گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پانزدهم
سوره ، نمل ، آيات 7 - 14


اذ قال موسى لاهله انى انست نارا ساتيكم منها بخبر او اتيكم بشهاب قبس لعلكم تصطلون (7) فلما جاءها نودى ان بورك من فى النار و من حولها و سبحان اللّه رب العالمين (8) يا موسى انه انا اللّه العزيز الحكيم () و الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يموسى لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون (10) الا من ظلم ثم بدل حسنا بعد سوء فانى غفور رحيم (11) و ادخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء فى تسع ايت الى فرعون و قومه انهم كانوا قوما فاسقين (12) فلما جاءتهم ايتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبين (13) و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين (14).



ترجمه آيات
چون موسى به خانواده خود گفت : من آتشى مى بينم به زودى خبرى از آن براى شما مى آورم يا شعله اى از آتش گرفته مى آورم تا شايد گرم شويد (7).
و چون به آتش رسيد ندا داده شد كه هر كه در اين آتش است و هر كه پيرامون آن است مبارك باد و پروردگار جهانيان منزه است (8).
اى موسى ! مطلب از اين قرار است كه من خداى نيرومند فرزانه ام (9)
عصاى خويش را بيفكن و چون آن را ديد كه چون مار جست و خيز مى كند و باز پس نگرديد، اى موسى بيم مدار، كه پيغمبران در پيشگاه من بيم نمى دارند (10).
مگر كسى كه ستم كرده سپس از پى بدى نيكى آورده باشد كه من آمرزگار و رحيمم (11).
و دستت را در گريبانت داخل كن كه سپيد و روشن بدون رنج در آيد همه اينها از جمله نه معجزهاى بود كه به سوى فرعون و قوم او برد كه آنان گروهى عصيان پيشه بودند (12).
و چون آيتهاى روشن ما به سويشان آمد گفتند: اين جادويى است آشكار (13).
از روى ستم و عصيان منكر آنها شدند، اما ضميرهايشان بدان يقين داشت ، بنگر عاقبت مفسدان حسان بوده است (14).
بيان آيات
اين آيات ، ابتداى داستانهاى پنج گانه اى است كه گفتيم در اين سوره به عنوان استشهاد براى مطالب صدر سوره از قبيل تبشير و انذارى كه در آنها ذكر مى كند مى باشد و در سه داستان اول از آن پنج داستان يعنى در داستان موسى و داوود و سليمان ، جهت وعده را بر جهت وعيد غلبه داده و در دوتاى ديگر جانب وعيد، بيشتر رعايت شده است .



اذ قال موسى لاهله ...



مراد از اهل موسى ، همسرش ، يعنى دختر شعيب است ، كه خداى تعالى در سوره قصص داستانش را آورده .
در مجمع البيان گفته : اينكه خطاب را به صيغه جمع آورده و فرموده است : (اتيكم برايتان بياورم )، بدين سبب بوده كه همسر او با اينكه يك نفر بوده ، اما قائم مقام چند نفر بوده است ، چون در مواقع حساس و جاهاى وحشت انگيز يك نفر در ايجاد انس در دل آدمى كار چند نفر را مى كند.
احتمال هم دارد كه در آن روز به غير همسرش شخص و يا اشخاص ديگرى از قبيل : خادم ، يا مكارى (كرايه دهنده )، يا غير آن همراهش بوده باشند.
و در مجمع البيان گفته : (انست ) از (ايناس ) به معناى ديدن است و بعضى گفته اند: معناى انست (احسست ) است ، يعنى من احساس آتشى كردم ، البته احساسى كه مايه دلگرمى شود، هر چه كه به آن ايناس داشته باشى آن را احساس كرده اى و دلت به آن آرامش و گرمى يافته .
الميزان ج : 15 ص : 486
معناى (شهاب ) و (قبس ) در (آتيكم بشهاب قبس لعلكم تصطلون
و كلمه (شهاب ) به طورى كه در مجمع آمده ، نورى است كه چون عمود از آتش بر خيزد و همچنين هر نورى كه مانند عمود امتداد داشته باشد به آن شهاب مى گويند و مراد از شهاب در آيه مورد بحث شعله اى از آتش است و در مفردات گفته : شهاب به معناى شعله اى از آتش افروخته است كه بالا رود، يا شعله اى كه در جو پيدا شود. و نيز در مفردات گفته : كلمه (قبس ) به معناى آن مقدار آتشى است كه از آتشى ديگر بردارى و كلمه (تصطلون ) از اصطلاء است كه به معناى گرم شدن با آتش است .
سياق آيه ماجرايى را كه از اين داستان در سوره هاى ديگر آمده تاءييد نموده و گواهى مى دهد بر اينكه موسى (عليه السّلام ) در اين هنگام كه از دور آتشى ديده ، داشته خانواده اش را به سوى مصر مى برده ولى در بين حركت راه را گم كرده ، و خودش و خانواده اش ‍ دچار سرما شده بودند و شب هم شبى بسيار تاريك بوده است در اين هنگام از دور آتشى ديده ، خواسته است تا نزديك آن برود تا اگر انسانى در كنار آن آتش يافت ، از او راه را بپرسد و يا پاره اى آتش بگيرد و نزد اهلش برده در آنجا هيزمى آتش كند تا گرم شوند، لذا به خانواده اش گفت : اينجا باشيد كه من احساس آتشى كردم و آن را ديدم ، از جاى خود تكان نخوريد كه به زودى از آن آتش ، يعنى از كنار آن آتش خبرى مى آورم و به راهنمايى او راه را پيدا مى كنم و يا شعله اى از آن آتش را مى آورم تا هيزمى آتش كنيد و گرم شويد.
و نيز، از سياق بر مى آيد كه آتش مذكور تنها براى آن جناب هويدا شده ، و غير او كسى آن را نديده است ، و گر نه بطور نكره نمى گفت : من آتشى مى بينم ، بلكه آن را نشان مى داد و به آن اشاره مى كرد.
و اگر كلمه آوردن را تكرار كرد، و يكبار در آوردن خبر و بارى ديگر در آوردن آتش آن را به كار برد، با اينكه ممكن بود بفرمايد: (ساتيكم منها بخبر او شهاب ...)، براى اين بود كه نوع اين دو آوردن ، مختلف بود.



فلما جاءها نودى ان بورك من فى النار و من حولها و سبحان اللّه رب العالمين




يعنى وقتى نزد آتش آمد و آنجا حاضر شد ندايى به گوشش خورد كه (ان بورك ...) ( كلمه (بورك ) مجهول ماضى از (برك ) در باب مفاعله - مباركة - است . مترجم ).
و (مباركه ) به معناى دادن خير بسيار است ، گفته مى شود: (باركه )، و نيز (بارك عليه )، و همچنين (بارك فيه )، يعنى خير بسيارى به او پوشانيد و خلعت بسيارى به او آويخت ، در سوره (طه ) وقتى در داستان موسى (عليه السّلام ) به اينجا مى رسد، بجاى اين جمله در اينكه چه ندايى از آتش برخاست فرموده : (فلما اتيها نودى يا موسى انى انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس ‍ طوى و انا اخترتك فاستمع لما يوحى ) از اين بيان چنين به نظر مى رسد كه منظور از من حولها در آيه مورد بحث ، كسى است كه پيرامون آتش بوده ، كه يا موسى به تنهايى بوده ، يا اگر غير از او نيز بوده موسى هم بوده است و مراد از مباركه او، همان برگزيدن او بعد از تقديس او است .
وجوه مختلف درباره مراد از (من فى النار) در آيه شريفه
و اما اينكه مراد از (من فى النار - آنكه در آتش است ) كيست ؟
بعضى گفته اند: خداست و معنايش اين است كه : مبارك است آن كسى كه سلطان و قدرتش در آتش ظهور كرده ، چون صداى گفتگو از درخت برمى خاست ، درختى كه به شهادت آيات سوره قصص ، آتش اطرافش را احاطه كرده بود و بنا به گفته اين مفسر معناى آيه اين مى شود كه : مبارك است آن كسى كه با كلام خود از آتش براى تو تجلى كرد و خير كثير به تو داد ، آن وقت جمله (و سبحان اللّه رب العالمين ) تنزيه خداست از اينكه جسم يا جسمانى باشد و مكان بدو احاطه يابد و يا در دسترس حوادث قرار گيرد، نه اينكه منظور از آن به شگفت درآوردن موسى باشد، كه بعضيها گفته اند .
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: مراد از (من فى النار) ملائكه اى است كه در آتش حاضر بوده اند، همچنانكه مراد از (من حولها) موسى (عليه السّلام ) است .
بعضى ديگر به عكس گفته اند، يعنى گفته اند: مراد از جمله اولى موسى (عليه السّلام ) و مراد از دومى ملائكه است .
بعضى هم گفته اند: در كلام تقديرى هست و اصل آن (بورك من فى المكان الذى فيه النار) بوده ، يعنى مبارك است آن كسى كه در مكانى قرار دارد، كه آتش در آن مكان است و مقصود از آن مكان بقعه مباركه اى است كه درخت در آن قرار داشته است و در سوره قصص نام آن بقعه آمده ، و مراد از (من فيها) موسى (عليه السّلام ) است و مقصود از (من حولها) انبيايى هستند كه از آل ابراهيم و از بنى اسرائيل در پيرامون آن بقعه يعنى سرزمين شام منزل گزيده اند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از (من فى النار) نور خداى تعالى ، و مراد از (من حولها) موسى (عليه السّلام ) است .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از (من فى النار) درخت است كه در احاطه آتش قرار داشت و مراد از (من حولها) ملائكه اى است كه خداى را تسبيح مى گفته اند. ليكن بيشتر اين وجوه تفسير به راى است كه از نظر خواننده مخفى نمى باشد .



يا موسى انه انا اللّه العزيز الحكيم




خداى تعالى در اين جمله خود را براى موسى معرفى مى كند، تا بداند آن كسى كه دارد با او سخن مى گويد پروردگار متعال اوست . پس ، اين آيه در اين سوره در برابر آيه (نودى ان يا موسى انى انا ربك فاخلع ...) مى باشد، كه خواننده بايد به سوره طه مراجعه نموده ، و در آن دقت كند.



و الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب




كلمه (تهتز) از اهتزاز است ، كه به معناى تحريك به شدت است و (جان ) به معناى مار كوچكى است كه به سرعت مى دود، و (مدبرا) از ادبار است كه خلاف اقبال را معنا مى دهد و يعقب از تعقيب است كه به معناى حمله بعد از فرار است يعنى كسى كه دشمن را تعقيب مى كند اگر دشمن فرار كرد و دوباره حمله كرد او هم حمله كند.
و در آيه ، حذف و ايجازى به كار رفته ، كه (فا)ى فصيحه از آن خبر مى دهد، چون بعد از آنكه فرمود: (عصايت را بينداز)، به دنبالش فرمود: پس همينكه ديد به شدت به حركت در آمد و از كلمه (پس همينكه ) فهميده مى شود كه تقدير كلام چنين بوده : عصايت را بينداز، پس همينكه عصايش را افكند و ناگهان به صورت اژدهايى آشكار شده در آمد كه داشت به شدت حركت مى كرد و مثل يك مار كوچك جست و خيز مى كرد - چون آن را بديد كه به شدت حركت مى كند - رو به عقب فرار كرد...
بيان عدم منافات بين تشبيه عصاى موسى عليه السّلام بعد از القاء، به (ثعبانمبين مار بزرگ ) و به (جانّ مار كوچك )
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد و آن اين است كه : چرا در دو سوره اعراف و شعراء در مورد همين داستان عصاى زنده شده را (ثعبان مبين ) خواند، كه نام مار بسيار بزرگ و عظيم الجثه است ولى در اين سوره آن را به (جان ) كه نام مار كوچك است تشبيه كرده است ؟
جواب از اين سؤ ال اين است كه : تشبيه تنها از نظر اهتزاز و سرعت حركت و اضطراب است ، نه از نظر كوچكى و بزرگى ، چون آنچه مايه شگفتى است اين است كه يك چوب دستى به صورت اژدهايى به صورتهاى عظيم الجثه و هول انگيز در آيد، آن وقت بر خلاف اژدهاهاى ديگر مانند يك مار كوچك جست و خيز كند و به سرعت آن بدود و نخواسته است خود عصا و يا ثعبان را به خود (جان ) تشبيه كند.
بعضى ديگر در رفع اين منافات دو جور تشبيه گفته اند به اينكه : عصاى موسى به صور مختلفى در مى آمده ، در اولين بار به صورت مارى كوچك در آمد، كه در سوره طه از آن خبر داده ، مى فرمايد: (فالقيها فاذا هى حية تسعى ) و در موقعى كه پيش روى فرعون آن را به زمين انداخت به صورت اژدهايى آشكار در آمد، همچنانكه در سوره اعراف و شعراء آمده است .
ليكن اين وجه درست نيست ، هر چند از نظر سياق آيات ، وجه خوبى است ، ولى اين اشكال بر آن وارد است كه يا مى گويى عصا مار نشد، كه صحيح است و يا مى گويى مار شد كه در اين صورت معنا ندارد بفرمايد مار، مثل مار شد، به خلاف وجهى كه ما گفتيم چون در وجه ما تشبيه به مار تنها از نظر سرعت جست و خيز است گويا فرموده عصا اژدها شد اژدهايى كه از نظر سرعت جست و خيز، گويى مار كوچكى است ، پس وجهى كه در دفع اشكال مورد اعتماد است همان وجه گذشته است .



يا موسى لا تخف انى يخاف لدى المرسلون




توضيحى درباره جمله (انى لا يخاف لدى المرسلون ) و بيان اينكه ترس موسىعليه السّلام مذموم نبوده است
اين جمله حكايت خود آن خطابى است كه در آنجا - يعنى در كنار آتش طور - صدور يافته ، پس در معناى اين است كه : (قال اللّه يا موسى لا تخف ... - خداى تعالى فرمود اى موسى نترس كه رسولان نزد من نمى ترسند).
و جمله (لا تخف ) نهى مطلق است كه او را از تمامى ترسيدنيها كه ممكن است پيش بيايد امنيت مى دهد و مى رساند مادامى كه در حضور پروردگار و مقام قرب او است هيچ مكروهى به او نمى رسد، نه از ناحيه عصا و نه از غير آن . و به همين جهت نهى مزبور را تعليل كرد به اينكه : (چون رسولان در حضور من نمى ترسند)،
وجه تعليل اين است كه : كلمه (لدى ) در اين جمله مى فهماند كه مقام قرب و حضور، ملازم با امن است و ممكن نيست امنيت آن با مكروهى جمع شود، مؤ يد اين تعليل اين است كه در سوره قصص به جاى اين عبارت فرموده : (انك من الامنين - همانا تو از ايمنانى )، پس در نتيجه از آيه مورد بحث اين معنا به دست مى آيد كه : از هيچ چيز مترس ، چون تو از مرسلين هستى ، و مرسلان - كه در مقام قرب مايند - از هر گزندى ايمنند و ايمنى با ترس جمع نمى شود.
و اما اينكه موسى كه از بزرگان و مرسلان بود، چرا از عصا كه به صورتى هائل و هول انگيز، يعنى مارى پر جست و خيز در آمده بود ترسيد؟ جوابش اين است كه : اين اثر طبيعت و جبلت آدمى است كه وقتى به منظرهاى هول انگيز، آن هم بى سابقه بر مى خورد، كه هيچ راهى براى دفع آن به نظرش نمى رسد مگر فرار كردن ، قهرا پا به فرار مى گذارد، مخصوصا كسى كه هيچ سلاحى براى دفاع ندارد، عصايى هم كه تنها سلاح او بوده خود به آن صورت هول انگيز در آمده ، قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد فرار مكن و در جاى خود بايست ، بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه (الق عصاك ) و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ آن هم از كسى كه دافع و چاره اى جز فرار ندارد، جزو ترسهاى مذموم نيست ، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند.
و اما اين كه خداى تعالى به او فرمود: (انى لا يخاف لدى المرسلون )، انبياء و مرسلين مادامى كه در جوار پروردگارشان هستند از چيزى نمى ترسند، اين كرامت خود ايشان و از ناحيه خودشان نيست ، - تا چون موسى نداشت بگوييم رسولى ناقص بوده - بلكه اين فضيلت را به تعليم و تاديب خدا به دست مى آورده اند و چون آن شب ، يعنى شب طور، اولين موقفى بود كه خدا موسى را به مقام قرب خود برد و افتخار هم سخنى و رسالت و كرامت خود را به وى اختصاص داد، لذا اين دستورش كه فرمود: (لا تخف انك من الامنين ) و آيه ديگر كه فرمود: (لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون )، همه همان تعليم و تاديب الهى است نه مذمت و سرزنش .



الا من ظلم ثم بدل حسنا بعد سوء فانى غفور رحيم




توضيح درباره (الا من ظلم ثم بدل حسنا...)
آنچه درباره اين استثناء مى توان گفت - و خدا داناتر است - اين است كه بعد از آنكه در آيه قبلى خبر داد كه مرسلين ايمنند و ترسى ندارند، از اين خبر فهميده شد كه غير مرسلين همه اهل ظلمند و ايمن از عذاب نيستند و بايد بترسند و چون اين مفهوم به كليتش درست نبود، لذا در اين آيه اهل توبه را از بين غير مرسلين ، يعنى از اهل ظلم استثناء كرده ، فهماند كه اهل توبه به خاطر اينكه توبه كردند و ظلم خود را - كه همان سوء بوده باشد - به حسن مبدل كردند، مغفور و مرحومند و آنها هم مانند مرسلين خوفى ندارند.
بنابر اين ، استثناء اهل توبه از بين مرسلين ، با اينكه داخل آنان نبودند، استثناء منقطع است و مراد از (ظلم ) هم مطلق نافرمانى خدا، و مراد از (حسن بعد از سوء) هم توبه بعد از معصيت و يا عمل صالح بعد از عمل سوء است و معناى آيه مورد بحث اين است كه : هر چند گفتيم غير انبياء همه ظالمند، و ليكن كسى كه با ارتكاب گناه ظلم مى كند و سپس آن گناه و سوء را مبدل به حسن مى سازد، يعنى توبه مى كند يا عمل صالحى انجام مى دهد، من كه غفور و رحيمم ظلم او را مى آمرزم و به او ترحم مى كنم ، پس او نيز نبايد بعد از اين از چيزى بترسد.



و ادخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء...



در اين آيه كلمه (سوء) به برص كه يك نوع بيمارى خطرناك پوستى است تفسير شده ، كه قبلا هم ذكرش گذشت و ممكن است از سياق استظهار شود كه :
اولا: جمله (فى تسع آيات الى فرعون و قومه )، حال از دو معجزه عصا و يد بيضا باشد و معنا چنين باشد كه : اى موسى ! تو عصايت را بينداز و دستت را به گريبان كن ، در حالى كه اين دو معجزه دو تا از نه معجزهاى باشد كه براى دعوت فرعون و قومش به تو داديم .
و ثانيا: اينكه دو معجزه مذكور دو تا از آن نه معجزه باشد كه ما در تفسير آيه (و لقد اتينا موسى تسع آيات بينات ) درباره اينكه اين نه معجزه كدام است بحث مفصلى كرديم ، و بقيه الفاظ آيه روشن است .



فلما جاءتهم آياتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبين




كلمه (مبصرة ) به معناى واضح و روشن است و اينكه در مقابل گفتند: (هذا سحر مبين )، در حقيقت اهانتى بوده كه به آيات خدا كردند و دلالت واضح آنها را بر حقانيت دعوت موسى ، به هيچ گرفتند و حتى نسبت به عدد آنها هم توجهى نكردند و جز به اين مقدار كه اين كارها هم كارى است ، عنايتى بدان نورزيدند.



و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا...



راغب گفته است : كلمه (جحد) به معناى انكار چيزى است كه در دل ثبوتش مسلم شده و يا اثبات چيزيست كه در قلب نفى آن به ثبوت رسيده است ، و كلمه استيقان و يقين هر دو به يك معناست .