گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سيزدهم
سوره كهف ، آيات 103 - 108


سوره كهف ، آيات 103 - 108



قل هل ننبئكم بالا خسرين أ عملا (103) الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون أ نهم يحسنون صنعا(104) أ ولئك الذين كفروا بايت ربهم و لقائه فحبطت أ عملهم فلا نقيم لهم يوم القيمة وزنا(105) ذلك جزاؤ هم جهنم بما كفروا و اتخذوا ءايتى و رسلى هزوا(106) إ ن الذين ءامنوا و عملوا الصلحت كانت لهم جنت الفردوس نزلا(107) خلدين فيها لا يبغون عنها حولا(108)



ترجمه آيات
بگو آيا شما را از آنهايى كه از جهت عمل زيانكارترند خبر دهيم (103).
همان كسان كه كوشش ايشان در زندگى اين دنيا تلف شده و پندارند كه رفتار نيكو دارند (104).
آنها همان كسانند كه آيتهاى پروردگارشان را با معاد انكار كرده اند، پس اعمالشان هدر شده و روز قيامت براى آنها مى زانى بپا نمى كنيم (105).
چنين است ، و سزاى ايشان جهنم است براى آنكه انكار ورزيده و آيتهاى من و پيغمبرانم را به مسخره گرفته اند (106).
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند منزلشان باغهاى بهشت است (107).
جاودانه در آنند و تغيير يافتن از آن رانخواهند(108)
بيان آيات
اين آيات ششگانه به منزله استنتاج از آيات گذشته در اين سوره است كه دلباختگى مشركين را نسبت به زينت حيات دنيا و ركون و اطمينان به اوليائى غير از خدا و ابتلاءشان به تاريك بينى و ناشنوائى و آثار اينها در سوء عاقبت را شرح مى داد. و علاوه بر اينكه از آن آيات نتيجهگيرى مى كند، تمهيد و مقدمهاى است نسبت به آيه آخر سوره كه مى فرمايد: (قل انما انا بشر مثلكم ....)
معرفى زيانكارترين زيانكارن (اخسرين اعمالا) كه كارهاى بى نتيجه خود را نيكو مىپندارند و اعمالشان حبط شده




قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا




ظاهر سياق مى رساند كه خطاب در اين آيه به مشركين باشد، و با لحن كنايه مى فرمايد:(بگو مى خواهيد بگوييم چه كسى در عمل خاسرتر از هر كس است ...) با اينكه منظور خود مخاطبين است ، ولى بعد از يك آيه لحن سخن را عوض كرده نزديك به صراحت مى فرمايد: (اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه ). پس معلوم مى شود كه منكرين نبوت و معاد كه كفر به آيات خدا و لقاء او معرف ايشان است همان مشركين هستند.
بعضى از مفسرين گفته اند: اگر نفرمود: (بالاخسرين عملا) با اينكه اصل در تميز اين است كه مفرد آورده شود، و با اينكه مصدر هم شامل قليل و هم كثير مى شود، براى اين است كه اعلام كند، خسران اختصاص به يك نوع اعمال ايشان ندارد، بلكه تمامى انواع كارهاى ايشان را شامل است .



الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا.



اين آيه خبر مى دهد از آنهائى كه در عمل از هر زيانكارى زيانكارترند. و آنها كسانى هستند كه در آيه قبلى پيشنهاد كرد كه به مشركين معرفيشان كند و حال معرفى مى كند و مى فرمايد كسانى هستند كه در زندگى دنيا نيز از عمل خود بهره نگرفتند، چون ضلال سعى همان خسران و بينتيجگى عمل است ، آنگاه دنبالش اضافه فرموده كه (و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا - در عين حال گمان مى كنند كه كار خوبى انجام مى دهند)، و همين پندار است كه مايه تماميت خسران ايشان شده است .
توضيح اينكه : خسران و خسارت در كسب و كارهايى صورت مى گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى شود و وقتى خسران تحقق مى يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته ، نرسد، بلكه نتيجه عمل اين شود كه مثلا چيزى از سرمايه هم از بين برود، و يا حداقل منفعتى عايد نگردد در نتيجه سعيش بينتيجه شود. و اين همان است كه آيه شريفه آن را (ضلال سعى ) خوانده ، كانه راه استفاده گم شده ، و راهى كه پيموده به خلاف آن هدفى كه داشته است منتهى گرديده .
حال كه اين مطلب روشن گرديد مى گوييم : چه بسيار مى شود كه انسان در كسب و كارش خاسر مى شود و به خاطر استاد نبودن در كسب و يا در راه آن و يا به خاطر عواملى ديگر كه احيانا اتفاق مى افتد از نتيجه بى بهره مى شود. و اين خسرانى است كه اميد زوالش ‍ هست ، چون معمولا پس از يكى دو بار اشتباه ، تجربه مى آموزد و مافات را جبران مى كند.
و چه بسا مى شود كه آدمى خاسر مى گردد ولى به خيال خود نتيجه گرفته است . ضرر مى كند و به خيال خود سود برده است . اينچنين خسران و ضررى اميدى به زوال و جبرانش نيست .
آدمى در زندگى دنيا جز سعى براى سعادت خود كارى نمى كند، و جز كوشش براى رسيدن به چنين هدفى همى ندارد، و اين انسان اگر طريق حق را بپيمايد و به غرض خود نائل شود و سعادتمند بشود كه هيچ ، و اگر راه خطا را برود و نفهمد كه دارد خطا مى رود خاسر است ليكن همين خاسر خسرانش قابل زوال است و اميد نجات دارد. اما اگر راه خطا رفت و به غير حق اصابت كرد و همان باطل را پذيرفت تا آنجا كه وقتى هم كه حق برايش جلوه كرد از آن اعراض نمود، و دلباخته استكبار و تعصب جاهلانه خود بود، چنين كسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر كس ديگرى بينتيجهتر، زيرا اين خسرانى است كه زايل نمى شود، و اميد نمى رود كه روزى مبدل به سعادت شود و به همين جهت است كه خداى تعالى مى فرمايد: (الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا).
و اينكه كسى با روشن شدن بطلان اعمالش ، باز هم آن را حق بپندارد از اين جهت است كه دلش مجذوب زينتهاى دنيا و زخارف آن شده ، و در شهوات غوطهور گشته لذا همين انجذاب به ماديت او را از ميل به پيروى حق و شنيدن داعى آن و پذيرفتن نداى منادى فطرت باز مى دارد، همچنانكه در جاى ديگر قرآن آمده :( و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ) و نيز آمده : (و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ) پس پيروى هواى نفس و از در عناد و استكبار و عشق به شهوات نفس به اعراض از حق ادامه دادن همان خشنودى از باطل خويش بودن و آن را نيكو پنداشتن است .



اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه




اين جمله تعريف دومى براى اخسرين اعمالا و تفسيرى بعد از تفسير آن است . و منظور از (آيات ) - به طورى كه اطلاق كلمه اقتضاء مى كند - آيات آفاقى و انفسى خداى تعالى و معجزاتى است كه انبياء براى تاييد رسالت خود مى آورند. پس كفر به آيات ، انكار نبوت است . علاوه بر اينكه خود پيغمبر از آيات است . و مراد از كفر به لقاء خدا، كفر به معاد و بازگشت به سوى او است .
پس برگشت تعريف (اخسرين اعمالا) به اين است كه آنان منكر نبوت و معادند، و اين از خواص بتپرستان است .



فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة و زنا




وجه اينكه چرا اعمالشان حبط ( بى اجر ) مى گردد اين است كه آنها هيچ عملى را براى رضاى خدا انجام نمى دهند، و ثواب دار آخرت را نمى جويند و سعادت حيات آخرت را نمى طلبند و محركشان در هيچ عملى ياد روز قيامت و حساب نيست . ما، در مباحث اعمال در جلد دوم اين كتاب راجع به حبط بحثى ايراد كرديم .
و اينكه فرمود: (فلا نقيم لهم يوم القيامة و زنا). تفريعى است بر حبط اعمال ، زيرا سنجش و وزن در روز قيامت به سنگينى حسنات است ، به دليل اينكه مى فرمايد: (و الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم ).
و نيز به دليل اينكه با حبط عمل ديگر سنگينى باقى نمى ماند و در نتيجه ديگر وزنى معنا ندارد.



ذلك جزاؤ هم جهنم بما كفروا و اتخذوا آياتى و رسلى هزوا




كلمه (ذلك ) اشاره به همان وصفى است كه از اوصاف آنان ذكر كرد، و اين اشاره خبر است براى مبتدائى كه حذف شده و تقدير كلام اين است : (الامر ذلك ) يعنى حال و وضع ايشان بدينسان است كه ما گفتيم . و اين خود تاكيدى است براى مطلب و جمله (جزاؤ هم جهنم ) كلامى است نو و تازه كه از عاقبت امر ايشان خبر مى دهد.
و جمله (بماكفروا و اتخذوا اياتى و رسلى هزوا) در معناى اين است كه فرموده باشد: (بما كفروا و ازدادوا كفرا باستهزاء آياتى و رسلى ) يعنى به خاطر كفرى كه ورزيدند، و آن را با مسخره كردن آيات و رسولان من دو چندان نمودند.



ان الذين امنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا




به كلمه (فردوس ) هم ضمير مذكر برمى گردد و هم مؤ نث و به طورى كه گفته شده كلمهاى است رومى به معناى (بستان ) و بعضى هم گفته اند كلمهاى است سريانى به معناى تاكستان و اصل آن (فرداس ) بوده ، و بعضى ديگر گفته اند كلمهاى است سريانى و به معناى باغ انگور. و بعضى گفته اند كلمه اى است حبشى و بعضى گفته اند عربى است و به معناى باغ پر درختى است كه بيشتر درختانش انگور باشد.
بعضى خواسته اند از اينكه (جنات الفردوس ) را (نزل ) خوانده ، آنچنانكه قبلا جهنم را براى كافران نزل خوانده بود استفاده كنند كه در ماوراى بهشت و دوزخ ، ثواب و عقاب ديگرى است كه به وصف در نمى آيد. و چه بسا اين مفسرين استفاده مذكور خود را با امثال : (لهم ما يشاؤ ن فيها و لدينا مزيد) و آيه (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ) و آيه (و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون ) تاييد مى كنند.



خالدين فيها لا يبغون عنها حولا




كلمه (بغى ) به معناى طلبيدن است . و كلمه (حول ) به معناى تحول است . و باقى آيه روشن است .
بحث روايتى
(رواياتى درباره (اخسرين اعمالا) و (جنّات الفردوس )
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت : من از على بن ابى طالب شنيدم كه در پاسخ ابن الكواء كه از آيه (هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا) پرسيده بود فرمود: مقصود فاجران قريش است .
و در تفسير عياشى از امام بن ربعى روايت كرده كه گفت : ابن الكواء در مجلس امير المؤ منين (عليهالسلام ) برخاست و عرض كرد مرا خبر ده از معناى قول خدا كه مى فرمايد: (قل هل ننبئكم ... صنعا) حضرت فرمود: مقصود اهل كتابند كه به پروردگار خود كفر ورزيدند و در دين خود بدعت نهادند، خداوند هم اعمالشان را حبط كرد و اهل نهروان از ايشان دور نيستند.
مؤ لف : و نيز روايت شده كه مقصود از آنها نصارى هستند، و راوى آن قمى از ابى جعفر (عليهالسلام ) است و طبرسى هم در احتجاج از على (عليهالسلام ) روايت كرده كه منظور اهل كتابند. و در الدر المنثور آمده كه ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابى خميصه ، عبد الله بن قيس از على (عليهالسلام ) روايت كرده كه مقصود راهبها هستند كه خود را در ديرها حبس كردند.
و همه اين روايات از باب جرى است ، و دو آيه مذكور در روايات در سياق مفصلى قرار دارند كه روى سخن در آن سياق با مشركين است ، و آيه سوم يعنى (اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه ...). كه تفسير آيه دومى است انطباقش بر وثنيها همانطور كه گذشت روشنتر است تا بر غير ايشان .
پس روايتى كه از قمى در تفسيرش در ذيل آيه مورد بحث آمده كه در باره يهود نازل شد و در باره خوارج جريان يافته صحيح نيست .
در تفسير برهان از محمد بن عباس به سند خود از حارث از على (عليها لسلام ) روايت آورده كه فرمود: براى هر چيزى نقطه برجستهاى است و نقطه برجسته بهشت فردوس است كه اختصاص به محمد و آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارد.
و در الدر المنثور است كه بخارى ، مسلم و ابن ابى حاتم از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: (وقتى از خدا درخواست مى كنيد فردوس را بخواهيد). كه در وسط بهشت و بر نقطه بلند آن قرار دارد كه فوق آن عرش ‍ رحمان است ، و نهرهاى بهشت از آنجا مى جوشد.
و در مجمع البيان است كه عبادة بن صامت از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: بهشت صد درجه است كه ما بين هر دو درجه آن به قدر ما بين آسمان و زمين است ، و فردوس بالاترين درجه آن است كه نهرهاى چهارگانه بهشت از آنجا مى جوشد، پس هر وقت خواستيد از خدا درخواستى كنيد فردوس را بخواهيد.
مؤ لف : و در اين معنا روايات ديگرى است .
و در تفسير قمى از جعفر بن احمد از عبيد الله بن موسى از حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش از ابى بصير از ابى عبد الله (عليهالسلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى گفت از آن جناب از آيه (ان الذين امنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس ‍ نزلا) پرسيدم ، فرمود: در باره ابوذر و سلمان و مقداد و عمار بن ياسر نازل شده كه خداى تعالى جنات فردوس را منزل و ماواى ايشان كرده است .
مؤ لف : جا دارد كه اين روايت را حمل بر جرى كنيم و بگوئيم مراد اين است كه آيه شريفه در باره مؤ منين حقيقى نازل شده كه چهار نفر مذكور از روشنترين مصاديق آنند، و گرنه اگر بگوييم در خصوص ايشان نازل شده باشد، اين اشكال متوجه مى شود كه سلمان از كسانى بود كه در مدينه ايمان آورد، و آيه شريفه در مكه و قبل از هجرت به مدينه نازل شده ، علاوه بر اينكه سند حديث هم خالى از سستى نيست .