گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هجدهم
آيات 10 - 8 سوره فتح


انـا ارسـلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا (8) لتومنوا باللّه و رسوله و تعزروه و توقروه و تـسـبـحـوه بـكره و اصيلا (9) ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللّه فسيوتيه اجرا عظيما (10)



ترجمه آيات
ما تو را فرستاديم تا شاهد امت باشى و امت را بشارت و انذار دهى (8).
تـا شـمـا امـت به خدا و رسول ايمان آورده او را يارى و احترام كنيد و صبح و شام تسبيحش گوييد (9).
بـه درسـتـى آنـهـايـى كه با تو بيعت مى كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند چون دسـت خـدا بـالاى دستشان است بنابراين هر كس ‍ بيعت خود را بشكند عليه خودش شكسته و هـر كـس وفـا كـنـد بـه عـهـدى كـه بـا خدا بر سر آن پيمان بسته خداى تعالى خيلى زود پاداش ‍ عظيمى به او مى دهد (.1).
بيان آيات
ايـن چـنـد آيـه ، فـصـل دوم از آيـات سـوره اسـت كه در آن خداى سبحان پيامبر خود را از در تـعـظيم و تكريم چنين معرفى مى كند كه او را به عنوان شاهد و مبشر و نذير فرستاده ، اطاعت او اطاعت خدا، و بيعت با او بيعت با خدا است .

فصل اول سـوره در ايـن مقام بود كه بر پيامبر خود منت بگذارد به اينكه فتح و مغفرت و اتمام نـعـمـت و هـدايت و نصرت ارزانيش ‍ داشته ، و بر مؤ منين منت بگذارد به اينكه سكينت را بر دلهايشان افكنده ، و در نتيجه داخل بهشتشان مى كند، و نيز مشركين و منافقين را تهديد كند به غضب و لعنت و آتش .



انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا




مـراد از شـاهـد بـودن آن جـنـاب ، شـهـادتـش بـر اعـمـال امـت ، يـعـنـى بـر ايـمـان و كـفر و عـمـل صـالح و طـالح آنـهـا اسـت . و مـسـاءله شـهـادت رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) در قـرآن كـريـم مـكـرر آمـده ، و قـبـلا بـحـث مـفـصـل پـيـرامـون مـعـنـاى ايـن شـهـادت گـذشـت ، و گـفـتـيـم كـه مـراد از آن شـهـادت حمل در دنيا است ، و اما اداء شهادتها جايش در آخرت است .
و مـبـشـر بـودن آن جـنـاب بـه ايـن بـود كه افراد با ايمان و با تقوى را به قرب خدا و ثواب جزيل او بشارت مى داد. و نذير بودنش بدين جهت بود كه كفار و اعراض كنندگان را به عذاب دردناك خدا انذار و تخويف مى كرد.



لتومنوا باللّه و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بكره و اصيلا




در قـرائت مـشهور همه فعلهاى چهارگانه با (تاء) كه علامت خطاب است قرائت شده . و در قرائت ابن كثير و ابو عمرو با (ياء) كه علامت غيبت است قرائت شده ، و قرائت اين دو با سياق مناسب تر است .
و بـه هـر حـال لام در جـمـله (لتـومنوا) لام تعليل است ، مى فرمايد: اگر ما تو را به عـنـوان شـاهـد و مـبـشـر و نـذيـر فـرسـتـاديم براى اين بود كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد. (و بنا بر قرائت دوم : ايمان بياورند).
و (تـعـزيـر) كـه مـصـدر (تـعزروه ) است - به طورى كه گفته اند - به معناى نـصرت است . و (توقير) كه مصدر (توقروه ) است به معناى تعظيم است ، همچنان كـه در جـاى ديـگر فرموده : (ما لكم لا ترجون لله وقارا)، و ظاهرا ضميرهايى كه در سـه فـعـل آيـه آمده همه به خداى تعالى برمى گردد. و معناى آيه اين است كه : ما تو را به عنوان شاهد و مبشر و نذير فرستاديم تا مردم به خدا و رسولش ايمان آورند، و او را بـا دسـت و زبـان يـارى كـنـنـد و تـعـظـيـم و تـسبيح - كه منظور تسبيح در نماز است - بنمايند هم در بامدادان و هم در عصر.
ولى بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: ضـمـيـر در دو فعل (تعزروه ) و (توقروه ) به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) برمى گـردد، و ضمير در (تسبحوه ) به خداى تعالى عود مى كند. ولى يك نكته اين توجيه را مـوهـون مـى سـازد و آن اتحاد سياق است كه با وحدت سياق نمى شود مرجع ضمائر را مختلف كرد.
مـعـنـاى (بـيـعـت ) و ايـنكه بيعت با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيعت با خدا است




ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهم ...



كـلمـه (بـيـعـت ) يـك نوع پيمان است كه بيعت كننده خود را مطيع بيعت شونده مى سازد. راغـب در مـفـردات مـى گـويـد: وقـتـى مـى گـويـنـد بـا سـلطان بيعت كرد كه بيعتش متضمن بذل طاعت باشد، البته طاعت به قدر مقدور.
و ايـن كـلمـه از مـاده (بـيـع ) - كه معناى معروفى دارد - گرفته شده ، و چون رسم عرب (و همچنين در ايران ) اين بود كه وقتى مى خواستند معامله را قطعى كنند، به يكديگر دسـت مـى دادنـد، و گـويـا بـا ايـن عـمـل مـسـاءله نـقـل و انـتـقـال را نـشـان مـى دادند - چون نتيجه نقل و انتقال كه همان تصرف است بيشتر بدست ارتـبـاط دارد - لذا دسـت بـه دسـت يـكـديـگـر مـى زدند، و به همين جهت دست زدن به دست ديـگـرى در هـنـگام بذل اطاعت را (مبايعه ) و (بيعت ) مى خواندند، و حقيقت معنايش اين بود كه بيعت كننده دست خود را به بيعت شونده مى بخشيد، و به سلطان بيعت شونده مى گفت : اين دست من مال تو است ، هر كارى مى خواهى با آن انجام بده .
پـس ايـنـكـه فـرمـود: (ان الذيـن يلبايعونك انما يبايعون ) در حقيقت مى خواهد بيعت با رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) را به منزله بيعت با خدا قلمداد كند، به اين ادعـاء كـه اين همان است ، هر اطاعتى كه از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بكنند در حـقـيقت از خدا كرده اند؛ چون طاعت او طاعت خدا است . آنگاه همين نكته را در جمله (يد اللّه فوق ايديهم ) بيشتر بيان و تاءكيد كرده مى فرمايد: دست او دست خدا است . همچنان كه در آيه : (و ما رميت اذ رميت و لكن اللّه رمى ) نيز دست او را دست خدا خوانده است .
و در اينكه كارها و خصائص رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) كار خدا و شاءن خدا است ، آيات بسيارى در قرآن عزيز آمـده ، مـانـند آيه (من يطع الرسول فقد اطاع اللّه ) و آيه (فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمين بايات اللّه يجحدون )، و آيه (ليس لك من الامر شى ء).
(فـمـن نـكـث فـانـما ينكث على نفسه ) - كلمه (نكث ) به معناى پيمان شكنى و نقض بـيـعـت اسـت . جـمـله مـورد بـحـث تـفـريع و نتيجه گيرى از جمله (ان الذين يبايعونك انما يـبـايـعـون اللّه ) اسـت و مـعـنـاى مـجـمـوع آن دو چـنـيـن اسـت : حـال كـه بـيعت تو بيعت خدا است پس كسى كه بيعت تو را بشكند شكننده بيعت خدا است ، و به همين جهت بجز خودش كسى متضرر نمى شود، همچنان كه اگر وفا كند كسى جز خودش از آن بيعت سود نمى برد، چون خدا غنى از همه عالم است .
(و مـن اوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اجرا عظيما) - اين جمله وعده جميلى است به كسانى كه عهد و بيعت خدا را حفظ مى كنند، و به آن وفا مى نمايند.
و ايـن آيـه خـالى از اشـاره بـه ايـن نـكـتـه نـيـسـت كـه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) در هـنـگام بيعت دست خود را روى دست مردم مى گذاشت ، نه اينكه مردم دست روى دست آن جناب بگذارند.
اقـــوال مـــفـــسـريـن در مـعناى جمله : (يد اللّه فوق ايديهم ) كه در آيه مربوط به بيعتاست
مـفـسـريـن در مـعـنـاى جـمـله (يـد اللّه فـوق ايـديـهـم ) اقوال ديگرى دارند:
بـعـضـى گـفـتـه انـد: اسـتـعـاره اى اسـت تـخـيـيـليـه ، كـه بـه مـنـظـور تـاءكـيـد مطالب قـبـل آمـده ، و ايـن را تـقـريـر مـى كـنـد كـه بـيـعـت بـا رسـول ، بـيـعـت بـا خـدا اسـت ، بـدون هـيـچ گـونه تفاوت ، پس كانه اينطور به خيالها انـداخـتـه كـه خدا هم يكى از بيعت شوندگان است ، آن وقت براى خدا دستى اثبات مى كند كه بالاى دست بيعت كنندگان جاى دست رسول قرار مى گيرد.
ولى چنين توجيهى با ساحت قدس خداى تعالى سازگار نيست ، و بزرگتر از آن است كه آدمى او را به وجهى به خيالش اندازد كه از آن منزه است .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از كلمه (يد) قوت و نصرت است ، پس (يد اللّه ) به مـعـنـاى نـصـرت اللّه و قـوت اللّه مى باشد، مى خواهد بفرمايد قوت و نصرت خدا فوق قـوت و نـصـرت مـردم اسـت ؛ و يـعـنـى اى پـيـامبر اعتمادت به نصرت خدا باشد، نه به نصرت آنان .
ولى ايـن هـم بـا مـقـام آيـه جـور نـيـسـت ، بـراى ايـنـكـه مـقـام ، مـقـام اعـظـام بـيـعـت رسول خدا است ، و اينكه بيعت مردم با آن جناب آنقدر مهم است كه گويى بيعت با خود خدا است ، و اعتماد از نصرت خدا هر چند كار خوبى است ، ليكن اجنبى از مقام آيه است .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از كلمه (يد) عطيه و نعمت است ، يعنى نعمت خدا بر مسلمين كـه يـا ثواب است و يا توفيق بيعت ، فوق نعمت و خدمتى است كه آنها به تو كرده اند و با تو بيعت نمودند.
بـعـضـى ديگر گفته اند: نعمت خدا بر مردم كه هدايتشان كرده عظيم تر از خدمتى است كه آنـهـا بـه تـو كـردنـد، و تـو را اطـاعـت نـمـودنـد. و از ايـن قبيل توجيه ها كه ما فايده اى در بحث پيرامون آنها نمى بينيم .
بحث روايتى
(روايـتـى در ذيـل جـمـله : (يـد اللّه فـوق ايـديـهـم ) و روايـتـى درباره كيفيت بيعت )
در الدر المنثور است كه ابن عدى ، ابن مردويه ، خطيب و ابن عساكر در كتاب تاريخ خود از جـابـر بـن عـبـداللّه روايـت كـرده انـد كـه گـفـت : وقـتـى آيه (و تعزروه ) بر پيغمبر نـازل شـد، بـه اصـحـاب خود فرمود: مى دانيد يعنى چه ؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: يعنى او را يارى مى كنيد.
و در عـيـون الاخـبـار بـه سند خود از عبداللّه بن صالح هروى روايت كرده كه گفت : من به عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عـليـهـمـاالسـلام ) عـرضـه داشـتـم : يـا بـن رسـول اللّه ! شـمـا در باره اين حديث كه راويان حكايتش مى كنند كه مؤ منين خدا را از همان مـنـزلهـاى بـهـشـتـى خـود زيـارت مى كنند، چه مى فرمايى ؟ فرمود: اى ابا صلت ! خداى تـعـالى پيغمبر خود را از تمامى خلائق حتى از ملائكه و انبياء برترى داده ، و طاعت او را طـاعـت خـود خـوانـده ، و بـيـعت با او را بيعت با خود خوانده ، و زيارتش در دنيا و آخرت را زيـارت خـود خـوانـده و در بـاره اطـاعـتـش فـرمـوده : (مـن يـطـع الرسول فقد اطاع اللّه )، و در باره بيعتش فرموده : (ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يـد اللّه فـوق ايـديهم ) و خود رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرموده : (هـر كس مرا زيارت كند، چه در حياتم و چه بعد از مرگم ، خدا را زيارت كرده ، و درجه او در بـهـشـت بـالاتـريـن درجـات اسـت ، و كـسـى كـه رسـول خـدا را در درجـه اى كـه دارد در بـهـشـت و در منزل خودش زيارت كند، خداى تبارك و تعالى را زيارت كرده .
و در ارشاد مفيد در حديثى كه بيعت حضرت رضا را حكايت مى كند آمده : مامون نشست و براى حـضـرت رضـا (عـليـه السـلام ) دو پـشـتـى بـزرگ گـذاشت ، خودش روى فرش نشست و حـضـرت رضـا را در آن جـايـگـاه نـشـانـيـد، در حـالى كـه عـمـامـه اى بـر سـر و شمشيرى حمايل داشت . آنگاه دستور داد به پسرش عباس كه اولين كسى باشد كه با آن جناب بيعت مـى كـنـد. حـضـرت رضـا دسـت مـبارك خود را طورى بلند كرد كه كفدستش رو به صورت عـبـاس و سـايـر مردم بود. ماءمون عرضه داشت دست خود را دراز كن تا بيعت كنند. فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) اينطور بيعت مى گرفت پس مردم آمدند، و با آن جناب در حالى كه دستش بالاى دست مردم بود بيعت كردند.