گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
آيات 72 - 65 سوره اعراف


والى عاد اخاهم هودا قال يقوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره افلا تتقون (65)
قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنريك فى سفاهه و انا لنظنك من الكذبين (66)
قال يقوم ليس بى سفاهه و لكنى رسول من رب العلمين (67)
ابلغكم رسلت ربى و انا لكم ناصح امين (68)
او عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زادكم فى الخلق بصطه فاذكروا الاء الله لعلكم تفلحون (69)
قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد ءاباونا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين (70)
قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و ءاباوكم ما نزل الله بها من سلطان فانتظروا انى معكم من المنتظرين (71)
فانجيناه و الذين معه برحمه منا و قطعنا دابر الذين كذبوا باياتنا و ما كانوا مؤ منين (72)



ترجمه آيات
و به سوى قوم عاد برادرشان هود را (فرستاديم )، گفت : اى قوم ! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد بپرستيد، چرا پرهيزكارى نمى كنيد؟ (65)
بزرگان قومش كه كافر بودند، گفتند: ما تو را دستخوش سفاهت مى بينيم ، و از دروغگويانت مى پنداريم (66)
گفت : اى قوم ! من دستخوش سفاهت نشده ام بلكه پيغمبرى از ناحيه پروردگار جهانيانم (67)
كه پيغام هاى پروردگار خويش به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم (68)
مگر شگفت داريد كه شما را از پروردگارتان به وسيله مردى از خودتان تذكارى آمده باشد تا شما را بيم دهد؟ به ياد آريد آندم كه شما را از پس قوم نوح جانشين آنان كرد و جثه هاى شما را درشت آفريد، نعمت هاى خدا را به ياد آريد شايد رستگار شويد (69)
گفتند: مگر به سوى ما آمده اى تا خدا را به تنهايى بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند واگذاريم ؟ اگر راست مى گويى عذابى را كه از آن بيممان مى دهى بيار (70)
گفت : عذاب و غضب پروردگارتان بر شما وقوع يافت ، چرا با من بر سر نام هايى كه شما و پدرانتان ساخته و روى يك مشت سنگ و چوب گذاشته ايد در حالى كه خداوند حجتى درباره آنها نازل نكرده ، مجادله مى كنيد؟ منتظر باشيد كه من نيز با شما انتظار آن عذاب را مى برم (71)
پس او را با كسانى كه همراه وى بودند به رحمت خويش نجات داديم و نسل كسانى را كه آيه هاى ما را تكذيب كرده بودند، و مؤ من نبودند، قطع كرديم (72)
بيان آيات
بيان آيات مربوط به محاجه هود عليه السلام با قوم خود




و الى عاد اخاهم هودا قال يا قوم اعبدوا الله ...


(اخ ) كه اصلش (اخو) است به معناى برادر است ، حال يا برادر تكوينى يعنى آن كسى كه در ولادت از پدر يا مادر و يا هر دو با انسان شريك است ، يا برادر رضاعى كه شرع او را برادر دانسته ، و يا برادرخواندگى ، كه بعضى از اجتماعات آن را معتبر شمرده اند، اين معناى اصلى كلمه مزبور است ، و ليكن بطور استعاره به هر كسى كه با قومى يا شهرى ، يا صنعتى و سجيه اى نسبت داشته باشد نيز برادر آن چيز اطلاق مى كنند مثلا مى گويند: (اخو بنى تميم برادر قبيله بنى تميم ) و يا (اخو يثرب برادر يثرب ) و يا (اخوالحياكه برادر پشم بافى ) و يا (اخوالكرم برادر كرامت ).
در آيه مورد بحث : (و الى عاد اخاهم هودا) برادر به همين معناى استعارى است . حرفهايى كه در پيرامون جمله (قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ) بايد زده شود همان حرفهايى است كه در ذيل همين جمله در داستان قبلى زده شد، تنها تفاوتى كه جمله مورد بحث با جمله مشابهش در داستان نوح (عليه السلام ) دارد اين است كه در آنجا داشت : (فقال ...) و در اينجا دارد (قال ) و جاى اين هست كه كسى بپرسد چرا در آنجا حرف عطف (فاء) بر سر جمله در آمد و در اينجا در نيامد؟ جوابش همانطورى كه زمخشرى نيز در كشاف گفته اين است كه : در آيه مورد بحث سؤ الى در تقدير است ،
گويا پس از آنكه فرمود: (و الى عاد اخاهم هودا و هود را فرستاديم به سوى قوم عاد) كسى پرسيده است : از كلام نوح با خبر شديم ، اينك بفرما ببينيم هود به قوم چه گفت ؟ در جواب فرمود: (قال يا قوم ...).
و اين سؤ ال و جواب در داستان نوح (عليه السلام ) تصور ندارد، براى اينكه داستان مزبور، اولين داستانى است كه در اين آيات ايراد شده است .



قال الملا الذين كفروا من قومه ...


بطورى كه از داستان هود و قومش كه به زودى آن را نقل مى كنيم بر مى آيد عده اى از قوم وى ايمان داشته و از ترس سايرين ايمان خود را پنهان مى داشتند، بخلاف قوم نوح كه يا هيچ يك از آنها ايمان نداشتند، يا اگر داشتند ايمانشان را پنهان نمى كردند، و به داشتن ايمان ، معروف و انگشت نما بوده اند، لذا در آيه مربوط به قوم نوح فرمود: (قال الملا من قومه همه بزرگان قومش گفتند...)، و ليكن در خصوص داستان هود فرمود: (قال الملا الذين كفروا من قومه گروهى كه از بزرگان قوم وى كه كافر بودند، گفتند...). زمخشرى نيز در وجه فرق بين اين دو تعبير همين معنا را ذكر كرده است .
(انا لنريك فى سفاهه و انا لنظنك من الكاذبين ) - قوم هود از آنجايى كه بر سنت بت پرستى خو كرده بودند، و بت ها در دلهايشان ، مقدس و محترم بود، و با اين حال كسى جراءت نداشت سنت غلط آنان را مورد اعتراض قرار دهد لذا از كلام هود خيلى تعجب كرده ، با تاءكيد هر چه بيشتر (يعنى با بكار بردن لام در (لنريك ) و استعمال لفظ (ان ) در (انا) و لام در (لنظنك ) ) اولا او را مردى سفيه و كم عقل ، و راءى او را راءيى غلط خوانده ، و ثانيا او را به ظن بسيار قوى از دروغگويان پنداشتند.
از لفظ (كاذبين ) و همچنين از لفظ (رسل ) كه در جمله (و تلك عاد جحدوا بايات ربهم و عصوا رسله ) بر مى آيد كه قوم هود غير از آنجناب ، پيغمبران ديگرى را هم تكذيب و نافرمانى كرده اند.
جواب مؤ دبانه هود عليه السلام به قومش كه او را سفيه خوانده بودند و اشاره بهاينكه قوم هود داراى تمدن بوده اند




قال يا قوم ليس بى سفاهه ...


حرفى كه در تفسير اين آيه بايد گفته شود، همان حرفى است كه در آيه مشابه آن در داستان نوح گفتيم ، تنها چيزى كه در خصوص اين جمله بايد بگوييم اين است كه قوم هود بيشتر از قوم نوح بى شرمى و وقاحت كردند،
چه آنان نوح (عليه السلام ) را تنها مردى گمراه دانستند، واينان هود را مردى سفيه خواندند، و در عين حال هود (عليه السلام ) وقار نبوت را از دست نداد و ادبى را كه انبياء در دعوت الهى خود بايد رعايت كنند فراموش نفرمود، و با كمال ادب فرمود: (يا قوم ) و اين لحن ، لحن كسى است كه نهايت درجه مهربانى و حرص بر نجات مردمش را دارد.
(ليس بى سفاهه و لكنى رسول من رب العالمين ) - و به طورى كه مى بينيد در رد تهمت سفاهت از خود و اثبات ادعاى رسالت خويش ، هيچ تاءكيدى به كار نبرد، براى اينكه اولا در مقابل مردمى لجوج ، لجبازى و اصرار نكرده باشد، و در ثانى بفهماند كه ادعايش ‍ آنقدر روشن است كه هيچ احتياجى به تاءكيد ندارد.



ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين



يعنى من از جهت اينكه فرستاده اى هستم به سوى شما، كارى جز تبليغ پيام هاى پروردگارم ندارم ، و از آنچه شما درباره ام مى پنداريد، بكلى منزه هستم . آرى ، من در آنچه شما را به سوى آن مى خوانم حيله گر نبوده ، نسبت به آن دين حقى كه به آن مبعوث شده ام ، خائن نيستم ، و چيزى از آن را زير و رو نكرده ، جز تدين شما را به دين توحيد يعنى دينى كه نفع و خير شما در آن است چيز ديگرى نمى خواهم . و در برابر اينكه آنان او را دروغگو شمردند، خود را (امين ) ناميد.



او عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم ...


كلمه (بصطه ) همان (بسطه ) با سين است ، و از آنجايى كه پهلوى (طا) كه از حروف اطباق است قرار گرفته ، مبدل به (صاد) شده همچنانكه (صراط) را با اينكه اصلش (سراط) است ، به همين خاطر با (صاد)مى نويسند. كلمه (آلاء) جمع : (اءلى )- به فتح همزه - و (الى ) - له كسر آن - له معناى نعمت است ، همچنانكه (آناء) جمع (اءنى ) و (انى ) است .
هود (عليه السلام ) در اين جمله مانند نوح (عليه السلام ) تعجب قوم را بى مورد دانسته و از نعمتهاى الهى دو نعمت را كه بسيار روشن بوده ، ذكر فرموده است ، يكى اينكه خداوند آنان را پس از انقراض قوم نوح ، خليفه خود قرار داده ، و ديگر اينكه به آنها درشتى هيكل و نيروى بدنى فراوان ارزانى داشته است . از همين جا معلوم مى شود كه قوم هود، داراى تمدن بوده و تقدم بر ساير اقوام داشته ، و قوه و قدرت بيشترى را دارا بودند. هود (عليه السلام ) بعد از ذكر اين دو نعمت اشاره به ساير نعمت هاى الهى نموده و فرموده : (فاذ كروا آلا الله لعلكم تفلحون ...).



قالو اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد آباءنا...)


قوم هود براى اينكه او را به نوعى از استهزاء ساكت كنند، مساءله تقليد از پدران را به رخ او كشيدند.



قال قد وقع عليكم من ربكم رحبس و غضب ...


(رحبس ) و (رجز) چيزى است كه اگر با چيزى ديگر برخورد بكند بايد از آن چيز صرفنظر نموده ، آن را دور انداخت . مدفوع انسان را هم از همين جهت رحبس و رجز گفته اند، هود (عليه السلام ) نيز در اين كلام خود، عذاب را رحبس خوانده ، چون طبعا انسان از عذاب تنفر داشته و شخص معذب خود را از اشخاص ايمن از عذاب دور مى سازد.
هود (عليه السلام ) در جواب قوم گفت : اين اصرارى كه شما در پرستش بت ها و تقليد كور كورانه از پدران خود مى ورزيد، باعث دورى شما از خدا و غضب خدا بر شما گشت ، و سبب شد آن عذابى كه از در انكار مى گفتيد: چه وقت نازل مى شود؟ به همين زودى بر شما نازل گردد، پس منتظر آن باشيد و من هم با شما انتظار آن را دارم .
احتجاج هود عليه السلام با قوم خود و رد مسلك بت پرستى آنان
(اتجادلوننى فى اسماء سميتموها انتم و ابائكم ما نزل الله بها من سلطان ) - هود (عليه السلام ) در اين جملات استدلالى را كه قوم بر الوهيت بت ها مى كردند رد مى كند، چون قومش مى گفتند: پدران ما كه اين بت ها را مى پرستيدند از ما عاقل تر بودند، و ما ناگزير بايد از آنان پيروى كنيم ، هود (عليه السلام ) در جواب مى فرمايد: پدران شما نيز مانند شما برهان و دليل صحيحى بر خدايى اين بت ها نداشتند، و مساءله خدا بودن آنها جز نامهايى كه شما بر آنها نهاده ايد چيز ديگرى نيست ، اين شماييد كه به دست خود سنگ يا چوب هايى را تراشيده يكى را خداى ارزانى و فراوانى نعمت ، و ديگرى را خداى جنگ و سومى را خداى دريا و يا خشكى خوانده ايد، جز نامگذارى شما ماءخذ ديگرى نداشته و خدايى آنها جز در اوهام شما مصداق ديگرى ندارد، و آيا با يك مشت اوهام كه اسم گذاريش به اختيار خود انسان است ، مى خواهيد ادعاى مرا كه تواءم با دليل و برهان قطعى است جواب دهيد؟.
اين طرز بيان در استدلال بر بطلان مسلك بت پرستى در قرآن كريم فراوان به چشم مى خورد، و اين خود لطيف ترين بيان و برنده ترين حجتى است بر بطلان اين مسلك ، زيرا هر صاحب ادعايى كه نتواند بر حقانيت ادعاى خود اقامه حجت و برهان كند، در حقيقت برگشت ادعايش به خيال و فرض نامگذارى مى شود، و از بديهى ترين جهالت ها است كه انسان در مقابل برهان لجاجت ورزيده به يك مشت موهومات و فرضيات اعتماد كند، و اين طرز بيان ، تنها در مساءله پرستش جريان ندارد، بلكه اگر در آن دقت شود در هر چيزى كه انسان به آن اعتماد نمايد و آن را در قبال خداى تعالى موجودى مستقل پنداشته ، در نتيجه به آن دلبستگى پيدا نمايد، آن را اطاعت كند و به سويش تقرب بجويد اين بيان جريان دارد.
لذا خداى تعالى اطاعت غير خود را نيز عبادت خوانده ، مثلا درباره اطاعت از شيطان فرموده : (الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم ).



فانجيناه و الذين معه برحمه منا...


اينكه در اين آيه (رحمت ) نكره يعنى بدون اضافه ذكر شده و خلاصه نفرمود: (رحمتى ) براى اين است كه دلالت بر نوع مخصوصى از رحمت كند، و آن رحمتى است كه مخصوص به مؤ منين است و آن همانا نصرت و پيروزى بر دشمنان است ، همچنانكه فرمود: (انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياه الدنيا و يوم يقوم الاشهاد) و نيز فرموده : (و كان حقا علينا نصر المؤ منين ).
(و قطعنا دابر الذين كذبوا باياتنا...) - (قطع دابر) كنايه از هلاكت و قطع نسل است ، چون دابر هر چيزى به معناى دنباله آن است ، حال چه دنباله از طرف گذشته ، همچنانكه مى گويند: (امس الدابر) و يا از طرف آينده ، مثل اينكه مى گويند: (دابر القوم ) و معلوم است كه هلاكت قومى باعث هلاكت دنباله و نسل آن قوم نيز هست . و ما - ان شاء الله -به زودى بحث مفصلى در پيرامون داستان هود (عليه السلام ) در سوره هود ايراد خواهيم نمود