گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفدهم
آيات 60 - 55 سوره مؤ من


فاصبر ان وعد اللّه حق و استغفر لذنبك و سبّح بحمد ربك بالعشى و الابكار (55) ان الّذيـن يـجـدلون فـى آيـت اللّه بغير سلطان اتئهم ان فى صدورهم الا كبر ما هم ببالغيه فـاسـتـعـذ بـاللّه انـه هـو السـميع البصير (56) لخلق السموات و الاءرض اكبر من خلق النـاس و لكـن اكـثـر النـاس لا يعلمون (57) و ما يستوى الاعمى و البصير و الّذين امنوا و عملوا الصالحات و لا المسى ء قليلا ما تتذكرون (58) ان الساعة لاتية لا ريب فيها و لكن اكـثـر النـاس لا يـؤ مـنـون (59) و قـال ربـكـم ادعـونـى استجب لكم ان الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (60)



ترجمه آيات
پـس صـبـر كـن كـه وعـده خـدا حـق اسـت ، و از گـنـاهـت اسـتغفار كن و هر صبحگاه و شبانگاه پروردگار خود را حمد و تسبيح گوى (55).
بدرستى كسانى كه بدون هيچ دليلى كه از ناحيه خدا در دست داشته باشند در آيات خدا جـدال مـى كـنـنـد هيچ انگيزه اى به جز نخوت درونى ندارند و جدالشان به جايى نخواهد رسـيـد و بـا جـدال به هدف خود نمى رسند، پس توبه خدا پناه بر كه شنواى بينا است (56).
بـايـد بـدانـنـد خـلقـت آسمانها و زمين بزرگتر از خلقت مردم است و ليكن بيشتر مردم نمى دانند (57).
نـه نـابـيـنـا و بـيـنـا يـكـسـان اسـت و نـه آنـهـايـى كـه ايـمـان آورده و عمل صالح كردند با بدكاران براربرند اما چه كم متذكر مى شويد (58).
قـيـامت بطور قطع آمدنى است و هيچ شكى در آن نيست و ليكن بيشتر مردم ايمان نمى آورند (59).
پـروردگـارتان اين دعوت را كرد كه مرا بخوانيد تا استجابت كنم بدرستى كسانى كه از عـبـادت مـن اسـتـكـبـار مـى ورزنـد بـه زودى بـا كـمـال ذلت داخل جهنم خواهند شد (60).
بيان آيات
اســـتـــنـــتــاج از داسـتان موسى و فرعون و امر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) بهصبر، استغفار و تسبيح
بـعـد از آنـكـه داسـتـان مـوسـى (عـليـه السـلام ) و ارسـال بـه حـق او را بـه سـوى فـرعـون و قـومـش بـيـان كـرد، و نـيـز مـجـادله بـه بـاطـل آل فرعون در آيات خدا را، و نيرنگ بازى هايشان را خاطرنشان ساخت ، و نيز بيان كـرد كـه چـگـونـه خـداى تـعـالى پـيـامـبـر خـود را يـارى كـرد و كـيـد آنـان را بـاطـل سـاخـت ، و در آخـر بـه مـال كـار آنـان ، يـعنى بى ثمر شدن تلاشهايشان و عاقبت شـرشـان اشـاره نـمـود، ايـنـك در ايـن آيـات به عنوان فروع و نتيجه آن بيانات ، پيامبر گـرامـى خـود را دسـتـور مـى دهد كه صبر پيشه خود كند، و هشدار مى دهد كه وعده خدا به نـصـرت او حـق ، و نـيـرنـگـهـا و جـدال بـه بـاطـل مـردم و اسـتـكـبـارشـان از قـبـول دعـوت او بـه زودى بـاطـل گشته ، تمامى تلاشهايشان جز عليه خودشان ، نتيجه نـمـى دهـد. بـنابراين ، كفار نمى توانند خدا را عاجز سازند. و به زودى قيامت موعود بپا گشته ، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آيند.



فاصبر ان وعد اللّه حق ...



حرف (فا) كه بر سر اين جمله در آمده ، جمله را فرع و نتيجه بيان قبلى مى سازد، كه دسـتـور مى داد مردم از راه سير در زمين عبرت بگيرند، و مى فرمود: (اءو لم يسيروا فى الاءرض فـيـنـظـروا كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم ) و نيز براى تاءييد آن دستور، داسـتـان مـوسـى و مـال امـر مـسـتـكـبـريـنـى كـه بـا بـاطـل بـه جنگ حق مى آمدند، و خدا حق و اهل حق را يارى كرد، بيان مى فرمود.
و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه : وقـتـى مـطـلب از ايـن قـرار اسـت ، پـس تـو بـايـد در مقابل آزار مشركين و مجادله آنان به باطل صبر كنى كه وعده خدا حق است ، و به زودى به آن وفـا مـى كـنـد. و مـراد از (وعـده ) هـمـان وعـده چـنـد آيـه قبل است كه مى فرمود: (انا لننصر رسلنا و الّذين آمنوا) و در آن وعده نصرت مى داد.
و در جـمـله (و اسـتـغـفـر لذنـبك ) به آن جناب دستور استغفار مى دهد، البته استغفار از عملى كه نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد،
هـر چـنـد كـه گـنـاه بـه معناى معروف يعنى مخالفت امر مولوى نباشد، چون آن جناب داراى عـصـمـت اسـت ، و در سـابـق هم گفتارى در معناى گناه و مغفرت در اواخر جلد ششم اين كتاب گذرانديم .
البته گناهى كه به آن جناب منسوب شود، معناى ديگرى هم دارد كه - ان شاءاللّه - در اول سوره فتح بدان اشاره خواهيم كرد. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از گناه آن جناب گناه امت اوست ، آن گناهانى كه ممكن باشد با شفاعت آن جناب آمرزيده شود.
(و سـبـح بـحـمـد ربـك بـالعـشـى و الابـكـار) - يـعـنى خداى سبحان را تسبيح بگو، تـسـبـيـحـى كـه هـمراه حمد او باشد، حمدش بر نعمتهاى جميلش ، حمدى كه با توالى ايام اسـتـمـرار داشـتـه بـاشـد. و يـا: حـمدى كه در هر صبح و شام انجام شود. و بنا بر معنى اول ، دو كلمه (عشى ) و (ابكار) از قبيل كنايه خواهد بود.
بـعـضـى از مـفسرين گفته اند: مراد از تسبيح به حمد در صبح و شام ، همان نماز صبح و عـصـر اسـت ، و بـه هـمـيـن جـهـت بـايـد گـفـت : ايـن آيـه از بـيـن هـمه آيات سوره در مدينه نـازل شـده . ليـكـن ايـن تـفـسـير صحيح نيست ، بدين جهت كه از نظر روايات و مخصوصا روايـات مـعـراج مـسـلم اسـت كـه نـمـازهـاى پـنـجـگـانـه هـمـه در مـكـه و قـبـل از هـجـرت واجـب شـده ، و بـنـابـرايـن اگر مراد از تسبيح به حمد نماز صبح و عصر بـاشـد، بـايـد آيـه شـريـفـه در مـكـه و قـبـل از واجـب شـدن سـايـر نـمـازهـا نازل شده باشد.
علت اينكه با باطل در برابر حق مجادله مى كنند، كبر آنان است




ان الّذيـن يـجـادلون فـى ايـات اللّه بـغـير سلطان اتيهم ان فى صدورهم الا كبر ما هم ببالغيه ...



ايـن آيـه قـبـلى را كـه بـه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) امر به صبر مى فرمود، و با وعده نصرت دلگرمش مى ساخت تاءكيد مى كند، و حاصلش اين است كه : اين مـجـادليـن بـه آرزوى خـود نـمـى رسـنـد، و هـرگـز نـخـواهـنـد رسـيـد، پـس تـو از جدال ايشان غمناك مباش ، و از اين ناحيه دلخوش دار.
پس جمله (ان فى صدورهم الا كبر) علت مجادله ايشان را منحصر مى كند در كبر ايشان ، و مـى فـرمـايـد: عـامـلى كـه ايـشـان را وادار بـه ايـن جـدال مـى كـنـد، نـه حس جستجوى از حق است و نه شك در حقانيت آيات ما است تا بخواهند با مـجـادله حـق را روشـن كنند، و حجت و برهانى هم ندارند، تا بخواهند با مجادله ، آن حجت را اظـهـار بـدارند بلكه تنها عامل جدالشان آن كبريست كه در سينه دارند. آرى ، آن كبر است كـه ايـشـان را وادار كـرده در بـرابـر حـق جـدال كـنند، و به وسيله آن حق صريح روشن را باطل جلوه دهند.
(مـا هـم بـبـالغيه ) - ضمير در كلمه (ببالغيه ) به كبر برمى گردد، به اعتبار سببى كه موجب آنست ؛ چون كبر سبب جدال است كه مى خواستند با آن ، حق را و آورنده دعوت حـقـه را سـركـوب كـنـنـد. و مـعـنـاى جـمـله ايـن اسـت كـه : ايـشـان بـه مـراد دل خـود و آرزوهـايـى كه از جدال خود دارند نمى رسند، جدالى كه بخاطر كبرشان مرتكب مى شوند.
(فـاسـتعذ باللّه ) - يعنى پس از ايشان و كبرى كه دارند به خدا پناه ببر، همچنان كه موسى (عليه السلام ) از هر متكبر جدالگرى به خدا پناه برد، و خدا آن را چنين حكايت مـى كـنـد: (و قـال مـوسـى انـى عـذت بـربـى و ربـكـم مـن كل متكبر لا يؤ من بيوم الحساب ).
(انـه هـو السـمـيـع البـصـير) - يعنى : او شنواى دعاى بندگان و بيناى به حوائج ايشان است ، و شدت و رخاى ايشان را مى بيند.



لخلق السموات و الاءرض اكبر من خلق الناس و لكن اكثر الناس لا يعلمون




لام ابـتـداى آيـه لام سـوگـند است ، و مراد از (سماوات و الاءرض ) مجموع عالم است ، و معناى آيه بر حسب آنچه مقام افاده مى كند اين است كه : مشركين به آرزوى خود نمى رسند، و خـدا را نـمـى تـوانند عاجز كنند، چون خدايى كه قادر بر خلقت تمامى عالم است ، و همه عالم با آن همه عظمت كه در آن است وى را عاجز نكرد، هرگز ممكن نيست يك جزو كوچك از آن - يـعـنـى انـسـانها - بتوانند او را عاجز سازند. و ليكن بيشتر مردم جاهلند، و به خاطر جـهـل خـود خـيـال مـى كـنـند مى توانند با جدالى كه به راه مى اندازند، و يا با هر نيرنگ ديگر، او را عاجز و خسته كنند.



و ما يستوى الاعمى و البصير...



بـعـد از آنـكه تذكر داد كه بيشتر مردم نمى دانند، در اين جمله همين معنا را تاءكيد كرد كه مردم همه يكسان نيستند، بعضى كور و بعضى بينايند، و اين دو برابر نيستند. آنگاه بعد از كـلمـه (بـصـيـر جـمـله الّذيـن آمنوا...) را بر آن عطف كرد، و سپس كلمه (مسى ء) را آورد، در نـتـيـجـه طايفه اول صاحبان بصيرتند كه آن تذكر را مى پذيرند، و طايفه دوم كوردلان هستند كه متذكر نمى شوند.
(قـليـلا مـا تـتـذكرون ) - اين جمله خطاب به مردم است به انگيزه توبيخ آنها و همين مـنـظـور باعث شده كه سياق از غيبت به حضور التفات يابد، چون اگر اين نكته نبود، جا داشت بفرمايد (قليلا ما يتذكرون ).



ان الساعة لاتية لا ريب فيها و لكن اكثر الناس لا يؤ منون




خـداى تـعـالى در ايـن آيـه مـردم را بـه آمدن قيامت تذكر مى دهد، و در آيه بعدى با دعوت پـروردگـارشـان بـه دعـا و عـبـادت او مـتـذكـر مـى كـنـد، هـمـچـنـان كـه مـؤ مـن آل فرعون در داستان سابق آنان را به آمدن قيامت ، و به اينكه دعوت از ناحيه خداست نه از ناحيه آلهه ايشان ، تذكر مى داد و مى گفت آلهه شما مردم نه در دنيا دعوتى دارند، نه در آخرت .



و قال ربكم ادعونى استجب لكم




اين آيه دعوتى است از خداى تعالى به همه بندگانش ، دعوتى است به دعا و خواندن او، و وعده اى است به استجابت آنان . و به طورى كه ملاحظه مى كنيد هم دعا را مطلق آورده ، و هـم مـسـتـجـاب كـردن آن را. و مـا در بـحـثـى كـه پـيـرامـون مـعـنـاى دعـا و اجـابـت در ذيل آيه (اءجيب دعوة الداع اذا دعان ) در جلد دوم اين كتاب ايراد كرديم پيرامون آن مفصلا بحث نموديم .
(ان الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ) - كلمه (داخرين ) جمع اسم فـاعـل از مـصـدر (دخـور) است كه به معناى ذلت است . در اين آيه دعاى در آيه قبلى را به عبادت مبدل كرده تا بفهماند كه دعا خود نوعى عبادت است .
بحث روايتى
(روايـاتـى دربـاره دعـاء و اسـتـجـابـت آن در ذيـل آيـه : (ادعـونـى اسـتجب لكم ...))
در صـحـيـفـه سجاديه است كه : پروردگارا تو خودت فرمودى (ادعونى استجب لكم ان الّذيـن يـسـتـكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ) و در اين كلام شريفت دعا و خواندن خـود را عـبـادت ، و تـرك آن را اسـتـكـبـار خـوانـدى ، و تـاركـيـن را بـه دخول در جهنم با خوارى تهديد فرمودى .
و در كـافـى به سند خود از حماد بن عيسى ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گـفـت : از آن جـناب شنيدم كه فرمود: دعا كن و مگو مقدرات تقدير شده و دعا تغييرش نمى دهد،
بـراى ايـنـكـه دعـا خـود عـبـادت اسـت ، و خداى عزّوجلّ مى فرمايد: (ان الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ) و نيز فرموده : (ادعونى استجب لكم ).
مـؤ لف : ايـنـكـه امـام فـرمود (دعا خود عبادت است ) و به آيه شريفه استشهاد كرد، در حـقـيـقـت احتجاجى است كه بر فرمايش قبلش ‍ كرده كه فرمود (دعا كن ) و اما استشهادش به آيه (اءدعونى استجب لكم ) احتجاج به آن گفتار دومش است كه فرمود (مگو چنين و چنان ) و به همين جهت در بيان خود، ذيل آيه را بر صدرش مقدم آورد.
و در كتاب خصال از معاوية بن عمار، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: اى مـعـاويـه بـه كـسى كه سه چيز داده شده باشد از سه چيز محروم نمى شود: كسى كه تـوفـيـق و حـال دعـايـش داده بـاشـند، از اجابت محرومش نمى كنند، و كسى كه توفيق شكر نـعـمـتش داده باشند، از زياد كردن نعمتش دريغ نمى كنند، و كسى كه توكلش داده باشند، از كـفايت امور او مضايقه نمى كنند. چون خداى عزّوجلّ در كتاب عزيزش مى فرمايد: (و من يـتـوكـل عـلى اللّه فـهـو حـسـبـه كـسـى كـه بـر خـدا توكل كند او كفايت كننده امور وى است ) و نيز مى فرمايد: (لئن شكرتم لازيدنكم اگر شـكـر بـگـذاريـد نـعـمـتـتـان را زيـادت كنم )، و نيز فرموده : (ادعونى استجب لكم مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم ).
و در كـتـاب تـوحيد به سندى كه به امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) دارد از آن جناب روايـت كـرده كـه فـرمـود: جـمـعـى بـه امـام صادق (عليه السلام ) گفتند: چرا ما خدا را مى خـوانـيم ولى دعايمان مستجاب نمى شود؟ فرمود: براى اينكه كسى را مى خوانيد كه نمى شناسيدش .
مـؤ لف : مـا در ذيـل آيـه (اءجـيـب دعـوة الداع اذا دعـان )، در جـلد دوم ايـن كتاب تعدادى از روايات دعا را ايراد كرديم .