ) در جمله و (بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا) آن حدى است كه خداوند براى وجود ايشان قرار داده . و آن درجه و پايه اى است كه ايشان به وسيله اعمالى كه كردند بدان رسيدند، نه اينكه معنايش سر رسيدن مدت زندگى باشد، سياق آيه هم همين معنا را تاءييد مى كند. روى اين حساب برگشت معناى آيه به اين است كه : بعضى از ما به سوء اختيار و به عمل زشت خود بعض ديگر را پيروى كرديم ، و اين روش را تا آنجا كه تو مقدر كرده بودى ادامه داديم ، يعنى تا سر حد ظلم و كفر پيش رفتيم .
(و يوم يحشرهم جميعا) و روزى كه همه آنان را محشور مى كند تا احتجاج عليه آنان به طور كامل انجام يابد، آنگاه به طايفه شيطانها مى فرمايد: (يا معشر الجن قد استكثرتم من الانس ) اى گروه جن شما ولايت بر انسانها و گمراه نمودن آنان را از حد گذرانديد (و قال اوليائهم من الانس ) پيروان شيطانها به جاى ايشان جواب داده به حقيقت اعتراف كرده و مى گويند: (ربنا استمتع بعضنا ببعض ) پروردگارا ما گروه آدميان خودمان دنبال شيطانها را گرفته و از تسويلات آنان از قبيل زخارف دنيا و هواپرستى لذت برديم ، و گروه جن هم از پيروى كردن ما و القاى وسوسه به دلهاى ما لذت بردند، ما دو طايفه اين روش را ادامه داديم تا آنكه : (بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا) رسيديم به آن اندازه از زندگى نكبتبار و كارهاى ناشايسته كه فعلا داريم .
به طورى كه ملاحظه مى كنيد اعتراف دارند كه اين (اجل ) را هر چند خداوند مقدر فرموده ولى ايشان با پيمودن راه بهره بردارى از يكديگر به اختيار خويش ، به آن رسيدهاند. و بنا بر آنچه گفته شد اگر بگوييم آيه شريفه ظهور دارد در اينكه مراد از (جن ) شياطين جنى است كه در سينه ها وسوسه مى كنند خيلى بيراهه نرفتهايم .



قال النار مثويكم خالدين فيها الا ما شاء الله ...



اين جمله حكايت جوابى است كه خداوند به آنان مى دهد، و در عين حال قضايى است كه عليه آنان ميراند، و متن آن قضا تنها جمله (النار مثويكم ) است . كلمه (مثوى ) اسم مكان از ماده ثوى يثوى ثواء و به معناى محل اقامت با استقرار است ، پس اينكه فرمود: (النار مثويكم ) معنايش اين است كه : آتش محل اقامتى است براى شما كه در آن استقرار خواهيد داشت ، و بيرون شدن برايتان نيست ، از اين رو جمله (خالدين فيها) تاءكيد خواهد بود، و چون ممكن بود كسى خيال كند كه خود خداى تعالى هم نميتواند آنان را از آتش بيرون كند لذا فرمود (الا ما شاء الله ) تا بفهماند كه قدرت خداى تعالى بر نجات دادن آنان در عين حال بجاى خود باقى است ، گر چه نجات نمى دهد
و در آخر براى اينكه بيان آيه را تكميل نموده و خطابى كه به رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) شده تعليل كرده باشد فرمود: (ان ربك حكيم عليم ).



و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون




در اين جمله اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه بعضى از ستمكاران را ولى بعضى ديگر قرار دادن به همان ملاكى است كه در آيه قبلى ذكر شد، و آن اين بود كه تابع (ستمگران ) از تسويلات متبوع خود (شيطان ) لذت برده از اين راه گناهانى را مرتكب مى شود، و اين روش را آنقدر ادامه مى دهد تا آنكه خداوند متبوع او را ولى او و او را در تحت ولايت آن متبوع قرار دهد .
حرف (باء) در جمله (بما كانوا يكسبون ) براى سببيت و يا مقابله است ، و مى رساند كه قرار دادن اين ولايت خود مجازاتى است كه خداوند ستمگران را در قبال ظلمهايى كه مرتكب شدند كيفر مى دهد، نه اينكه مجازات ابتدايى و بدون گناه بوده باشد. و اين همان معنايى است كه آيه (يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين ) آن را بيان مى كند.
در آيه مورد بحث از غيبت به تكلم التفات شده يعنى سياق غيبت پيشين تبديل به خطاب به رسول خدا شده تا اينكه بيان حقايق را اختصاص به رسول خدا داده باشد، چون قوم لايقى براى تلقى اين گونه حقايق نبودند، و اگر به تكلم التفات شده و حال آنكه ممكن بود به نحو ديگر بشود براى اين است كه تكلم براى راز در ميان نهادن مناسب تر است البته در آيات مورد بحث التفاتهاى ديگرى نيز به كار رفته كه خواننده محترم خود ميتواند با كمى دقت به نكات آنها پى برد.
بعثت پيامبران حجت را بر كافرين تمام كرده است .



يا معشر الجن و الانس الم ياتكم رسل منكم ...



در اين خطاب اشكالى كه ممكن بود متوجه حجت سابق شود دفع شده ، و آن اين است كه اگر كفار اعتراف مى كنند كه پيرويشان از ولايت شيطان به سوء اختيارشان برده ، به خاطر جهل و غفلتى كه داشتند معذورند، زيرا ايشان هرگز خيال نمى كردند كه ارتكاب معاصى و تمتع از لذات مادى آدمى را به تدريج به ولايت ظالمين و ولايت شيطان ميكشاند، و در نتيجه دچار شقاوتى مى كند كه بعد از آن سعادتى نيست . گو اينكه فى الجمله زشتى هر گناه را مى دانستند، و ليكن از چنين سرانجامى غافل بودند، و مؤ اخذه غافل صحيح نيست .
آيه مورد بحث اين اشكال را دفع مى كند، و از ايشان مى پرسد آيا انبيا به سوى شما گسيل شدند يا نه ؟ و آيا آيات خداى را به خاطرتان آوردند؟ و شما را از روز رستاخيز و سرانجام گناه و كفر خبر دادند يا خير؟ و چون به همه اينها اقرار دارند قهرا حجت تمام است و ديگر محلى براى اشكال فوق باقى نيست .
بنا بر اين معناى آيه اين مى شود كه : ما در قيامت همگى آنان را مخاطب قرار داده مى پرسيم : اى گروه جن و انس ! آيا پيغمبرانى از شما به سوى شما نيامدند؟ و آيات مرا بر شما نخواندند؟ و شما را به دين حق دعوت نكردند؟ و از عذاب امروز كه روز قيامت است هشدارتان ندادند و به شما نگفتند: خداوند به زودى در موقف بازخواستتان بازداشته و به حساب اعمالتان رسيدگى نموده ، به آنچه از نيك و بد كرده ايد پاداش و كيفرتان مى دهد؟ در جواب خواهند گفت : ما عليه خود گواهى مى دهيم كه پيغمبران آيات تو را بر ما خواندند و از رسيدن به چنين روزى انذارمان كردند، و ما به دين ايشان كفر ورزيده با علم به حقانيت آنان و بدون هيچ غفلتى ايشان را رد كرديم .
سه نكته كه از معناى آيه استفاده مى شود.
اين معنا كه ما براى آيه كرديم چند نكته را روشن مى سازد: اول اينكه كلمه (منكم ) بيش از اين دلالت ندارد كه پيغمبران از جنس ‍ مجموع و روى هم رفته همان جن و انسى بودند كه به سوى ايشان مبعوث شدند، و خداوند پيغمبران را از جنس ملائكه قرار نداد تا امتان ايشان از ديدنشان وحشت نكنند، و كلام ايشان را كه همان زبان مادرى خودشان است بفهمند، و اما اينكه براى جن پيغمبرانى از جن و براى انس انبيايى از انس مبعوث كرده باشد آيه شريفه هيچ گونه دلالتى بر آن ندارد.
دوم اينكه تكرار كلمه شهادت در آيه مورد بحث به اين جهت است كه متعلق آن دو مختلف است مراد از شهادت اولى شهادت به آمدن انبيا و ابلاغ آيات خداوند و انذار از عذاب قيامت است و مقصود از شهادت دومى شهادت به كفر عمدى خود نسبت به دين انبيا (عليهم السلام ) است . و اينكه بعضيها گفته اند: مقصود از شهادت اولى شهادت به كفر و معصيت در حال تكليف و مقصود از دومى شهادت در آخرت ، بر كفر خود در دنيا است ، صحيح نيست ، براى اينكه بالاخره مرجع هر دو به همان كفر در دنيا است . و اين توجيه ، اشكال تكرار لفظ را حل نمى كند.
سوم اينكه جمله (و غرتهم الحيوة الدنيا) جمله معترضهاى است كه به منظور دفع توهمى در وسط كلام گنجانيده شده ، و آن توهم اين است كه : چگونه مى توان اين معنا را قبول كرد كه مردمى با اينكه از همديگر بهره مند مى شدند و پيغمبران خود را ميشناختند و آن پيغمبران ايشان را از عذاب دوزخ انذار مى كردند در عين حال با علم و اختيار خود را به هلاكت برسانند؟ جمله مزبور اين توهم را دفع نموده جواب مى دهد: زندگى مادى دنيا ايشان را مغرور نموده و در نتيجه هر وقت برقى از حق و حقيقت در دلشان جستن مى كرد رذايل اخلاقى و هواى نفس پرده ظلمانى خود را به دلهايشان افكنده و بين آنان و ديدن حق حائل مى شد.
سنت الهى چنان نيست كه مردم بى خبر را (قبل از اتمام حجت ) هلاك سازد.



ذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم و اهلها غافلون




از ظاهر سياق چنين برمى آيد كه كلمه (ذلك ) اشاره است به مضمون آيه قبلى و بر سر جمله (ان لم يكن ) لام تعليل مقدر است ، و معناى آيه چنين است : آنچه كه ما در خصوص ارسال رسل و ابلاغ آيات خدايى و انذار به عذاب روز قيامت بيان داشتيم براى اين بود كه بدانيد سنت ما چنين نيست كه اهل قرى را قبل از آنكه خواسته خود را گوشزدشان كنيم و آنان مخالفت كنند هلاك نموده به غضب خود دچار سازيم ، گو اينكه اينگونه اشخاص و اقوام به قضاى الهى و اينكه خداوند ايشان را اولياى شيطانهايى از خود و از جن قرار داده بدبخت هستند، و ليكن چنين هم نيست كه سلب قدرت و اختيار از آنان نموده باشد ، بلكه اين گروه شرك و معصيت را به اختيار خود برگزيدند سپس خداوند پيغمبرانى از جنس خودشان به سويشان گسيل داشت و آن پيغمبران آيات او را برايشان خوانده از لقاى روز حساب انذارشان نمودند، آنگاه آنان به مقتضاى همان بدبختى و شقاوت به انبيا كفر ورزيده از شقاوت و طغيان خود دست برنداشتند، خداوند هم به پاداشت اين ولايت حكم كرد به اينكه آتش منزلگاهشان باشد. پس اين خودشانند كه از روى علم و اراده خواهان هلاكتند، و خداوند ايشان را در حال غفلت هلاك نكرده تا كسى بگويد خداوند به ايشان ظلم كرده است ، بلكه اين عمل از خداوند تبارك و تعالى عين عدالت است .
پس معلوم شد اولا اينكه فرمود: (لم يكن ربك ) معنايش اين است كه (سنت خداوند چنين نيست ) نه اينكه (خداوند چنين نمى كند)، زيرا خداوند هر كارى را كه مى كند به مقتضاى سنت جارى و صراط مستقيمى است كه دارد، همچنانكه فرموده : (ان ربى على صراط مستقيم ) و بطورى كه ملاحظه مى كنيد اين جمله به خوبى بر مدعاى ما دلالت مى كند.
و ثانيا مقصود از هلاك ساختن اهل قرى بطورى كه از سياق استفاده مى شود عذاب دنيوى نيست ، بلكه مقصود از آن شقاوت در دنيا و عذاب آخرت است .
و ثالثا مراد از ظلمى كه در آيه شريفه است ظلم خداوند و هلاك ساختن اهل قرى است در صورتى كه غافل باشند، نه ظلم اهل قرى .



و لكل درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عما يعملون




متعلق لفظ كل ضميرى است كه به دو طايفه جن و انس برمى گردد و در آيه حذف شده ، و معناى آيه اين است كه :
براى هر يك از دو طايفه جن و انس درجاتى است از عمل ، چون اعمال مختلف است و اختلاف اعمال باعث اختلاف درجات صاحبان اعمال است ، و خداوند از آنچه كه اين دو طايفه مى كنند غافل نيست .
نفى جميع انحاء ظلم از خداى متعال در جمله : (و ربك الغنى ذوالرحمة ).



و ربك الغنى ذو الرحمة ...



اين جمله بيان عامى است براى نفى جميع انحاى ظلم در خلقت از خداوند. توضيح اينكه : ظلم كه عبارت است از بكار بستن چيزى در غير موردش و به عبارت ديگر تباه ساختن حقى ، پيوسته براى يكى از دو منظور انجام مى گيرد: يا براى احتياجى است كه ظالم به وجهى از وجوه داشته و با ظلم ، آن احتياج را رفع مى كند، مثلا نفعى كه يا خودش و يا دوستش به آن محتاج است به دست مى آورد، و يا بدان وسيله ضررى از خودش و يا از كسى كه دوستش ميدارد دفع مى كند. و يا به خاطر شقاوت و قساوت قلبى است كه دارد، و از رنج مظلوم و مصيبت او متاءثر نمى شود. و خداى سبحان از اين هر دو صفت زشت منزه است نه احتياج به ظلم دارد چون غنى بالذات است ، و نه شقاوت و قساوت دارد چون داراى رحمت مطلقى است كه همه موجودات هر كدام به مقدار قابليت و لياقت خود از رحمت او متنعمند، پس او به احدى ظلم نمى كند، اين است آن معنايى كه جمله : (و ربك الغنى ذو الرحمة ) بر آن دلالت مى كند، پس معناى آيه اين شد كه : پروردگار تو آن كسى است كه متصف است به غناى مطلقى كه آميخته به فقر و احتياج نيست و نيز متصف است به رحمت مطلقى كه تمامى موجودات را فرا گرفته است .
و مقتضاى آن اين است كه او به ملاك غنايى كه دارد ميتواند همه شما را از بين برده و به ملاك رحمتش هر مخلوق ديگرى را كه بخواهد بجاى شما بنشاند، همچنانكه به رحمتش شما را از ذريه قوم ديگرى آفريد و آن قوم را به ملاك غنايى كه از آنان داشت از بين برد و منقرض ساخت . و در اينكه فرمود: (ما يشاء: هر چه را بخواهد) و نفرمود: (من يشاء: هر كه را بخواهد) اشاره است به سعه قدرت او.



ان ما توعدون لات و ما انتم بمعجزين




يعنى امر خدا در باره بعث و جزا كه همان وعده هاى از طريق وحى است آمدنى و محقق شدنى است و شما عاجز كننده خدا نيستيد تا او را از تحقق دادن امرش مانع شويد. بنابراين ، جمله مورد بحث تاءكيد آن وعده و وعيدى است كه در جملات قبل بود.



قل يا قوم اعملوا على مكانتكم انى عامل ...



(مكانت ) به معناى منزلت و آن حالتى است كه صاحب منزلت در آن حال به سر مى برد.
و كلمه (عاقبت ) به معناى سرانجام و منتهى اليه امر هر چيزى است ، و اين كلمه به طورى كه مى گويند در اصل مانند (عقبى ) مصدر بوده ، و اينكه گفته اند: (كانت له عاقبة الدار) كنايه است از رسيدن به مقصد و به نتيجه سعى و كوشش ، و در آيه مورد بحث برگشت به ابتداى كلام است ، چون در چند آيه قبل كه مطالب مورد بحث آغاز مى شد فرموده بود: (اتبع ما اوحى اليك من ربك لا اله الا هو و اعرض عن المشركين ) و اينك در اين جمله نيز مى فرمايد: به ايشان بگو ادامه دهيد به آنچه كه مى كرديد به زودى خواهيد دانست كه كوشش كداميك از دو فريق به نتيجه مى رسد.
و اينكه فرمود: (ادامه دهيد) تهديد به صورت امر است و معنايش اين است كه : شما ظلم خود را و من ايمان و دعوت به توحيدم را ادامه مى دهيم و چيزى نميگذرد كه خواهيد فهميد سعادتمند كيست و سعى كداميك از من و شما به نتيجه مى رسد، و به طور قطع بدانيد كه در اين ميان من پيروزم نه شما كه با شرك و گناه ظلم كرديد، چون هيچ وقت ستمكار در ستمى كه مى كند رستگار نمى شود.
بعضى از مفسرين گفته اند: جمله : (انى عامل ) حكايت كلام خود پروردگار است ، و خداى تعالى است كه مى فرمايد: من بعث و جزايى را كه وعده دادهام عملى مى كنم و لكن اين معنا فاسد و دليل فسادش در خود آيه است كه مى فرمايد: (فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار).
بحث روايتى
(چند روايت درباره محبت ظالم ، انتقام از ظالم بدست ظالمى ديگر، آرزوى دراز).
قمى در تفسير خود در ذيل جمله (و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا...) مى گويد: امام در معناى اين جمله فرمود: هر كس اولياى ستمكاران را دوست بدارد ما او را در قيامت با ستمكاران محشور مى كنيم .
و در كافى به سند خود از ابى بصير از حضرت ابى جعفر (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: خداوند هيچ وقت از ظالمى انتقام نكشيده مگر به دست ظالمى ديگر، و همين است معناى آيه (و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا).
مؤ لف : دلالت آيه بر حصرى كه در روايت است روشن نيست .
و در الدرالمنثور است كه ابن ابى الدنيا در كتاب امل و ابن ابى حاتم و بيهقى در كتاب شعب از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت : اسامة بن زيد غلام نوزادى را به نسيه به مدت يك ماه به صد دينار خريد و من خود شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) مى فرمود: آيا از اسامه عجب نداريد كه نوزادى را به مدت يك ماه خريدارى نموده ؟ مگر او مى داند كه تا يك ماه ديگر زنده است ، و مى تواند بدهيش را بپردازد، راستى چه آرزوى درازى ؟ سوگند به كسى كه جان من در دست او است هيچ وقت نشده كه من چشم باز كنم و خيال كنم كه مى توانم دوباره مژه بر هم نهم و قبل از بر هم نهادن پلك چشمم از دنيا نميروم ، و هيچ وقت نشده كه به طرفى نگاه بيندازم و خيال كنم كه مى توانم چشمم را قبل از آنكه قبض روحم كنند بجاى خود برگردانم ، و هيچ نشده كه لقمهاى در دهن بگذارم و پندارم كه ميتوانم قبل از آنكه قبض روحم كنند آنرا فروبرم . اى گروه بنى آدم ! اگر خود را عاقل ميدانيد بايد هميشه خود را ميان مردگان ببينيد، و خود را در زمره آنان به شمار آوريد سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست (ان ما توعدون لات و ما انتم بمعجزين آنچه كه بدان وعده داده شديد خواهد آمد و شما عاجز كننده و مانع كار خدا نيستيد