گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفدهم
آيات 8 - 2 سوره فاطر


ما يفتح اللّه للنّاس من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده و هو العزيز الحكيم (2) يا ايّها النّاس اذكروا نعمت اللّه عليكم هل من خالق غيراللّه يرزقكم من السماء و الاءرض لا اله الا هو فانّى تؤ فكون (3) و ان يكذّبوك فقد كذب ترسل من قبلك و الى اللّه ترجع الامور (4) يا ايّها النّاس ان وعد اللّه حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم باللّه الغرور (5) انّ الشّيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السّعير (6) الّذين كفروا لهم عذاب شديد و الّذين آمنوا و عملوا الصالحت لهم مغفره و اجر كبير (7) افمن زين له سوء عمله فراه حسنا فان اللّه يضل من يشاء و يهدى من يشاء فلا تذهب نفسك عليهم حسرت ان اللّه عليم بما يصنعون (8)



ترجمه آيات
در رحمتى را كه خدا به روى مردم بگشايد كسى نيست كه آن را ببندد و جلوگير آن رحمت شود. و در رحمتى را كه او به روى مردم ببندد كسى نيست كه بگشايد و بعد از منع خدا وى آن رحمت را بفرستد (چگونه ممكن است ) با اينكه او قاهرى شكست ناپذير و عطا و منعش از روى حكمت است ؟ (2).
اى مردم ! به ياد آوريد نعمت هايى را كه خدا بر شما ارزانى داشت ، آيا هيچ خالقى غير از خدا هست كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟!
پس وقتى جز او خالقى نيست ، جز او هم مدبر و صاحب اختيارى نيست ، پس در نتيجه جز او هم معبودى نيست ديگر به كجا منحرف مى شويد؟! (3).
(اى محمّد) اگر تو را تكذيب مى كنند امرى نو ظهور نيست ، چون پيامبران قبل از تو را هم تكذيب كردند و امور همه به سوى خدا بازگشت مى كند (4).
اى مردم ! بدانيد كه وعده مذكور خدا حق است پس (هوشيار باشيد كه ) زندگى دنيا مغرورتان نكند و ابليس نيرنگباز با به رخ كشيدن و استناد به رحمت و مغفرت خدا فريبتان ندهد (5).
همانا شيطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن خود بگيريد، چون تنها كار او اين است كه حزب خود را دعوت كند به اينكه همه اهل آتش شوند (6).
كسانى كه كافر شدند عذابى سخت و كسانى كه ايمان آورده و عمل هاى صالح كردند مغفرت و اجرى بس بزرگ دارند (7).
پس با اين حال آيا كسى كه عمل زشتش در نظرش زيبا جلوه داده شده و آن را كار نيكى مى بيند با كسى كه خوب را خوب و بد را بد مى بيند يكسان است ؟ هرگز، ولى اين خدا است كه هركس را بخواهد گمراه و هركس را بخواهد هدايت مى كند پس تو اى محمّد جان خود را در حسرت و اندوه آنان (كه چرا گمراهند) هلاك مكن كه خدا به آنچه مى كنند دانا است (8).
بيان آيات
بعد از آنكه در آيه قبلى به وضع ملائكه ، كه واسطه هايى بين خالق و خلقند در رساندن نعمت به خلق اشاره اى فرمود، اينك در اين آيات به خود نعمت ها اشاره كلى نموده مى فرمايد: عموم نعمت ها از خداى سبحان است ، نه غير او، پس تنها رازق خدا است و احدى در رازقيت ، شريك او نيست ، آن گاه از طريق رازقيت استدلال كرده بر ربوبيت ، و سپس بر مساءله معاد، و اينكه وعده خدا، به بعث و عذاب دادن كفار، و آمرزش مؤ منين صالح ، حق است ، البته در اين آيات ، تسليتى هم براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هست .
عطاء رزق و نعمت و منع از آن فقط با اراده خداى تعالى است




ما يفتح اللّه للنّاس من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ...



معناى آيه چنين است كه آنچه را كه خدا از نعمت هايش يعنى از ارزاق كه به بندگانش مى دهد، در همه عالم كسى نيست كه بتواند از آن جلوگيرى كند: و آنچه را كه او از بندگانش دريغ مى كند و نمى دهد، كسى نيست كه به جاى خدا آن نعمت را به بندگان خدا بدهد.
و چون معناى آيه اين است ، مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: (ما يرسل اللّه للناس ...) همچنان كه در جمله دوم فرمود: (فلا مرسل ) و ليكن اينطور نفرمود، و به جاى (يرسل ) (يفتح ) آورد، تا اشاره كند به اينكه رحمت خدا خزينه ها دارد، همچنان كه در مواردى ديگر اين معنا را صريحا بيان كرده ، و از آن جمله فرموده : (ام عندهم خزائن رحمة ربك العزيز الوهّاب )، و نيز فرموده : (قل لو انتم تملكون خزائن رحمة ربى اذا لامسكتم خشية الانفاق ).
و معلوم است كه تعبير به (گشودن خزينه ) از تعبير به ارسال مناسب تر است و لذا تعبير به فتح كرد، تا بفهماند آن رحمتى كه خداوند به مردم مى دهد، در خزانه هايى مخزون است محيط به مردم ، و بهره مند شدن مردم از آن خزانه ها تنها و تنها محتاج به اين است كه خدا در آن خزانه ها را به رويشان بگشايد، نه اينكه در نقطه دورى باشد تا از آنجا به سوى مردم ارسالش بدار د.
و اگر از رزق و يا به عبارت ديگر از نعمت ، تعبير به (رحمت ) كرد براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه افاضه حق تعالى ناشى از صرف رحمت است و بس ، و توقع هيچ سود و كمالى براى خود ندارد، نه مى خواهد از افاضه نعمت به بندگان سودى ببرد، و نه كمالى به دست آورد.
و در جمله : (و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ) - تعبير به (بعد از او) اشاره به اين است كه : خداى تعالى در منع ، اول است ، همان طور كه در اعطاء اول است .
و جمله (و هو العزيز الحكيم ) حكمى را كه در آيه شريفه آمده بود، به دو اسم عزيز و حكيم تقرير مى كند و مى فرمايد: خدا هرگز شكست نمى خورد، نه در وقتى كه اعطا مى كند كسى هست كه جلو اعطايش را بگيرد، و نه در وقتى كه منع مى كند كسى هست كه منع كرده او را اعطا كند، براى اينكه عزيز و غالب است .
و از سوى ديگر در آنجا كه اعطا مى كند اعطايش ناشى از حكمت و مصلحتى است كه مى بيند، و منع هم كه مى كند باز ناشى از حكمت و مصلحتى است كه در منع مى بيند، و خلاصه كلام ، اعطا و منعش همه از روى حكمت است ، به دليل اينكه او حكيم است .
استدلال بر يگانگى خدا در ربوبيت ، با بيان اينكه فقط او خالق است




يا ايها النّاس اذكروا نعمت اللّه عليكم هل من خالق غير اللّه يرزقكم من السماء و الاءرض ...



بعد از آنكه در آيه سابق اعطا و منع را مختص به خداى تعالى كرد، و فرمود: كسى در اين كار شريك خدا نيست ، اينك در اين آيه بر يگانگى خدا در ربوبيت استدلال مى كند.
و بيان استدلال چنين است كه اله و معبود تنها بدين جهت معبود است كه داراى ربوبيت است ، و معناى ربوبيت اين است كه مالك تدبير امور مردم ، و همه موجودات باشد. و آن كسى كه مالك تدبير امور خلق است ، و اين نعمت ها را كه مردم و غير مردم در آن غوطه ورند، و از آن ارتزاق مى كنند، در اختيارشان قرار مى دهد، خداى تعالى است ، نه اين آلهه اى كه مردم اله خود گرفته اند، چون پديد آورنده آن نعمت ها، و نعمت خواران ، خدا است ، وخلقت هم منفك از تدبير نيست - پس هرگز ممكن نيست كه خدا از تدبير منفك باشد - بنابراين ، تنها خداى سبحان اله شماست ، و هيچ اله ديگرى جز او نيست ، چو ن او پروردگار شماست ، و با اين نعمت ها كه در آن غوطه وريد امر شما را تدبير مى كند، و دليل اينكه به خاطر اين نعمت ها رب و مدبر شماست ، اين است كه پديد آورنده و خالق نعمت ها او است ، و نيز خالق آن نظامى كه در اين نعمت ها جريان دارد او است .
با اين بيانى كه براى حجت مزبور ذكر شد، روشن مى شود كه مخاطب در آيه شريفه وثنى ها و غير وثنى ها مى باشند كه براى خدا شريك قائل شده اند، و در جمله (اذكروا نعمت اللّه عليكم ) مراد از (ذكر) ورد زبانى نيست ، بلكه مقابل نسيان ، و به معناى ياد داشتن است .
و مراد از (رزق ) در جمله (هل من خالق غير اللّه يرزقكم من السماء و الاءرض ) هر چيزى است كه بقاى هستى مرزوق را امتداد مى دهد، كه مبداء آن آسمان و زمين است ، آسمان با اشعه اجرام نورانى و با بارانهايش ، و زمين با گرفتن آن اشعه و آن بارانها و رويانيدن گياه و حيوان و ساير پديده هايش
و نيز با اين تقرير روشن مى شود كه در آيه شريفه ، ايجاز (مختصر گويى ) لطيفى به كار رفته ، چون اوّلا رحمتى را كه در آيه قبلى بود، برداشته به جايش در اين آيه كلمه نعمت آورده ، و ثانيا همين كلمه نعمت را مبدل به رزق كرده .
و با اينكه مقتضاى سياق دو آيه اين بود كه بفرمايد: (هل من رازق ) و يا بفرمايد (هل من منعم )، و يا (هل من راحم ) هيچ يك از اين تعبيرها را نفرمود، و به جاى همه آنها فرمود: (هل من خالق ) تا اشاره باشد به برهان دوم ، برهانى كه خصومت و لجاجت را از بين مى برد؛ چون مشركين تدبير عالم را كار آلهه خود مى دانستند، و مى گفتند اين آلهه هستند كه به اذن خدا، عالم را اداره مى كنند، و اگر از ايشان بپرسند: آيا رازق و يا منعمى غير از خدا هست ؟
خصومت و نزاع خاتمه نمى يابد، چون ممكن است در پاسخ بگويند بله آلهه رازق و منعمند؛ چون خدا تدبير امور عالم را به آنها واگذار كرده است ، ولى اگر از ايشان پرسيده شود: (آيا خالقى غير از خدا هست ؟) ديگر جز اعتراف به توحيد چاره اى ندارند، چون با وصف خالق اشاره شده به اينكه رازق و مدبر تنها كسى است كه خالق رزق باشد، و غير خالق نمى تواند رازق باشد، در نتيجه خصومت از بين مى رود، و ديگر نمى توانند بگويند: آلهه هم خالقند، چون خود مشركين اعتراف دارند به اينكه غير از خدا كسى خالق نيست ، تا بتواند از آسمان و زمين رزق ايشان را برساند.
(لا اله الا هو) - اين جمله متعرض مساءله توحيد است ، و تعظيم خدا را افاده مى كند، نظير جمله (قالوا اتخذ اللّه ولدا سبحانه ) كه مى فهماند جز خدا كسى معبود به حق نيست ، چون كسى مستحق عبادت است كه بر شما انعام مى كند، و روزيتان مى دهد، و او غير از خدا نيست .
(فانى توفكون ) - اين جمله توبيخى است متفرع بر برهان قبلى ، يعنى حال كه امر بدين منوال است ، و شما هم به آن اعتراف داريد، پس تا كى از حق روگردانى مى كنيد، و به سوى باطل مى گراييد، و از توحيد به سوى شرك مى رويد.
مفسرين در اعراب جمله (هل من خالق غير اللّه ...) از آيه مزبور مشاجراتى طولانى دارند، و آنچه كه با تقرير برهان سابق مناسبت دارد، اين است كه بگوييم : كلمه (من ) زايده است ، كه تنها براى عموميت مطلب استعمال مى شود.و كلمه (غير اللّه ) صفت خالق است ، كه از نظر اعراب تابع محل آن (خالق ) است . به عبارت ساده تر اينكه كلمه غير را با ضمه مى خوانيم ، به خاطر موصوف آن ، يعنى كلمه (خالق ) است هر چند در ظاهر مجرور من است ، ولى در باطن مرفوع است ، چون گفتيم كلمه (من ) زايده است .
و همچنين جمله (يرزقكم ...) صفت خالق است . و كلمه (من خالق ) مبتدايى است كه خبرش حذف شده ، و آن عبارت است از كلمه (موجود). و جمله (لا اله الا هو) معترضه است و جمله (فانى توفكون ) تفريع بر ما قبل است .



و ان يكذبوك فقد كذبت رسل من قبلك و الى اللّه ترجع الامور




اين آيه شريفه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را تسليت مى دهد، كه اگر مردم بعد از شنيدن اين برهانهاى روشن باز تكذيب مى كنند، غصه مخور، كه اين رفتار مردم چيز نوظهورى نيست ، بلكه قبل از تو نيز چنين بوده ، كه هر پيغمبرى به سوى قومش مبعوث مى شده ، همان قوم و امت ، او را تكذيب مى كردند، و سرانجام همه امور به سوى خدا است ، او مردم را به آنچه مستحقند جزا مى دهد، و آنهايى را كه حق را بعد از ظهورش تكذيب كردند مجازات خواهد كرد، و چنان نيست كه با تكذيب خود خدا را عاجز كنند.
از اين جا روشن مى شود كه جمله (فقد كذبت رسل من قبلك ) از باب بكار بردن سبب در جاى مسبب است ، (چون بايد مى فرمود: (و ان يكذبوك فلا تحزن ) و جمله (لا تحزن ) مسبب از علم به اين معنا است كه پيش از تو نيز چنين بوده ، مسبب در آيه حذف شده ، و جمله (فقد كذبت ...) كه سبب غصه نخوردن است ، به جاى مسبب نشسته ).
و جمله (و الى اللّه ترجع الامور) عطف است بر جمله (قد كذبت ....)


يا ايها النّاس ان وعد اللّه حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم باللّه الغرور




خطابى است عمومى به همه مردم ، در خصوص مساءله معاد، و آن را به يادشان مى آورد، همچنان كه خطاب عمومى سابق يگانگى خداى تعالى را در ربوبيت و الوهيت به يادشان مى آورد. پس معناى جمله (ان وعد اللّه حق ) اين است كه : وعده اى كه داده كه شما را زنده مى كند، و هر عاملى را به سزاى اعمالش مى رساند، اگر خير بوده خير، و اگر شر بوده شر، حق است ، يعنى ثابت و واقع شدنى است ، و در آيه بعدى كه مى فرمايد: (الّذين كفروا لهم عذاب شديد و الّذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير) به اين وعده تصريح مى كند.
و جمله (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا) هر چند نهى را متوجه به حيات دنيا مى كند، به اين صورت كه حيات دنيا نبايد شما را مغرور كند، و ليكن اين نهى در حقيقت متوجه مردم است ، و معنايش اين است كه : وقتى وعده خدا حق و ثابت بود، پس زنهار، كه به حيات دنيا مغرور نشويد، و اشتغال شما به زينت هاى آن چنان نباشد كه شما را از روز حساب غافل سازد، و لذتهاى دنيا و سرگرميهايش آن چنان دل شما را نبرد، كه همواره در طلبش مستغرق شويد، و از حق اعراض كنيد.
معناى جمله : (ولايغرنكم بالله الغرور)
و در جمله (و لا يغرنكم باللّه الغرور) كلمه غرور - به فتحه غين - مبالغه از غرور - به ضمه غين - است و آن عبارت است از اغفالگرى كه بسيار اغفال مى كند، و ظاهرا - به طورى كه گفته اند - منظور از آن شيطان است . و اين خود احتمالى است كه تعليل در آيه بعدى ، يعنى جمله (ان الشيطان لكم عدو...) آن را تاءييد مى كند.
و معناى اينكه فرمود: زنهار كه غرور، شما را به خدا مغرور نكند اين است كه شيطان نظر مردم را يكسره به حلم و عفو خدا از يك سو، و به مظاهر امتحان و استدراج و كيدش از سوى ديگر، متوجه سازد، از يك سو به ايشان تلقين كند كه خدا حليم و بخشنده است ، و از سوى ديگر بگويد: به دنياپرستان بنگر يد كه چگونه از عذاب خدا ايمنند، هر چه بيشتر در طلب دنيا مى كوشند، و بيشتر ا ز خدا غافل و در لجنزار گناه مستغرق مى شوند زندگى شان بهتر و راحت تر، و در بين مردم داراى مقامى رفيع تر مى شوند.
اين جاست كه شيطان از وسوسه هاى خود نتيجه مى گيرد، و به دل آنان مى افكند كه اصلا هيچ احترام و ارزشى نيست ، مگر در پيشرفت زندگى دنيا، و در ماوراى اين زندگى خبرى نيست ، و اين وعده و وعيد و قيامت و حساب و بهشت و دوزخى كه دعوت هاى دينى از آن خبر مى دهند، مشتى خرافات است .
در نتيجه مى توان گفت : مراد از غرور و فريب دادن شيطان انسان را نسبت به خدا، اين است كه : انسان را از آن معامله اى كه خداوند در برابر غفلت و ظلم انسان ، با انسان مى كند غافل سازد.
چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه : مراد از (غرور) - به فتحه غين - دنياى حيله گر است ، كه انسانها را فريب مى دهد، و جمله و (لا يغرنكم باللّه الغرور) تاءكيد جمله (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا) است ، كه معناى همان جمله را تكرار كرده .
شيطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن بگيريد




ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا...



اين جمله تعليل نهى قبلى است ، كه مى فرمود: (و لا يغرنكم باللّه الغرور)، و مراد از دشمنى شيطان اين است كه : او به جز اغواء و گمراه ساختن انسانها كارى ندارد، تمامى هم او در اين است كه نگذارد حتى يك انسان به سعادت زندگى و حسن عاقبت برسد. و مراد از اينكه فرمود: شما هم او را دشمن خود بگيريد، اين است كه : از پذيرفتن دعوتش به سوى باطل اجتناب كنيد، و او را در آنچه به عنوان دايه مهربان تر از مادر به شما پيشنهاد مى كند، اطاعت مكنيد. و به همين جهت دشمنى او را با جمله (انما يدعوا حزبه ) تعليل نمود.
پس جمله (انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير) در مقام تعليل دو جمله قبل است ، يكى جمله (شيطان دشمن شما است ) و يكى هم (شما هم او را دشمن خود بگيريد). و كلمه (حزب ) به معناى عده اى از مردم است كه غرض واحد آنها را جمع كرده و يكى ساخته ، و (لام ) در جمله (ليكونوا) لام تعليل است ؛ چون دوزخى شدن مردم هدف نهايى براى دعوت شيطان است . و كلمه (سعير) به معناى آتش افروخته است ، و يكى از نامهايى است كه در قرآن براى دوزخ ذكر شده .



الّذين كفروا لهم عذاب شديد و الّذين امنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير)



اين آيه بيانگر همان وعده حقى است كه خداى سبحان داد. و اگر كلمه (عذاب ) را نكره - بدون الف و لام - آورد، براى اين است كه به اهميت آن عذاب اشاره كند، علاوه بر اين ، عذاب جهنم يك جور نيست ، تا آن را با الف و لام بياورد، چون دركات جهنم به خاطر اختلافى كه مردم در كفر و فسق دارند، داراى مراتب مختلفى است ، و بدين جهت نكره آوردن عذاب مناسب تر است ، چون مبهم و سربسته است . و عين اين دو علت كه براى نكره آوردن عذاب گفتيم ، در نكره آمدن مغفرت و اجر نيز مى آيد.
كافر بد را خوب مى بيند و خدا او را مجازات نمودهاضلال مى كند. پس بر ضلالت او اندوه مخور




افمن زيّن له سوء عمله فراه حسنا فان اللّه يضل من يشاء و يهدى من يشاء...



اين آيه تقرير وبيان آن تقسيمى است كه آيه قبلى متضمن آن بود، يعنى تقسيم مردم را به كافرى كه عذابى شديد دارد، و مومنى كه به صالحات عمل مى كند، و مغفرت و اجرى كبير دارد. و منظور آيه اين است كه : اين دوجور مردم عاقبت امرشان يكسان نيست .
بنابراين ، جمله (افمن زين له سوء عمله فراه حسنا) مبتدايى است كه خبرش حذف شده ، و آن عبارت است از جمله (كمن ليس كذلك ) يعنى آيا كسى كه عمل زشتش در نظرش زيبا شده مثل كسى است كه اين طور نيست ؟ و حرف (فاء) كه بر سر كلمه (من ) در آمده ، فاى تفريع است ، كه جمله را بر معناى آيه قبلى تفريع مى كند، و اين را نتيجه آن مى سازد. و استفهامى كه در آيه شده استفهام انكارى است . و مراد از كسى كه عمل زشت ش در نظرش زيبا شده ، كافر است ، مى خواهد اشاره كند به اينكه كافر فهمش منكوس و وارونه ، و عقلش مغلوب شده ، عمل خود را بر خلاف آنچه كه هست مى بيند، و معناى آيه اين است كه : آن كس كه عمل زشت خود را زيبا مى بيند، با آن كس كه بد را بد و خوب را خوب تشخيص مى دهد، يكسان نيست .
و جمله (فان اللّه يضل من يشاء و يهدى من يشاء) انكار مساوات سابق را تعليل مى كند، مى فرمايد: كافرى كه وضعش چنين است ، و مؤ منى كه بر خلاف اوست ، مساوى نيستند، براى اينكه خدا يكى از آن دو را به مشيت خود گمراه كرده ، و آن كافر است ، كه به خاطر همين گمراهى ، بد را خوب مى بيند، و ديگرى را به مشيت خود هدايت فرموده و آن مؤ من است كه عمل صالح را دوست مى دارد و انجام مى دهد، و عمل زشت را زشت مى داند.
البته بايد دان ست كه اين گمراه كردن خدا، ابتدايى نيست (براى اينكه به حكم آيات بسيارى از قرآن ، خداوند موجودات را عموما و انسان را بخصوص به سوى كمالش هدايت فرموده )، بلكه اين اضلال مجازاتى است ، كه وقتى كسى در برابر حق خضوع نكند، و لجبازى و مقاومت نمايد، خدا او را گمراه تر مى سازد، و نسبت دادن چنين اضلالى به خدا هيچ مانعى ندارد.
و كوتاه سخن اينكه : اختلاف كافر و مؤ من از نظر عاقبتشان به حسب وعده الهى كه اولى را به عذاب و دومى را به رحمت وعده داده به خاطر اختلافى است كه آن دو از نظر اضلال و هدايت الهى دارند، و نشانه اين اختلاف آن است كه طرز ديد آن دو مختلف است ، يكى زشت را زيبا مى بيند و ديگرى زشت را زشت ، و زيبا را زيبا مى بيند.
(فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ) - كلمه (حسرات ) جمع (حسرت ) است ، كه به معناى اندوه از چيزى است كه فوت شده ، و پشيمانى از آن است ، و اين كلمه در آيه منصوب است ، چون مفعول له است . و مراد از اينكه فرمود: (نفست بر ايشان نرود) اين است كه تو خود را با اندوه از اينكه چرا اينان ايمان نمى آورند، هلاك مكن .
و اين جمله فرع و نتيجه فرق سابق است ، و معناى مجموع آن چنين است : (حالا كه معلوم شد اين دو طايفه به خاطر اضلال و هدايتى كه از جانب خدا دارند، مختلفند، پس ديگر جا ندارد به خاطر اينكه به تو كافر شدند و تو را تكذيب كردند از شدت اندوه خود را هلاك كنى ؛ چون اين خدا است كه به كيفر كفرشان و اينكه بد را خوب ديدند، نمى گذارد ايمان بياورند، و خدا به آ نچه كه مى كنند داناست ، امر بر او مشتبه نمى شود، و با آنها جز به حق رفتار نمى كند، و جز به حق كيفرشان نمى دهد.)

از اينجا روشن مى شود كه جمله (ان اللّه عليم بما يصنعون ) در موضع تعليل است براى جمله (پس تو خودت را از غصه آنان هلاك مكن ) و مى فرمايد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبايد خود را از اندوه بر ضلالت كفار، و حتمى شدن عذاب آنان هلاك كند، براى اينكه اين خدا است كه آنها را گمراه كرد، وخود او به آنچه مى كند داناست .