گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پانزدهم
سوره شعرا، آيات 105 - 122


كذبت قوم نوح المرسلين (105) إ ذ قال لهم اخوهم نوح أ لا تتقون (106) إ نى لكم رسول امين (107) فاتقوا اللّه و اطيعون (108) و ما اسلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين (109) فاتقوا اللّه و اطيعون (110) قالوا انومن لك و اتبعك الارذلون (111) قال و ما علمى بما كانوا يعملون (112) ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون (113) و ما انا بطارد المؤ منين (114) ان انا الا نذير مبين (115) قالوا لئن لم تنته ينوح لتكونن من المرجومين (116) قال رب ان قومى كذبون (117) فافتح بينى و بينهم فتحا و نجنى و من معى من المؤ منين (118) فانجينآه و من معه فى الفلك المشحون (119) ثم اغرقنا بعد الباقين (120) ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين (121) و ان ربك لهو العزيز الرحيم (122)



ترجمه آيات
قوم نوح نيز پيغمبران را دروغگو شمردند(105).
وقتى كه برادرشان نوح به آنها گفت : چرا از خدا نمى ترسيد( 106 ).
كه من پيغمبرى خيرخواه شمايم (107).
از خدا بترسيد و اطاعتم كنيد(108)
براى پيغمبرى خود از شما مزدى نمى خواهم كه مزد من جز به عهده پروردگار جهانيان نيست (109) .
از خدا بترسيد و اطاعتم كنيد(110).
گفتند: چگونه به تو ايمان بياوريم در حالى كه فرومايگان پيرويت كرده اند(111).
گفت : من چه دانم كه چه مى كرده اند(112).
كه اگر فهم داريد حسابشان جز به عهده پروردگار من نيست (113).
و من اين مؤ منان را دور نخواهم كرد(114).
كه من جز بيم رسانى آشكار نيستم (115).
گفتند اى نوح اگر بس نكنى سنگسار مى شوى (116).
گفت : پروردگارا قوم من دروغگويم مى شمارند(117).
بين من و آنها حكم كن و مرا با مؤ منانى كه همراه منند نجات بخش (118) .
پس او و همراهانش را در كشتى پر( از جمعيت و حيوانات ) نجات داديم (119).
سپس باقى ماندگان را غرق كرديم (120).
كه در اين عبرتى است و بيشترشان ايمان آور نبودند(121).
و پروردگارت نيرومند و فرزانه است (122).
بيان آيات
اين آيات بعد از داستان موسى و ابراهيم كه دو نفر از پيامبران اولوالعزم بودند، شروع مى كند به داستان نوح كه اولين پيامبر اولوالعزم و از بزرگان انبياء است و اجمال آنچه بين آن جناب و قومش گذشته ، نقل مى كند كه در آخر به نجات نوح و همراهانش و غرق اكثر مردم انجاميده است .



كذبت قوم نوح المرسلين



.
در مفردات گفته : كلمه (قوم ) در اصل به معناى جماعتى از مردان است ، نه زنان و به همين جهت فرموده : (لا يسخر قوم من قوم و لا نساء من نساء) و شاعر نيز گفته (اقوم آل حصن ام نساء - آيا آل حصن قومند و يا زنانند) و ليكن در قرآن كريم هر جا آمده اعم از زن و مرد را شامل است .
و لفظ قوم به قول بعضى از علماء مذكر است و اگر گاهى ضمير مونث به آن بر مى گردانند به اعتبار جماعت مى باشد .
بعضى ديگر گفته اند: مونث است .
و در مصباح گفته هم در مونث به كار مى رود و هم در مذكر.
وجه اينكه قوم نوح را مكذب همه مرسيلن خوانده و فرموده است : (كذبت قوم نوحالمرسلين )
و اگر در جمله مورد بحث قوم نوح را تكذيب كننده همه مرسلين خوانده ، با اينكه ايشان به غير از نوح پيغمبر ديگرى را تكذيب نكردند، از اين باب بوده كه دعوت انبياء و مرسلين يكى است و همه در دعوت به توحيد متفقند، پس اگر مردمى يكى از ايشان را تكذيب كند در حقيقت همه را تكذيب كرده و به همين جهت خداى سبحان ايمان به بعضى از ايشان بدون بعض ديگر را كفر به همه آنان خوانده و فرموده : (ان الذين يكفرون باللّه و رسله و يريدون ان يفرقوا بين اللّه و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا) .
بعضى از مفسرين در پاسخ از اشكال بالا گفته اند: اين از قبيل تعبير معروفى است كه مى گويند فلانى چارپايان سوار مى شود و لباسهاى برد مى پوشد، در حالى كه ميدانيم او سوار بيش از يك چارپا نشده و بيش از يك برد نپوشيده است ، چيزى كه هست مى خواهند كنايه بياورند از اينكه او جنس چارپا سوار مى شود، نه همه چارپايان را.
ولى توجيه اولى بهتر است ، و عين اشكال بالا و دو توجيه آن در آيه بعدى كه مى فرمايد: (كذبت عاد المرسلين ) و نيز آيه (كذبت ثمود المرسلين ) و آيات ديگر مشابه آن نيز مى آيد.



اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون



.
يعنى زمانى كه برادرشان نوح به ايشان گفت : آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟ و مراد از برادر هم نسب و خويشاوند است ، همچنان كه مى گويند: اخو تميم و اخو كليب ، يعنى خويشاوند قبيله بنى تميم و بنى كليب ، و استفهام در جمله ، استفهام توبيخى است و معنايش اين است كه چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟




انى لكم رسول امين




يعنى من براى شما رسولى از ناحيه پروردگارتان و امينى بر رسالت او هستم ، به شما ابلاغ نمى كنم مگر آنچه كه پروردگارم ماءمورم كرده و از شما خواسته است ، و به همين جهت جمله (فاتقوا اللّه و اطيعون ) را بر آن متفرع كرد، آنگاه دستورشان داد تا اطاعتش ‍ كنند، چون اطاعت او اطاعت خدا است




و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين




اين جمله در سياق اين است كه بفهماند من به مزد دنيوى طمع ندارم ، ولى به اين عبارت فرموده كه (از شما مزدى در خواست نمى كنم ) و با اين تعبير فهمانده كه به جز خيرخواهى منظورى ندارد و آنچه كه ايشان را بدان دعوت مى كند به خير خود ايشان است و در آن خيانت و نيرنگى هم نمى كند، خوب ، وقتى چنين است بايد در آنچه امرشان مى كند اطاعتش كنند، و به همين جهت در اينجا نيز جمله : (فاتقوا اللّه و اطيعون ) را بر آن متفرع نمود. و اگر در جمله (ان اجرى الا على رب العالمين ) به جاى نام جلاله (اللّه ) نام رب العالمين را آورد، براى اين است كه بر مساءله توحيد صريحتر دلالت كند، چون مشركين خداى تعالى را معبود عالم آلهه مى دانستند و معتقد بودند كه براى هر عالمى الهى جداگانه هست ، كه آن را به جاى خدا مى پرستيدند. بنابر اين ، در برابر اينان بايد اين معنا را اثبات كرد كه : خداى تعالى رب همه عوالم است و غير از خداى تعالى هيچ اله ديگرى نيست .



فاتقوا اللّه و اطيعون




در سابق وجه تكرار اين جمله گذشت و بنابر آن وجه در مورد بحث مى فهماند كه هر يك از امانت و نخواستن مزد، سببى جداگانه و مستقل است براى وجوب اطاعت آنجناب بر مردم .
در گفتگوى نوح عليه السّلام با قوم خود، آنان ايمان آوردن افراد بىمال و مكنت به او را بر او خرده مى گيرند




قالوا انومن لك و اتبعك الارذلون )



كلمه (ارذلون ) جمع مصحح (ارذل ) است و ارذل اسم تفضيل از رذالت است . و رذالت به معناى پستى و دنائت است . مقصود مردم از اينكه به نوح (عليه السّلام ) گفتند: پيروان تو افراد پستند، اين بوده كه شغل پست و كارهاى كوچك دارند، و لذا آن جناب پاسخشان داد به اينكه : (و ما علمى بما كانوا يعملون ).
و ظاهرا قوم نوح (عليه السّلام ) ملاك شرافت و احترام را اموال و فرزندان و پيروان بيشتر مى دانستند، همچنان كه از دعاى نوح (عليه السّلام ) كه عرضه داشت : (رب انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولده الا خسارا)، اين معنا به خوبى بر مى آيد، يعنى
استفاده مى شود كه مرادشان از ارذلين ، بردگان و فقراء و صاحبان مشاغل پست و خلاصه كسانى است كه اشراف و اعيانشان ايشان را سفله و فرومايه مى خواندند و از مجالست و معاشرت با آنان ننگ داشتند.



قال و ما علمى بما كانوا يعملون




ضمير (قال ) به نوح بر مى گردد و كلمه (ما) استفهامى است . و بعضى گفته اند: نافيه است . و بنا بر اين قول ، خبر ماى نافيه حذف شده ، چون سياق بر آن دلالت داشته و به هر حال مقصود از اين جمله اين است كه بفرمايد: (به اعمالى كه ايشان قبل از ايمان آوردن به وى داشته اند علمى ندارد) و اين را كه گفتيم قبل از ايمان آوردن به وى ، از عبارت (بما كانوا يعملون - به آنچه كه عمل مى كرده اند) استفاده كرديم .



ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون




مقصود از (ربى ) همان رب العالمين است ، چون تنها فردى كه از بين جمعيت به دعوت به سوى رب العالمين اختصاص داشت آنجناب بود و كلمه (لو) كه بايد عمل كند و فعل شرط و جزاء شرط را جزم دهد، در اينجا عمل نكرده و در نتيجه معناى جمله چنين مى شود كه : (اگر شعورى مى داشتيد). بعضى گفته اند: جزاى آن در تقدير است و معنايش اين است كه : اگر شعور مى داشتيد اين مطلب را مى فهميديد . ولى اين گفتار صحيح نيست .
و از نظر حصرى كه در صدر آيه بود، معناى جمله مورد بحث چنين مى شود : من اطلاعى از اعمال سابق ايشان ندارم و حسابشان هم بر من نيست ، تا به آن خاطر تجسس كنم كه تاكنون چه مى كرده اند، زيرا حسابشان تنها و تنها بر پروردگار من است ، اگر شعورى داشته باشيد، پس همو بر حسب اعمالشان مجازاتشان مى كند.



و ما انا بطارد المؤ منين ان انا الا نذير مبين




جمله دومى به منزله تعليل جمله اولى است و هر دو جمله متمم بيان سابق است و معنايش اين است كه : من هيچ پست و ماءموريتى ندارم مگر انذار و دعوت ، در نتيجه كسى را كه رو به من بياورد و دعوتم را بپذيرد هرگز طردش نمى كنم و نيز از اعمال گذشته اش ‍ تجسس نمى نمايم ، تا به حساب كردههايشان برسم ، چون حسابشان بر پروردگار من است ، كه پروردگار همه عالم است ، نه بر من .



قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين




مقصود از اينكه قوم نوح گفتند: (اگر اى نوح منتهى نشوى ) اين است كه اگر دعوتت را ترك نكنى مرجوم خواهى شد. و مرجوم از رجم است كه به معناى سنگسار كردن كسى است ، بعضى ديگر گفته اند: (به معناى ناسزا است ). ولى بعيد است و اين سخن را در اواخر دعوت نوح گفتند و او را تهديدى قطعى كردند، چون كلام خود را به چند وجه تاءكيد نمودند، ( يكى لام در لئن ، دوم لام در لتكونن ، و سوم نون تاءكيدى كه در آخر لتكونن است ).
نوح عليه السّلام از خداوند مى خواهد بين او و قومش قضاى خود را براند




قال رب ان قومى كذبون فافتح بينى و بينهم فتحا و نجنى و من معى من المؤ منين ...



اين جمله آغاز كلام نوح (عليه السّلام ) است و جمله (رب ان قومى كذبون ) جلوتر ذكر شده تا مقدمه باشد براى مطالب بعد و اين معنا را برساند كه ديگر كار از كار گذشته و تكذيب به طور مطلق از آنان تحقق يافته ، به طورى كه ديگر هيچ اميدى به تصديق و ايمان در آنان نمانده ، همچنان كه در آيه (رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا) به اين نكته تصريح شده است .
و جمله (فافتح بينى و بينهم فتحا) كنايه است از راندن قضاء ميان آن جناب و قومش ، همچنان كه درباره اين قضاء به طور كلى فرموده : (و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ).
و اصل اين استعمال از باب استعاره به كنايه است ، گويا نوح و پيروانش و كفار از قومش ، در يكجا جمع شده و بهم در آميختهاند، به طورى كه از يكديگر تشخيص داده نمى شوند ناگزير از پروردگار خود درخواست كرده كه فتح و قضاى وسيعى در ميان آنان ايجاد كند، تا يك طايفه از طايفه ديگر دور شود، و اين كنايه است از نزول عذاب كه قهرا جز كفار و فاسقين را نمى گيرد و وقتى گرفت ، پيروان او متمايز مى شوند، چون ديگر كافر و فاسقى باقى نمى ماند. دليل بر اين استعاره جمله (و نجنى و من معى من المؤ منين ) است كه خودش و مؤ منين را در آميخته و در هم با كفار فرض كرده ، كه اگر نجات خدايى نباشد عذاب مورد
درخواستش خود ايشان را هم مى گيرد و لذا درخواست نجات مى كند.
بعضى از مفسرين گفته اند: فتح ، به معناى حكم و قضاء است كه از فتاحت به معناى حكومت گرفته شده .



فانجيناه و من معه فى الفلك المشحون




يعنى او و همراهانش را در سفينه اى مشحون يعنى مملو از ايشان و از هر جنبده اى يك جفت نجات داديم ، كه داستان آن در سوره هود آمده است .



ثم اغرقنا بعد الباقين




يعنى بعد از نجات دادن ايشان بقيه قوم او را غرق كرديم .



ان فى ذلك لا ية ... العزيز الرحيم




درباره اين دو آيه قبلا بحث شد.
بحث روايتى (چند روايت درباره نوح عليه السّلام و قوم او)
در كتاب كمال الدين و نيز در روضه كافى با ذكر سند از ابو حمزه ، از امام باقر (عليه السّلام ) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نوح هزار سال مگر پنجاه سال در بين مردم بود، در حالى كه احدى غير او در كار نبوت با وى شركت نداشت و ليكن آن جناب بر مردمى رو آورد كه به طور كلى مساءله نبوت را منكر بودند و انبياى قبل از نوح تا زمان آدم را نيز قبول نداشتند، و به همين مطلب اشاره دارد اين قول خداى متعال : (و ان ربك لهو العزيز الرحيم ).
يعنى بين نوح و آدم (عليه السّلام ) ده پدر فاصله بود، كه همه از پيامبران بودند.
و در تفسير قمى در ذيل جمله : (و اتبعك الارذلون ) در معناى ارذل فرموده اند يعنى فقراء.
و نيز در همان كتاب و در روايت ابى الجارود، از امام باقر (عليه السّلام ) آمده كه در ذيل جمله (الفلك المشحون ) فرمودند: يعنى مجهز، كه همه كارهايش تمام شده بود، و ديگر هيچ كارى نداشت ، جز اينكه روى آب بيفتد.