گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نوزدهم
آيات 11 - 9 سوره جمعه


يـا ايـهـا الذين امنوا اذا نودى للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر اللّه و ذروا البيع ذلكـم خير لكم ان كنتم تعلمون (9) فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه و اذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون (10) و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا اليها وتر كوك قائما قل ما عند الله خير من اللهو و من التجاره و اللّه خير الرازقين (11)
ترجمه آيات
هان اى كسانى كه ايمان آورديد هنگامى كه در روز جمعه براى نماز جمعه اذان داده مى شود به سوى ذكر خدا بشتابيد و دادوستد را رها كنيد، اگر بفهميد براى شما بهتر است (9).
و چـون نـمـاز بـه پـايـان رسـيـد در زمـيـن پـراكـنـده شـويـد و از فضل خدا طلب كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا شايد رستگار گرديد (10).
و چـون در بين نماز از تجارت و لهوى با خبر مى شوند به سوى آن متفرق گشته تو را در حال خطبه سر پا رها مى كنند بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خدا بهترين رازقان است (11).
بيان آيات
ايـن آيات وجوب نماز جمعه و حرمت معامله را در هنگام حضور نماز تا ضمن كسانى را كه در حال خطبه نماز آن را رها نموده ،
بـه دنـبـال لهـو و تـجـارت مـى رونـد عـتـاب نـمـوده ، عـمـلشـان را عمل بسيار ناپسند مى داند.
بـيـان آيـات مـربـوط بـه نـمـاز جـمـعـه ، امـر بـه شـتـاب بـدان و رهـا كردن هر كارى بازدارندهاز آن




يـا ايـهـا الذيـن امـنـوا اذا نـودى للصـلوة مـن يـوم الجمعه فاسعوا الى ذكر اللّه و ذروا البيع ...



مـنظور از نداء براى نماز جمعه ، همان اذان ظهر روز جمعه است ، همچنان كه در آيه (و اذا ناديتم الى الصلوه اتخذوها هزوا)، نيز مراد همين است .
كـلمـه (جـمعه ) - به ضم حرف جيم و ميم ، يا به ضم جيم و سكون ميم - به معناى يك روز از هفته است ، كه عرب قديم آن را (يوم العروبه ) مى گفته اند، و سپس آن را جـمـعـه خـوانـده انـد، و اين نام بيشتر مورد استعمال قرار گرفت . و منظور از (نماز روز جـمـعـه ) همان نمازى است كه مخصوص روز جمعه تشريع شده . و منظور از (سعى به سوى ذكر خدا) دويدن به سوى نماز جمعه است . و مراد از (ذكر خدا) همان نماز است ، همچنان كه در آيه (و لذكر اللّه اكبر) به طورى كه گفته اند مراد نماز است .
ولى بـعـضـى گـفـتـه انـد: مـنـظـور از (ذكـر خدا) در خصوص آيه مورد بحث خطبه هاى قـبـل از نـماز است . و جمله (و ذروا البيع ) امر به ترك بيع است ، و به طورى كه از سـيـاق بـرمـى آيـد در حـقـيـقـت نـهـى از هـر عـمـلى اسـت كـه انـسـان را از نـماز باز بدارد، حـال چـه خـريـد و فـروش بـاشد، و چه عملى ديگر. و اگر نهى را مخصوص به خريد و فـروش كـرد، از ايـن بـاب بـوده كـه خريد و فروش روشن ترين مصداق اعمالى است كه آدمى را از نماز باز مى دارد.
و مـعـنـاى آيـه اين است كه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وقتى در روز جمعه براى نماز جـمـعـه اذان مـى گويند، تندتر بدويد، و براى رسيدن به نماز از خريد و فروش و هر عملى كه شما را از نماز باز مى دارد دست برداريد.
و جـمـله (ذلكـم خـير لكم ان كنتم تعلمون ) تشويق و تحريك مسلمانها به نماز و ترك بيعى است كه بدان ماءمور شده اند.



فـاذا قـضـيـت الصـلوه فـانـت شـروا فـى الارض و ابـتـغـوا مـن فضل اللّه ...



منظور از (قضاء صلوة ) اقامه نماز جمعه ، و تمام شدن آن است . و مراد از (انتشار در ارض ) مـتـفـرق شدن مردم در زمين و مشغول شدن در كارهاى روزانه براى به دست آوردن فضل خدا - يعنى رزق و روزى - است .
و اگـر در مـيـان هـمـه كـارهـاى روزانـه فـقـط طـلب رزق را نـام بـرد، بـراى اين بود كه مـقـابـل تـرك بـيع در آيه قبلى واقع شود، ليكن از آنجايى كه ما در آيه قبلى گفتيم كه مـنـظـور از تـرك بـيـع هـمـه كـارهـايـى اسـت كه آدمى را از نماز باز مى دارد، لاجرم بايد بـگـويـيـم منظور از طلب رزق هم همه كارهايى است كه عطيه خداى تعالى را در پى دارد، چه طلب رزق و چه عيادت مريض ، و يا سعى در برآوردن حاجت مسلمان ، و يا زيارت برادر ديـنـى يـا حـضـور در مـجـلس عـلم ، و يـا كـارهـايـى ديـگـر از ايـن قبيل .
جـمـله (فـانـتـشـروا فـى الارض ) امرى است كه بعد از نهى قرار گرفته ، و از نظر ادبـى و قـواعد علم اصول تنها جواز و اباحه را افاده مى كند، هر چند كه امر هميشه براى افاده وجوب است ، و همچنين جمله (و ابتغوا) و جمله (و اذكروا).
(و اذكـروا اللّه كـثـيرا لعلكم تفلحون ) - منظور از ذكر در اينجا اعم از ذكر زبانى و قـلبـى اسـت ، در نـتيجه شامل توجه باطنى به خدا نيز مى شود. و كلمه (فلاح ) به مـعـناى نجات از هر نوع بدبختى و شقاء است كه در مورد آيه با در نظر گرفتن مطالب قـبـلى ، يـعـنـى مـساءله تزكيه و تعليم ، و مطالب بعدى ، يعنى توبيخ و عتاب شديد، مـنـظور همان زكات و علم خواهد بود، چون وقتى انسان زياد به ياد خدا باشد، اين ياد خدا در نـفـس آدمـى رسـوخ مـى كـنـد، و در ذهـن نـقـش مـى بـنـدد، و عوامل غفلت را از دل ريشه كن ساخته ، باعث تقواى دينى مى شود كه خود مظنه فلاح است ، همچنان كه فرموده : (و اتقوا اللّه لعل كم تفلحون ).



و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما...



كـلمـه (انـفـضـاض ) كـه مـصـدر (انفضوا) است - به طورى كه راغب گفته - به مـعـنـاى شـكـسـتـه شـدن چيزى ، و متلاشى شدن اجزاى آن است ، و در مورد آيه استعاره شده براى متفرق شدن مردم از محل نماز.
روايـات وارده از ائمـه اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) و از طـرق اهل سنت متفقند در اينكه كاروانى از تجار وارد مدينه شد،
و آن روز روز جـمـعـه بـود، و مـردم در نـمـاز جـمـعـه شـركـت كـرده بـودنـد. رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) مشغول خطبه نماز بود. كاروانيان به منظور اعـلام آمـدن خـود، طـبـل و دائره كـوبـيـدنـد، مـردم داخـل مـسـجـد، نـمـاز و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را رها نموده ، به طرف كاروانيان متفرق شدند. ايـن آيـه شـريـفـه بـديـن مـنـاسـبـت نـازل شـد. و بـنـابـر ايـن مـنـظـور ازهـمـان اسـتعمال طبل و دائره و ساير آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است . و ضمير در اليها به تجارت برمى گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسيدن به تجارت بود، و طبل و دائره وسيله اى براى تجارت بوده ، نه مقصود اصلى .
بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـته اند: ضمير (اليها) به كلمه (احدهما - يكى از لهو يا تـجـارت ) كه در تقديربرمى گردد، گويا فرموده : (انفضوا الى اللّه و، و انفضوا الى التـجـاره ) يـعـنـى : يـا بـه طـرف سـر و صـداى طـبـل مـتـفـرق شـدنـد، و يـا بـه طـرف تـجـارت ، چـون هـر يـك از ايـن دو عـامـل سـبـب جـداگـانـه اى بـود، براى متفرق شدن مردم . و به همين جهت در آيه شريفه با آوردن كـلمـه (اءو) بـيـن آن دو تـرديـد انـداخـت ، و نـفرمود (تجاره و لهوا)، و ضمير مـذكـور هـم صـلاحـيـت براى برگشتن به هر دو عامل را دارد. خواهى گفت : بايد ضمير با مـرجـعـش از نـظـر مـذكـر و مـونـث بـودن مـطـابـق بـاشـد، و كـلمه (لهو) مذكر، و ضمير (اليـها) مونث است . جواب مى گوييم : بله ، قاعده همين است ، ليكن كلمه (لهو) چون در اصل مصدر است ، لذا هم مى شود ضمير مذكر به آن برگردانيد و هم مونث .
و بـاز به همين جهت است كه (ما عند اللّه ) را بهتر از هر دو دانسته ، و فرموده : (خير مـن اللهـو و مـن التـجـاره ) و آن دو را جـدا جـدا ذكـر كـرد، و نـفـرمـوده : (خير من اللهو و التجاره ).
مـعـنـاى ايـنـكـه فـرمـود: (بـگـو آنـچـه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است ...)
(قل ما عند اللّه خير من اللهو و من التجاره و اللّه خير الرازقين ) - در اين قسمت از آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) امر مى كند كه مردم را به خطايى كه مرتكب شـدنـد مـتنبه كند، و بفهماند كه كارشان چقدر زشت بوده . و مراد از جمله (ما عند اللّه ) ثـوابـى اسـت كـه خـداى تعالى در برابر شنيدن خطبه و موعظه در نماز جم عه عطاء مى فرمايد.
و معناى جمله اين است كه : به ايشان بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است ، بـراى ايـنكه ثواب خداى تعالى خير حقيقى و دائمى ، و بدون انقطاع است ، و اما آنچه در لهـو و تـجـارت اگـر خـيـر بـاشـد خـيـرى خـيـالى و غـيـر دائمـى و بـاطـل اسـت . و عـلاوه بـر اين ، چه بسا خشم خدا را در پى داشته باشد، همچ نان كه لهو هميشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.
بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: كـلمـه (خـيـر) كـه در آيـه اسـتـعـمـال شـده مـعـناى افعل التفضيل را ندارد (يعنى كلمه (خير) به معناى (بهتر) نيست بلكه به معناى (خوب ) است )، همچنان كه در آيه (ءارباب متفرقون خير ام اللّه الواحد القهار) اين چنين است ، و اين گونه استعمالها در مورد كلمه مذكور شايع است .
و در آيـه شـريـفـه كه مى فرمايد: (و اذا راوا...)، التفاتى از خطاب (فانتشروا - متفرق شويد) به غيبت (و اذا راوا - و چون لهو و تجارتى مى بينند)، به كار رفته ، و نـكـتـه آن تـاءكـيـد مـفـاد سـيـاق - يـعـنـى آن عـتـاب و اسـتـهـجـانـى كـه در عـمـل آنـان بـود - است ، و مى خواهد بفهماند اين مردم كه از شرافت و افتخار گوش دادن بـه سـخـنـان شـخـصـى چـون خـاتـم انـبـيـاء اعـراض مـى كـنـنـد، قابليت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ايشان بكند.
در جمله (قل ما عند اللّه خير) هم اشاره اى به اين اعراض خدا هست ، چون مى توانست خداى تـعـالى را گـويـنـده قـرار ده د، و بـفـرمـايـد (آنـچه نزد ما است بهتر است ) ولى به پيامبرش فرمود از قول او به ايشان بگويد آنچه نزد خداست بهتر است و در همين مقدار هم بـه پـيـامـبـرش نـفـرمـود (قـل - بـه ايـشـان بـگـو) تـنـهـا فـرمـود: (قـل ) هـمـچـنان كه اول آيه هم كه فرمود (و اذا راوا) ضمير آن را بدون داشتن مرجع آورد، چـون قـبـلا نـامـى از ايـشان نبرده بود، تا ضمير به ايشان برگرداند، بلكه به دلالت سـيـاق اكـتـفـاء نـمـود، و همه اينها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ايشان مى رساند. و كلمه (خير الرازقين ) يكى از اسماى حسناى خداست ، نظير رازق ، كه آن نيز نام او است . و ما در سابق درباره معناى رازقيت خداى تعالى بحث كرديم .
بحث روايتى
(روايـــاتـــى دربـــاره شـــتـــاب بـــه ســـوى نـــمـــاز جـــمـــعـــه وتعطيل كارها، انتشار در زمين بعد از نماز و طلب رزق ، و...)
در كـتـاب فـقيه روايت آمده كه : در مدينه هر وقت موذن در روز جمعه اذان مى گفت : شخصى نـدا مـى داد ديـگـر خـريـد و فروش مكنيد، حرام است ، براى اينكه حق تعالى فرموده (يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر اللّه و ذروا البيع )
مـؤ لف : اين روايت را الدر المنثور هم از ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد، و ابن منذر از ميمون بـن مـهـران نـقـل كـرده ، و تـرجـمه عبارت روايت وى چنين است . در مدينه رسم چنين بود كه هرگاه موذن اذان روز جمعه را مى گفت ،
در بازارها ندا در مى دادند: بيع حرام شد، بيع حرام شد.
و تـفـسـيـر قـمـى در ذيـل جـمـله (فاسعوا الى ذكر اللّه ) گفته : (سعى ) به معناى سـرعـت در راه رفـتـن اسـت ، و در روايـت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه فـرمـود: وقـتـى گـفته مى شود (فاسعوا) معنايش اين است كه برويد و چون گفته مى شـود (اسـعـوا) مـعـنـايـش اسـت كـه بـراى فـلان هـدف عـمـل كـنـيـد. و در آيـه سـوره جـمـعـه مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه بـراى نـمـاز جـمـعـه شـارب (سـبـيـل ) خـود را كـوتـاه كـنـيـد، و مـوى زيـر بـغـل را زائل سـازيـد، نـاخـن بـگيريد، غسل كنيد، بهترين و نظيف ترين جامه را بپوشيد، و خود را مـعـطـر سازيد، اينها سعى براى نماز جمعه است . و سعى براى روز قيامت هم اين است كه آدمـى خـود را بـراى آن روز مـهـيـا كـنـد، هـمچنان كه فرموده : و (من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مومن ).
مؤ لف : منظور امام (عليه السلام ) اين است كه كلمه سعى در همه جا به معناى دويدن نيست .
و در مجمع البيان مى گويد: انس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت كرده كـه در ذيـل جـمـله (فـاذا قـضيت الصلوه فانتشروا فى الارض ...) فرمود: منظور متفرق شـدن بـراى كـسـب و كـار و طـلب دنيا نيست ، بلكه منظور عيادت مريض و تشييع جنازه ، و زيارت برادراست .
مـؤ لف : ايـن روايـت را سـيـوطـى هـم در الدر المـنـثـور از ابـن جـريـر، از انـس از رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم )، و از ابـن مـردويه ، از ابن عباس از آن جناب نقل كرده .
و در همان كتاب از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: نماز در روز جمعه ، و انتشار در روز شنبه است .
سه طائفه اى كه دعايشان مستجاب نمى شود
مؤ لف : در اين معنا روايات ديگرى نيز هست .
بـاز در آن كـتـاب اسـت كـه عـمـر بـن يـزيـد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود:
درسـت مى بينيد كه براى برآوردن حوائج سوار مى شوم ، با اينكه خداى تعالى قضاى حـوائج را تـكـفـل فـرمـوده ، نـه بـراى ايـن اسـت كـه در تـكـفـل خـداى تـعـالى شـك دارم ، بـلكـه دوسـت دارم خـداى تـعـالى مـرا در حـال طـلب رزق حـلال بـبـيـنـد مـگـر نـشـنـيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد (فاذا قضيت الصلوه فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه )
تـو گـمـان مـى كـنـى اگـر مـردى داخـل خـانـه اى شـود، و در آن را بـه روى خـود گل بگيرد، و پيش خود بگويد: رزق من برايم از بالا فرو مى آيد، آيا اين منطق درست است ؟ هـرگـز درست نيست ، و چنين شخصى يكى از آن سه نفرى است كه دعايشان مستجاب نمى شود.
راوى مـى گـويـد عـرضـه داشتم : آن سه طائفه چه كسانى هستند؟ فرمود: مردى كه زنى دارد و مـرگ او را از خدا مى خواهد، چنين دعايى مستجاب نيست ، براى اينكه عصمت آن زن به دسـت او اسـت ، مى تواند طلاقش داده آزادش كند. دوم مردى كه با كسى معامله اى كرده ، و يا حـقـى بـر او دارد، و در هـنگام حقدار شدن شاهدى نگرفته ، و آن شخص منكر حق او شده ، و عـليـه او نـفـريـن مـى كـنـد، چنين كسى هم دعايش مستجاب نيست ، براى اينكه به وظيفه خود عـمل نكرده . سوم مردى كه با سرمايه اى كه دارد مى تواند رزق خود را در آورد، ولى در خـانـه مـى نـشـيـنـد و بـه طـلب رزق بـيـرون نـمـى رود، و از خدا رزق نمى خواهد، تا همه سرمايه را بخورد، آن وقت دست به دعا برمى دارد، دعاى او هم مستجاب نيست .
چـــنـــد روايـــت دربـاره پراكنده شدن مردم از نزد پيامبر(ص ) در حالى كه خطبه جمعه مىخواند، و نزول آيه : اذا راءوا تجارة او لهوا انفضوا اليها...)
و نيز در همان كتاب آمده كه جابر بن عبداللّه گفت : كاروانى وارد مدينه شد، در حالى كه مـا بـا رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) مشغول نماز بوديم ، مردم (نماز را رها كرده ) به سوى آن كاروان رفتند، و به جز دوازده نـفـر كـه يـكى از ايشان من بودم كسى باقى نماند، و در اين جريان بود كه آيه شريفه (و اذا راوا تـجـاره او لهـوا انـفـضـوا اليـهـا...) نازل گرديد.
و از كـتـاب عـوالى اللئالى حـكـايـت شـده كـه مـقـاتـل بـن سـليـمـان گـفته : در بينى كه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله وسلم ) در روز جمعه خطبه مى خواند، دحيه كلبى با مـال التـجـاره از شـام آمـد، و او هـر وقـت مى آمد در مدينه هيچ كس باقى نمى ماند، همه به سوى او مى آمدند، چون هر وقت مال التجاره مى آورد، تمامى آنچه مردم بدان نيازمند بودند مـى آورد، از آرد و گـنـدم و غـيـر آن ، و نـيـز هـر وقـت مـى آمـد طبل مى زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند
آن روز كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در خطبه نماز جمعه بود، دحيه كلبى وارد شهر مدينه شد، و در آن ايام هنوز اسلام نياورده بود، مردم آن جناب را بالاى منبر تنها گـذاشـتـنـد، و رفـتند، و در مسجد به جز دوازده نفر كسى نماند. حضرت فرمود: اگر اين دوازده نـفـر هـم مـى رفـتـند خداى تعالى از آسمان سنگ بر آنان مى باريد، اينجا بود كه سوره جمعه بر آن حضرت نازل شد.
مـؤ لف : ايـن داسـتـان بـه طـرق بـسـيـارى هـم از طـرق شـيـعـه و هـم از طـرق اهـل سـنـت روايـت شـده ، و اخـبـار در عـدد بـاقـى مـانـدگـان در مـسـجـد از هـفـت تـا چهل نفر اختلاف دارد.
و نيز در مجمع البيان است كه جمله (انفضوا) به معناى اين است كه مردم متفرق شدند. و از امـام صـادق (عـليه السلام ) روايت شده كه فرمود: به معناى (منصرف شدند) است . يعنى مردم به سوى تجارت منصرف شده ، و تو را سر پا بالاى منبر تنها گذاشتند.
جـابـر بـن سـمره مى گويد: من هيچگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را نديدم كـه نـشـسـتـه خـطـبـه بـخواند، پس اگر كسى برايت حديث كرد كه آن جناب نشسته خطبه خوانده دروغ گفته است .
مؤ لف : اين معنا در رواياتى ديگر نيز آمده .
و در الدر المـنـثـور اسـت كـه ابـن ابـى شـيـبـه از طـاووس روايـت كـرده كـه گـفـت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و ابو بكر و عمر و عثمان همگى ايستاده خطبه مى خواندند، و اولين كسى كه بالاى منبر نشست ، معاويه بن ابى سفيان بود.