گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
آيات 79 - 73 سوره اعراف


الى ثمود اخاهم صالحا قال ياقوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جاءتكم بينه من ربكم هذه ناقه الله لكم آيه فذروها تاكل فى ارض الله و لا تمسوها بسوء فياخذكم عذاب اليم (73)
و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لا تعثوا فى الارض مفسدين (74)
قال الملا الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن امن منهم اتعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤ منون (75)
قال الذين استكبروا انا بالذى امنتم به كفرون (76)
فعقروا الناقه و عتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين (77)
فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فى دارهم جاثمين (78)
فتولى عنهم و قال ياقوم لقد ابلغتكم رساله ربى و نصحت لكم و لكن لا تحبون الناصحين (79)


ترجمه آيات
و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را(فرستاديم ) گفت : اى قوم ! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد بپرستيد، كه شما را از پروردگارتان حجتى آمد، اين شتر خدا است كه معجزه اى براى شما است ، بگذاريدش تا در زمين خدا چرا كند، و زنهار! به آن آسيب مرسانيد كه به عذابى دردناك دچار شويد (73)
به ياد آريد زمانى را كه خداوند پس از قوم عاد شما را جانشين آنان كرد
و در اين سرزمين جايتان داد، و اينك در دشتهاى آن كوشك ها مى سازيد، و از كوه ها خانه ها مى تراشيد، به ياد آريد نعمت هاى خدا را و در اين سرزمين فساد نينگيزيد. (74)
بزرگان قومش كه گردنكشى كرده بودند به كسانى كه زبون به شمار مى رفتند، (يعنى ) به آنهايى كه مؤ من شده بودند گفتند: شما چه مى دانيد كه صالح پيغمبر پروردگار خويش است ؟ گفتند: ما به آيينى كه وى را به ابلاغ آن فرستاده اند مؤ منيم (75)
كسانى كه گردنكشى كرده بودند گفتند: ما آيينى را كه شما بدان گرويده ايد منكريم (76)
پس شتر را بكشتند و از فرمان پروردگار خويش سرپيچيدند، و گفتند: اى صالح اگر تو پيغمبرى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بيار (77)
پس دچار زلزله شده و در خانه هاى خويش بى جان شدند (78)
آنگاه صالح از آنان دور شد و گفت : اى قوم ! من پيغام پروردگار خويش را رسانيدم و به شما خيرخواهى كردم ، ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد (79)
بيان آيات
بيان آيات مربوط به رسالت صالح (عليه السلام ) و داستان ناقه




و الى ثمود اخاهم صالحا...


ثمود يكى از امت هاى قديمى عرب بوده كه در سرزمين يمن در احقاف مى زيسته اند، و خداوند متعال شخصى از خود آنان را به نام (صالح ) در ميانشان مبعوث نمود. صالح (عليه السلام ) قوم خود را كه مانند قوم نوح و هود مردمى بت پرست بودند به دين توحيد دعوت نمود و فرمود: (يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ).
(قد جاءتكم بينه من ربكم ) - يعنى براى شما شاهدى كه شهادتش قطعى است آمد.
(هذه ناقه الله لكم آيه ) - اين جمله بينه اى را كه در جمله قبل بود بيان مى كند و مقصود از (ناقه ) همان ماده شترى است كه خداوند آن را به عنوان معجزه براى نبوت صالح از شكم كوه بيرون آورد، و به همين عنايت بود كه آن را ناقه خدا ناميد.
(فذروها تاكل فى ارض الله ...) - استعمال لفظ (فاء)، تفريع را مى رساند، و چنين مى فهماند كه چون ناقه مذكور، ناقه خدا است پس بگذاريد تا در زمين خدا بچرد. و اين تعبير يعنى به كار بردن لفظ (فاء) خالى از تشديد هم نيست ، هم آن تفريع را مى رساند و هم زمينه را براى ذكر عذاب كه به مقتضاى آيه (و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ) حساب هر پيغمبرى را با امتش تصفيه مى كند، آماده مى سازد.
آيه شريفه ، مخصوصا جمله (فى ارض الله ) بطور تلويح مى فهماند كه قوم صالح ، از آزاد گذاشتن ناقه در چريدن و گردش كردن ، اكراه داشتند و گويا اين معنا بر آنان گران مى آمده و نمى خواستند زير بار آن بروند، لذا توصيه كرده كه از آزادى آن جلوگيرى نكنند، و تهديد فرموده كه اگر آسيبى به آن رسانيده ، يا آن را بكشند به عذاب دردناكى دچار مى شوند.



و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد...


صالح در اين جمله قوم خود را به تذكر و ياد آوردن نعمت هاى خدا دعوت مى كند، همچنانكه هود قوم عاد را به آن دعوت مى نمود. و از جمله نعمت هايى كه به ياد آنان مى آورد اين است كه خداوند آنان را جانشين قوم عاد و ساير امت هاى گذشت ه قرار داده و در زمين مكنتشان داده ، و اينك قسمت هاى جلگه زمين و همچنين كوهستانى آن را اشغال نموده و در آن خانه و آبادى به وجود آورده اند، آنگاه تمامى نعمت ها را در جمله (فاذكروا آلاء الله ) خلاصه مى كند، و با به كار بردن لفظ (فاء) كه براى تفريع است ، مغايرت آن را با جملات قبل مى رساند، و گويا پس از اينكه فرمود: نعمت هاى خدا را به ياد بياوريد، و تعدادى از آن نعمت ها را بر شمرد، براى بار دوم فرمود: با اين همه نعمت ها كه خداوند در دسترس شما قرار داده ، جا دارد كه آن نعمت ها را به ياد بياوريد.
(و لا تعثوا فى الارض مفسدين ) - اين جمله عطف بر جمله (فاذكروا) و لازمه آن است ، و ماده (عثى ) هم به معناى فساد تفسير شده ، و هم به معناى اضطراب و مبالغه آمده است . راغب در مفردات مى گويد: (عيث و عثى ) با اينكه دو ماده هستند از جهت معنا به هم نزديك هستند، مانند (جذب و جبذ)، چيزى كه هست ماده (عيث ) بيشتر در فسادهايى گفته مى شود كه محسوس باشد، به خلاف ماده (عثى ) كه بيشتر در فسادهاى معنوى و غير حسى به كار برده مى شود، مانند آيه (و لا تعثوا فى الارض مفسدين ).
فقط مستضعفين از قوم صالح به وى ايمان آورده بودند




قال الملا الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن آمن منهم ...


جمله (للذين استضعفوا) را با جمله (لمن آمن منهم ) تفسير كرد تا دلالت كند بر اينكه مستضعفين از قوم صالح ، مؤ منين آن قوم بودند، و خلاصه ، تنها مستضعفين به وى ايمان آورده بودند.
(فعقروا الناقه و عتوا عن امر ربهم ...) - (عقر نخله ) به معناى بريدن آن از بيخ است ، و (عقر ناقه ) به معناى نحر آن است ، و به معناى بريدن دست و پاى آن نيز آمده .
و (عتو) به معناى تمرد و سرپيچى است . و در اين آيه از آنجايى كه با لفظ (عن ) متعدى شده ، متضمن سرپيچى از روى استكبار است . معناى بقيه جملات اين دو آيه روشن است ، و احتياج به توضيح ندارد.



فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فى دارهم جاثمين ...


(رجفه ) به معناى لرزيدن و اضطراب شديد است ، مانند زلزله در زمين و تلاطم در دريا. و (جثوم ) در انسان و پرندگان مانند به سينه در افتادن شتر است .
در آيات مورد بحث عذابى را كه قوم صالح با آن به هلاك ت رسيده اند، (رجفه ) خوانده و در آيه (67) سوره هود آن را (صيحه ) و در آيه (فاخذتهم صاعقه العذاب الهون ) آن را (صاعقه ) ناميده است . و اين بدان علت است كه نوعا صاعقه هاى آسمانى بدون صيحه و صداى هولناك و نيز بدون رجفه و زلزله نيست ، چون معمولا اينگونه صاعقه ها باعث اهتزاز جو مى شود، و اهتزاز جوى نيز وقتى به زمين مى رسد باعث لرزيدن زمين شده ، ايجاد زلزله مى كند. ممكن هم هست گفته شود وجه تسميه (صاعقه ) به (رجفه ) اين است كه صاعقه باعث تكان خوردن دلها و لرزيدن اندام آدمى است .
اين آيه تنها دلالت دارد بر اينكه اين عذاب كه مقصود از آن استيصال و انقراض آن قوم بوده ، اثر كفر و ظلمى بوده است كه نسبت به آيات خدا روا مى داشتند، و اما اينكه اين عذاب چگونه بوجود آمده ، آيه شريفه متعرض آن نيست