گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفدهم
آيات 85 - 79 سوره مؤ من


اللّه الّذى جـعـل لكـم الانـعـم لتـركـبـوا مـنـهـا و منها تاكلون (79) و لكم فيها منافع و لتـبـلغـوا عـليها حاجة فى صدوركم و عليها و على الفلك تحملون (80) و يريكم اياته فـاى آيـات اللّه تنكرون (81) افلم يسيروا فى الاءرض فينظروا كيف كان عاقبة الّذين من قـبـلهـم كـانـوا اكـثـر مـنهم و اشد قوة و اثارا فى الاءرض فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون (82) فـلمـا جـاءتـهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزءون (83) فلما راوا باءسنا قالوا امنا باللّه وحده و كفرنا بما كنا به مشركين (84) فـلم يـك يـنـفعهم ايمانهم لما راوا باءسنا سنت اللّه التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون (85).



ترجمه آيات
خدا همان كسى است كه چارپايان را برايتان خلق كرد تا بر بعضى از آنها سوار شده و از بعضى ديگر آنها بخوريد (79).
و در آنـهـا مـنـافـع بسيار هست . و اينكه با سوار شدن و بار كردن بنه خود بر آنها به مـقـاصـدى كـه داريـد بـرسـيـد و بـر آنـهـا و بـر كـشـتـيـهـا حمل شويد (80).
و او همواره آيات خود را به شما نشان مى دهد؛ كدام يك از آيات او را مى توانيد انكار كنيد (81).
آيـا ايـن مـردم در زمـيـن هـيـچ سـيـر نـكـردنـد تـا بـبـيـنـنـد عـاقـبـت آنـهـا كـه قـبـل از ايـشان بودند چه شد؟ با اينكه عددشان بيش از اينها و نيرويشان قويتر از اينها بود و آثار بيشترى در زمين داشتند و عملكردشان هيچ سودى به حالشان نكرد (82).
آنـهـا نـيـز هـر وقـت رسـولانشان معجزات روشن مى آوردند گوششان بدهكار نبود خشنود و سرگرم دانش خود بودند و در نتيجه اثر استهزايشان گريبانشان را گرفت (83).
پـس هـمـيـن كه عذاب ما را بديدند گفتند ما تنها به خدا ايمان آورده و به آنچه شريك خدا مى پنداشتيم كفر مى ورزيم (84).
ولى ايـمـانشان بعد از ديدن عذاب ما هرگز سودى به حالشان نداشت اين خود سنتى است از خـدا كـه هـمـواره در بـنـدگـانش جريان دارد در اينجاست كه كافران زيانكار مى شوند (85).
بيان آيات
در ايـن آيات براى چندمين بار به ذكر پاره اى از آيات و ادله توحيد برگشت نموده مردم را بـه عـبـرت گـيرى از حال امتهاى گذشته ، كه هلاك شده اند و از سنتى كه در بين آنها جارى ساخته ، ارجاع مى دهد. و آن سنت اين است كه نخست در بين هر امتى رسولى مبعوث مى كـند و سپس بين آن رسول و امتش قضاء ميراند و آن قضاء بالاخره به خسران كفار از آنان منجر مى شود و در اينجا سوره خاتمه مى يابد.
اشاره اى به منافع چهارپايان و هدف از خلقت آنها




اللّه الّذى جعل لكم الانعام لتركبوا منها و منها تاكلون




خداى سبحان از بين همه چيزهايى كه آدميان در زندگى از آن منتفع مى شوند، و تدبير امر انـسـانـهـا بـدانـهـا بـسـتـگـى دارد، چـارپايان را نام مى برد كه مراد از آن شتر و گاو و گوسفند است ، هر چند كه بعضى گفته اند: مراد از آن در اينجا تنها شتر است .
(جـعـل لكـم الانـعـام لتـركـبـوا مـنـهـا و مـنـهـا تـاكـلون ) - (جـعـل ) در اينجا به معناى آفريدن و يا مسخر كردن است . و لام در جمله (لتركبوا) لام غرض است . و حرف (من ) براى تبعيض است . و معناى آيه اين است كه : خداى سبحان براى خاطر شما چارپايان را بيافريد، (و چارپايان را براى شما مسخر كرد). غرض از ايـن خـلقـت و يـا تسخير اين است كه شما بر بعضى از آنها مانند يك قسم از شتران سوار شويد و از شير بعضى ديگر مانند قسمى از شتر و گاو و گوسفند بخوريد.



و لكم فيها منافع ...



يـعـنـى بـراى شـمـا در آنها منافعى است ، مانند: شير، پشم ، كرك ، مو، پوست ، و ساير منافعشان .
(و لتـبـلغـوا عـليها حاجة فى صدوركم ) - يعنى و غرض ديگر از خلقت آنها اين است كه بر پشت آنها سوار شويد و به مقاصد و حاجتهايى كه در سينه داريد برسيد.
(و عـليـها و على الفلك تحملون ) - اين جمله كنايه است از وسيله پيمودن بيابانها و درياها كه بيابانها را با شتران مى پيمايند و درياها را با كشتى .



و يريكم اياته فاى ايات اللّه تنكرون




مـعـنـاى نـشـان دادن خـدا آيات خود را، در تفسير اوائل اين سوره گذشت . و گويا جمله (و يـريـكـم آيـاتـه ) مـنـظور اصلى نيست تا مستلزم تكرار باشد، بلكه منظور زمينه چينى بوده براى توبيخ كفار، كه مى فرمايد: (اى ايات اللّه تنكرون كدام يك از آيات خدا را انكار مى كنيد) يعنى كدام يك از اين آيات را كه خدا به شما نشان داده و به چشم خود مى بـيـنـيد و بيان ما را درباره آن مى شنويد، انكار مى كنيد؟ انكارى كه بهانه باشد براى اعراض از توحيد خدا.



فلم يسيروا فى الاءرض فينظروا...



اين آيه شريفه مشركين را ملامت مى كند و آنان را به سرگذشت امتهاى سابق و سنت قضاى الهـى كـه در آن امـتـهـا جـريـان داشـت تـوجـه مـى دهـد . و نـظـيـر ايـن آيـه در اوائل سـوره نـيز گذشت و گويا غرض از آن در آنجا اين بوده كه براى آنها روشن سازد كـه خـدا هر يك از آن امتها را به گناهانشان بگرفت ، چون هر وقت پيغمبرشان با معجزات بـه سـويـشـان آمـدنـد، كـفـر ورزيـدنـد و بـه هـمـيـن جـهـت در آنـجـا دنبال آيه فرمود: (فاخذهم اللّه بذنوبهم خدا ايشان را به گناهانشان بگرفت ) ولى در ايـنـجـا غـرض ايـن بوده كه براى مشركين روشن كند كه آنچه در زندگى به دست مى آورند، بى نيازشان نمى كند و از عذاب خدا جلوگيرى نمى نمايد، نه آن خوشحاليها كه از دانش خود دارند و نه توبه شان و ندامتشان از آنچه كه كرده اند.
و اگر در ابتداى آيه مورد بحث (فاء) تفريع آورد، براى اين است كه آيه را بر جمله آخر آيه قبلى كه مى فرمود: (فاى ايات اللّه تنكرون ) تفريع كرده باشد، يعنى اين را فـرع و نـتـيـجه آن قرار داده باشد. و اگر از خطاب در جمله قبلى (تنكرون ) به غيبت ( فلم يسيروا) التفات كرد، براى اين است كه بفهماند مردمى كه از آيات او رو بگردانند و آن را انـكـار كـنـنـد، قـابـل آن نـيـسـتـنـد كـه مـورد خطاب ما واقع شوند، لذا گويا از آنان رويگردانيد و متوجه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) گرديد.
و گـويـا فـرمـوده : وقـتـى آيـات خـداى تـعـالى ظـاهـر و روشـن اسـت ، ديـگـر قـابـل انـكـار نـيـسـت ، و از جـمله آنها يكى آن آياتى است كه در آثار گذشتگان هست و به زبـان بيزبانى از هلاكت صاحبانش خبر مى دهد، و اين مردم آن آثار را ديدهاند، ولى در آن به نظر عبرت نمى نگرند تا بفهمند گذشتگان با اينكه قويتر از ايشان بودند، هم از نـظـر مـقـدار و هم از جهت كيفيت ، مع ذلك قدرتشان و فرحى كه از علم و قدرت خود داشتند، سودى به حالشان نداد.
مـــعـــنـــاى جـــمـــله (فـــرحـــوا بـــمـــا عـــنـــدهـــم مـــن العـــلم ) كـــه عـــكـــسالعـمـل كـفـار بـرخـوردار از عـلوم مـادى را در مقابل دعوت پيامبران الهى حكايت مى كند




فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم ...



ضـمـيـرهـاى هـفـتـگـانـه جـمـع كـه در ايـن آيـه اسـت ، هـمـه بـه اقـوام قـبـل از مـشـركـيـن مـعـاصـر رسـول خـدا برمى گردد. مراد از جمله (بما عندهم من العلم ) اطلاعاتى است كه از زينت زندگى دنيا و فنون تدبيرى است كه براى به دست آوردن آن داشـتـنـد، و خـداى سـبـحـان ايـن فـنـون تـدبـيـر را علم ناميده ، تا بفهماند غير از آن علمى نداشتند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا و هم عن الاخرة هـم غافلون ) و نيز فرموده : (فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم ).
و مـراد از فـرحـشـان از عـلمى كه دارند، غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى اسـت كـه در اداره زنـدگـى خـود دارنـد. و خـودبـاخـتـگـى در مـقـابـل ايـن اطـلاعـات و زرنـگـيها، باعث شد كه از معارف حقيقى كه به وسيله رسولان خدا عرضه مى شود، اعراض كنند و آن را چيزى به حساب نياورند و مسخره كنند و به همين جهت دنبال جمله (و فرحوا بما عندهم من العلم ) فرمود: (و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ن ).
و در مـعـنـاى جـمـله (فـرحـوا بـمـا عـنـدهـم مـن العـلم ) اقوال ديگرى نيز هست :
يـكـى اينكه : مراد از (بما عندهم من العلم ) عقايد فاسد و آراى باطلى است كه داشتند و آن را از نـادانـى عـلم نـامـيـدنـد، و بـه هـمـان عـقـايـد و آراى بـاطل خوشحالى مى كردند و بدين جهت علم انبيا را تحقير مى نمودند. ولى خواننده عزيز خـودش مـتـوجه است ، كه اين مفسر تصويرى براى آيه كرده كه هيچ دليلى بر آن دلالت نمى كند.
يـكى ديگر اينكه : مراد از علم ، علوم فلسفه يونان و دهرى مسلكان است كه دارندگان اين علوم وقتى وحى آسمانى و معارف نبوى را مى شنيدند، اظهار بى اعتنايى مى كردند و به علم خود مى باليدند. اين تفسير هم مانند تفسير قبلى است ، به اضافه اينكه با احدى از امتهاى گذشته كه قرآن كريم در اين آيات سرگذشتشان را بيان مى كند تطبيق نمى كند، چون نه امت نوح از فلاسفه يونان و دهرى مسلك بودند و نه قوم عاد، نه قوم ثمود و نه قوم ابراهيم ، و لوط و شعيب و سايرين .
يـكـى ديـگـر ايـنـكـه : اصـل مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه : وقـتـى رسـول هـر امـتـى بـا بـيـنـات مـى آمـد، از آمـدن عـلم انـبـيـا خوشحال نمى شدند، چيزى كه هست به جاى اين عبارت فرموده : (از جهلى كه خود داشتند خـوشـحـالى مـى كـردنـد)، و سـپـس از بـاب طـعـنـه و تـعـريـض بـه جـاى كـلمـه (جـهـل )، عـلم را آورد و فـرمود: (فرحوا بما عندهم من العلم ). و اين تفسير علاوه بر ايـنـكـه روبـراه نـيـسـت و از فـهـم دور اسـت ، اشـكـال وجـه اول هم بر آن وارد است .
يـكـى ديـگـر اينكه : ضمير در (فرحوا) به كفار و ضمير در (عندهم ) به رسولان بـر مـى گـردد و مـعـنـاى آن اين است كه : كفار به علمى كه نزد انبيا بود، خوشحالى مى كـردنـد، يـعـنـى خـنـده و مـسـخـره مـى نـمـودنـد. اشـكـال ايـن وجـه ايـن اسـت كـه لازمـه آن مـخـتـل شـدن ضـمـيـرهـايـى اسـت كـه هـمـه در يـك سـيـاق قـرار دارنـد، مـثـل ايـنـكـه عـبـارت عـوام بـه علمى كه داشتند خوشحالى مى كردند را معنا كنيم به اينكه (عـوام بـه عـلمـى كه علما داشتند به عنوان مسخرگى خوشحالى مى كردند). علاوه بر اين خنده و مسخرگى كردن خودش واژه مخصوص دارد، و معنا ندارد واژه (فرح خوشحالى ) را در آن بـه كـار بـگـيـرد، و بـه فـرضـى هـم بـه خـاطـر جـهـاتـى استعمال كنند، بايد قرينه اى در كلام بياورند و در آيه چنين قرينه اى نيست .
يـكـى ديـگـر ايـن اسـت كـه : دو ضـمـيـر در (فـرحـوا) و در (عـنـدهـم ) بـه رسـل بـرمـى گردد و معناى آيه اين است كه : رسولان وقتى به سر وقت قوم خود آمدند و ديـدنـد كـه چـقدر جاهلند و تا چه حدى بر كفر وجود خود پافشارى دارند و نيز از همين جا فـهـمـيـدنـد كـه چـه عـاقـبـت بـدى در پـى دارنـد، شـكـر خـدا را كـردنـد كـه مـثـل ايـشـان نـيـسـتـنـد و بـه عـلمـى كـه خـود داشـتـنـد آنـهـم عـلم بـه حـق خوشحال گشتند.
اشـكـال ايـن وجـه آن است كه سياق آيات بهترين شاهد است بر اينكه اين آيه در مقام بيان حال كفار است ، نه حال انبيا و مى خواهد بفرمايد: كفار بعد از آنكه انبيا به سراغشان مى رفـتـنـد ، چـه عـكـس العـمـلى از خود نشان مى دادند و چگونه در اثر نپذيرفتن دعوت انبيا كارشان به نزول عذاب كشيده شد و بعد از آمدن عذاب ديگر ايمان سودى برايشان نداشت .
ايـن سـيـاق چـه ربـطـى دارد بـه ايـنـكـه انـبـيـا در مـقـايـسـه وضـع خـود بـا وضـع مـردم خـوشـحـال مـى شدند از اينكه علوم حقه اى دارند. علاوه بر اين لازمه اين وجه نيز اين است كه مرجع ضميرهاى يك سياق ، مختلف شود.



فلما راوا باءسنا قالوا امنا باللّه وحده و كفرنا بما كنا به مشركين




كلمه (باءس ) به معناى شدت عذاب است . و بقيه الفاظ آيه تفسير نمى خواهد.
(فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باءسنا...)
و سـود نـبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب ، براى اين است كه چنين ايمانى اختيارى نيست و ارزشى ندارد.
(سـنـت اللّه التـى قد خلت فى عباده ) - يعنى آن سنتى كه خداى تعالى در گذشته در بـيـن بـنـدگـانـش بـاب كـرده ، ايـن اسـت كـه تـوبـه بـعـد از ديـدن عـذاب را قبول نكند. (و خسر هنالك الكافرون )، اينجاست كه كفار زيانكار مى شوند.
سوره فصّلت ، مكى است و پنجاه و چهار آيه دارد (54)