گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نوزدهم
آيات 12 - 8 سوره طلاق


و كـايـن من قريه عتت عن امر ربها و رسله فحاسبنها حسابا شديدا و عذبنها عذابا نكرا(8) فـذاقـت وبـال امـرهـا و كـان عقبه امرها خسرا(9) اعد اللّه عذابا شديدا فاتقوا اللّه ياولى الالبـاب الذيـن امـنـوا قـد انـزل اللّه اليـكـم ذكـرا(10) رسـولا يـتلوا عليكم ايت اللّه مبينت ليـخـرج الذيـن امـنـوا و عـمـلوا الصـلحـات مـن الظـلمـات الى النـور و مـن يـومـن بـاللّه و يـعـمـل صالحا يدخله جنات تجرى من تحتها الانهر خالدين فيها ابدا قد احسن اللّه له (11) اللّه الذى خـلق سـبـع سـمـوت و مـن الارض مـثـلهـن يـتـنـزل الامـر بـيـنـهـن لتـعـلمـوا ان اللّه عـلى كـل شـى ء قـديـر و ان اللّه قـد احـاط بكل شى ء علما(12)
ترجمه آيات
و چـه بـسـيـار قريه ها كه مردمش از دستورات پروردگارشان سرپيچى كردند و فرمان پـيـامـبـران او را گـردن نـنـهـادنـد در نتيجه ما آنها را به حساب سختى محاسبه نموده به عذابى عجيب گرفتار كرديم (8).
آن مردم و بال سرپيچى هاى خود را چشيدند و عاقبت امرشان خسران شد (9).
تـازه ايـن عـذاب و خـسـران دنـيـاى آنان بود و خداى تعالى براى آخرت آنان عذابى سخت تـهـيه ديده ، پس اى خردمندان از مؤ منين از خدا بترسيد، چون خداوند چيزى كه مايه تذكر شما است بر شما نازل كرده (10).
رسـولى فـرسـتـاده تـا آيـات خـدا را براى شما بخواند، آياتى كه روشن است ، تا خدا آنـهـايى را كه ايمان آورده و اعمال صالح مى كنند از ظلمت ها به سوى نور بيرون كند. و كـسـى كـه بـه خـدا ايـمـان مـى آورد و عـمـل صـالح مـى كـنـد خـدا او را بـه بـهـشـت هـايـى داخـل مـى كـند كه نهرها از زير درختانش جارى است بهشت هاى جاودانه كه ايشان تا ابد در آن خواهند بود و خدا چه نيكو كرده است رزق چنين كسان را (11).
خـدايـى كـه هـفـت آسـمـان و از زمـيـن هـم مـثـل آن را بـيـافـريد و امر او در بين آنها پيوسته نازل مى شود تا معلوم گردد كه خدا بر هر چيزى توانا است وخداى تعالى به هر چيزى احاطه علمى دارد (12).
بيان آيات
ايـن آيـات موعظه و تهديد و بشارت است ، و با اين اندرزها توصيه به تمسك به احكام خدا را تاءكيد مى كند، و يكى از آن احكام همان احكام طلاق و عده است ، و در قرآن كريم هيچ تـوصـيـه اى دربـاره هـيـچ حكمى به قدر احكام راجعه به زنان تاءكيد نشده ، و اين نيست مگر به خاطر اينكه دنبال اين احكام و اين توصيه ها خبرى هست .



و كـايـن مـن قـريـه عـتـت عـن امـر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا و عذبناها عذابا نكرا




راغـب مى گويد: مصدر (عتو) كه فعل (عتت ) از آن مشتق است ، به معناى سرباز زدن از اطـاعـت اسـت . و بـنابه گفته راغب كلمه (عتو) قريب المعناى با استكبار است . و نيز دربـاره كـلمـه (نـكـر) گـفته : اين كلمه به معناى زيركى و تيزهوشى و سياستمدارى اسـت ، و نيز به معناى پيشامد بسيار دشوارى است كه در انظار غير معروف و غير معمولى باشد. و مراد از آن در خصوص آيه شريفه معناى دوم است .
و در مجمع البيان گفته : نكر به معناى منكر و كار بسيار زشتى است كه نظيرش از كسى ديده نشده باشد.
و مـراد از (قـريـه )، اهـل قـريـه اسـت ، كـه بـه نـحـو مـجـاز از اهـل قـريـه بـه قـريـه تـعـبـيـر مـى كـنـنـد، نـظـيـر آيـه (و اسـئل القريه )، كه منظور سوال از اهل قريه است ، و جمله (عتت عن امر ربها و رسله ) اشـاره اسـت به اينكه اهل قريه به خدا كفر ورزيدند و مرتكب شرك شدند، و كفر ديگرى به رسولان خدا ورزيدند،
و دعـوت آنـان را تكذيب كردند، علاوه بر اين ، به خدا كفر ورزيدند و شرايع او راترك كـردنـد، و بـه رسـولان او كـفـر ورزيدند و ولايت آنان را نپذيرفتند، با اينكه مامور به ولايـت آنـان بـودنـد، هـمـچـنـان كـه نـظـيـر ايـن مـعـنـا در آيـه (و اطـيـعـوا اللّه و اطـيـعـوا الرسول فان توليتم فانما على رسولنا البلاغ المبين ) گذشت
مقصود از شدت حساب در جمله (فحاسبناها حسابا شديدا)
و شدت حساب در جمله (فحاسبناها حسابا شديدا) عبارت است از سخت گيرى در حساب ، و بـه اصـطـلاح مـته به خشخاش ‍ گذاشتن ، به منظور پاداش يا كيفر تمام و دقيق دادن ، كـيـفـر و پـاداشـى كـه مـو بـه مـو بـا وضـع صـاحـب عـمـل تـطـبـيـق كـنـد. و مـراد از ايـن حـسـاب ، حـسـاب دنـيـا اسـت ، نـه حـسـاب آخـرت ، بـه دليـل ايـنـكـه در جـاى ديـگـر مـى فرمايد: (و ما اصابكم من مصيبه فبما كسب ت ايديكم و يـعـفـوا عـن كـثـيـر)، و نـيـز مـى فـرمـايـد: (و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون ).
پـس آنـچـه مـصـيـبـت بـه انـسـان مـى رسـد - البـتـه آنچه كه در نظر دين مصيبت است - مـعـدل و نـتـيـجـه مـحـاسـبـه اعـمـال آدمـى اسـت ، و خـداى تـعـالى از بـسـيـارى از اعـمـال عفو نموده ، مسامحه و سهل انگارى مى كند، و مته به خشخاش نمى گذارد، بلكه از اين سخت گيرى در مورد مستكبرين صرفنظر ننموده ، آنهايى كه عارشان مى آيد امر خدا و رسـولان خـدا را اطـاعت كنند، حسابشان را سخت مى گيرد، و هيچ يك از گناهانشان را از قلم نمى اندازد، در نتيجه عذابى مى كند كه بى سابقه و ناشناخته باشد.
و مـعـنـاى آيه اين است كه : چه بسيار قريه ها كه اهلش از امر پروردگارشان گردنكشى نموده ، از اطاعت پيامبر خود استكبار ورزيدند، و در نتيجه ما حساب شديدى از آنها كشيديم ، و در مـحـاسـبه اعمالشان به سختى مناقشه كرديم ، و در آخر به عذابى سخت مبتلاشان نموديم ، عذابى كه معهود نبود و سابقه نداشت ، و آن عبارت بود از انقراض نسلشان در دنيا.
و ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: مـراد عـذاب آخـرت اسـت ، و اگـر بـا فعل ماضى عذبنا تعبير كرده ،
از نظر تحقق و حتميت وقوع بوده ، سخن درستى نيست .
ايـن را هـم بـگـوييم كه در جمله (فحاسبناها حسابا شديدا و عذبناها) التفاتى از غيبت (عـتـت عـن امر ربها) به تكلم بكار رفته ، در اول آيه ، خداى تعالى غايب فرض شده ، و در آخـر خـود خـدا گوينده شده است ، و نكته اين التفات اين است كه بر عظمت عذاب دلالت كند.



فذاقت وبال امرها و كان عاقبه امرها خسرا




مـراد از ايـنـكـه فـرمـود: (اهـل قـريـه وبـال امـر خـود را چـشـيـدنـد)، ايـن اسـت كـه و بـال همان عتو و استكبار خود را چشيدند، و معناى آيه اين است كه عقوبت عتو و استكبارشان بـه ايـشـان رسـيـد، و عـاقـبـت عتو خسارت است ، پس در حقيقت اطاعت را فروخته و عتو را در عوض گرفتند، و سود اين معامله شان همان خسران گرديد.



اعد اللّه لهم عذابا شديدا




ايـن جـمـله از كـيـفـر آخـرت آنان خبر مى دهد، همچنان كه جمله (فحاسبناها حسابا شد يدا و عذبناها عذابا نكرا فذاقت وبال امرها)، از كيفر دنيايى آنان خبر مى داد، واگر جمله مورد بـحـث را بـا واو عـاطـفـه عـطـف بـه مـا قـبـل نـنـمـوده ، آن را از مـا قـبل جدا ساخت ، براى اين بود كه اين جمله در مقام پاسخ از سوالى بود كه ممكن است به ذهـن كـسـى در آيـد، و گـويـا شـنـونـده بـعـد از شـنيدن جمله (و كان عاقبه امرها خسرا)، پـرسـيـده مـنظور از خسران چيست ؟ فرموده : اين است كه خدا برايشان عذابى سخت فراهم كرده است .



فـاتـقـوا اللّه يـا اولى الالبـاب الذيـن امـنـوا قـد انزل اللّه اليكم ذكرا




اين قسمت از آيه مورد بحث نتيجه گيرى از خطاب قبلى است ، به مؤ منين مى فرمايد: بايد بـر حذر باشيد و نفستان را از اينكه در مقابل امر پروردگارتان عتو و استكبار كند، و از اطـاعـت او شـانـه خـالى نـمـايـد، جـلوگـيـرى كـنـيـد، تـا وبال عتو و خسران عاقبت كه به اهل آن قريه ها رسيد به شما نرسد.
تـــقـــواى خـــدا و بـــيـــم از وبـــال عـــتـــو و اســـتـــكـــبـــار در بـــرابـــر او مـقـتـضـاىعقل و نقل است
و در ايـن جـمـله مـؤ مـنـين را اولى الالباب (خردمندان ) خوانده ، فرموده : (فاتقوا اللّه يا اولى الالبـاب الذيـن امـنـوا) يـعـنـى حـال كـه وضـع اهـل قريه ها چنين شد، پس شما از خدا بترسيد، اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد. و منظور از ايـن تـعـبـيـر اين بود كه از عقل مؤ منين كمك بگيرد تا تقوايى كه از آنان خواسته محقق شود، چون وقتى مؤ منين بشنوند كه مردمى از امر پروردگارشان است كبار ورزيدند و به حـسـاب سـخـتـى مـحـاسـبـه ، و بـه عذاب نكرى و بى سابقه اى گرفتار شدند، و وقتى بـفهمند كه عاقبت استكبار خسران است ، بعد بشنوند كه اين سرنوشت مخصوص يك قوم و دو قوم نبوده ، بلكه هر قومى كه آنچنان بوده اند، به اين چنين سرنوشتى دچار شده اند،
عـقـلشـان حـكـم مـى كـنـد بـه ايـنـكـه عـتـو و اسـتـكـبـار از امـر خـدا، در حـقـيـقـت بـه اسـتـقـبـال عـذاب شـديد خدا رفتن است ، و به همين جهت ايشان را هشدار مى دهد، و عقلشان را بـيـدارتـر مـى سازد تا به حكم عقلشان به تقوى گرايند، مخصوصا مؤ منينى كه خداى تـعـالى بـرايـشـان كـتـابـى تـذكـرآور فـرسـتـاده ، آن چـه نـفـعشان هست معين و آنچه به ضـررشـان هـسـت تـذكـر داد، و بـه سـوى حـق و طـريـق مـسـتـقـيـم هـدايـتـشـان كرده ، ديگر عقل آنان به هيچ وجه اجازه نمى دهد از چنين هدايتى منحرف گشته ، راه آن قوم را بروند، و به سرنوشت آنان دچار گردند.



رسولا يتلوا عليكم ايات اللّه مبينات ...



وجـــه ايـــنـــكـــه رســـو خـــدا(ص ) را (ذكـــر) نـــامـــيـــد و از بـــعــثـت او تـعـبـيـر بـهانزال فرمود
ايـن آيـه عـطـف بـيـان اسـت بـراى كـلمـه (ذكـرا)، و مـمـكـن هـم هـسـت بـدل از آن كـلمـه بـاشـد. پـس مـراد از ذكـرى كـه خـدا نـازلش كـرده ، هـمـان رسـول اسـت و اگـررسـول را ذكـر نـامـيـده ، بـه خـاطـر آن اسـت كـه رسـول وسـيله تذكر است ، خدا و آيات او و راه دعوت به سوى دين حق را يادآورى مى كند، مـنـظـور از رسـول شـخـص خاتم الانبياء محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، و ظاهر جمله (يتلوا عليكم ايات اللّه مبينات )، اين معنا را تاءييد مى كند، و بنابر اين ، مراد از انـزال رسـول ، بـعـثـت او از نـاحيه عالم غيب ، و ظهور او براى بشر به عنوان رسالت از نـاحـيـه خـداسـت ، بـعـد از سـال هـا كـه از چـنـيـن نـعـمـتـى بـى بـهـره بـودنـد، و احـتـمال رسيدن به آن را هم نمى دادند، همچنان كه درباره خلقت آهن هم اين تعبير را آورده و فـرمـوده : (و انـزلنـا الحـديـد)، و مـعـلوم اسـت كـه نمى خواهد بفرمايد آهن را از آسمان انداختيم ، بلكه مى خواهد بفرمايد: اين نعمت از ناحيه ما است .
و اين تعبير كه در آيه شريفه درباره رسول آمده ، صاحب كشاف را بر آن داشته كه كلمه (رسـولا) را بـه جبرئيل تفسير كند، آنگاه منظور از جمله (يتلوا عليكم ... - تا آيات روشـن خـداى را بـه روشـنـى بـرايـتـان تـلاوت كـنـد)، ايـن مـى شـود كـه جـبـرئيـل آيات خدا را بر پيغمبر بدان جهت كه رهبر و متبوع شماتلاوت مى كند. ولى ظاهر جمله (يتلوا عليكم ...) غير اين معنايى است كه صاحب كشاف گفته .
ايـن احـتـمـال هـم هـسـت كـه كـلمـه (رسـولا) بـا فـعـلى تـقـديرى منصوب شده باشد، و تـقـديـركـلام (ارسل رسولا يتلوا عليكم ايات اللّه ) باشد، و مراد از ذكرى كه بر امت نازل شده قرآن كريم ،
و يا احكام و معارف آن باشد.
(ليـخـرج الذيـن امنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور) - تفسير اين آيه در آيات نظير آن گذشت .
(و من يومن باللّه و يعمل صالحا يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا) - ايـن قـسـمـت از آيـه كـسـانـى را كـه بـه خـدا ايـمـان آورده عمل صالح انجام دهند، وعده جميل و بشارت به بهشت مى دهد.
(قد احسن اللّه له رزقا) - در اين جمله احسان خدا را در آنچه به ايشان روزى كرده مى سـتـايـد، و مـراد از (رزق ) ايـمـانـى اسـت كـه بـه ايـشـان روزى كـرده ، و هـمـچـنـيـن عـمـل صـالحـى كـه تـوفيقش را به ايشان داده ، و بهشتى كه در آخرت به ايشان مى دهد. ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از رزق تنها بهشت است .



اللّه الذى خـلق سـبـع سـمـوات و مـن الارض مـثـلهـن يتنزل الامر بينهن ...



بـيـانـى اسـت كـه مـضـمـون آيـات قـبـل را كـه هـمـانا مساءله ربوبيت خداى تعالى و بعثت رسـول بـود تـاءكـيـد مـى كـنـد، مـى فـرمـايـد خـدايـى بـراى شـمـا رسـول فـرسـتـاده ، و ذكـر نـازل كـرده ، تـا او را اطـاعـت كـنـيـد و بـه احـكـام ذكـرش عـمل كنيد، و نيز خدايى شما را تهديد كرده به اينكه اگر تمرد كنيد و مخالفتش نماييد، حسابى شديد از شما خواهد كشيد و به عذابى اليم دچار خواهد ساخت ، و باز خدايى شما را بـشـارت داده كـه اگر اطاعتش كنيد، به بهشت جاودانتان خواهد برد، كه هفت آسمان و هفت زمين را آفريده ، خدايى است قدير و عليم .
مـطـالبى كه مى توان در تفسير (جمله اللّه الذى خلق سبع سموات ) گفت ، در تفسير سوره حم سجده گذشت .
مقصود از اينكه خداوند زمينن را مانند آسمان ها هفت تا آفريد
و از ظـاهـر جـمـله (و مـن الارض مـثـلهـن ) بـر مـى آيـد كـه مـراد از (مـثـل ) مـثـليـت عـددى اسـت ، يـعـنـى هـمـانـطـور كـه آسـمـان هـفـت تـا اسـت ، زمـيـن هـم مـثـل آن هـفـت تـا اسـت ، حـال بـايـد ديـد مـنـظـور از هـفـت تـا زمـيـن چـيـسـت ؟ در ايـن باب چند احـتـمـال هـسـت : اول ايـنكه بگوييم منظور از هفت تا زمين هفت عدد از كرات آسمانى است ، كه سـاخـتـمـانش از نوع ساختمان زمينى است كه ما در آن زندگى مى كنيم . دوم اينكه بگوييم مـنـظـور از آن تنها زمين خود ما است ، كه داراى هفت طبقه است ، كه (چون طبقات پياز) رويهم قـرار دارند، و به تمام كره احاطه دارند، و ساده ترين طبقاتش همين طبقه اولى است كه ما روى آن قـرار داريـم . سـوم اينكه بگوييم منظور از زمين هاى هفتگانه اقليم ها و قسمت هاى هفت گانه روى زمين است ،
كه (علماى جغرافى قديم ) بسيط زمين را به هفت قسمت (و يا قاره ) تقسيم كرده اند اين چند وجـه وجـوهـى اسـت كـه هـر يك طرفدارانى دارد، و چه بسا با مراجعه به مطالبى كه در تفسير سوره حم سجده گذشت ، بتوان به احتمال چهارم دست يافت .
و چه بسا گفته باشند كه مراد از جمله (و من الارض مثلهن )، اين است كه خداى تعالى از زمـيـن چـيـزى خـلق كرده ، مثل آسمانهاى هفتگانه ، و آن عبارت است از انسان كه موجودى است مركب از ماده زمينى ، و روحى آسمانى ، كه در آن روح نمونه هايى از ملكوت آسمانى است .
و از ظاهر جمله (يتنزل الامـر بـيـنـهـن )، بر مى آيد كه ضمير در آن به كلمه (سموات ) و (ارض ) هر دو بر مى گردد، و منظور از كلمه (امر) همان امر الهى است كه آيه شريفه




(انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون




تـفـسـيـرش كـرده ، مـى فـرمـايـد امـر خـدا هـمـان كـلمـه ايـجـاد اسـت ، و آن وقـت مـنـظـور از تـنـزل امـر بـيـن آسـمـانـهـا و زمـيـن ، شـروع كـردن بـه نـزول از مـصـدر امـر بـه طـرف آسـمـانـهـا اسـت كـه از يـكـى بـه سـوى ديـگـرى نـازل مـى شـود تـا بـه عـالم ارضـى بـرسـد، تـا آنـچـه خـداى عـزوجـل اراده كـرده تـكـون يـابـد، چـه اعـيـان موجودات و چه آثار و چه ارزاق و چه مرگ و زنـدگى و چه عزت و ذلت و چه غير اينها، همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده : (و اوحى فـى كـل سـمـاء امـرهـا)، و نـيـز فرموده : (يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مق داره الف سنه مما تعدون ).
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از امر دستورات شرعى است ، كه ملائكه وحى آنها را از آسـمـان بـه سـوى رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) وحـى مـى كـنـنـد، چـون رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) در زمـين قرار داشت ، ليكن اين مفسرين آيه را بدون هيچ دليلى تخصيص زده اند و كلمه (امر) را منحصر در اوامر تشريعى نموده اند، علاوه براين ، ذيل آيه شريفه كه مى فرمايد: (لتعلموا ان اللّه ...) با اين تخصيص نمى سازد.
(ان اللّه عـلى كـل شـى ء قـديـر و ان اللّه قـد احـاط بـكل شى ء علما) - اين قسمت از آيه يكى از نتائج مترتب بر خلقت آسمانهاى هفتگانه و از زمين مثل آن را ذكر مى كند، و در آن خلقت و امر به خداى تعالى نسبت داده شده و مخصوص آن جناب شده است ، و همين طور هم هست ، چون هيچ متفكرى كه در مساءله خلقت غور كند، در اين مـعـنـا شـكـى بـرايـش بـاقـى نـمـى مـانـد كـه قـدرت خـداى تـعـالى شامل هر چيز و علمش محيط به هراست ، پس بر چنين كسى يعنى بر همه خردمندان مؤ من واجب اسـت كه از مخالفت امر او بپرهيزند، چون سنت اين خداى قدير عليم بر اين جارى شده كه مطيعان اوامرش را پاداش ، و اهل عتو و استكبار را مجازات فرمايد، همچنان كه خودش درباره اين سنت فرموده : (و كذلك اخذ ربك اذا اخذ القرى و هى ظالمه ان اخذه اليم شديد).
بحث روايتى
(دو روايـــت در ذيـــلجـمـله (قد انزل الله اليكم ذكرا رسولا...) و درباره خلقت سموات و ارضين )
در تـفـسـيـر قـمـى در ذيـل آيـه شـريـفـه (و كاين من قريه )، آمده كه : منظور از قريه اهل قريه است .
و در تـفـسـيـر بـرهـان از ابن بابويه نقل شده كه وى به سند خود از ريان بن صلت از حـضـرت رضـا (عليه السلام ) روايت كرده كه در گفتگويش با ماءمون فرموده : منظور از ذكـر، رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم )، و مـا اهل آن جناب هستيم ، و معنا در كتاب خدا هم آمده ، آنجا كه در سوره طلاق فرموده : (فاتقوا اللّه يا اولى الالباب الذين امنوا قد انزل الله اليكم ذكرا رسولا يتلوا عليكم ايات اللّه مـبـيـنـات ) كـه در آن منظور از ذكر را رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دانسته ، پـس ذكـر، رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) و مـا اهل بيت او هستيم .
و در تـفـسـيـر قـمـى اسـت كـه پـدرم از حسين بن خالد از ابى الحسن رضا (عليه السلام ) بـرايـم حـديـث كـرد كـه وى گـفـت : مـن به آن جناب عرضه داشتم : مرا از معناى كلام خداى عزوجل آنجا كه مى فرمايد: (و السماء ذات الحبك ) خبر بده ، فرمود: آسمان محبوك به زمين است ،
آنگاه امام انگشتان خود را در هم كرد و فرمود: اينطور محبوك به زمين است ، عرضه داشتم : چـطـور آسـمـان مـحـبوك به زمين است ، با اينكه خداى تعالى مى فرمايد: (رفع السماء بـغـيـر عـمـد تـرونـهـا - خـدا آسـمـان را بـدون سـتـونهايى كه به چشم شما بيايد بر افـراشته )، (و معلوم كه از اين آيه بر مى آيد آسمان به زمين تكيه ندارد، پس چگونه شـمـامـى گـوييد آسمان و زمين به هم فرو رفته اند؟) فرمود: سبحان اللّه مگر اين خداى سـبـحـان نـيـسـت كـه مـى فرمايد: (بدون ستونهايى كه به چشم شما بيايد)؟ عرضه داشتم : بله . فرمود: پس معلوم مى شود ستونهايى هست ، ولى به چشم شما نمى آيد.
عـرضـه داشتم : خدا مرا فدايت كند، آن ستونها چگونه است ؟ حسين بن خالد مى گويد: امام (عـليـه السـلام ) كـف دست چپ خود را باز كرد و دست راست خود را در آن قرار داد و فرمود: اين زمين دنيا است ، و آسمان دنيا بر بالاى زمين قبه اى است ، و زمين دوم بالاى آسمان دنيا، و آسـمـان دوم قـبـه اى اسـت بر بالاى آن ، و زمين سوم بالاى آسمان دوم قرار گرفته ، و آسـمـان سـوم قـبـه اى اسـت بـر بالاى آن ، و زمين چهارم بالاى آسمان سوم است ، و آسمان چـهـارم بـر بالاى آن قبه است ، و زمين پنجم بالاى آسمان چهارم است ، و آسمان پنجم قبه اى است روى آن ، و زمين ششم بر بالاى آسمان پنجم است ، و آسمان ششم قبه اى است روى آن ، و زمين هفتم بالاى آسمان ششم واقع است ، و آسمان هفتم قبه اى است بالاى آن ، و عرش رحـمـان تبارك و تعالى بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد، و اين كلام خداى تعالى است كه مـى فـرمـايـد: (الذى خـلق سـبـع سـمـوات و مـن الارض مـثـلهـن يتنزل الامر بينهن ).
و امـا مـنـظـور از صـاحـب امـر، رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله وسلم ) و وصى بعد از رسـول خـدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، كه قائم بر وجه زمين است ، كه امرتنها به سوى او نازل مى شود، يعنى از آسمانهاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه فرود مى آيد.
عرضه داشتم : ما كه بيش از يك زمين زير پاى خود نمى بينيم ، فرمود: آرى زير پاى ما تنها يك زمين است ، و آن شش زمين ديگر فوق ما قرار دارند.
مولف : و از طبرسى از عياشى از حسين بن خالد از حضرت رضا (عليه السلام ) نظير اين روايت حكايت شده .
و ايـن حـديـث در بـاب خـودش حـديـثـى نـادر اسـت ، و بـا در نـظـر گـرفـتـن ذيل آن كه سخن از تنزل امر دارد، اين معنا به ذهن نزديكتر مى رسد كه امام خواسته اند از باطن عالم خبر دهند نه از ظاهر آن و خلقت ماديش ، و خدا داناتر است .