گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هجدهم
آيه 29 سوره فتح


مـحـمـد رسـول اللّه و الذيـن مـعه اشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فـضـلا مـن اللّه و رضونا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فى التورئه و مـثـلهـم فـى الانجيل كزرع اخرج شطه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد اللّه الذين امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظيما (29).



ترجمه آيه
مـحمد رسول خدا است و كسانى كه با او هستند عليه كفار شديد و بى رحمند و در بين خود رحـيـم و دلسـوزنـد، ايـشـان را مـى بـيـنـى كـه هـمـواره در ركـوع و سـجـودنـد و در طـلب فـضـل و رضـوان خـدايـنـد. عـلامـتـشان در رخسارشان از اثر سجده نمايان است ، اين وصف ايـشان است در تورات و اما وصف آنان در انجيل اين است كه چون زراعتى هستند كه از شدت بـركـت پـيـرامـونش جوانه هايى مى زند و آن جوانه ها هم كلفت مى شود و مستقيم بر پاى خود مى ايستد به طورى كه برزگران را به شگفت مى آورد (مؤ منين نيز اين طورند)، اين بـراى آن اسـت كـه كـفـار را به خشم آورد، خدا به كسانى كه ايمان آورده و از آن بين به كسانى كه اعمال صالح هم مى كنند وعده مغفرت و اجرى عظيم داده (29).
بيان آيه
ايـن آيـه خاتمه سوره است و پيامبر را توصيف مى كند، و نيز آنهايى را كه با اويند به اوصـافـى مـى سـتـايـد كـه در تـورات و انـجـيـل سـتـوده . و مـؤ مـنـيـن را كـه عـمـل صـالح انـجـام داده انـد وعـده جـمـيـل مـى دهـد. ايـن آيـه مـتـصـل بـه آيـه قـبـل اسـت ؛ چـون در آن آيـه مـى فـرمـود كـه او رسول خود را به هدايت و دين حق فرستاده .



محمد رسول اللّه ...



ظـاهـرا ايـن جـمله مركب است از مبتدا و خبر، و كلامى است تمام . بعضى گفته اند: (محمد) خـبـر مـبـتـدائى اسـت كـه حـذف شـده و آن ضـمـيـرى اسـت كـه بـه كـلمـه (رسـول ) در آيـه سـابـق بـرمـى گـردد و تـقـديـرش (هـو مـحـمـد) مـى بـاشـد و (رسول اللّه ) عطف بيان و يا صفت و يا بدل است . بعضى ديگر گفته اند: (محمد) مـبـتـدا و (رسـول اللّه ) عـطـف بـيـان ، يـا صـفـت و يـا بدل است و (الذين معه ) هم عطف بر مبتدا و جمله (اشداء على الكفار...) خبر مبتدا است .
اوصاف كسانى كه با پيامبر (ص ) بودند
(و الذيـن معه اشداء على الكفار رحماء بينهم ) - اين جمله نيز مركب است از مبتدا و خبر. پـس كـلام در ايـن صـدد اسـت كـه مـؤ مـنين به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) را تـوصـيـف كـند، و (شدت ) و (رحمت ) كه دو صفت متضاد است از صفات ايشان شمرده شده . و جمله (اشداء على الكفار) را مقيد كرد به جمله (رحماء بينهم ) تا توهمى كه مـمـكـن بـود بشود دفع كرده باشد، و ديگر كسى نپندارد كه شدت و بى رحمى نسبت به كـفـار، بـاعـث مـى شـود مـسـلمـانـان بـه طـور كـلى و حـتـى نـسـبـت بـه خـودشـان هـم سنگدل شوند لذا دنبال (اشداء) فرمود (رحماء بينهم ) يعنى در بين خود مهربان و رحيمند. و اين دو جمله مجموعا افاده مى كند كه سيره مؤ منين با كفار شدت و با مؤ منين رحمت است .
(تـراهـم ركـعـا سـجدا) - كلمه (ركع ) و همچنين كلمه (سجد) جمع راكع و ساجد اسـت . و مراد از اينكه فرمود: مؤ منين را راكع و ساجد مى بينى اين است كه مؤ منين نماز مى خـوانـنـد. و كـلمـه (تـراهـم ) اسـتـمـرار را مـى رسـانـد. و حـاصـل مـعـناى جمله اين است كه : مؤ منين مستمر در خواندن نمازند. و جمله مورد بحث خبر دوم است براى مبتداى گذشته ، يعنى كلمه (و الذين معه ).
(يـبـتـغـون فضلا من اللّه و رضوانا) - كلمه (ابتغاء) كه مصدر (يبتغون ) است بـه مـعـنـاى طـلب اسـت . و كـلمـه (فضل ) به معناى عطيه است كه در اينجا منظور از آن ثواب است . و كلمه (رضوان ) به معناى خشنودى است ، همچنان كه كلمه (رضا) به اين معنا است ، ولى كلمه رضوان در رساندن اين معنا بليغ ‌تر است .
در جـمله مورد بحث دو احتمال هست : يكى اينكه بيانى باشد براى نتيجه اى كه از ركوع و سـجـود خـود در نـظـر دارنـد كـه در ايـن صـورت مـنـاسـب تـر آنـسـت كـه جـمـله ، حال از ضمير مفعول يعنى ضمير (هم ) در جمله (تراهم ) باشد. ديگر اينكه بيانى باشد براى نتيجه زندگى مؤ منين به طور كلى ، همچنان كه ظاهرش هم همين است ، آن وقت در اين صورت اين جمله نيز خبر سومى مى شود براى (و الذين معه ).
سيماى ياران پيامبر كه حاكى از خشوع آنها براى خدا است
(سـيـماهم فى وجوههم من اثر السجود) - كلمه (سيما) به معناى علامت است . و جمله (سـيـمـاهـم فـى وجـوهـهـم ) روى هـم مـبـتـدا و خـبـر، و جـمـله (مـن اثـر السـجـود) حـال ضـمـيـرى اسـت كه در باطن خبر است و به سيما بر مى گردد. و يا بيان است براى سـيـمـا، و مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه : سـجـده آنـان بـراى خـدا بـه عـنـوان تـذلل و تخشع براى او است و اين سجده در چهره آنان اثرى گذاشته ، و آن اثر سيماى خـشـوع بـراى خداست ، كه هر كس ايشان را ببيند با آن سيما ايشان را مى شناسد. و قريب به اين معنا روايتى است از امام صادق (عليه السلام ) كه فرموده : (منظور شب زنده دارى به نماز است ). و روايت را صدوق در كتاب فقيه ، و مفيد در روضه الواعظين بدون ذكر سند از عبداللّه بن سنان از آن جناب نقل كرده اند.
بـعـضـى از مفسرين گفته اند: مراد از سيما، اثر خاكى است كه در پيشانى دارند، چون مؤ منين همواره بر خاك سجده مى كنند، نه بر فرش و جامه .
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: مـراد، سـيـمـاى مـؤ مـنـيـن در روز قـيـامـت اسـت كـه محل سجده آنان در آن روز مانند چراغ مى درخشد و نور مى دهد.
(ذلك مـثـلهـم فـى التـوريـه و مـثـلهـم فـى الانـجـيـل ) - كـلمـه (مـثـل ) بـه معناى صفت است ، يعنى اين توصيفى كه ما از ايشان كرديم و گفتيم اشداء بـر كـفـار و مـهـربـانان در بين خود هستند...، همان وصفى است كه ما در دو كتاب تورات و انجيل ايشان را به آن اوصاف ستوده ايم .
پـس جـمـله (و مـثـلهـم فـى الانـجـيـل ) عطف است بر جمله (مثلهم فى التوريه ). ولى بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: جـمـله (و مـثـلهـم فـى الانـجـيـل ) عـطـف بر ما قبل نيست ، بلكه آغاز كلامى ديگر است ، و مبتدايى است كه خبرش جـمله (كزرع اخرج شطئه ...) مى باشد، در نتيجه وصف مؤ منين در تورات همان است كه فـرمـود: (اشـداء عـلى الكـفـار) تـا جـمـله (مـن اثـر السـجـود). و وصـفـشـان در انجيل اين است كه : ايشان مانند زرعى هستند كه در اطرافش جوانه زده باشد...
(كزرع اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ) - (شطاء گياه ) به معناى آن جوانه هايى است كه از خود گياه به وجود مى آيد و در اطراف آن مى رويـد، و كلمه (ايزار) كه مصدر (ازره ) است ، به معناى اعانت و يارى است . و كلمه (استغلاظ) به معناى رو به غلظت نهادن است . و كلمه (سوق ) جمع (ساق ) است . و كلمه (زراع ) جمع (زارع ) است .
و معناى آيه اين است كه : مثل مؤ منين مثل زراعت و گياهى است كه از كثرت بركت جوانه هايى هـم در پـيـرامون خود رويانده باشد، و آن را كمك كند تا آن نيز قوى و غليظ شده ، مستقلا روى پاى خود بايستد، بطورى كه برزگران از خوبى رشد آن به شگفت درآمده باشند.
و ايـن آيـه بـه اين نكته اشاره مى كند كه خداى تعالى در مؤ منين بركت قرار داده ، و روز بـروز بـه عـده و نـيـروى آنـان اضـافـه مـى شـود. و بـه هـمـيـن جـهـت دنبال اين كلام فرمود: (ليغيظ بهم الكفار) تا خداوند به وسيله آنان كفار را به خشم آورد.
وعـده خـدا بـه مـغـفـرت و اجـر عـظـيـم شـامـل هـمـه كـسـانـى كـه با پيامبر (ص ) بودند (صحابه) نمى شود
(وعـد اللّه الذيـن امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظيما) - ضمير (منهم ) به (الذين معه ) برمى گردد. و كلمه (من ) به طورى كه از ظاهر چنين كلامى برمى آيـد تـبعيض را مى رساند، و از اين كلام استفاده مى شود كه مغفرت و اجر عظيم در حدوث و بـقـائش هـم مـشـروط بـه ايـمـان اسـت و هـم مـشـروط اسـت بـه عـمل صالح . پس اگر از كسانى كه با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بودند افرادى بوده باشند كه در باطن ايمان نداشته اند، و مانند منافقين ايمانشان زبانى بوده ، و تـوانـسـتـه انـد نفاق خود را از ديگران پنهان بدارند، (چون بعضى از منافقين معروف بـه نـفـاق بـودنـد، و بـعـضى از آنها معروف به ايمان )، چنين كسانى مغفرت و اجر عظيم نـدارند، همچنان كه آيه شريفه (و من اهل المدينه مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم ) از وجود چنين منافقينى خبر مى دهد.
و نـيز اگر كسانى كه با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بودند در آغاز ايمان آوردند، ولى بعدا به شرك و كفر گرائيدند، آنان نيز مغفرت و اجر عظيم ندارند، همچنان كـه آيـه شـريـفه (ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى ... و لو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ) از وجود آنان خبر مى دهد.
و نـيـز اگـر كـسـى از اصحاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) ايمان آورد - و واقـعـا هـم ايـمـان آورد - و بـه سـوى كـفـر و شـرك بـرنـگـشـت ، ولى عـمـل صـالح هـم نـكـرد، او نـيز مغفرت و اجر عظيم ندارد. همچنانكه از آيات افك هم اين معنا اسـتـفـاده مـى شـود، چون بعضى از كسانى كه در اين واقعه دست داشتند صحابى بودند، بـدرى هم بودند، و در عين حال خداى تعالى در باره شان مى فرمايد: (ان الذين يرمون المـحـصـنـات الغـافـلات المـؤ منات لعنوا فى الدنيا و الاخره و لهم عذاب عظيم ) با اين حـال آنـهـايـى كـه نـسـبـت زنـا بـه عـايـشـه دادنـد، جـزء مـؤ مـنـيـن بـودنـد ولى در عـيـن حـال ، مـغـفـرت و اجـر عـظـيـم نـدارنـد. و نـيـز از آيه (ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا اگر فـاسقى برايتان خبرى آورد تحقيق كنيد) كه در باره وليد بن عاقبة است برمى آيد كه در عـيـن ايـنكه صحابى بود و جزء مؤ منين به شمار مى رفت ولى فاسق شده ، و به حكم آيه (فان اللّه لا يرضى عن القوم الفاسقين ) خدا از مردم فاسق راضى نمى شود.
وفـاى بـه عـهد نيز همچون ايمان و عملصالح شرط مغفرت و اجر عظيم الهى است
و نـظـيـر ايـن اشـتـراط، يـعـنـى شـرط ايـمـان واقـعـى و عـمـل صـالح ، اشـتراط وفاء است ، كه در آيه شريفه (ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يـد اللّه فـوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللّه فـسـيـوتـيـه اجـرا عـظـيـمـا) گذشت . و ابن عباس هم در روايتى كه آن نيز گذشت از آيه (فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينه عليهم ) اين طور فهميد و گفت : سكينت بر كسى نازل مى شود كه خدا در دل او وفائى سراغ داشته باشد.
بـاز نـظير آيه مورد بحث در اشتراط، شرايط مذكور در آيه (وعد اللّه الذين امنوا منكم و عـمـلوا الصـالحـات ليستخلفنهم فى الارض ... و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ) اسـت كـه مـى فـرمـايـد (خـداى تـعـالى بـه كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ، و عمل صالح كردند، وعده داده كه ايشان را در زمين جانشين كند... و هر كس بعد از ايمان آوردن كفر بورزد، آنان فاسقانند).
بـعـضى از مفسرين گفته اند: كلمه (من ) در آيه شريفه بيانيه است ، نه تبعيضى ، و در نـتـيـجـه (وعـده ) در آيـه يـعـنـى وعـده مـغـفـرت و اجـر عـظـيـم ، شـامـل تـمـامـى افـرادى كـه بـا پـيـامـبـر بـودنـد، يـعـنـى شامل تمامى صحابه آن جناب ، مى شود، هر چند كه منافق شناخته شده ، يا منافق شناخته نشده و يا فاقد عمل صالح و يا فاسق بوده باشند.
ايـن حـرف صـحـيـح نـيـسـت : زيـرا بـه طورى كه ديگران هم گفته اند كلمه (من ) اگر بـيـانـيه باشد به هيچ وجه داخل بر ضمير نمى شود، و در كلام عرب چنين چيزى سابقه ندارد. و اگر اين مفسرين به آيه (لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم ) استشهاد كنند كـه كـلمـه (مـن ) بـا ايـنـكـه بـيـانـيـه اسـت بـر ضـمـيـر (هـم ) داخل شده ، جواب مى گوييم اين استشهاد وقتى درست است كه ضمير در (تزيلوا) تنها بـه مـؤ مـنـيـن بـرگـردد، و ضـمـيـر (مـنـهـم ) بـه كـفـار بـرگـردد، و حـال آنـكه در تفسير آيه گفتيم هر دو ضمير به مجموع مؤ منين و كفار مكه برمى گردد، و در نتيجه كلمه (من ) در آنجا نيز تبعيضى است ، نه بيانيه ، پس استشهاد درست نيست .
نـــقـــل و ردّ ايـــن ســـخــن كـه وعده مغفرت و اجر عظيم در آيه : (وعد الله الذين امنوا و عملواالصالحات منهم ...) شامل همه صحابه است
و بـعـد از هـمـه ايـن حـرفـهـا اگـر وعـده مـغـفـرت يـا خـود مـغـفـرت شـامـل هـمـه نـامـبـردگـان ، بـه طـور مـطـلق بـشـود و هـيـچ شـرطـى از ايـمـان و عـمـل صـالح در كار نباشد، و همه آمرزيده باشند - چه ايمان داشته باشند، و چه مشرك بـاشـنـد، چـه عـمـل صالح كرده باشند و چه عمل فسق انجام داده باشند - بايد به طور قـطع و به روشنى ملتزم شويم به اينكه تمامى تكاليف دينى در باره غير مؤ منين لغو و بيهوده بوده ، و اصلا تكليف از آنان برداشته شده . و اين مطلبى است كه قرآن و سنت آن را به شدت دفع مى كند.
پـس اشـتراط مذكور اشتراطى است صحيح كه فى نفسه هر چند آيه و روايتى آن را نگفته باشد واقعيت دارد. خداى تعالى حتى در باره انبيايش فرموده : (و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون ) و اشتراط ايمان را حتى در مورد انبيايش با اينكه معصوم بودند اثبات كرده ، آن وقت چگونه مى توانيم در ديگران آن را معتبر نشماريم .
حـال اگـر بـگـويـى : اشـتـراط وعـده مـغـفـرت و اجـر عـظـيـم بـه ايـمـان و عمل صالح ، اشتراطى است عقلى ، كه بيانش گذشت ، و نمى شود آن را انكار كرد، و ليكن سـيـاق آيـه (وعـد اللّه الذيـن امـنـوا و عملوا الصالحات منهم ) شهادت مى دهد به اينكه اصـحـاب رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) هـم ايـمـان داشـتـه انـد و هـم عمل صالح ، و خلاصه واجد شرط بوده اند.
مـخـصـوصا با در نظر گرفتن اينكه كلمه (منهم ) را بعد از جمله (الذين امنوا و عملوا الصـالحـات ) آورد كـه مى فهماند عمل صالح . جداى از آنان نبوده ، بخلاف آيه (وعد اللّه الذيـن امـنـوا مـنـكـم و عـمـلوا الصـالحـات ليـسـتـخـلفـنـهـم ) كـه بـه قـول بـعضى از مفسرين چنين دلالتى ندارد. باز مؤ يد اين حرف ، مدحى است كه از مؤ منين كـرده ، و فـرمـوده : (تـراهـم ركـعا سجدا يبتغون فضلا من اللّه و رضوانا) چون از اين تعبير استمرار در ركوع و سجود استفاده مى شود.
ســـيـــاق آيـــه دلالت بـــر عـــدم انـــفـــكـــاك عـــمـــل صـــالح از اصـحـابرسول خدا نمى كنند
در پـاسخ مى گوييم : اما اينكه كلمه (منهم ) در آيه شريفه بعد از جمله (الذين امنوا و عـمـلوا الصـالحـات ) آمـده ، بـراى ايـن نـيـسـت كـه دلالت كـنـد بـر ايـنـكـه عمل صالح منفك از اصحاب رسول خدا نبوده ، بلكه براى اين است كه موضوع حكم مجموع دو طـائفه (الذين آمنوا و عملوا الصالحات ) بود، و اثر مغفرت و اجر بر صرف ايمان و بدون عمل صالح مترتب نمى شود، و كلمه (منهم ) هم از آنجايى كه متعلق به مجموع موضوع است ، لذا جا دارد كه بعد از تمام شدن موضوع يعنى بعد از ذكر (الذين آمنوا) و نيز (و عملوا الصالحات ) گفته شود.
و امـا در آيـه شـريـفه (وعد اللّه الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم ) كه ضـمـيـر (مـنـكـم ) بـعـد از ذكـر ايـمـان و قـبـل از ذكـر عمل صالحات آمده ، براى اين بوده كه وجهه كلام و هدف آن بشارت دادن مؤ منين است ، و در چنين زمينه اى مناسب تر آنست كه در مخاطب قرار دادن مؤ منين شتاب شود، تا زودتر خرسند گـشـتـه و از شـنيدن بشارت خوشحال گردند. پس نمى توان گفت آيه مذكور دلالت دارد بـر ايـنـكـه مـوضـوع در آن تـنـهـا ايـمـان اسـت ، هـر چـنـد عـمـل صالح نداشته باشند، ولى در آيه مورد بحث دلالت دارد بر اينكه مؤ منين مورد نظر آن منفك از عمل صالح نيستند.
و امـا ايـنـكـه گـفتند: جمله (تراهم ركعا سجدا...)، دلالت بر استمرار دارد، ما نيز در آن حـرفـى نـداريم ، اما استمرار تا روز نزول آيه ، نه تا چندى كه زنده اند، پس ممكن است افـراد مـورد نـظـر آيـه تـا روز نـزول آيـه ، هـم ايـمـان داشـتـه بـاشـنـد و هـم عمل صالح ، ولى بعدا ايمان خود و يا عمل صالح را از دست داده باشند، و اشكالى كه در كار است مربوط است به لغويت احكام در آينده آنان ، نه در گذشته ، چون آمرزش گناهان گذشته منافات ندارد با اينكه همان آمرزيدگان در آينده نيز مكلف باشند،
نـه تـنـهـا مـنـافـات نـدارد، بلكه مؤ كد آن نيز هست ، بخلاف اينكه مغفرت مطلق باشد، و گـنـاهـان آيـنـده را نيز شامل شود كه ديگر با بقاى تكليف مولوى نمى سازد و ديگر معنا نـدارد تـكـليـف بـاز هـم مـعـتـبـر بـاشـد، ناگزير بايد بگوييم مشمولين اين آيه بعد از نـزول آيـه ، ديـگـر تكليفى نداشته اند، و بطلان اين حرف قطعى است . علاوه بر اينكه ارتفاع تكليف مستلزم آنست كه ديگر معصيتى نباشد، و حتى بزرگترين گناهان ، معصيت و نـافـرمـانـى نـبـاشـد، چـون ديـگـر فرمانى نيست تا مخالفتش نافرمانى باشد، و وقتى نافرمانى نبود، مغفرت معنا ندارد، پس مغفرت اين طورى مستلزم عدم مغفرت است .