گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
ادامه سوره بقره




اشاره
[ [سوره البقره ( 2): آیه 228
اشاره
بِاللّ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ
􀀀
حامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ هِ 􀀀 اَللّ فِی أَرْ
􀀀
ا خَلَقَ هُ 􀀀 یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ م 􀀀 ثَهَ قُرُوءٍ وَ لا 􀀀 اتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلا 􀀀 وَ اَلْمُطَلَّق
اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
􀀀
جالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ هُ 􀀀 لاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ اَلَّذِي عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّ 􀀀 ادُوا إِصْ 􀀀 ذلِکَ إِنْ أَر 􀀀 بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی
(228)
(1)
ترجمه:
زن هایی که طلاق داده شده اند از شوهر کردن خودداري کنند تا سه پاکی بر آنها بگذرد و اگر بخدا و روز دیگر ایمان
دارند روا نیست چیزي را که خداوند در رحم هایشان آفریده کتمان کنند.
شوهرانشان چنانچه اراده سازش داشته باشند در زمان عده سزاوارترند در بازگردانیدن آنها.زنان را حقوقی است بر شوهران
همانطور که شوهران را نیز بر آنها حقوقی است و مردان را بر زنان مرتبتی هست و خدا عزیز و حکیم است.
ص : 3
1) -سوره بقره آیه 228 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 228
اشاره
لغت:
دو معنا دارد: 1-پاکی 2-آلودگی به حیض. « قرء » قروء جمع قرء است و
شوهران. :« بعل » بعوله جمع
بمعناي قوه است و کلام ارتجالی بآن کلام گویند که متکلم بدون فکر و تأمل آن را ادا « رجل » رجال-مردان-اصل این کلمه
کند.
تفسیر:
خداوند در این آیات حکم طلاق و وظائف زنان طلاق داده شده را بیان میکند.
« اتُ􀀀 اَلْمُطَلَّق »
یعنی زنان طلاق داده شده در اینجا مقصود زنانی هستند که با آنها آمیزش نشده و عادت می بینند(در سن توالد و تناسل
تا سه بار پاکی از ازدواج با مرد دیگر خودداري میکنند. « لاثَهَ قُرُوءٍ 􀀀 یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَ » ( هستند
اگر چه آیه بصورت خبر،مطلب را بیان می کند ولی معلوم است که مقصود آیه امر است که باید این مدت را انتظار بکشند و
صبر کنند.
اللّ بن عمر،مالک،شافعی و اهل
􀀀
در اینجا از نظر ما(شیعه)گذشتن سه پاکی است و زید بن ثابت،عایشه،عبد ه « قرء » منظور از سه
مدینه نیز همگی میگویند:
در این « قرء » اللّ بن مسعود و حسن و مجاهد نقل شده که کلمه
􀀀
پاکی است مگر سعید بن مسیب.از ابن عباس و عبد ه « قرء » مراد از
آیه بمعناي حیض و آلودگی است.
از حضرت علی علیه السلام نیز نقل شده است که کلمه قرء در اینجا بمعناي حیض است و مراد از سه قرء در آیه کریمه سه
حیض می باشد. و مذهب ابو حنیفه و پیروانش نیز همین است.
در اینجا بمعناي پاکی است قول علی علیه السلام « قرء » کسانی که میگویند کلمه
ص : 4
را بر آن گواه آورده اند که آن حضرت بزن مستحاضه اي فرمود:
بمعناي حیض ها است زیرا « اقراء » نمازت را در ایام عادت کنار بگذار و رها کن که در اینجا کلمه « دعی الصلاه ایام اقرائک »
نماز تنها در آن حالت واجب نیست.
یعنی زنان را براي « فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ » بمعناي پاکی و طهارت است استدلال می کنند باین آیه « قرء » کسانی که می گویند
نگاهداري عده رها کنید و طلاق دهید و با توجه به اینکه طلاق باید در طهر باشد(البته طهر و پاکی که در آن آمیزش صورت
که میزان و اندازه عده است « قرءها » نگرفته باشد)و ظاهر آیه هم اینست که طلاق مبدء و آغاز عده است بنا بر این مقصود از
اللّ بن عمر وقتی زنش را در حال حیض و عادت طلاق داده بود
􀀀
همان پاکی ها می باشد.و نیز بقول رسول اکرم که به عبد ه
ذا􀀀إِ» فرمود:باید رجوع کند و وقتی زن پاك شد آن وقت طلاق دهد یا نگاهدارد آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمود
طلاق دهید براي عده آنها یعنی قبل از عده(که عده با آن آغاز شود)و این میفهماند که عده « ساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ 􀀀 طَلَّقْتُمُ النِّ
همان پاکی ها است نه حیض زیرا در این صورت است که پس از طلاق،زن وارد عده میشود و اگر زن را در حال حیض
طلاق دهد وارد در عده نمی شود مگر بعد از تمام شدن ایام حیض.
در قرآن همان طهرها است « اقراء » -3 اصحاب از زراره نقل کرده اند که گفت من شنیدم از ربیعه که میگفت نظر من اینست که
که فاصله دو حیض می باشد و بمعناي حیض نیست.
زراره میگوید داخل بر حضرت باقر(ع)شده رأي ربیعه را بر آن حضرت عرض کردم حضرت فرمود او اگر این رأي را
بخودش نسبت میدهد دروغ میگوید این رأي، از علی است.زراره عرض می کند:آیا علی اینطور میفرمود و چنین معتقد بود.
همان طهر و پاکی است چون در حال پاکی خون یک جا جمع میشود بآن قرء « قرء » حضرت فرمود آري.او چنین میفرمود که
گفته اند و وقتی حیض شد متفرق میگردد.
زراره میگوید عرض کردم مردي زنش را در حال پاکی طلاق داد بدون نزدیکی و آمیزش و دو عادل را هم شاهد گرفت
حضرت فرمود:وقتی داخل در حیض سوم شد
ص : 5
عده اش تمام شده است و براي ازدواج آماده و بی اشکال می باشد.
زراره عرض میکند:مردم عراق از علی علیه السلام روایت میکنند که حضرت فرمود:در این فرض شوهر سزاوارتر است به
رجوع باین زن تا وقتی که از حیض سوم پاك نشده است حضرت فرمود دروغ میگویند.
« لا یَحِلُّ لَهُنَّ 􀀀 وَ »
مخفی کنند آنچه را « حامِهِنَّ 􀀀 اللّ فِی أَرْ
􀀀
ا خَلَقَ هُ 􀀀 أَنْ یَکْتُمْنَ م » بر زنانی که طلاق داده شده و باید عده نگاه دارند حلال نیست که
که خدا در رحم هایشان آفریده است.
در اینکه مقصود از آنچه در رحم هایشان خدا آفریده و باید کتمان نکنند چیست؟ اقوالی گفته شده است از این قرار:
-1 مراد پنهان کردن عادت حیض است(ابراهیم-عکرمه).
-2 مقصود پنهان کردن آبستنی است(ابن عباس-قتاده).
-3 پنهان کردن حیض و آبستنی است(ابن عمر و حسن).
از امام صادق علیه السلام نیز همین قول سوم نقل شده است که حضرت فرمود خداوند بر زنان سه چیز را واجب و لازم
کرده:حیض و پاکی و آبستنی یعنی اظهار این امور را و این قول اعم از دو قول قبلی و اولی از آنها می باشد.
علت اینکه حرام است بر زنان که حیض یا حمل خود را کتمان کنند همین است که حق شوهر در آمیزش با آنها از بین
نرود(از ابن عباس)و نیز فرزند به مرد دیگري نسبت پیدا نکند(از قتاده).
بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
􀀀
إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ هِ
اگر)در اینجا بمعناي شرط نیست )« ان » یعنی هر کس که بخدا و جهان دیگر معتقد باشد صفت و روش او چنین است و کلمه
که لازمه اش این باشد اگر بخدا معتقد نیست جائز است که پنهان کند،نه،بلکه منظور اینست که خود ایمان مانع میشود از
که در واقع سرزنش به عمل گناه است با ایمان. « اگر مؤمنی ستم مکن »: ارتکاب باین گناه همانطور که شخص برفیقش میگوید
« ذلِکَ􀀀 وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی »
یعنی شوهرانشان سزاوارترند در مراجعه
ص : 6
به آنان و بازگردانیدن آنها به حالت نخستین(همسري)در این مدت که براي آنها تعیین شده است زیرا در این مدت براي
شوهر حق مراجعه بزن هست و همین که مدت عده پایان یافت این حق تمام میشود.از این مطلب استفاده میشود که شوهر به
تنهایی میتواند رجوع کند و زن را مجدداً بهمسري درآورد و به رضاي زن و یا عقد مجدد و شاهد گرفتن نیاز ندارد،و این حق
رجوع،مختص است به طلاق هاي رجعی اگر چه اول آیه عام است و شامل همه مطلقات چه رجعی و چه بائن(آن مطلقه اي
که دیگر شوهر حق رجوع ندارد)میگردد.
« لاحاً 􀀀 ادُوا إِصْ 􀀀 إِنْ أَر »
وقتی خواستار اصلاح و نیکی باشند نه اضرار و دشمنی براي اینکه معلوم است وقتی مردي بخواهد زنش را آزار رساند او را
یک بار طلاق میدهد و رهایش میکند تا نزدیک پایان عده اش و در این موقع بار دیگر رجوع میکند و مدتی او را رها میکند
و بار دیگر طلاقش میدهد و باز تا نزدیک انقضاء عده او را رها میکند و بهمین ترتیب..
بنا بر این آیه میفرماید اگر قصد اصلاح داشته باشد نه آزار،رجوع کند.باید توجه داشت که این شرط(اصلاح خواهی)تنها
شرط مباح بودن رجوع است از نظر تکلیفی اما از نظر وضعی و اثر رجوع پس اجماع همه امت بر اینست که اگر بقصد آزار
رساندن هم رجوع کند باز احکام وضعی رجوع،مترتب میشود و در این نوع آثار فرق نمی کند.
« وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ »
براي زنان است بر شوهران از حقوق مانند آنچه شوهران بر آنان دارند.
این بیان از جمله هاي بسیار جالب قرآن است که جامع فوائد زیادي می باشد و منظور،حقوقی است که زنان بر شوهران دارند
از قبیل نیکی معاشرت با آنان،ضرر نزدن بآنها،مساوات در قسمت بیتوته،نفقه و لباس همانطور که متقابلا مردها بر همسرانشان
حقوقی دارند مانند لزوم اطاعت زن از مرد در چیزهایی که خدا واجب کرده است(مانند حق آمیزش،عدم خروج از منزل بدون
اجازه شوهر)و اینکه کسی
ص : 7
را بخود راه ندهد و نطفه و فرزند شوهر را بطور صحیح رعایت کند.
اللّ حق زن بر شوهر چیست؟رسول اکرم(ص)فرمود
􀀀
نقل شده است که زن معاذ نزد پیامبر اکرم آمده عرض کرد یا رسول ه
اینکه بصورت زن نزند و از او بدگویی نکند، از غذایی که خود میخورد بزن نیز بخوراند از لباسی که می پوشد بزن بپوشاند و
از او دوري ننماید.
و از آن حضرت نقل شده که فرمود از خدا در مورد زنهایتان بترسید زیرا شما آنها را بصورت امانت الهی گرفته اید و آنان
بکلام خدا بر شما حلال شده اند و از جمله حقوق شما بر ایشان اینست که دیگري را بخود راه ندهند و اگر چنین کردند حق
دارید آنها را بزنید و خوراك و پوشاك ایشان بر شما لازم است.
« جالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ 􀀀 وَ لِلرِّ »
(براي مردان است بر زنان برتري و درجه اي)در اینکه مراد از این برتري چیست چند قول بیان شده است از اینقرار:
-1 لزوم اطاعت زنان از مردان و بودن اختیار زنان بدست مردان و بیشتر بودن ارث مرد و اینکه جهاد براي مردان است نه
زنان(مجاهد و قتاده).
-2 غرض اینست که مرد و زن هر دو از هم لذت می برند و از نظر تمتعات جنسی برابرند ولی براي مرد چیزي اضافه است که
موجب برتري اوست و آن وجوب نفقه زن و سرپرستی آنست.
-3 مقصود مقام و منزلتی است که در نتیجۀ بیشتر رعایت کردن حقوق زن براي مردان پدید میآید بطوري که همیشه در
استیفاي حقوق جانب زن را رعایت کنند و همه حقوق خود را از او استیفا ننمایند و بدینوسیله فضل و برتري نسبت بزن دارا
شوند (ابن عباس).
-4 در تفسیر علی بن ابراهیم بن هاشم آمده است که حق مردها بر زنان بیشتر است از حقی که زنان بر مردان دارند و درجه و
برتري مردان را بهمین جهت گفته است.
از امام محمد باقر(ع)نقل شده که فرمود زنی نزد رسول اکرم(ص)آمده عرض کرد حق شوهر بر « من لا یحضره الفقیه » در کتاب
زن چیست؟
ص : 8
حضرت فرمود اینست که باید از شوهر اطاعت کند نافرمانی او نکند بدون اجازه شوهر از خانه چیزي صدقه ندهد حتی بدون
اذن روزه مستحبی نگیرد،اگر میل آمیزشی باو پیدا کرده مانع او نشود،بدون اجازه شوهر از خانه خارج نشود زیرا اگر بدون
اذن او بیرون رود تا هنگامی که بازگردد ملائکه آسمان و فرشتگان زمین و ملائکه رحمت و ملائکه غضب او را لعنت می
کنند.
اللّ چه کسی به زن بیش از هر کس حق دارد فرمود شوهر او.
􀀀
پس آن زن عرض کرد یا رسول ه
عرض کرد آیا من همانند آن حقوقی که شوهر بر من دارد بر او حق ندارم؟ حضرت فرمود نه و باندازه یک صدم حقوقی که
شوهر بر تو دارد تو بر او حق نداري.
آن زن گفت بحق آن خدایی که تو را بحق فرستاده است من هرگز خود را در اختیار کسی قرار نداده و شوهر نخواهم نمود.
پیغمبر اکرم فرمود اگر بنا بود کسی را دستور دهم که بفرد دیگري سجده کند حتماً امر میکردم که زن بشوهر خود سجده
کند.
« اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
􀀀
وَ هُ »
(خدا عزیز و حکیم است)یعنی قدرت دارد که هر چه را خواست منع کند و کسی نمیتواند او را از کارش منع نماید او،بر هر
چیزي غالب است و چیزي نمیتواند بر او غالب گردد آنچه حکمت و مصلحت اقتضا کند آن را انجام میدهد.
بعضی گفته اند زنی که پیش از عمل جنسی طلاق داده شده باشد و زن بارداري که طلاق داده شده از این آیه نسخ شده
وَ» : زنانی که قبل از عمل جنسی طلاق می دهید عده اي بر آنها نیست)و بآیه ) « ا􀀀 ما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ ( 1)مِنْ عِدَّهٍ تَعْتَدُّونَه 􀀀 فَ» : است بآیه
زنانی که باردارند عده آنها اینست که بارشان را بگذارند). ) « مالِ ( 2)أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ 􀀀 لاتُ الْأَحْ 􀀀 أُو
بعضی گفته اند که این دو صورت از آیه بالا تخصیص خورده اند همانطور که در آغاز تفسیر آیه بیان کردیم.
ص : 9
1) -احزاب آیه 49 -1
2) -طلاق آیه 4 -2
[ [سوره البقره ( 2): آیه 229
اشاره
ما حُ دُودَ 􀀀 أَلاّ یُقِی
􀀀
ا 􀀀 خاف 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
مِمّ آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً
ا􀀀 لَکُم أَنْ تَأْخُ ذُوا لا یَحِلُّ 􀀀 بِإِح وَ سانٍ 􀀀 ساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ ْ 􀀀 انِ فَإِمْ 􀀀 اَلطَّلا مَرَّت قُ􀀀
ئِکَ هُمُ 􀀀 اَللّ فَأُول
􀀀
ا وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ هِ 􀀀 لا تَعْتَدُوه 􀀀 اَللّ فَ
􀀀
ما فِیمَا اِفْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ هِ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 لا جُن 􀀀 اَللّ فَ
􀀀
ما حُ دُودَ هِ 􀀀 أَلاّ یُقِی
􀀀
اَللّ فَإِنْ خِفْتُمْ
􀀀
هِ
( اَلظّ ( 229
􀀀
الِمُونَ
(1)
ترجمه:
طلاق(که شوهر در آن رجوع تواند کرد)دو مرتبه است(پس چون طلاق داد) یا رجوع و نگاهداري کند بخوشی و سازگاري
یا رها کند به نیکی.و حلال نیست که چیزي از آنچه بایشان داده اید(مهر)بگیرید مگر آنکه بترسید که حدود خدا را بپا ندارند
که در این صورت زن هر چه از مهر خود بشوهر ببخشد روا باشد این حدود و احکام خداست از آن تجاوز نکنید و کسانی که
از حدود خدا تجاوز کنند اینان ستمکارانند.
ص : 10
1) -آیه 229 سوره بقره جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 229
اشاره
لغت:
مره و مرتان-یک دفعه و دو دفعه.
که رها کردن است.ممسک:بخیل. « اطلاق » امساك:نگاهداري کردن-خودداري کردن-خلاف
میگویند. « سرحه » تسریح-از سرح است بمعناي رها کردن.و بدرخت بلند که در رشد آزاد و رها است
یقین و » و بعضی گفته اند بمعناي « گمان » یخافا-بترسند.از خوف بمعناي ترس است و بعضی گفته اند در اینجا بمعناي
میباشد. « علم
شأن نزول:
هشام بن عروه از پدرش و او از عایشه نقل کرده است که زنی نزد او آمد و از شوهرش شکایت کرد که براي ضرر زدن باو
پیوسته طلاقش میدهد و باز رجوع مینماید و این مطابق رسمی بود که در زمان جاهلیت داشتند که زنهاي خود را طلاق
میدادند و قبل از تمام شدن مدت و زمان عده رجوع میکردند و این طلاقها و رجوع ها حدي نداشت و ممکن بود این کار
بهزار مرتبه هم برسد.
عایشه شکایت این زن را به رسول اکرم(ص)عرضه داشت در این وقت آیۀ فوق نازل شد و طلاق در سه عدد محدود گشت
لا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ 􀀀 ا فَ 􀀀 فَإِنْ طَلَّقَه » : استفاده میشود و طلاق سوم از این جمله که میفرماید « انِ 􀀀 قُ مَرَّت 􀀀 اَلطَّلا » که دو طلاق از جمله
اگر براي بار سوم طلاق داد دیگر براي او حلال نیست تا وقتی که شوهر دیگر با او ازدواج کند.) در ) « حَتّ تَنْکِ حَ زَوْجاً غَیْرَهُ
ی􀀀
این صورت اگر شوهر دوم باز او را طلاق داد و عدة او سپري شد شوهر اول
ص : 11
میتواند مجدداً او را عقد نماید.
استفاده میشود اما سوم طلاق از کجا بدست میآید؟ « انِ 􀀀 لاقُ مَرَّت 􀀀 اَلطَّ » نقل شده که از پیامبر اکرم سؤال کردند که دو طلاق از
ا ...-این قسمت درباره ثابت قیس بن شماس و 􀀀 خاف 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
«. سانٍ 􀀀 ساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْ 􀀀 فَإِمْ » حضرت فرمود از جمله
همسرش جمیله نازل گشت که ثابت او را دوست میداشت ولی جمیله ثابت را نمی خواست و با او دشمنی میکرد رسول اکرم
به آن زن فرمود:آیا باغستان ثابت را(که مهریه جمیله بود) باو رد میکنی جمیله گفت بلی زیادتر هم باو میدهم فرمود نه،همان
باغستان او را بوي رد کن سپس فرمود اي ثابت آنچه باو داده اي بگیر و طلاقش بده ثابت هم باغ را گرفته و جمیله را بطلاق
خلع طلاق داد و این اولین طلاق خلع بود که در اسلام واقع شد.
(طلاق خلع همین است که مرد زن را بخواهد ولی زن شوهر را نخواهد و مالی باو ببخشد که او را طلاق دهد و این نوع طلاق
گویند). « خلع » را
تفسیر:
در اینجا خداوند عدد طلاق را بیان میکند که طلاقی که در آن رجوع امکان دارد دو طلاق است.
در معناي این آیه دو قول گفته شده است:
است و طلاق سنت عبارتست از اینکه اگر مرد بخواهد همسر خویش را طلاق دهد در وقت پاکی که « سنت » -1 این بیان طلاق
با او عمل جنسی انجام نداده است او را یک مرتبه طلاق دهد و صبر کند تا از عده خارج شده یا پس از عادت دوباره پاك
گردد و پس از رجوع براي بار دوم او را طلاق دهد(ابن عباس-مجاهد) 2-در اینجا عدد طلاقهایی که موجب جدایی و
آنهایی که سبب جدایی نمیگردد بیان میشود و آیه شریفه میرساند که پس از دو طلاق که طلاق سوم باشد جدایی حاصل
میگردد و اگر چه آیه بصورت خبر است ولی معناي آن امر است یعنی باید دو مرتبه طلاق دهید.
ص : 12
« ساكٌ بِمَعْرُوفٍ 􀀀 فَإِمْ »
یعنی بعد از دو طلاق اگر باز هم رجوع کرد او را به نیکی نگاهدارد و بطور صحیح و پسندیده با او رفتار نماید نه اینکه
منظورش از رجوع ضرر زدن به او باشد.
« سانٍ 􀀀 أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْ »
یا او را به نیکی رها کردن.در معناي این جمله دو وجه گفته شده است:
-1 مراد طلاق سوم است.
-2 مقصود اینست که زنی را که طلاق داده شده و در عده است بحال خود واگذارند تا در اثر پایان یافتن عده جدایی حاصل
شود(سدي-ضحاك)و این معنا از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام نقل شده است.
«... لا یَحِلُّ لَکُمْ 􀀀 وَ »
خطاب به شوهران است که براي شما حلال و مشروع نیست که در موقع طلاق بزور از آنچه بزنان داده اید بازگیرید و خداوند
این حکم را درباره طلاق خلع استثناء زده میفرماید:
اللّ
􀀀
ما حُدُودَ هِ 􀀀 أَلاّ یُقِی
􀀀
ا 􀀀 خاف 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
،مگر اینکه در اثر عداوت و بغض به یکدیگر گمان قوي داشته باشند که بحدود و احکام خدا عمل نمیکنند.
ابن عباس میگوید مراد اینست که اگر از زن روي بی علاقگی به شوهر نشوز و نافرمانی ظاهر شود و ابو عبیده میگوید اگر زن
بشوهر خود بگوید من از جنابت تو غسل نمی کنم(کنایه از اینکه با تو حاضر بآمیزش نمیشوم)و اطاعت تو را نمینمایم و کسی
را بخوابگاه تو راه داده و بدون اجازه تو دیگري را بخود راه خواهم داد با چنین وضعی بر مرد حلال است که زن را طلاق
خلع داده و آنچه را از او بگیرد جایز می باشد.
خلاصه اگر شوهر بترسد که زن با ادامه همسري مرتکب گناه شود یا واجبی را ترك کند و در مواردي که باید زن شوهر را
دهد.از حسن نیز همین معنی نقل شده « خلع » اطاعت کند اطاعت ننماید در این صورت بر شوهر حلال است که زن را طلاق
است.
شعبی میگوید:مراد نشوز و سرپیچی زن و مرد هر دو نسبت بحقوق یکدیگر است.
ص : 13
« اللّ
􀀀
ما حُدُودَ هِ... 􀀀 أَلاّ یُقِی
􀀀
فَإِنْ خِفْتُمْ »
اگر گمان دارید که اصلاحی میان آنها پدید نمی آید باك و گناهی بر آنها نیست و این آیه فقط جواز گرفتن مال را میرساند
بر آن دو)آمده با اینکه این حکم درباره شوهر است دو احتمال داده شده است: )« علیهما » و در اینکه چرا ضمیر
-1 اگر ضمیر،فقط بمرد برگردد ممکن است گمان و توهم شود که زن اگر چه حق و اجازه پرداخت مال و طلاق گرفتن را
است. « علی بن عیسی » دارد ولی گناهکار است براي جلوگیري از این توهم ضمیر را بهر دو برگردانیده است.این گفتۀ
ماهی خود را ) « ما 􀀀 ا حُوتَهُ 􀀀 نَسِی » -2 مقصود از ضمیر فقط مرد است و زن را نیز براي مقارنت با مرد ذکر کرده است مانند آیه
فراموش کردند)(که فراموشی ماهی براي موسی نبوده ولی از نظر مقارنت با رفیقش بهر دو نسبت داده شده است)و مثلا آیه
از میان آن دو لؤلؤ و مرجان بیرون میآید)با اینکه آنها از میان نمک تنها بیرون میآید ولی براي ) « جانُ 􀀀 یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ »
مقارنت بهر دو نسبت داده شده است.
شیخ طوسی میفرماید:معناي دوم بمذهب ما(شیعه)مناسب تر است زیرا چیزي که سبب جواز طلاق خلع است اینست که گمان
شود زن بگناه میافتد. مؤلف میگوید:بعقیدة من امکان وقوع گناه از زن سبب براي اباحه طلاق خلع میباشد و این آیه(لا
جناح)مربوط به خود طلاق خلع است نه سبب آن بنا بر این،وجه دوم از نظر من صحیح نیست زیرا اینکه دو نفر بجاي یک نفر
ذکر شود از روش صحیح بدور است و همان احتمال اول صحیح می باشد.
فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ
(باکی نیست در مالی که زن میدهد).
در اینکه مقدار این مال چه اندازه باشد اقوالی گفته شده است:
-1 نزد ما(شیعه)اگر ناراحتی و بغضی از ناحیۀ زن باشد بر شوهر جایز است که مهریه اي که داده و زیادتر از آن را از زن بگیرد
ولی اگر ناراحتی از طرف هر دو باشد آنچه مرد می گیرد باید از مقدار مهري که داده است کمتر باشد.
ص : 14
اللّ عمر،رجاء بن حیات،ابراهیم و
􀀀
-2 جایز است در هر دو صورت مهریه و زیادتر از آن را بگیرد.این وجه از ابن عباس،عبد ه
مجاهد است.
-3 مرد فقط می تواند مهر را بگیرد.(در هر دو صورت از ربیع-عطا-زهري، شعبی و این معنا را از علی(علیه السلام)نیز نقل
کرده اند.
و طلاق خلعی که مال از طرف زن داده می شود بر سه قسم است:
-1 چون زن پیر یا زشت است از این رو شوهر او را اذیت می کند تا مالی به شوهر داده طلاق بگیرد.در این صورت بر مرد
طاراً 􀀀 داهُنَّ قِنْ 􀀀 کانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْ 􀀀 دالَ زَوْجٍ مَ 􀀀 وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْ » : جایز نیست که چیزي از زن بگیرد چنان که خداوند می فرماید
اگر قصد دارید زنی بجاي زنتان اختیار کنید و قنطاري هم باو داده اید نباید چیزي از آن را بگیرید. : « لا تَأْخُ ذُوا مِنْهُ شَیْئاً 􀀀 فَ
(قنطار بمعناي مال است و نیز واحد وزن می باشد).
-2 مرد زن خود را گناهکار و زشتکار می بیند لذا او را اذیت می کند تا زن طلاق گیرد و مالی بدهد در این صورت مال
گرفتن از زن جایز است چنان که میفرماید:
احِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ : 􀀀 إِلاّ أَنْ یَأْتِینَ بِف
􀀀
ا آتَیْتُمُوهُنَّ 􀀀 لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ م 􀀀 وَ »
(بر شما حلال نیست که بزنان سخت گیرید که قسمتی از مهري که به آنها داده اید بازگیرید مگر این که عمل زشتی از آنها
آشکار شود.) 3-هر دو بترسند که در اثر بد اخلاقی یا عدم قدرت مالی شوهر براي نفقه و مانند آن که باحکام و دستورهاي
خداوند عمل نکنند در این صورت براي هر کدام جایز است که چیزي بدهند و طلاق واقع شود.
« اللّ
􀀀
تِلْکَ حُدُودُ هِ »
نباید با مخالفت از آنها « ا􀀀 لا تَعْتَدُوه 􀀀 فَ» . اینها اوامر و نواهی و براهینی که(بیان شد)درباره خلع، طلاق،رجوع،عده،احکام خداست
آنان ) « الظّ
􀀀
ئِکَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 فَأُول » کسانی که با مخالفت از آنچه بیان شده تجاوز نمودند « اللّ
􀀀
وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُ دُودَ هِ » تجاوز کنید
« ا􀀀 فَإِنْ طَلَّقَه » یا « سانٍ 􀀀 تَسْرِیحٌ بِإِحْ » طلاق دو مرتبه است و مرتبه سوم را هم با جمله »: ستمکارند).از آنجا که در آیۀ فوق فرمود
بیان کرده دانشمندان
ص : 15
ما(شیعه)به این آیه استدلال کرده می گویند سه طلاق به یک لفظ واقع نمی شود و اگر چنین کند و با یک لفظ سه طلاق
دهد هیچ طلاقی واقع نمی شود(نه اول و نه دوم و نه سوم).
چنان که در(لعان)چهار مرتبه شهادت واجب است و اگر کسی هر چهار را بیک لفظ بگوید لعان شرعی واقع نشده و حکم آن
بار نمی گردد و مثل رمی جمره که باید هفت سنگ را در هفت بار بزند که اگر همه را یک جا بزند کافی نیست و این مطلب
اتفاقی است و همچنین در طلاق هم اگر سه طلاق را بیک لفظ بدهد بی فایده است.
ص : 16
[ [سوره البقره ( 2): آیه 230
اشاره
اَللّ وَ تِلْکَ
􀀀
ما حُ دُودَ هِ 􀀀 ظَنّ أَنْ یُقِی
ا􀀀 إِن ا 􀀀 راجَع 􀀀 ما أَنْ یَتَ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 لا جُن 􀀀 ا فَ 􀀀 حَتّ تَنْکِ حَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَه
ی􀀀 ب فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ عَْدُ 􀀀 ا 􀀀 فَإِنْ طَلَّقَه
( ا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ( 230 􀀀 اَللّ یُبَیِّنُه
􀀀
حُدُودُ هِ
(1)
ترجمه:
و اگر براي بار سوم همسرش را طلاق داد دیگر براي او حلال نیست تا این که زن با شوهر دیگر ازدواج کند و اگر شوهر دوم
او را طلاق داد باکی نیست که بهم باز گردند در صورتی که بدانند که حدود الهی را عمل خواهند کرد.اینها حدود الهی
است که براي دانایان بیان می کند.
ص : 17
1) -سوره بقره آیه 230 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیۀ 230
اشاره
شأن نزول:
نزد رسول اکرم ص آمده عرض کرد من همسر « رفاعه بن وهب قرظی » زهري از عروه و او از عایشه نقل میکند که گفت زن
رفاعه بودم مرا طلاق داد و عده طلاق من گذشت پس از آن با عبد الرحمن بن زبیر ازدواج کردم و او پیش از آنکه با من
آمیزش کند مرا طلاق داد آیا میشود که به پسر عم خود برگردم؟پیغمبر اکرم ت بسم نموده فرمود در نظر داري که برفاعه
بازگردي،نه،جائز نیست مگر اینکه ازدواج با شوهر دیگري کنی که با او آمیزش نمایی و در این صورت اگر او طلاق داد
میتوانی برفاعه برگردي.
تفسیر:
یعنی اگر او را بطلاق سوم طلاق داد چنانچه از امام « ا 􀀀 فَإِنْ طَلَّقَه » در اینجا خداوند حکم طلاق سوم را بیان کرده میفرماید
محمد باقر(ع)این معنی نقل شده و سدي و ضحاك نیز همین مطلب را گفته اند.
به طلاق معنا شود. « تسریح » و این بیان بنا بر این عقیده است که لفظ « سانٍ 􀀀 أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْ » مجاهد میگوید:این آیه تفسیر جمله
« حَتّ تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ
ی􀀀 ب فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ عَْدُ 􀀀 »
یعنی زنی که باین ترتیب سه طلاق داده شده بر شوهر او حلال نیست که او را بعقد خود درآورد مگر اینکه با مرد دیگري
ازدواج کند و عمل آمیزشی انجام دهد.
در اینکه لازم بودن عقد و آمیزش از قرآن و یا احادیث استفاده شده دو قول است:
-1 لزوم اصل عقد مرد دیگر از قرآن(آیه مورد بحث)ثابت میشود ولی لزوم آمیزش از سنت و روایات(جبائی).
بر هر دو معنا اطلاق « نکاح » -2 هر دو مطلب از قرآن استفاده میشود زیرا لفظ
ص : 18
میشود و این جمله مثل اینست که گفته باشد حلال نیست تا مرد دیگري با او ازدواج کند و عمل جنسی انجام دهد.
از آن گذشته عقد ازدواج از کلمه(زوجاً غیره)و عمل آمیزشی از جمله(حتی تنکح)استفاده میشود.
و حکمت اینکه خداوند چنین مطلبی را براي جواز ازدواج مجدد با شوهر اول واجب کرده اینست که از ازدیاد طلاق و بازیچه
شدن آن جلوگیري شود چون میداند که بر مرد،مشکل است که زنش با مرد دیگري هم بستر شود.
احَ􀀀 جُن 􀀀 فَلا » ابو مسلم میگوید:این جمله از آیه،از کنایات فصیح و شگفت انگیز قرآن است یعنی اگر شوهر دوم طلاقش داد
باکی نیست که بهم بازگردند در اینجا جواز رجوع با جمله(لا جناح)بیان شده است. « ا􀀀 راجَع 􀀀 ما أَنْ یَتَ 􀀀 عَلَیْهِ
عقد جدیدي میان زن و شوهر نخستین واقع شده و بحالت اولیه خویش برگردند (البته پس از تمام شدن عده شوهر دوم).
« ظَنّ
ا􀀀 إِن »ْ
که در اثر « اللّ
􀀀
ما حُ دُودَ هِ 􀀀 أَنْ یُقِی » -اگر امید دارند.بعضی گفته اند اگر یقین دارند.برخی گفته اند اگر باور دارند
اشاره به احکامی است که در ازدواج و طلاق « تِلْکَ » معاشرت،باحکام خدا عمل کرده و میان آنها اصلاح خواهد شد و کلمۀ
که براي مردم دانا بیان میکند. - « ا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 􀀀 یُبَیِّنُه » ، اینها اوامر و نواهی خداست « اللّ
􀀀
حُدُودَ هِ » ، و رجوع بیان کرده است
علت اینکه دانایان را نام برده،اینست که تنها علما و دانایان هستند که احکام خدا را فهمیده و بدان عمل میکنند و در حقیقت
دیگران مورد توجه نیستند.
و ممکن است جهتش احترام و توجهی باشد بدانشمندان مثل اینکه جبرئیل و میکائیل را از میان فرشتگان برگزید و نام میبرد.
از این آیه استفاده میشود که اگر شوهر،زن خود را تا سه مرتبه طلاق داد با شرائطی بشوهر اول حلال میشود از اینقرار:
-1 مرد دیگري با او ازدواج کند.
ص : 19
-2 شوهر با وي بصورت معمولی نزدیک گردد.
-3 با عقد صحیح و دائمی با او ازدواج کرده باشد.
-4 شوهر دوم بالغ باشد.
-5 پس از طلاق شوهر دوم و تمام شدن عده باشد.
میگویند)نیز سه قول است: « محلل » و در کیفیت محلل(بشوهر دوم اصطلاحاً
-1 اگر منظور از ازدواج بشوهر دوم تنها حلال شدن ازدواج بشوهر اول باشد این عقد باطل است و ازدواج با شوهر اول هم
چنان به حرمت خود باقی است.این عقیده از مالک،اوزاعی،ثوري و ابن یوسف است.
یعنی خدا محلل و آنکه براي او حلال میشود لعنت کند. « لعن المحلل و المحلل له »: دلیل این دسته،روایت
-2 اگر در عقد شرط نکند حلیت براي شوهر اول را عقد صحیح است ولی اگر شرط کند شافعی میگوید چون شرط،فاسد
است عقد هم فاسد میشود ولی ابو حنیفه معتقد است که شرط،فاسد است ولی عقد صحیح می باشد و مذهب اهل عراق نیز
همین است.
لا تَحِلُّ لَهُ مِنْ 􀀀 فَ» محمد معتقد است در این فرض عقد نکاح صحیح است ولی بشوهر اول حلال نمیگردد.ضمناً اینکه میفرماید
دلیل است که این ازدواج دوم بدون اجازه ولی هم جائز است زیرا نسبت ازدواج بخود زن داده « حَتّ تَنْکِ حَ زَوْجاً غَیْرَهُ
ی􀀀 ب عَْدُ
شده است نه بولی.
ص : 20
[ [سوره البقره ( 2): آیه 231
اشاره
ذلِکَ فَقَدْ 􀀀 راراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ 􀀀 لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِ 􀀀 ساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ 􀀀 ذا طَلَّقْتُمُ اَلنِّ 􀀀 وَ إِ
اَللّ وَ
􀀀
ابِ وَ اَلْحِکْمَهِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 ا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلْکِت 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمْ وَ م
􀀀
اَللّ هُزُواً وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 لا تَتَّخِ ذُوا آی 􀀀 ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ
( اَللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 231
􀀀
اِعْلَمُوا أَنَّ هَ
(1)
ترجمه:
و چون زنان را طلاق دادید و بمدت خویش رسیدند بشایستگی نگاهشان دارید یا بشایستگی رها کنید و براي ضرر زدن
نگاهشان مدارید که ستم کنید که هر که چنین کند بخود ستم کرده است.آیات خدا را بمسخره نگیرید و بیاد آورید نعمت
خدا را بر خود با این کتاب و حکمت که بر شما نازل کرده و بوسیله آن پندتان میدهد.از خدا بترسید و بدانید که خدا بهمه
چیز دانا است.
ص : 21
1) -سوره بقره آیۀ 231 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 231
اشاره
شرح لغات:
اجل-پایان مدت و آخر کار.
.« منکر » معروف-نیکی و حق که عقل و شرع مردم را بدان دعوت میکنند در مقابل
تفسیر:
در این قسمت احکام بعد از طلاق بیان شده است که وقتی زنان را طلاق دادید (این خطاب بشوهران است)و رسیدند بمدتشان
و رسیدن و بلوغ در اینجا بمعناي نزدیک شدن است یعنی وقتی نزدیک پایان عده شد.
« فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ »
یا زنان طلاق داده شده را نگاه دارید(یعنی رجوع کنید)البته بآن صورت که خداوند قرار داده است از دادن نفقه و خوش
اخلاقی و مانند آن.
« أَوْ سَرِّحُوهُنَّ »
یا آنها را رها و ترك کنید تا عده آنها کاملا پایان یابد و در آن وقت خود اختیاردار خویش خواهند بود.
« راراً 􀀀 لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِ 􀀀 وَ »
آنها را بخاطر ضرر زدن نگاه مدارید که عده آنها را طولانی کنید و یا سختگیري در دادن نفقه نمائید.
« لِتَعْتَدُوا »
که هر کس چنین کند بخود ظلم کرده و خود را در معرض عذاب « ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ 􀀀 وَ مَنْ یَفْعَلْ » تا بآنان ستم و ظلم کنید
الهی قرار داده است.
« اللّ هُزُواً
􀀀
اتِ هِ 􀀀 لا تَتَّخِذُوا آی 􀀀 وَ »
و بیاد آورید نعمت خدا را بر خودتان « اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ هِ » یعنی اوامر و نواهی و احکام الهی را سبک و بی ارج مدارید
در آنچه بر شما از همسران و اموال حلال کرده است و در آنچه از حلال و حرام براي شما بیان نموده است.
ص : 22
« ابِ􀀀 ا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِت 􀀀 وَ م »
یعنی علومی را که کتاب بر آنها دلالت دارد و احکام و قوانینی را که بیان نموده است.
« یَعِظُکُمْ بِهِ »
شما را پند میدهد تا پند گرفته و با عمل کردن به اوامر و ترك محرمات الهی پاداش ببرید.
« اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ »
و از معصیت خدا که سبب کیفر میگردد بپرهیزید و بعضی گفته اند یعنی بپرهیزید از عذاب خدا به اینکه پرهیز کنید از
نافرمانی خدا.
« اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
􀀀
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ »
و بدانید که خداوند بهر چیز از اعمال شما و غیر آنها دانا است.
ص : 23
[ [سوره البقره ( 2): آیه 232
اشاره
کانَ مِنْکُمْ 􀀀 ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ 􀀀 راضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 ذا تَ 􀀀 اجَهُنَّ إِ 􀀀 تَعْضُ لُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْو 􀀀 ساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا 􀀀 ذا طَلَّقْتُمُ اَلنِّ 􀀀 وَ إِ
( لا تَعْلَمُونَ ( 232 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ
􀀀
ی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ هُ 􀀀 ذلِکُمْ أَزْک 􀀀 بِاللّ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ
􀀀
یُؤْمِنُ هِ
(1)
ترجمه:
وقتی زنان را طلاق دادید و بمدت خویش رسیدند نباید که آنها را از شوهر کردن منع کنید اگر بشایستگی بهمدیگر رضایت
داده اند.هر که از شما بخدا و روز دیگر ایمان دارد از این،پند می گیرد.این براي شما خوب تر است و پاکیزه تر،خدا میداند و
شما نمی دانید.
ص : 24
1) -سوره بقره آیه 232 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 232
اشاره
شرح لغات:
بمعناي حبس و گفته اند بمعناي منع و بعضی گفته اند که از تنگی و شدت « عضل » فلا تعضلوا-مانع نشوید یا حبس نکنید.از
میگویند. « معضل و معضله » گرفته شده است.و بهمین مناسبت به کار مشکل و پیچیده
شأن نزول:
برگردد زیرا « عاصم بن عدي » را مانع میشد از اینکه به شوهر اولش « جملاء » این آیه درباره معقل بن یسار نازل شد که خواهرش
عاصم او را طلاق داده و عده اش پایان یافته بود ولی میخواست مجدداً او را بعقد خویش درآورد ولی معقل مانع میشد از این
جهت آیۀ کریمه در رد معقل نازل شد.این عقیده از حسن-قتاده و جمعی است.
اللّ انصاري دختر عموي خودش را منع میکرد که با کسی ازدواج نماید لذا آیۀ فوق درباره او
􀀀
بعضی گفته اند که جابر بن عبد ه
نازل شد.
ولی این دو نقل بنا بر مذهب ما(شیعه)درست نیست زیرا بعقیده ما براي برادر و پسر عمو ولایتی نیست تا اینکه منع آنها اثري
داشته باشد.
بهتر اینست که گفته شود آیه درباره مردانی است که زنان خود را طلاق داده اند که ظاهر آیه هم همین است و معنایش
اینست هنگامی که نزدیک است عده زنان پایان یابد بآنها رجوع نکنید تا مانع ازدواج آنها شوید و از این راه بآنها آزار
را بمعناي حائل شدن گرفته و گفته شود که بین زنان و « عضل » رسانید زیرا آزار و اذیت روا و جائز نیست و ممکن است کلمه
ازدواج حائل و مانع نشوید و آنها را به جبر و زور از ازدواج جلوگیري ننمائید بنا بر این،منظور اجازه ندادن نیست که فقط
درباره ولی باشد.
ص : 25
تفسیر:
« ساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ 􀀀 ذا طَلَّقْتُمُ النِّ 􀀀 وَ إِ »
آنها را منع نکنید).در معناي این جمله اقوالی گفته شده است از ) « لا تَعْضُلُوهُنَّ 􀀀 فَ» وقتی زنان را طلاق دادید و عدة آنها سرآمد
این قرار:
-1 از روي ستم آنان را از ازدواج جلوگیري ننمائید.
-2 مراد رها نمودن و آزاد گذاردن آنها است(یعنی آنها را آزاد بگذارید.) 3-خطاب به اولیاء زنان است که از ازدواج آنها
جلوگیري نکنند.
-4 خطاب به شوهرانی است که زنان خود را طلاق داده اند ولی براي این که آنها شوهر نکنند طلاقشان را اظهار نمی کنند و
خلاصه نه مانند شوهران با آنها رفتار میکنند و نه مانند زنان طلاق داده شده آنها را رها می نمایند و یا این که منظورشان از
این کار آن است که عده بر زنان طول بکشد.
« اجَهُنَّ 􀀀 أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْو »
یعنی با کسانی که می خواهند شوهرشان باشند ازدواج نمایند.بعضی گفته اند مراد ازدواج با کسانی است که در پیش
شوهرانشان بوده اند.
« راضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 ذا تَ 􀀀إِ»
(اگر به شایستگی بهمدیگر رضایت داده اند)و چیزهایی که معمولا زشت و از نظر اخلاق و عقل،نقص و ناپسند است در میان
آنها نباشد.
سدي میگوید:یعنی در صورتی که زن و شوهر با ازدواج صحیح با هم رضایت پیدا کنند.و عده اي نیز گفته اند:یعنی وقتی که
این اوامر و نواهی که گفته شد. « ذلِکَ􀀀» کم باشد یا زیاد با هم توافق و رضایت حاصل نمایند « مهریه » آنها را
« بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
􀀀
کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ هِ 􀀀 یُوعَظُ بِهِ مَنْ »
(کسانی که ایمان به روز دیگر دارند پند می گیرند.) جهت این که مؤمنان را ذکر کرده این است که آنان هستند که از این
احکام، بهره می برند و براي آن است که افراد کافر وقتی پند می گیرند که خدا را قبول کرده
ص : 26
و اعتراف به او نموده باشند.
« ی لَکُمْ 􀀀 ذلِکُمْ أَزْک 􀀀»
و براي پاکی « وَ أَطْهَرُ » یعنی آنچه ذکر شد براي این که شما را پاکیزه کند بهتر و برتر و با بابرکت تر و سزاوارتر می باشد
دلهاي شما از قصد سوء مؤثرتر است.در صورت ممانعت از ازدواج ممکن است در اثر علاقه اي که زن به آن مرد دارد،رفته
اللّ
􀀀
وَ هُ » رفته آنها را به انجام محرمات و کارهاي زشت وادار نماید.و بعضی گفته اند یعنی براي پاکی شما از گناه بهتر است
ولی شما نمیدانید(مگر این که خداوند شما را آگاه نماید.) و کسی نمی « لا تَعْلَمُونَ 􀀀 وَ أَنْتُمْ » و خدا میداند مصالح شما را « یَعْلَمُ
جایز و صحیح نیست زیرا ما بیان کردیم که منظور از « ولی » تواند به این آیه استدلال کند بر این که ازدواج بدون اجازه
عضل،منع نمودن است و وقتی گفتیم که این آیه خطاب به شوهران است دیگر جایی براي چنین استدلالی باقی نخواهد ماند و
صحبتی در « ولی » این معنا(از سائر معانی)بهتر است.در آیات پیش سخن دربارة مردهایی بود که زنانشان را طلاق میدهند و از
کار نبود(که این آیه نیز مربوط بحکم او باشد).
ص : 27
[ [سوره البقره ( 2): آیه 233
اشاره
لا تُکَلَّفُ 􀀀 ضاعَهَ وَ عَلَی اَلْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 ادَ أَنْ یُتِمَّ اَلرَّ 􀀀 کامِلَیْنِ لِمَنْ أَر 􀀀 لادَهُنَّ حَوْلَیْنِ 􀀀 داتُ یُرْضِ عْنَ أَوْ 􀀀 والِ 􀀀 وَ اَلْ
لا􀀀 شاوُرٍ فَ 􀀀 ما وَ تَ 􀀀 راضٍ مِنْهُ 􀀀 صالًا عَنْ تَ 􀀀 دا فِ 􀀀ا􀀀 ذلِکَ فَإِنْ أَر 􀀀 وارِثِ مِثْلُ 􀀀 لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی اَلْ 􀀀 ا وَ 􀀀 الِدَهٌ بِوَلَدِه 􀀀 لا تُضَارَّ و 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
نَفْسٌ
ما􀀀 اَللّ بِ
􀀀
اَللّ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ هَ
􀀀
ا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 ذا سَلَّمْتُمْ م 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِ 􀀀 لا جُن 􀀀 لادَکُمْ فَ 􀀀 ما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِ عُوا أَوْ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 جُن
( تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 233
(1)
ترجمه:
مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند براي کسی که بخواهد شیر دادن را کامل نماید و بعهدة صاحب فرزند است
که خوراك و لباس مادر را بحد متعارف بدهد هیچکس را تکلیف جز به اندازة توانایی اش نکنند نباید مادر در نگاهداري
فرزند زیان بیند و نه صاحب فرزند بسبب فرزندش.و بر وارث است نیز مثل این(اگر پدر نبود وارث باید در نگهداري او قیام
کند)و هر گاه زن و شوهر برضایت و مشورت هم شیر گرفتن فرزند را بخواهند گناهی بر آنها نیست و اگر خواستید براي
فرزندان خود دایه بگیرید اگر مزدي را که در نظر می گیرید بشایستگی بدهید گناهی بر شما نیست از خدا بترسید و بدانید که
خدا از کردار شما آگاه است.
ص : 28
1) -سورة بقره آیۀ 233 جزء 2 سورة 2 -1
بیان آیه 233
اشاره
شرح لغات:
یرضعن:شیر میدهند:از مصدر(رضع)بمعنی مکیدن پستان براي نوشیدن شیر یا هنگام نوشیدن شیر.
ارضعت المرأه:یعنی زن شیر داد.و مرضعه:یعنی زن شیر دهنده(دایه).
مرضع:صاحب شیر.
حولین:دو سال،مفردش:حول.
حول:در اصل بمعنی انقلاب و دگرگون شدن است(حال الشیء عما کان علیه) یعنی شیء از حالت سابق خود دگرگون شد.
استحاله در کلام نیز از همین معنی است:چون از درستی دگرگون می شود.
گویند حول مأخوذ از انتقال است(یعنی جابجا شدن)از تحول عن المکان یعنی از این مکان بجاي دیگر منتقل شد.
کسوت:پوشش،مصدر بمعنی پوشیدن لباس و نیز بمعناي خود لباس هم آمده.
لا تکلف:تکلیف نمیشود.تکلیف الزام و وارد کردن به کاري سخت و مشکل است و اصل تکلیف از کلف بمعنی(ظاهر شدن
اثر می باشد)و بنا بر این تکلیف را از این رو تکلیف می گویند که انسان را ملزم می کند بچیزي و کاري که اثر آن در وي
ظاهر می شود.
تکلف:تحمل است.
وسع:طاقت و توانایی مأخوذ است از وسعت راه که امکان رسیدن بهدف در آن هست چنان که اگر راه تنگ باشد امکان
پیمودن و رسیدن بهدف نیست.
فصال:باز گرفتن از شیر.از اینرو به بازگرفتن از شیر فصال گویند که کودك را از پستان مادر جدا می کنند و بغذاي دیگر
معتاد می سازند.
ص : 29
فصیله یک مرد:فرزندان پدر اوست به اینجهت که از یک اصل و ریشه(یعنی پدرش)جدا شده اند.
فصل:افتراق و جدایی تشاور:مشورت کردن مأخوذ از شور.
مشوره:گرفتن و بیرون آوردن رأي مستشار.
اشاره:با انگشت نشان دادن.
مشیره:انگشت سبابه را گویند چون معمولا با آن نشان می دهند.
شاره:هیئت و لباس نیکو(زیرا بواسطۀ حسن و زیبایی مورد اشارة مردم است)
تفسیر:
پس از آن که خداوند حکم طلاق را بیان کرد بدنبال آن احکام کودکان را در حال شیرخوارگی و تربیت آنها و آنچه در
فرزندان خود را شیر می ) « دَهُنَّ 􀀀 یُرْضِ عْنَ أَوْلا » مادران « داتُ 􀀀 والِ 􀀀 وَ الْ » مورد پوشش و نفقه آنان واجب است شرح می دهد
دهند)اگر چه این آیه بصورت جمله خبریه گفته شد ولی منظور از آن امر می باشد یعنی باید فرزندان خود را شیر بدهند مثل
1)(زنان طلاق داده شده انتظار می کشند یعنی باید انتظار بکشند). ) « یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ » : این که در جاي دیگر می فرماید
و این اندازه از تصرف در کلام جایز است و اشکال آن نیز رفع می گردد.چه اگر جملۀ خبریه بمعناي خودش باشد امکان
دروغ میرود چه ممکن است دوران شیر دادن زیادتر یا کمتر از دو سال گردد(ولی اگر بمعناي امر باشد بی اشکال خواهد
بود).
یعنی بدو درهم قناعت کن)و بعضی گفته اند خبر بمعناي امر است و تقدیر )« دو درهم تو را کافی است » و مثال دیگر این که
و این « مادران فرزندان خود را به استناد حکمی که خدا بر بندگان خود واجب کرده است دو سال شیر میدهند » آن چنین است
جمله حذف شده و عبارت بر آن دلالت می کند.
و این امر وجوبی نیست بلکه استحبابی است یعنی مادران به شیر دادن فرزند
ص : 30
1) -آیه 228 از سورة بقره -1
1)(اگر از شیر دادن در ) « ي􀀀 اسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْر 􀀀 وَ إِنْ تَع » خود از دیگران سزاوارترند دلیل آن اینست که جاي دیگر میفرماید
کامِلَیْنِ) دو سال 􀀀 سختی قرار گرفتید پس از دیگري بخواهید او را شیر دهد)سپس مدت شیر دادن را بیان می نماید: (حَوْلَیْنِ
را آورده با این که دو سال این معنا را میرساند اینست که گاهی به کمتر از « تمام »( تمام که 24 ماه است و جهت این که(کاملین
دو سال هم دو سال گفته می شود مثل این که گفته می شود من یک ماه راه رفتم یا این که نزد فلان شخص یک سال ماندم
و منظورش تقریباً یک ماه یا تقریباً یک سال است از این رو(کاملین)را آورده که معلوم شود منظورش دو سال تمام و واقعی
است.
و این جمله در مقام بیان دو جهت است یکی مستحبّ و دیگري واجب.اما مستحبّ اینست که دو سال تمام شیر داده شود و
واجب آن اینست که شیر دهنده فقط مزد دو سال شیر دادن را طلب دارد و اگر زیادتر شیر داد اجرتی طلب کار نیست.و
اختلاف شده که آیا همۀ کودکان دو سال شیر طلب دارند یا بعضی از آنها.ابن عباس می گوید:دو سال براي فرزندانی است
که شش ماهه متولد شده اند و اگر هفت ماهه متولد شدند 23 ماه شیر طلب دارند و اگر نه ماهه بدنیا آمدند 21 ماه شیر می
خواهند منظور اینست که مجموع دوران بارداري و شیر دادن 30 ماه گردد.و دانشمندان ما(شیعه)نیز همین نحو می گویند چه
فرموده اند اگر از 21 ماه کمتر بکودك شیر داده شود به او ستم شده است.
و ثوري و جمعی دیگر می گویند اگر میان پدر و مادر اختلافی واقع شد باید شیر کودك دو سال باشد و کم و زیاد نگردد.
و نزد ما(شیعه)شیر دادن زیادتر از دو سال از نظر احکام رضاع و آوردن حرمت، حکمی و اثري ندارد.
ابن عباس و ابن مسعود نیز همین را گفته اند و بیشتر از دانشمندان می گویند:
منظور از آیه در دو سال شیر دادن اینست حرمتهایی که از نظر شیر دادن پدید می آید
ص : 31
1) -آیه 6 از سوره طلاق -1
در صورتی است که شیر خوردن کودك در دو سالگی او باشد و اگر بعد از آن باشد حرمتی نمی آید.
« ضاعَهَ 􀀀 ادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّ 􀀀 لِمَنْ أَر »
(آنچه بیان شد مدت شیر دادن است براي کسی که قصد دارد مدت شیر دادن واجب را تمام نماید)و از آنجا که شیر دادن را
مشروط بخواست و اراده مادر و پدر کرده است معلوم می شود بر مادر واجب نیست که کودك خود را شیر بدهد چنان که
قتاده و ربیع می گویند:خداوند .« اگر در سختی قرار گرفتید از دیگري بخواهید که او را شیر دهد » در جاي دیگر می فرماید
اجازة کمتر را داده است یعنی « ضاعَهَ 􀀀 ادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّ 􀀀 لِمَنْ أَر » نخست بر مادران شیر دادن در دو سال را واجب نمود سپس با جملۀ
حد اکثر شیر دادن دو سال است و کمترش دیگر حدي ندارد بلکه بسته بوضع و مصلحت کودك است که چه اندازه لازم
داشته باشد.
« وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ »
و بر پدر کودك لازم است که در ایام شیر دادن طفل خوراك و لباس مادر او را بدهد و این حکم مربوط به زنانی است که
یعنی بمقدار : « بِالْمَعْرُوفِ » (. طلاق داده شده اند و آنان کودك شوهران خود را شیر میدهند(ثوري-ضحاك-و بیشتر مفسرین
توانایی خود باید آنچه را گفته شد بدهد زیرا خداوند در حال فقر و یا ثروت بحال بندگان دانا است و خداوند حق تربیت را
براي مادر و مخارج زن را حتی المقدور بعهدة پدر قرار داده است.
و منظور از نفقه در اینجا نفقه زنان نیست چه این نفقه را در برابر شیر دادن واجب کرده است ولی نفقه زنان بسبب ازدواج
لازم می گردد.اگر چه بعضی از مفسرین هم گفته اند:مقصود از نفقه در اینجا همان نفقه زنان است.
« ا􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ 􀀀»
:هیچکس جز بمقدار توانایی اش تکلیف نمی شود.
« ا􀀀 الِدَهٌ بِوَلَدِه 􀀀 لا تُضَارَّ و 􀀀»
:نباید مادر بخاطر غضب به پدر کودك فرزندش را شیر ندهد چه ضرر آن بکودك می خورد و مادر از زن دیگر بفرزند خود
مهربانتر است.
ص : 32
« لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ 􀀀 وَ »
:و پدر نیز بخاطر ضرر زدن بمادر کودك نباید او را از مادرش بگیرد چه ضرر این کار بکودك خواهد خورد.
در اینجا بمعناي همان ضرر زدن است یعنی نباید پدر و مادر بکودك ضرر بزنند و با این که ضرر از یک « مضاره » بنا بر این
طرف است ولی استعمال لفظ مضاره بجاي اضرار (که براي ضرر طرفین است)براي مبالغه است یعنی چون زیاد،ضرر بکودك
میخورد مانند این است که ضرر از دو نفر صورت گرفته است و بعضی گفته اند:ضرر به پدر(نیز) برمی گردد.و در حقیقت
مثل این است که بگوید نباید پدر با ترك نفقه زن یا گرفتن کودك از او و بدیگري دادن و مادر با ترك شیر دادن بطفل
ضرر بزند بنا بر این ضرر از طرفین است.
زیادي است و معناي آن جمله این است که نه مادر فرزند را ضرر بزند و نه پدر و بعضی گفته اند:یعنی نباید « بولده » در « باء » و
در)بیان شده بود،نیز از نظر معنا درست بود و از امام محمد )« فی » مادر بسبب کودك بشوهرش ضرر بزند و چنانچه با کلمۀ
باقر(ع)و امام جعفر صادق(ع)نقل شده که فرمودند:مراد از ضرر نزدن مادر این است که نباید بخاطر ترس از باردار شدن زن و
ضرر به کودك شیرخوار مرد از آمیزش با زن خودداري کند و باو ضرر بزند.
لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ) 􀀀 (وَ
یعنی نباید زن خود را براي ترس از باردار شدن از شوهر منع کند و به این سبب به شوهر ضرر بزند.
و بعضی نیز گفته اند:منظور از ضرر نزند این است که اگر زن مایل است بچه را شیر دهد و مانند دیگران اجرت بگیرد در این
یعنی در صورتی که « لا مَوْلُودٌ لَهُ 􀀀 وَ » بسبب ولدها است « بولدها » صورت نباید بچه را گرفته و به دیگري بدهد بنا بر این معناي
شوهر براي شیر دادن زن مانند دیگران به او مزد میدهد نباید مادر از شیر دادن کودکش خودداري کند و اگر چنین کاري
کرد پدر،زن دیگري را براي شیر دادن کودك خود اختیار می کند و مادر نباید پدر را از دیدن فرزندش جلوگیري کند چه
این کار ضرر به پدر خواهد بود.
ص : 33
بولده)بمعناي سبب است یعنی بسبب فرزندش و از آنجا که میان این معناها منافاتی نیست بهتر آن است که بر تمام آنها )« با »
حمل شود.
« وارِثِ 􀀀 وَ عَلَی الْ »
گوید « قبیصه بن ذویب » و به وارث فرزند است(از حسن-قتاده-سدي)و آن کسی است که اگر فرزند بمیرد از او ارث می برد و
یعنی بر وارث نیز همان چیزهایی که بر پدر واجب « ذلِکَ􀀀 مِثْلُ » منظور،وارث پدر است ولی معناي اول بهتر و صحیح تر است
بود از دادن نفقه و شیر لازم است(حسن-قتاده)و بعضی گفته اند:یعنی بر وارث نیز لازم است که بفرزند ضرر نزند(ضحاك)و
آنچه نزد بیشتر دانشمندان فهمیده می شود اینست که مراد هر دو معنا است و با عمومیت آیه هم بهتر سازش دارد.
و در این که آیا نفقه بر همه ورثه واجب است یا به بعضی وجوهی گفته شده است:
-1 نفقه تنها بر وارثانی واجب است که صاحب سهم نیستند اما بر آنهایی که سهم دارند مانند مادر و برادر مادري واجب
نیست(عمر بن الخطاب-حسن) 2-بر وارث کودك واجب است اعم از زنان و یا مردان بمقدار سهمی که می برند (قتاده) 3-بر
آن وارثی واجب است که خویشاوند و محرم باشد مانند فرزند خواهر یا برادر نه خویشاوندي که نامحرم است مانند فرزند
عمو و عمه اگر چه وارث باشد (ابو حنیفه) 4-بر باقیماندگان از پدر و مادرش لازم است و این وجه در نزد ما شیعه صحیح
است و مذهب شافعی نیز همین است.
زیرا از نظر او به نفقه شیر دادن قیام نمیکند جز پدر و مادر.
و در روایات ما آمده است که بر وارث(هر کس که باشد)نفقه و خرج طفل لازم است و با ظاهر آیه این وجه سازگارتر است
و قول قتاده و احمد و اسحاق نیز همین است.
« صالًا 􀀀 دا فِ 􀀀ا􀀀 فَإِنْ أَر »
:اگر پدر و مادر تصمیم بگیرند که طفل را از شیر بازدارند قبل از دو سال بعقیده مجاهد و قتاده و همین وجه از حضرت ابی
اللّ (ع) نقل شده است
􀀀
عبد ه
ص : 34
و گفته شده است چه قبل از دو سال و چه پس از آن(از ابن عباس).
« ما􀀀 راضٍ مِنْهُ 􀀀 عَنْ تَ »
و اتفاق و مشورت آن دو و اینکه در آیه شرط مشورت و رضایت پدر شده بخاطر مصلحت « شاوُرٍ 􀀀 وَ تَ » با رضایت پدر و مادر
فرزند است زیرا مادر چیزهایی را درباره تربیت فرزند میداند که پدر نمیداند و اگر هر دو با هم مشورت و فکر نکنند به ضرر
فرزند تمام میشود.
« ما􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 لا جُن 􀀀 فَ»
یعنی حرج و اشکالی بر آن دو نخواهد بود وقتی فرزند را نگاهدارند اما اگر بر سر از شیر گرفتن فرزند پدر و مادر با هم
اگر خواستید)این خطاب به پدران است. ) « وَ إِنْ أَرَدْتُمْ » اختلاف کنند باید تا دو سال کامل شیر داده شود
« لادَکُمْ 􀀀 أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْ »
که براي فرزندانتان دایه بگیرید غیر از مادرانشان بعلت خودداري مادرانشان از شیر دادن یا بسبب آنچه در مادرانشان هست از
تمام شدن شیر و مانند آن.
« ا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 ذا سَلَّمْتُمْ م 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِ 􀀀 لا جُن 􀀀 فَ»
اشکالی بر شما نخواهد بود وقتی که بمادر اجره المثل مقداري که شیر داده بپردازید(مجاهد و سدي)یا وقتی که دایه گرفتن با
رضایت و اتفاق طرفین صورت گیرد(ابی شهاب)و ابن عباس نیز همین را گفته است.
از عطا نقل شده:یعنی در صورتی که مادر با رضایت پدر کودك را به دایه بدهد زیرا پدر ثروتمند است و قدرت دایه گرفتن
دارد.
ثوري گوید:وقتی اجرت و مزد زن شیر دهنده را دادید.
ابن جریح میگوید:وقتی اجرت مادر و دایه را دادید.
دادید)ضامن شدن است یعنی وقتی که ضامن و ملتزم به پرداخت شدید. )« آتیتم »: و معناي
در تجاوز از احکام الهی از عذاب خدا بترسید. « اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ » : پس از آن امر به تقوي میکند و می فرماید
« ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ 􀀀 اللّ بِ
􀀀
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ »
بدانید خداوند باعمال و رفتار شما دانا
ص : 35
ا (هیچکس جز باندازه وسع اش مکلف نمیشود)دلیل 􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
تُکَلَّفُ نَفْسٌ 􀀀 و بینا است و چیزي بر او پوشیده نیست و آیه لا
است بر فساد قول جبریها که میگویند تکلیف به آنچه توانایی اش نیست صحیح و نیکو است زیرا وقتی در مورد وسع
نداشتن،تکلیف نمیشود مسلماً در موردي که توانایی و قدرت تکلیف نخواهد شد زیرا در هر دو صورت راهی و وسیله اي
بانجام عمل مورد تکلیف نیست.
ص : 36
[ [سوره البقره ( 2): آیه 234
اشاره
ما فَعَلْنَ فِی 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی 􀀀 جُن 􀀀 ذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا 􀀀 اجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِ 􀀀 وَ اَلَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْو
( ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ( 234 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ هُ
(1)
ترجمه:
کسانی از شما که بمیرند و همسرانی بجا گذارند آن زنان باید چهار ماه و ده روز از ازدواج خودداري کنند و چون بمدت
خویش رسیدند(این مدت پایان یافت) گناهی بر شما نیست که آنان در حق خویش کاري شایسته نمایند(یعنی با دیگري
ازدواج نمایند)و خدا از آنچه میکنید آگاه است.
ص : 37
1) -سورة بقره آیۀ 234 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 234
اشاره
لغت:
نیز بهمین معنا است و این دو فعل که باصطلاح به صیغه مستقبل اند ماضی ندارند. « یدع » یذرون میگذارند،ترك میکنند و کلمه
فوري)است. )« عاجل » مدت دار) در مقابل کلمه )« آجل » اجلهن-مدت شان.اجل بمعناي پایان مدت است و کلمه
تفسیر:
پس از آنکه خداوند در آیات پیش مدت و عده زنان طلاق داده شده را بیان کرد اکنون مدت عده وفات را بیان مینماید:
« وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ »
و همسرانی از خود باقی میگذارند. « اجاً 􀀀 وَ یَذَرُونَ أَزْو » کسانی که از شما میمیرند
« یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً »
باید آن زنان از شوهر کردن چهار ماه و ده شبانه روز خودداري کنند.
این مدت عده وفات است که زن باید پس از مرگ شوهر نگاهدارد و در این جهت فرق نمیکند که شوهر با آن زن عمل
جنسی انجام داده باشد یا نه،آزاد باشد آن زن یا کنیز و در صورتی که زن باردار باشد بهنگام مرگ شوهر پس باید هر کدام
از دو مدت وضع حمل یا سپري شدن چهار ماه و ده روز که بیشتر باشد عده نگاهدارد.
با ما موافق است ولی فقهاي دیگر از آنان میگویند عدة « اصم » در مورد عده وفات زن که کنیز باشد از دانشمندان اهل سنت
کنیز نصف عدة زن آزاد است یعنی دو ماه و پنج روز و جمعی از فقهاء امامیه نیز چنین گفته اند جمعی درباره عده وفات زن
باردار معتقدند که همان وضع حمل است اگر چه بقدري کم باشد که مثلا شوهر هنوز در حال غسل داده شدن باشد.
ص : 38
از عمر بن خطاب و ابی مسعود بدري و ابی هریره این مطلب نقل شده است.
عقیدة ما اینست که وضع حمل پایان عده زنی است که طلاق داده شده و باردار بوده است ولی زنی که شوهرش از دنیا رفته
است باید طولانی ترین دو مدت(وضع حمل یا گذشت چهار ماه و ده روز)را عده نگاهدارد.بعقیده ابن عباس و زهري در ایام
عده وفات زن لازم است که از آرایش دادن خود و سرمه کشیدن و بیرون رفتن از منزل خودداري کند.
و یکی از دو روایت از ابن عباس فقط بر زن شوهر مرده شوهر کردن حرام است و باید از آن خودداري کند « حسن » ولی بقول
نه چیز دیگر.
بعقیده ما همه اینها را باید ترك کند.
« احَ عَلَیْکُمْ 􀀀 لا جُن 􀀀 ذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَ 􀀀 فَإِ »
بر شما)کیست سه قول گفته شده است: )« علیکم » :وقتی عده آنان پایان یافت بر شما باکی نیست.در اینکه طرف خطاب
-1 خطاب باولیاء زنان است.
-2 خطاب به تمام مسلمین است که بر آنان لازم است از شوهر کردن زن شوهر مرده در عده جلوگیري کنند.
-3 خطاب بزنان و مردان است یعنی بر این دسته از زنان و بر شما باکی نیست که...
« ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 فِی »
:در آنچه نسبت به خود انجام دهند از شوهر کردن و بکار بردن زینت که برایش زشت نباشد یا روا و جائز باشد و
بهر دو معنا تفسیر شده است. « بالمعروف » کلمه
« ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ 􀀀 اللّ بِ
􀀀
وَ هُ »
:خدا بدانچه انجام میدهید آگاه است.این آیه نسخ کرده است حکم آیه:
کسانی از شما که مرگشان رسد و ) « راجٍ 􀀀 اعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْ 􀀀 اجِهِمْ مَت 􀀀 اجاً وَصِ یَّهً لِأَزْو 􀀀 وَ الَّذِینَ ( 1)یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْو »
همسرانی از خود باقی گذارند براي همسران خویش معاشی تا یک سال بدون بیرون کردن وصیت کند) اگر چه این آیه
جلوتر از آن خوانده میشود.
ص : 39
1) -آیه 240 از سوره بقره -1
[ [سوره البقره ( 2): آیه 235
اشاره
إِلاّ
􀀀
واعِدُوهُنَّ سِ  را 􀀀 لا تُ 􀀀 کِنْ 􀀀 اَللّ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ ل
􀀀
ساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ هُ 􀀀 ما عَرَّضْ تُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَهِ اَلنِّ 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی 􀀀 لا جُن 􀀀 وَ
ا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
ابُ أَجَلَهُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ هَ 􀀀 حَتّ یَبْلُغَ اَلْکِت
ی􀀀 کاح 􀀀 اَلنِّ لا تَعْزِمُوا عُقْدَهَ 􀀀 أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً وَ
( اَللّ غَفُورٌ حَلِیمٌ ( 235
􀀀
هَ
(1)
ترجمه:
باکی نیست بر شما آنچه دربارة خواستگاري زنان باشاره گوئید یا در دل خویش نهان کنید خدا داند که شما یادشان خواهید
کرد لکن با آنها پنهانی قرار و پیمانی نگذارید مگر اینکه سخنی بمیزان شرع گوئید ولی عزم و اراده عقد و ازدواج نکنید تا
زمان عده آنها سپري شود و بدانید که خداوند از نیات شما آگاه است از او بترسید و بدانید که خدا آمرزنده و بردبار است.
ص : 40
1) -سوره بقره آیه 235 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 235
اشاره
شرح لغات:
عرضتم:باشاره و کنایه بگوئید.تعریض در مقابل تصریح است که کلام، دلالت ضمنی بر مطلب داشته باشد نه صراحت و ریشۀ
است که بمعناي جانب و ناحیه میباشد. « عرض » این کلمه
بمعناي وعظ و اندرز منظم میباشد. « خطبه » خطبه:دعوت و خواندن است براي عقد و از خطاب گرفته شده است و کلمه
بمعناي پوشیدن و پنهان کردن است و نیز به معناي در درون و ضمیر خویش پنهان کردن می « اکنان » اکننتم:پنهان کردید و
باشد.
سراً:پنهانی و مطلبی در درون خود نگاهداشتن.
تفسیر:
پس از آنکه عده زنان و جواز رجوع براي شوهران در عده بیان شد اینک به بیان احکام و وظائف مردان دیگر پرداخته
میفرماید:
« ساءِ 􀀀 ما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَهِ النِّ 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی 􀀀 لا جُن 􀀀 وَ »
بر شما سختی و باکی نیست که درباره خواستگاري زنانی که در عده هستند سخنی به اشاره بگوئید یعنی چیزي بگوئید که
علاقه شما را به ازدواج با آنها برساند ولی نباید صراحت داشته باشد.و در اینکه تعریض و اشاره بچه صورت باشد اقوالی
است:
-1 مرد بزن عده دار بگوید من قصد ازدواج دارم و زنی میخواهم که داراي این خصوصیات باشد پس قسمتی از خصوصیات
آن زن را بیان کند(ابن عباس) 2-به زن بگوید تو زن مفید و موافقی براي من و تو زیبا و جالبی و خدا هر چه بخواهد انجام
میشود(ابو القاسم بن محمد-شعبی).
ص : 41
-3 هر کلام و سخنی باستثناء خود عقد ازدواج(ابن زید).
« أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ »
:(و نیز باکی بر شما نیست)که در دل خود پنهان کنید یعنی پنهانی قصد داشته باشید که پس از تمام شدن عده آنها ازدواج
نمائید.
و گفته شده که منظور از این قسمت پنهان داشتن تصمیم و منظور از تعریض، اظهار قصد است(ابن زید و مجاهد).
« اللّ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ
􀀀
عَلِمَ هُ »
خدا میداند که شما یاد آنان خواهید نمود در اظهار میل و رغبت خودتان نسبت به آنها تا دیگري از شما سبقت نگرفته و در
گرفتن آنها پیشقدم نگردد چون خدا این مطلب را از شما میداند لذا آن را مباح و جائز نمود.
« واعِدُوهُنَّ سِ  را 􀀀 لا تُ 􀀀 کِنْ 􀀀 وَ ل »
(ولی با آنها قرار و پیمانی سري نگذارید) در اینکه مقصود از این جمله چیست وجوهی گفته شده است:
-1 چون اینان نامحرم اند نباید با آنها قرار پنهانی گذاشت زیرا این قرار ممکن است سرانجام به کار حرام کشیده شود.
-2 با آنها زنا نکنید(از حسن و ابراهیم و قتاده)چون رسم چنین بود که مردان در این هنگام بر زنان بی شوهر وارد میشدند
بمنظور زنا،لذا از این کار نهی شد.
-3 با آنها پیمان نبندید که با دیگري ازدواج ننمایند(ابن عباس و سعید بن جبیر).
-4 به آنها اظهار نکنید که من تو را خواهم گرفت و تو مانع آن مشو(مجاهد).
بمعناي آمیزش است و معناي این جمله اینست که خود را بکثرت آمیزش توصیف نکنید(جمعی از مفسران). « سر » -5 کلمه
-6 در زمان عده آنها را پنهانی به عقد ازدواج در نیاورید(از عبد الرحمن بن زبیر).
آنچه میتواند همه این اقوال را جمع کند روایتی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:تصریح نکنید
براي آنها قصد ازدواج خود را و از جمله مصادیق پیمان سري اینست که مرد به آن زن بگوید وعده گاه ما در فلان خانه.
ص : 42
« إِلاّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً
􀀀
»
است چون « لکن » در این جا بمعناي « الا » مگر اینکه سخن نیک بگوئید یعنی بطور کنایه قصد ازدواج خود را بیان کنید و کلمه
.« ولی بگوئید گفتنی شایسته »: حکم قبلی حرمت بود و با این کلمه،جواز این نوع گفتن بیان شده است و معنایش اینست
« ابُ أَجَلَهُ 􀀀 حَتّ یَبْلُغَ الْکِت
ی􀀀 کاح 􀀀 النِّ لا تَعْزِمُوا عُقْدَهَ 􀀀 وَ »
تا وقتی عده آنان پایان نیافته عقد نکاح را بصورت قطعی و جزمی با آنان واقع نسازید.
جواز آن را «... أَوْ أَکْنَنْتُمْ » بدیهی است که منظور از این آیه نهی از تصمیم و عزم بر نکاح و ازدواج با آنها نیست زیرا آیۀ قبل
قرآن است یعنی تا وقتی آن مدتی را که « کتاب » بمعناي عده است.برخی گفته اند در اینجا معناي « کتاب » بیان کرده و کلمه
قرآن فرض و واجب دانسته(زمان عده)سپري شود.
را بمعناي فرض گرفته اند و از فرض،تعبیر به کتاب شده زیرا آنچه نوشته شده ثبوت می یابد و ثابت و لازم « کتاب » بعضی
میگردد.
به کتاب اینست که عده شبیه و مانند دینی است که مدت دارد و مدتش نوشته شده « عده »: قول دیگر اینست که وجه تعبیر از
است و همانطور که در این نوع دین طلبکار پس از تمام شدن مدت طلب خودش را مطالبه میکند همچنین در اینجا پس از
تمام شدن عده عقد ازدواج برقرار میشود.
« ا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ 􀀀 اللّ یَعْلَمُ م
􀀀
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ »
:و بدانید که خدا آگاه است به آنچه در باطن و درون خود دارید پس از عقاب و کیفر او بترسید و مخالفت فرمان او ننمائید.
« اللّ غَفُورٌ حَلِیمٌ
􀀀
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ »
-و بدانید که خدا آمرزنده و بردبار است و در کیفر دادن به گناهکاران مهلت میدهد و بدان تعجیل نمی کند.
ص : 43
[ [سوره البقره ( 2): آیه 236
اشاره
اعاً 􀀀 ا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی اَلْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی اَلْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَت 􀀀 ساءَ م 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ اَلنِّ 􀀀 جُن 􀀀 لا
( بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی اَلْمُحْسِنِینَ ( 236
(1)
ترجمه:
باکی نیست بر شما اگر زنانی را که به آنها دست نزده و یا مهري برایشان مقرر نداشته اید طلاق دهید ولی از بهرة شایسته اي
که در خور نیکوکاران است توانگر بقدر خویش و تنگدست بقدر خویش،بهره ورشان کنید.
ص : 44
1) -آیه 236 سوره بقره جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 236
اشاره
شرح لغات:
موسع:کسی که از نظر ثروت و مال بی نیاز و در سعه است.
مقتر:تنگدست.
تفسیر:
سپس خداوند در این آیه حکم طلاق زنان قبل از آمیزش و دست زدن به آنها یا مهر قرار دادن بیان میکند.
« ا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ 􀀀 ساءَ م 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّ 􀀀 لا جُن 􀀀»
:براي اینکه کسی توهم نکند که در این حال یعنی قبل از دست یافتن طلاق جائز نیست این آیه حکم جواز و مباح بودن آن را
بیان میکند.
« أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً »
می فهمیم که در صورت « یا » آمده بمعناي « او » :یا قبل از آنکه مهر و صداق را مقرر و معین کنید از اینکه جمله بعدي آیه با کلمه
اول، مهر معین شده و فقط تماس و آمیزش صورت نگرفته است و الا اگر منظور جمع این دو قسمت بود یعنی هم مهر معین
قسمت دوم بیان میشد. « و» نشده و هم آمیزش نشده باشد باید با کلمه
بنا بر این از آیه،حکم دو صورت معلوم میشود.
-1 مهر معین شده ولی تماس برقرار نشده 2-مهر معین نشده است و در هر دو صورت طلاق جائز است.
سؤال:
تا وقتی به آنها دست نیافته اید)در جواز طلاق آمده با اینکه میدانیم چه عمل آمیزشی صورت گرفته ) « ا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ 􀀀م» چرا قید
باشد و چه نگرفته باشد در هر دو صورت
ص : 45
طلاق جائز است.
پاسخ:
دو وجه در پاسخ این سؤال گفته شده است:
یعنی جواز طلاق در صورت تماس،معلوم و روشن بود اما در صورت عدم تماس توهم منع « براي رفع شک در این صورت »-1
میشد لذا آیه،این صورت را بیان میکند.
یعنی آن حالت پاکی که در آن « طهر غیر مواقعه » -2 در صورت تماس و آمیزش در هر حال طلاق جائز نیست بلکه باید در
حالت،آمیزش صورت نگرفته باید واقع شود ولی بخلاف زنی که با آن نزدیک نشده که بطور مطلق و بدون قید زمان طلاق
دادنش جائز است.
« وَ مَتِّعُوهُنَّ »
بمعناي آن چیزیست که از آن بهره و لذت برده میشود. « متعه » و« متاع » یعنی به آنان از آنچه دادید بهره مندشان سازید و کلمه
« عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ »
بر توانگري که در سعه و فراخی است باندازه خودش.
« وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ »
و بر تنگدست و کسی که در تنگی زندگی است در خور توانایی اش آنچه بر مرد لازم است که زن را در صورت طلاق دادن
در قرآن بر آن دلالت دارد عبارت است از خدمتگزار،لباس،خوراك و مانند آن(ابن عباس- « متعوهن » بهره مند سازد و کلمه
شعبی-ربیع)و همین معنا از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام نقل شده و عقیده شافعی نیز همین است.
ابو حنیفه و یارانش میگویند مراد دادن نصف مهر آن زنی است که نسبت باو آمیزش شده است که چون آمیزش نشده نصف
میگردد.
در اینکه بهره مند کردن و دادن خدمتگزار و لباس و مانند آن نسبت به چه زنی لازم و واجب است اقوالی گفته شده است:
-1 در مورد زنی است که مهر براي او معین نشده است(از سعید بن جبیر)و همین معنا از امام باقر و امام صادق علیهما السلام
نقل شده است و عقیده ابو حنیفه و یارانش نیز همین است.
ص : 46
جدا شده باشند(زهري،سعید « خلع-مبارات و لعان » -2 نسبت بهمه زنان طلاق داده شده این حکم هست جز زنانی که به صورت
بن جبیر و ابی العالیه) 3-براي تمام زنانی که طلاق داده شده اند لازم است جز زنانی که مهرشان معین شده و قبل از
تماس،آنها را طلاق داده اند که در این صورت آنچه بر مرد واجب است تنها دادن نصف مهریه است ولی بهره ور ساختن آنها
دیگر واجب نیست(از ابن عمر، نافع،عطا)و مذهب شافعی نیز همین است.
اصحاب امامیه نیز روایتی باین مضمون نقل کرده اند که حمل بر استحباب شده است.
« اعاً بِالْمَعْرُوفِ 􀀀مَت »
همین است که در حد وسط باشد نه در حد اسراف و نه کمتر از « معروف » -بهره مند ساختن به شایستگی و نیکی و منظور از
معمول و بعضی میگویند باید نسبت به امکانات و وضع مرد حساب شود و بعضی دیگر معتقدند که باید نسبت به هر دو
ملاحظه شود هم امکانات مرد و هم موقعیت و شخصیت زن زیرا نمیتوان زن شریفه آزاد با زن کنیز آزاد شده را یکسان در
نظر گرفت(از قاضی) فقهاء مدینه میگویند این حکم متوجه مردان است که باید انجام دهند ولی نمیتوان آنها را به اجراء این
حکم مجبور نمود ولی عقیده ما اینست که باید آنها را مجبور باجراء نمود و فقهاء عراق نیز همین را گفته اند.
« حَ  قا عَلَی الْمُحْسِنِینَ »
اگر چه این حکم بر همه واجب است ولی اگر خصوص نیکوکاران و محسنین ذکر شده از نظر شرافت و احترام آنها است نه
اینکه بر غیر نیکوکاران واجب نباشد ضمناً از این آیه استفاده میشود که نیکی کردن و نیکوکار بودن(که اجراء این حکم و
هُديً » بهره مند ساختن زن طلاق داده شده از امکانات یک مصداق آنست)بر همه لازم و واجب است مانند آیه کریمه
یعنی این قرآن راهنماي پرهیزکاران است که خود پرهیزکاري و تقوي داشتن واجب است. « لِلْمُتَّقِینَ
بعضی گفته اند معناي این جمله اینست که هر کس بخواهد نیکوکاري کند اینست راه و حکم آن(از ابی مسلم).
این احکام درباره زن طلاق داده شده بود اما زنی که شوهرش مرده است حکمش
ص : 47
اینست که اگر مهري برایش معین نشده باشد بر این زن باتفاق همه فقها عده لازم است و ارث هم می برد و بیشتر فقها درباره
بگیرد ولی ابو علی جبائی از بعضی فقها نقل کرده که اصلا مهر ندارد و بمذهب ما هم این نظر « مهر المثل » مهرش میگویند باید
شایسته تر است زیرا از اصحاب ما در این مورد نص و روایتی نرسیده است.
ص : 48
[ [سوره البقره ( 2): آیه 237
اشاره
کاحِ وَ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا اَلَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَهُ اَلنِّ
􀀀
ا فَرَضْتُمْ 􀀀 وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْ تُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً فَنِصْفُ م
( ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 237 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
لا تَنْسَوُا اَلْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ هَ 􀀀 ي وَ 􀀀 أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْو
(1)
ترجمه:
اگر پیش از آنکه بزنان دست بزنید طلاقشان دادید و مهري براي آنها معین نموده اید پس باید نصف آنچه معین کرده اید
بدهید مگر آنکه آنها خود گذشت کنند یا کسی که امر نکاح بدست اوست(ولیّ)گذشت کند،و گذشت کردن به تقوي و
پرهیزکاري نزدیکتر است،بزرگواري و نیکوکاري بین خود را فراموش نکنید که خدا بآنچه میکنید بینا است.
ص : 49
1) -سوره بقره آیه 237 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 237
اشاره
تفسیر:
در این آیه حکم طلاق در صورتی که مهر،معین شده ولی تماس حاصل نشده است بیان شده است.
« وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً »
ا􀀀 فَنِصْفُ م » . خطاب به مردان است که اگر زنان را طلاق دهید قبل از تماس با آنها در حالی که براي آنان مهري معین کرده اید
پس بر شما واجب است پرداختن نصف آنچه معین کرده اید. « فَرَضْتُمْ
« إِلاّ أَنْ یَعْفُونَ
􀀀
»
مگر آنکه این دسته از زنان بالغ و آزاد بگذرند و ببخشند آن نصف را و از شوهران نخواهند(از ابن عباس و مجاهد و دیگران
از اهل علم).
« کاحِ 􀀀 أَوْ یَعْفُوَا الَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَهُ النِّ »
یا کسی که امر نکاح بدست اوست بگذرد که منظور ولی است(از مجاهد و علقمه و حسن)و همین مطلب از امام باقر و امام
پدر و جد است با بودن پدر « ولی » صادق علیهما السلام نقل شده است و عقیدة شافعی نیز همین است با این فرق که از نظر ما
بر دختر باکره و غیر از پدر و جد کس دیگر ولایت ندارد مگر اینکه پدر و جد بآنها ولایت داده باشند.
شوهر است بنا بر این معناي عفو و بخشش شوهر اینست که آن « عقد » بعضی گفته اند منظور از کسی که در دست او است
نصف دیگر را که لازم نبود بپردازد نیز ببخشد یعنی تمام مهر را بدهد.این وجه از حضرت علی علیه السلام نقل شده است و
سعید بن مسیب و شریح و ابراهیم و قتاده و ضحاك نیز گفته اند و عقیدة ابی حنیفه نیز همین است و اصحاب ما هم روایت
باشد اصحاب گفته اند « ولی »، کرده اند ولی وجه اول ظاهرتر است و عقیدة ما همان است بنا بر وجه اول که منظور
نمیتواند همه مهر را ببخشد ولی « ولی » که
ص : 50
میتواند قسمتی از آن را ببخشد اگر زن امتناع کند و نپذیرد حق ندارد یعنی در صورتی که مصلحت ایجاب کند و ولی روي
مصلحت قسمتی را بخشیده باشد زن حق امتناع و اعتراض ندارد.
« ي􀀀 وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْو »
و اگر گذشت کنید به تقوي نزدیکتر است.
ابن عباس میگوید این جمله خطاب به شوهر و زن هر دو است ولی شعبی میگوید این خطاب فقط به شوهر است و میگوید
اگر بصورت جمع بیان شده براي اینست که مخاطب همه مردان و شوهران اند ولی قول ابن عباس صحیح تر است.
نزدیک بودن بخشش به تقوي از دو نظر است:
-1 کسی که از حق خود می گذرد و آن را می بخشد قطعاً حق دیگري را به ستم نمیگیرد بنا بر این گذشت به تقوي نزدیکتر
است.
-2 کسی که از حق قانونی و شرعی خود صرف نظر میکند نزدیکتر است که نافرمانی و گناه خدا نکند در گرفتن آنچه حق او
نیست.
« لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ 􀀀 وَ »
-احسان و بزرگواري نسبت بیکدیگر را فراموش نکنید که با حسابگري کامل و بدون سر سوزن گذشت حقوق خودتان را از
یکدیگر بگیرید نه،گذشت و بزرگواري را از یاد نبرید.
این آیه اول،حکم قطعی مرد و زن را بیان میکند که مرد باید نصف مهر را بدهد و زن حق ندارد زاید بر آن را مطالبه و
درخواست کند ولی بعداً راه احسان و گذشت را نیز نشان داده و به آن ترغیب مینماید.
« ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ 􀀀 اللّ بِ
􀀀
إِنَّ هَ »
خدا بر آنچه عمل میکنید بینا و آگاه است.
و بهره مند ساختن زن از امکانات است زیرا این آیه فقط « متعه » از سعید بن مسیب نقل شده است که این آیه ناسخ حکم
وجوب دادن نصف مهر را بیان میکند.
ولی ابو القاسم بلخی آن را نپذیرفته و میگوید اصولا این آیه با مورد آیه سابق دو تا است زیرا این آیه درباره زنانی است که
مهرشان معین شده و تماسی با آنها صورت نگرفته در حالی که آیه گذشته درباره زنانی است که مهرشان معین نشده و
تماسی نیز
ص : 51
حاصل نشده است.
این زنان را بهره مند سازید)عام است و شامل همه زنان مطلقه چه آنهایی که مهرشان )« متعوهن » بنا بر آنچه ما گفتیم که حکم
معین شده و چه آنهایی که معین نشده است میباشد.
و با توجه به اینکه نسبت به زن مطلقه اي که مهرش معین شده این حکم نیست پس باید گفت که این آیه یا تخصیص خورده
و علت اینکه این حذف جائز «. کسانی را که مهرشان را معین نکرده اید »: و یا حذف و تقدیري شده است که تقدیرش اینست
که پس از آیه اول ذکر شده میتواند قرینه باشد. « وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً » شده اینست که آیه دیگر با قید
مؤلف میگوید این وجه بنظر من رسید و هیچکدام از مفسرین را ندیدم که باین مطلب متعرض شده باشد و از خداست توفیق.
ص : 52
[ [سوره البقره ( 2): آیات 238 تا 239
اشاره
ما عَلَّمَکُمْ 􀀀 اَللّ کَ
􀀀
ذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا هَ 􀀀 اناً فَإِ 􀀀 جالًا أَوْ رُکْب 􀀀 انِتِینَ ( 238 ) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِ 􀀀 لِلّ ق
􀀀
ی وَ قُومُوا هِ 􀀀 لاهِ اَلْوُسْط 􀀀 واتِ وَ اَلصَّ 􀀀 حافِظُوا عَلَی اَلصَّلَ 􀀀
( ا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ( 239 􀀀م
(1)
ترجمه
مواظبت کنید بر همه نمازها و بخصوص نماز وسطی و براي خدا مطیعانه بپا خیزید.
اگر بیم داشتید پیاده یا سوار(نماز کنید)و چون ایمن شدید خدا را یاد کنید زیرا او بشما چیزهایی را که نمیدانستید آموخت.
ص : 53
1) -آیه 238 و 239 سوره بقره جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 238
اشاره
شرح لغات:
حافظوا:مواظبت کنید.از حفظ بمعناي ضبط و بخاطر نگاهداشتن در مقابل نسیان که بمعناي فراموشی است.
میانه یعنی چیزي که در فاصله دو چیز قرار دارد. « اوسط » وسطی:مؤنث
قانتین:از قنوت که بمعناي دوام بر کار و چیزي و یا اطاعت و یا دعاء در حال قیام و ایستادن می باشد.
شأن نزول:
زید بن ثابت می گوید رسول اکرم(ص)نماز ظهر را در حال گرمی هوا موقع ظهر می خواند و این مطلب بر یارانش گران و
سخت بود از این رو کم به نماز ظهر می آمدند و گاهی یک صف یا دو صف بیشتر تشکیل نمی شد لذا رسول اکرم فرمود
تصمیم گرفته ام خانه کسانی را که به نماز حاضر نمی شوند آتش بزنم پس این آیه نازل شد.
تفسیر:
پس از آنکه خداوند در آیات گذشته سفارش بر اطاعت از فرمان و تکلیف نمود و چون نماز بزرگترین طاعتهاست لذا
بخصوص دستور مواظبت بر آن را داده و فرمود:
« واتِ􀀀 حافِظُوا عَلَی الصَّلَ 􀀀»
یعنی بر نمازهاي واجب در اوقات و ارکان آنها مداومت کنید سپس نماز وسطی را براي اهمیت و عظمت آن مخصوصاً ذکر
کرده می فرماید:
« ی􀀀 لاهِ الْوُسْط 􀀀 وَ الصَّ »
(و نیز مداومت کنید به نماز وسطی) مثل اینکه می فرماید:
کافِرِینَ 􀀀 اللّ عَدُوٌّ لِلْ
􀀀
کالَ فَإِنَّ هَ 􀀀 لائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِی 􀀀 لِلّ وَ مَ
􀀀
کانَ عَدُ  وا هِ 􀀀 مَنْ
(1)
ص : 54
1) -آیه 98 از سوره بقره -1
هر کسی که دشمن خدا و فرشتگان و پیغمبران و جبرئیل و میکائیل باشد پس خدا دشمن کافران است که جبرئیل و میکائیل
در ضمن کلمه فرشتگان داخل بودند ولی براي عظمت آنها آنان را مخصوصاً ذکر می کند(در اینجا هم با اینکه نماز وسطی
داخل مصادیق نمازها بود ولی براي عظمت آن را مخصوصاً ذکر کرده و سفارش بر مداومت بر آن می نماید) و در اینکه آیا
نماز وسطی کدام یک از نمازهاي پنجگانه است شش قول گفته شده است:
اللّ عمر-ابن سعید خدري-اسامه-عایشه است و از امام محمد باقر(ع)و
􀀀
است این عقیدة زید بن ثابت-عبد ه « ظهر » -1 منظور،نماز
امام جعفر صادق(ع)نیز همین معنا روایت شده است و ابو حنیفه و یارانش هم نماز ظهر را گفته اند.و بعضی از پیشوایان طایفه
زیدیه هم می گویند در روز جمعه مراد نماز جمعه است و در سائر روزها مقصود نماز ظهر است و از علی(ع)این معنا را نقل
کرده اند و دلیل بر این معنا شأن نزول این آیه است که نقل شده است که آن در وسط روز است و نماز ظهر اولین نمازي
است که واجب شده است و از علی(ع)نقل شده که از پیغمبر اسلام(ص)نقل کرده که آن حضرت فرمود که خداوند در
آسمان دنیا دائره اي دارد که وقتی خورشید از آن می گذرد تمام اشیاء تسبیح خدا می کنند از این رو خداوند در این وقت
نماز ظهر را واجب کرده است و آن همان ساعتی است که درهاي آسمان باز شده و تا نماز ظهر خوانده نشود بسته نمی گردد
و در آن ساعت دعا مستجاب می شود.
است بعقیده ابن عباس-حسن-ابن مسعود و قتاده و ضحاك و این معنا را از علی(ع)نقل کرده « عصر » -2 مراد از نماز وسطی نماز
اند و از ابو حنیفه نیز این معنا نقل شده است و از پیغمبر(ص)بطور مرفوع(در اصطلاح به حدیثی که بعضی از وسائط یعنی
می گویند)نقل شده که فرمود چون نماز عصر میان دو نماز روز(صبح و ظهر)و دو نماز « مرفوعه » راویان آن ساقط شده باشد
شب(مغرب و عشا)است.و اینکه آن را مخصوصاً یادآوري کرده جهتش اینست که وقت نماز عصر موقعی است که مردم
اشتغال به اغلب کارها دارند و نیز از رسول اکرم(ص)نقل شده که فرمود کسی که نماز عصر از دست او برود مانند اینست که
از پیغمبر « بریده » عیالات و مال او گرفتار مصیبتی شده باشند و
ص : 55
اسلام(ص)نقل کرده که فرمود در روز ابري نماز را مقدم دارید چه اگر کسی نماز عصر از دست او برود عمل او نابود شده
است.
-3 نماز مغرب است(از قبضه بن ذویب)وي می گوید چون نماز مغرب از نظر طولانی و مختصر بودن نمازها،حد وسط
آنهاست.و ثعلبی از عایشه و او از پیغمبر اکرم(ص)نقل می کند که آن حضرت فرمود با فضیلت ترین نمازها نزد خداوند نماز
مغرب است خدا از شخص مسافر و کسی که در وطن خویش است یک جور خواسته است(یعنی نماز مغرب در سفر هم همان
سه رکعت است و قصر نمیشود).
خداوند با نماز مغرب(یعنی با داخل شدن وقت مغرب)شب را شروع و به روز پایان میدهد.کسی که نماز مغرب را بخواند و
بعد از آن نیز دو رکعت(نافله)بجا آورد خداوند در بهشت قصري براي او بنا می کند و کسی که بعد از نماز مغرب چهار
رکعت (نافله)بخواند خداوند گناه بیست یا چهل سال او را می بخشد.
است چه آن میان دو نمازي واقع شده(مغرب و صبح)که کم نمی شوند و از « عشاء » -4 بعضی گفته اند مراد از آن،نماز
پیغمبر(ص)نقل شده که فرمود هر کس نماز عشاء را با جماعت بخواند مانند این است که نصف شب را به عبادت پرداخته
باشد.
و کسی که نماز صبح را با جماعت بجا آورد مانند کسی است که تمام شب را به عبادت بپایان رسانیده باشد.
اللّ ، عطا،عکرمه،مجاهد،شافعی.اینان می گویند براي
􀀀
است از معاذ،ابن عباس،جابر بن عبد ه « صبح » -5 مقصود از نماز وسطی نماز
اینکه نماز صبح میان نمازهاي شب و نمازهاي روز واقع شده و میان نور و تاریکی قرار گرفته و آن نمازي است که بدون نماز
دیگر واجب است بنا بر این متوسط بین نمازهایی است که با هم واجب می باشند و آیه:
کانَ مَشْهُوداً 􀀀 وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ
(1)
(یعنی نماز صبح را بجاي آور چه نماز صبح مورد گواهی فرشتگان است)
ص : 56
1) -آیه 78 از سوره اسراء -1
یعنی فرشتگان شب و روز نزد آن حاضراند و در نامۀ شب و نامۀ روز نوشته میشود.
دلیل بر آنست یعنی براي خدا در آن با حال خضوع بپاخیزید و ابو رجاء عطاردي می گوید:ابن « انِتِینَ 􀀀 لِلّ ق
􀀀
قُومُوا هِ » و جملۀ
عباس در مسجد بصره نماز صبح را براي ما خواند و پیش از رکوع قنوت بجا آورد و دستهاي خود را بالا برد و چون از نماز
فارغ شد گفت اینست همان نماز وسطی که خدا ما را امر کرده که آن را با قنوت بجا آوریم.
این حدیث را ثعلبی در تفسیر خویش نقل کرده و از انس بن مالک نقل کرده که پیغمبر اکرم تا وقتی که زنده بود در نماز
صبح دعا می خواند و یا آن را با خضوع بجا می آورد.
-6 مراد از آن یکی از نمازهاي پنجگانه است که خداوند آن را میان نمازهاي دیگر پنهان کرده و امر و سفارش به آن نموده
است که مردم در تمام نمازها مواظبت داشته باشند مانند شب قدر که در میان تمام شب هاي ماه رمضان و اسم اعظم که در
میان تمام اسم هاي پروردگار و ساعت استجابت دعا که در تمام ساعات شب و روز جمعه مخفی و پنهان شده اند(از ربیع بن
خثیم و ابی بکر الوراق).
انِتِینَ 􀀀 لِلّ ق
􀀀
وَ قُومُوا هِ
اقوالی بیان شده است: « قانتین » :در تفسیر و معناي
زیرا قنوت بمعناي دعا است در نماز در حال ایستادن و از امام باقر و امام صادق « دعا کنندگان » -1 ابن عباس میگوید بمعناي
علیهما السلام همین معنا نقل شده است.
و سعید بن مسیب و قتاده و ضحاك و طاووس و یک روایت دیگر از ابن عباس می « حسن »-2
یعنی اطاعت کنندگان. « طائعین » بمعناي « قانتین » گویند
گرفته و میگوید با این آیه نهی از کار عبث و توجه به چیز دیگر در حال نماز شده است. « خاشعین » -3 مجاهد آن را بمعناي
یعنی در حال آرامش گرفته است. « ساکنین » -4 ابن مسعود و زید بن ارقم آن را بمعناي
همان بجا آوردن دعا و عبادات دیگر است در حال قیام و ممکن است به عبادات دیگر نیز اطلاق شود « قانتین » اصل در کلمۀ
اگر چه در آن قیام نباشد ولی چون معناي قیام بعبادت در آن صادق است باین مناسبت بآن اطلاق شده باشد.
ص : 57
بیان آیه 239
اشاره
شرح لغات:
که جمع قائم است و راجل کسی است که روي پایش قرار گرفته خواه ایستاده باشد « قیام » رجال-پیاده ها جمع راجل مثل کلمه
و خواه در حال رفتن.
که جمع فارس است. « فرسان » رکبان-سوارگان جمع راکب مانند کلمه
تفسیر:
پس از آنکه لزوم محافظت بر نماز گفته شد اینک بذکر اجازه و رخصت در طرز انجام دادن آن بهنگام خوف و وحشت از
دشمن می پردازد.
اناً 􀀀 جالًا أَوْ رُکْب 􀀀 فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِ
یعنی وقتی براي شما بعلت خوف از دشمن امکان ندارد که ایستاده نمازها را انجام دهید پس بهر حال که میسر و ممکن است
بخوانید خواه پیاده و خواه سواره.
است که در سفر و حضر دو رکعت است جز نماز مغرب که همان سه رکعت می باشد. « نماز خوف » مقصود از این آیات همان
نامیده شده « لیله الهریر » در جنگ صفین شبی که تا صبح نبرد ادامه داشت بنام )« لیله الهریر » روایت شده که علی علیه السلام در
نماز « احزاب » است)پنج نماز را با اشاره خواند و بعضی گفته اند که با تکبیر خواند و نیز نقل شده است که رسول اکرم در روز
را با اشاره بجا آورد.
اللّ
􀀀
ذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا هَ 􀀀 فَإِ
-وقتی ایمن شدید از ترس پس نماز را بصورت عادي بخوانید و بعضی گفته اند که یعنی خدا را یاد کنید با حمد و ثناي
الهی.
« ا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ 􀀀 ما عَلَّمَکُمْ م 􀀀 کَ»
هم چنان که شما را آموخت از امور مربوط بدین و دنیاي شما آنچه را که قبلا نمیدانستید.
ص : 58
[ [سوره البقره ( 2): آیه 240
اشاره
ا فَعَلْنَ فِی 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی م 􀀀 لا جُن 􀀀 راجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَ 􀀀 اعاً إِلَی اَلْحَوْلِ غَیْرَ إِخْ 􀀀 اجِهِمْ مَت 􀀀 اجاً وَصِ یَّهً لِأَزْو 􀀀 وَ اَلَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْو
( اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 240
􀀀
أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ هُ
(1)
ترجمه:
کسانی از شما که بمیرند و همسرانی بجا گذارند براي همسران خویش وصیت کنند که آنها را تا یک سال نفقه دهند و از
خانه(شوهر)بیرون نکنند،اگر بیرون رفتند بر شما باکی نیست در کاري شایسته که آنها درباره خود انجام دهند و خدا عزیز و
حکیم است.
ص : 59
1) -سوره بقره آیۀ 240 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 240
اشاره
تفسیر:
« وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ »
کسانی که مرده اند نیست زیرا شخص مرده که نمی « یتوفون » -یعنی کسانی که نزدیک مرگ شده اند و پیداست که منظور از
تواند فرمان دهد یا نهی کند و وصیت نماید.
« اجِهِمْ 􀀀 اجاً وَصِیَّهً لِأَزْو 􀀀 وَ یَذَرُونَ أَزْو »
چیزي را که یک سال از آن بهره مند شود و خوراك و « اعاً إِلَی الْحَوْلِ 􀀀مَت » یعنی اینان باید براي همسران خود وصیت کنند
پوشاك و مسکن آنها را تأمین کند.
و بعضی گفته اند مانند آنچه در طلاق بر مرد لازم است از بهره مند کردن زن در حدود شأن و امکانات درباره زنی هم که
شوهرش را از دست داده نیز با وصیت شوهر لازم است که از مال شوهر تأمین شود.
« راجٍ 􀀀 غَیْرَ إِخْ »
و اگر خودشان بیرون رفتند قبل از تمام شدن یک سال بدون آنکه ورثه آنها را بیرون « فَإِنْ خَرَجْنَ » -از خانه خارج نشوند
کرده باشند.
است(قاضی). « اذا » بمعناي « ان » بعضی گفته اند مراد اینست که وقتی پس از گذشت یک سال آنها از خانه خارج شوند و کلمه
« ا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی م 􀀀 لا جُن 􀀀 فَ»
لا» باکی و گناهی بر شما ورثه میت نیست در آنچه اینان نسبت بخود انجام دهند از کارهاي شایسته.در اینکه مقصود از
گناهی نیست)رفع و برداشتن کدام تکلیف است اقوالی ذکر شده است: )« جناح
-1 با بیرون رفتن از خانه دیگر نفقه این زن بر شما واجب نیست در صورتی که اگر از خانه خارج نشود تا یک سال نفقه و
و سدي). « حسن ») مخارج او واجب است که بدهند
ص : 60
-2 بیرون رفتن این زنان از خانه باختیار خود،براي شما گناه نیست زیرا بر شما واجب نیست که آنها را از بیرون رفتن منع و
جلوگیري نمائید و ماندن آنها تا یک سال سنت و مستحبّ است نه واجب و خداوند آنها را مخیر گردانیده است(جبائی).
-3 ازدواج اینان پس از گذشت عده براي شما گناهی نیست و تقدیر آیه اینست که اگر از عده خارج شدند با گذشتن یک
یعنی ازدواج و زینت و « من معروف » سال پس گناهی نیست در اینکه شوهر کنند و این وجه بهتر از دو وجه دیگر است و کلمه
آرایش.
« اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
􀀀
وَ هُ »
و خدا توانا است و هیچ چیز او را ناتوان نمیکند و حکیم است که از او جز آنچه مصلحت و حکمت ایجاب می کند صادر
نمی شود.
علماء اتفاق دارند که حکم این آیه نسخ شده است.امام صادق علیه السلام میفرماید:
در آغاز،حکم این بود که وقتی مردي از دنیا میرفت تا یک سال مخارج زنش را از اصل مال شوهر باید می پرداختند و پس از
یک سال او را از خانه بدون دادن ارث بیرون میکردند ولی سپس آیه ارث زن در حد یک چهارم و یا یک پنجم آمد و این
حکم را نسخ کرد و به زن از سهم ارث خودش پرداخته می شود.
که ) « یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً » از امام صادق علیه السلام نقل شده است که این آیه را از نظر مدت یک سال آیه
عده وفات را براي زن فقط چهار ماه و ده روز معین کرده)نسخ نمود و از نظر وجوب انفاق آیه ارث نسخ نمود.
ص : 61
[ [سوره البقره ( 2): آیات 241 تا 243
اشاره
اتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 242 ) أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ خَرَجُوا 􀀀 اَللّ لَکُمْ آی
􀀀
ذلِکَ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 اعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی اَلْمُتَّقِینَ ( 241 ) کَ 􀀀 اتِ مَت 􀀀 وَ لِلْمُطَلَّق
لا یَشْکُرُونَ 􀀀 اَلنّ
اسِ􀀀 أَکْث کِنَّ رََ 􀀀 اَلنّ وَ ل
اسِ􀀀 ع اَللّ لَذُو فَضْلٍ لََی
􀀀
اهُمْ إِنَّ هَ 􀀀 اَللّ مُوتُوا ثُمَّ أَحْی
􀀀
الَ لَهُمُ هُ 􀀀 ارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَق 􀀀 مِنْ دِی
(243)
(1)
ترجمه:
براي طلاق داده شدگان بهره ایست بشایستگی و این حقی است بر مردم پرهیزکار، این چنین خدا آیات خود را براي شما بیان
میکند شاید خردمند شوید.
آیا ندانستی آنهایی را که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند و هزاران تن بودند خدا بدیشان گفت بمیرید آن گاه زنده
شان کرد خدا با مردم،صاحب فضل و کرم است ولی بیشتر مردم سپاسگزار نیستند.
ص : 62
1) -سوره بقره آیه 241 و 242 و 243 جزء 2 سوره 2 -1
242- بیان آیه 241
اشاره
شأن نزول:
نازل شد برخی گفتند اگر دوست « حَ  قا عَلَی الْمُحْسِنِینَ » تا « وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ » گفته اند وقتی آیه
داشتیم این کار را می کنیم و اگر نه نمی کنیم،لذا خداوند این آیه را نازل نمود.
تفسیر:
پس از آنکه خداوند حالات زنان در حال عده را بیان کرد بدنبال آن به بیان آنچه باید بآنها پرداخت می پردازد.
« اعٌ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 اتِ مَت 􀀀 وَ لِلْمُطَلَّق »
بهره)چیست اختلاف شده است: )« متاع » براي زنان طلاق داده شده بهره بردن هائیست به شایستگی.در اینکه منظور از این
بهره مندي زن در تمام وسائل زندگی است و براي همه زنان « متاع » -1 سعید بن جبیر و ابو العالیه و زهري میگویند مقصود از
طلاق داده شده واجب است.
همین است. « متاعاً الی الحول » -2 ابو علی جبائی میگوید:مراد به آن،نفقه است و مقصود از
اما از نظر ما فقط براي زنی که قبل از دخول « ا فَرَضْ تُمْ 􀀀 فَنِصْفُ م » -3 سعید بن مسیب میگوید این آیه را نسخ کرده است آیۀ
واجب است « متعه » طلاق داده شده در حالی که مهرش معین نبوده است برخورداري از لباس و خوراك و مسکن و باصطلاح
اما زنی که دخول شده باید مهر المثل بگیرد اگر مهرش معین نشده و اگر معین شده است که همان مهر را می گیرد و زنی که
و« متعه » قبل از دخول طلاق داده شده و مهرش معین بوده است پس نصف مهرش را باید بگیرد و خلاصه در یک قسم
برخورداري از لباس و خوراك و مسکن واجب و در سه قسم بعدي اصولا واجب نیست بنا بر این آیه (فَنِصْفُ
ص : 63
ا فَرَضْتُمْ) مخصص عموم این آیه مورد بحث ما است اگر هر دو با هم نازل شده باشند. 􀀀م
متأخر و پس از آیۀ مورد بحث ما نازل شده باشد پس این آیه مورد بحث منسوخ خواهد بود « ا فَرَضْ تُمْ 􀀀 فَنِصْفُ م » و اگر آیه
نیز همین نظر را داده است. « حسن » و
« حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ »
نیکو- )« محسنین » قبلا نظیر این جمله را داشتیم و تفسیر نمودیم با این تفاوت که در اینجا(متقین)(پرهیزکاران)است و در آنجا
کاران)بود.
« اتِهِ 􀀀 اللّ لَکُمْ آی
􀀀
ذلِکَ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 کَ»
این چنین خدا،آیاتش را براي شما بیان میکند یعنی همانطوري که بیان کرد احکام و آدابی را که بدان نیازمند بودید همچنین
این احکام را براي شما بیان میکند و بیان،آوردن دلیل هایی است که حق را از باطل جدا میکند.
« لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ »
شاید خردمند گردید یعنی شاید آیات الهی را تعقل کنید.
بعضی گفته اند شاید عقول شما کامل گردد زیرا عقل فطري بوسیلۀ عقل اکتسابی کامل و قوي میگردد.منظور بکار زدن عقل
است با علم بآن و کسی که عقل را بکار نمیزند مانند آنست که اصلا از آن بی بهره است و عقل ندارد.نظیر این بیان آیه
کریمه است:
« الَهٍ 􀀀 اللّ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَه
􀀀
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی هِ »
(1)
(خدا توبۀ کسانی را می پذیرد که از روي نادانی عمل زشتی را مرتکب شده باشند)در این آیه افرادي که مرتکب گناه شده و
خوانده شده اند. « نادان » پیروي هوي و هوس نموده اند
ص : 64
1) -آیه 17 از سوره نساء -1
بیان آیه 243
اشاره
لغت:
« أَ لَمْ تَرَ »
است. « الم تعلم » بمعناي « ا لم تر » که بمعناي علم است و « رؤیت » آیا ندانستی.از
تفسیر:
اشاره
پس از آنکه در آیۀ پیش فرمود خداوند آیات خود را براي مردم بیان میکند اکنون به بیان یکی از آیات پرداخته.
« أَ لَمْ تَرَ »
اي محمد آیا ندانستی یا خطاب به شنونده است که اي شنونده آیا ندانستی آیا علم و دانایی تو بداستان این جمعیت نرسید.
« ارِهِمْ 􀀀 اَلَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِی »
کسانی که از دیار خود بیرون رفتند.در اینکه چه جمعیتی بودند دو قول است:
در شهرشان آمد از آنجا فرار کردند(حسن). « طاعون » -1 جمعی از قوم حضرت موسی(ع)بودند که چون بیماري
یعنی در راه خدا جهاد کنید معلوم میشود اینان از جهاد « اللّ
􀀀
اتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ ق » بعضی گفته اند چون در آیه بعد،میگوید
گریخته بودند در حالی که بر آنان واجب بوده است(ضحاك و مقاتل).
یوشع » -2 آنها قوم حزقیل بودند و حزقیل پس از حضرت موسی سومین خلیفه بنی اسرائیل بود زیرا نخستین خلیفه پس از موسی
بود. « حزقیل » و سومین آنها « کالب بن یوقنا » بوده و پس از او « بن نون
را عنایت فرمود لذا « حزقیل » پیر زن و بدون فرزند بود از خدا درخواست فرزند کرد و خداوند باو « حزقیل » و چون مادر
ابن العجوز میگفتند.از مفسرین « حزقیل » به
ص : 65
گفتند این بود که او کفالت کرد هفتاد پیامبر و آنان را از « ذو الکفل » است و علت اینکه او را « ذو الکفل » میگوید او همان « حسن »
مرگ رهانید و بآنها میگفت شما بروید اگر من کشته شوم بهتر است از اینکه شما کشته شوید آنان میرفتند و وقتی یهود
وَ هُمْ » . بدنبال آنان میآمدند و از حزقیل می پرسیدند او میگفت من نمیدانم کجا رفتند و خداوند او را از شر یهود حفظ نمود
هزاران) عدد معینی نیست بلکه مقصود زیادي و کثرت این )« الوف » همه مفسران اتفاق دارند که مقصود از کلمه « أُلُوفٌ
بمعناي آشنا گرفته « آلف » بمعناي هزار نگرفته بلکه آن را جمع « الف » را جمع « الوف » است که کلمه « ابن زید » جمعیت است تنها
جمع قاعد و شهود جمع شاهد.بنظر او معناي آیه اینست که اینان بیرون آمدند در حالی که دلهایشان با هم « قعود » است مانند
آشنا و مأنوس بود.
کسانی که میگویند مقصود از این کلمه،زیادي عدد آنها است درباره عدد آنها اختلاف کرده و اقوالی دارند:
-1 سه هزار نفر(عطاء خراسانی) 2-هشت هزار نفر(مقاتل-کلبی) 3-ده هزار نفر(ابن روق) 4-سی هزار و اندي(سدي) 5-چهل
هزار(ابن عباس و ابن جریح) 6-هفتاد هزار(عطاء بن ابی ریاح) 7-عدد زیاد(ضحاك) ولی آنچه از ظاهر آیه استفاده میشود
« آلاف » براي بیش از ده است و کمتر از آن را با کلمه « الوف » مانند « فعول » اینست که آنان از ده هزار نفر بیشتر بوده اند زیرا بناء
در مورد خود ده تا چه رسد به کمتر از آن. « عشره آلاف » بلکه میگویند « عشره الوف » میآورند مثلا نمی گویند
« حَذَرَ الْمَوْتِ »
از بیم و خوف مرگ.
ص : 66
« اهُمْ 􀀀 اللّ مُوتُوا ثُمَّ أَحْی
􀀀
الَ لَهُمُ هُ 􀀀فَق »
دو وجه گفته شده است: « خدا بآنها گفت بمیرید » خدا بآنان گفت بمیرید و سپس آنان را زنده کرد در معناي این جمله
اینست که غالباً گفتار سرآغاز و مقدمه کار است مانند « خدا گفت بمیرید » -1 خدا آنان را از بین برد و وجه اینکه تعبیر شده
اللّ مثلا یا امثال آن که مقدمه فعل است بنا بر این از خود کار تعبیر به قول و گفتن شده است و نظائر زیادي دارد
􀀀
کلمه بسم ه
مثلا می گوییم با سرم یا با دستم گفتم در حالی که سخنی نبوده و کلمه اي بزبان جاري نشده است بلکه مقصود اینست که با
سر و یا دستم اشاره کردم.
آسمان گفت پس بارید،که منظور همان باریدن است. « قالت السماء فهطلت » در مثال هاي عربی نظیر این مطلب است این جمله
و« حزقیل » که ملائکه آن را شنیدند نابود کرد و بعد بسبب دعاء و درخواست پیامبرشان « بمیرید » -2 خداوند آنان را با فرمان
وقتی نعمت خدا را بر ایشان ذکر « النّ
اسِ􀀀 ع اللّ لَذُو فَضْلٍ لََی
􀀀
إِنَّ هَ » ( از انبیاء بنی اسرائیل آنان را زنده نمود(از ابن عباس « شمعون » یا
کرد و نشانه- هاي بزرگ قدرت الهی که در وجود خودشان بکار رفته بآنها نمایاند تا راه هدایت را پیش گرفته و از طریق
بدي دوري جویند اینک این مطلب را یادآور میشود که در مقابل این همه نعمت هاي خدا بر مردم بیشتر مردم سپاسگزار
نیستند و کفران میکنند.
ضمناً این آیه حجت است بر کسانی که انکار میکنند عذاب قبر و رجعت را زیرا زنده کردن اینان مانند زنده کردن همین
مردمی است که قرآن نقل میکند که براي عبرت دیگران خداوند آنها را زنده کرد.
بیان داستان:
بود.کلبی « داوران » گفته اند آن روستایی که این جمعیت از آن گریختند براي دور شدن از خطر گرفتاري به بیماري و با نامش
و ضحاك و مقاتل میگویند:یکی از پادشاهان بنی اسرائیل بآنها فرمان داد که براي جنگ با دشمن خارج شوند اینان بیرون
آمده و لشکري تشکیل دادند ولی ترسیدند و عذر آوردند که سرزمینی که ما میخواهیم
ص : 67
براي درگیري با دشمن بدان برویم محل شیوع بیماري و با شده است ما باید صبر کنیم تا این بیماري از آنجا بیرون رود و باین
عذر از رفتن به جهاد و نبرد سرپیچی کردند خداوند مرگ در میان آنها فرستاد و وقتی دیدند مرگ و میر در میان آنها زیاد
شده از دیارشان خارج شدند بمنظور دور شدن از مرگ وقتی پادشاه این جریان را دید گفت خدایا اي رب یعقوب و اي
خداي موسی تو نافرمانی و معصیت بندگانت را می بینی پس بآنها نشانه اي از قدرت خود را در وجود اینان نشان بده تا بدانند
که نمیتوانند از تو بگریزند در نتیجۀ این دعا خداوند خود آنها و نیز چارپایانشان را نابود کرد و هشت روز بر ایشان گذشت تا
بدن هایشان باد کرد و متعفن گردید مردم از آبادي بیرون آمدند تا آنها را دفن کنند ولی عاجز شدند ناچار آن بدن ها را در
محلی دور از درندگان گرد کردند و بحال خود باقی گذاردند و مدتی بر آنها گذشت تا بدنهایشان پوسید و استخوانها بیرون
آمد و رگ ها از هم بریده و گسیخته شد.(حزقیل)بر آنان گذشت و در وضعی که براي آنها پیش آمده بود میاندیشید ناگاه
خدا باو وحی نمود که اي حزقیل دوست داري که آیت و نشانه اي بتو نشان دهیم و ببینی که چگونه مرده زنده میکنیم حزقیل
گفت آري پس خداوند آنها را زنده کرد.
بعضی میگویند اینان جمعیت خود حزقیل بودند که خداوند پس از هشت روز آنها را زنده کرد بعلت اینکه حزقیل به طلب
آنها بیرون آمد و وقتی دید همه مرده اند بگریه افتاد و عرض کرد خدایا من در میان قوم و جمعیتی بودم که همه به حمد و
تسبیح و تقدیس تو سرگرم و مشغول بودند اینک تنها شدم و براي من قوم و جمعیتی باقی نماند خداوند به او وحی نمود که
پس همه زنده شدند. « باذن خدا زنده شوید »: زندگی و حیات اینها را در دست تو قرار دادم حزقیل خطاب به آنها کرده و گفت
حمران بن اعین از امام باقر علیه السلام سؤال کرد از این قوم که خدا بآنها گفت بمیرید و بعد،آنها را زنده کرده.
آیا آنها را زنده کرد تا مردم آنها را ببینند و مجدداً آنها را نابود کرد یا اینکه
ص : 68
آنها را زنده کرد و بازگرداند بدنیا تا به خانۀ خود رفته و غذا بخورند.
حضرت فرمود:نه!خداوند آنها را زنده کرد تا بار دیگر در خانه هاي خودشان سکونت کنند و غذا بخورند و آمیزش داشته
باشند و مدتی که خدا میخواست زنده بودند و سپس هر کدام با اجلهاي خود مردند.
ص : 69
[ [سوره البقره ( 2): آیات 244 تا 245
اشاره
اَللّ
􀀀
افاً کَثِیرَهً وَ هُ 􀀀 ضاعِفَهُ لَهُ أَضْ ع 􀀀 اَللّ قَرْضاً حَسَ ناً فَیُ
􀀀
اَللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 244 ) مَنْ ذَا اَلَّذِي یُقْرِضُ هَ
􀀀
اَللّ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ هَ
􀀀
اتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ ق
( یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 245
(1)
ترجمه:
در راه خدا جنگ کنید و بدانید که خدا شنوا و دانا است.
کیست که خدا را وامی نیکو دهد تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید و خداست که میگیرد و میدهد و بسوي او همه باز
میگردند.
ص : 70
1) -سوره بقره آیه 244 و 245 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیۀ 244
نبرد کنید)متوجه بکیست دو قول است: ) « اتِلُوا 􀀀ق» در اینکه این خطاب
-1 خطاب به یاران پیامبر اکرم است زیرا بعد از آنکه سرانجام کسانی که از مرگ فرار کردند ولی این فرار سودي بحالشان
نداشت براي یاران پیامبر گفت این آیه،آنان را به جهاد تحریص و ترغیب میکند تا مانند آن مردم راه فرار در پیش نگیرند و
راه آنها را نروند.
-2 خطاب بهمان گذشتگان است و تقدیر آیه اینست که بآنها گفته شد:در راه خدا نبرد کنید.
ص : 71
بیان آیه 245
اشاره
شرح لغات:
قرض میگویند از این باب است که آن قسمت از مال را از بقیه « وام » قرض:در اصل بمعناي بریدن با دندان است و اینکه به
اموال جدا میکند و بدیگري میدهد که عین یا مثل آن را پس از مدتی بازگرداند.
فیضاعفه:پس چند برابر کند او را و مضاعفه،تضعیف،اضعاف،بیک معنا است و آن افزودن و زیاد کردن هر چیزیست تا دو
برابر و یا بیشتر گردد.
به معناي دست باز بودن است قبض بمعناي دست گرفتگی « بسط » یقبض:میگیرد از قبض که در مقابل بسط است و همانطور که
و تنگی است.
میگویند. « بَساط » و بزمین وسیع « بِساط » یبسط:میدهد.از بسط بمعناي گشایش و وسعت و باین مناسبت بآنچه پهن میشود
تفسیر:
پس از آنکه خداوند تحریض بر جهاد نمود و جهاد گاهی با جان است و گاهی با مال بدنبال آن،مردم را به کارهاي نیک و
انفاق در راه خیر میخواند.
« اللّ
􀀀
مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ هَ »
است نه درخواست قرض از روي احتیاج آن چنان که « امر » کیست که در راه خدا و اطاعت او انفاق کند و منظور از این تعبیر
را قرض نامید « انفاق » یهود پنداشته اند که خداوند از ما قرض میکند از روي ناداري و او فقیر است و ما بی نیاز!! بلکه خداوند
از باب لطف در امر به نیکی و انفاق و از نظر تأکید در اینکه حتماً پاداش خواهد داشت مانند قرض که باید پرداخت شود.
« قَرْضاً حَسَناً »
«. قرض نیکو و قرض نیکو آنست که از مال حلال باشد و آن را با منت گذاردن و آزار دادن ضایع نکند
ص : 72
اینست که آن را براي خدا و از روي کمال خرسندي خاطر بدهد. « قرض نیکو » میگوید:منظور از « واقدي »
بعضی گفته اند که در انفاق،سخت نباشد و با خوش رویی آن را بدهد.
را بمعناي جامع همه این معانی دانست زیرا بین این معانی تنافر و ناسازگاري نیست. « قرض حسن » بهتر اینست که
« افاً کَثِیرَهً 􀀀 ضاعِفَهُ لَهُ أَضْع 􀀀 فَیُ »
میدهد از ) « وَ یُؤْتِ ( 1)مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً » : یعنی خداوند آن را بیفزاید بآن مقدار که جز خودش کسی نداند مانند آیه کریمه
گفته اند. « سدي » و« حسن » طرف خود پاداشی بزرگ)این وجه را
کسی که کاري نیک انجام دهد پس ) « ا􀀀 جاءَ ( 2)بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْه 􀀀 مَنْ » از امام صادق علیه السلام نقل شده است که وقتی آیه
مَنْ » : براي اوست پاداش بهتر از آن)نازل شد رسول اکرم گفت:پروردگارا بر پاداش خود بیفزا،پس خداوند این آیه را فرستاد
کسی که کار نیکی انجام دهد خداوند ده برابر آن را پاداش میدهد)باز رسول اکرم عرضه ) « ا􀀀 الِه 􀀀 جاءَ بِالْحَسَنَهِ ( 3)فَلَهُ عَشْرُ أَمْث 􀀀
یعنی آن مقداري که بشمار نمیآید و جز خدا کسی « کثیراً » داشت خدایا بیفزا:و این آیات نازل شد: مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ... و
اندازه آن را نمیداند.
« اللّ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ
􀀀
وَ هُ »
یعنی خدا گاهی روزي را از بعضی مردم میگیرد و زندگی را بر آنان سخت میگرداند ولی بر مردمی دیگر روزي را زیاد کرده
و بآنان وسعت و گشایش زندگی عنایت مینماید(حسن و ابن زید) بعضی گفته اند یعنی خداوند صدقات را گرفته و پاداش
آن را فراوان میدهد یا در دنیا و بصورت فوري و یا در آخرت و در آینده دورتر و یا در هر دو(اصم و زجاج) بعضی
را گرفتن روزي بمرگ کسی و(یبسط)را گشایش دادن در روزي ورثۀ او معنا کرده اند. « یقبض » دیگر
ص : 73
1) -آیه 40 از سوره نساء -1
2) -آیه 84 از سوره قصص -2
3) -آیه 60 از سوره انعام -3
« وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ »
و بسوي او باز میگردید.و این جمله براي تأکید در پاداش گرفتن از خدا است.کلبی در سبب نزول آیه میگوید:رسول اکرم
فرمود هر کس صدقه اي دهد براي اوست دو برابر آن در بهشت.ابو دحداح انصاري(که اسمش عمرو بن دحداح است)عرض
اللّ براي من دو باغ است اگر یکی از آن دو را صدقه دهم براي من دو باغ در بهشت خواهد بود؟ حضرت
􀀀
کرد یا رسول ه
فرمود آري عرض کرد آیا ام الدحداح هم با من خواهد بود؟ حضرت فرمود آري عرض کرد آیا دخترم هم با ما خواهد
بود؟فرمود آري پس باغ بهتر را در اختیار رسول اکرم قرار داد و این آیه درباره اش نازل گردید و خداوند در مقابل یک باغ
افاً کَثِیرَهً) بیان این مطلب است. 􀀀 هزاران هزاران پاداش باو داد و جمله (أَضْع
می گویند وقتی ابو الدحداح باغ را به رسول اکرم داد و بازگشت دید همسرش (ام الدحداح)و دخترش در همان باغی هستند
که برسول اکرم داده بود ابو الدحداح جلو در باغ آمد و بزن و فرزندش گفت من این باغ را صدقه داده و در برابر آن دو باغ
در بهشت گرفته ام و شما نیز با من خواهید بود همسرش گفت خدا مبارك گرداند آنچه داده و آنچه گرفته اي پس بیرون
آمدند و باغ را به رسول اکرم تسلیم نمودند.
حضرت فرمود چه بسیار درخت هاي پر میوه اي که در بهشت براي ابو الدحداح خواهد بود.
ص : 74
[ [سوره البقره ( 2): آیه 246
اشاره
الَ هَلْ عَسَ یْتُمْ إِنْ کُتِبَ 􀀀 اَللّ ق
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا مَلِکاً نُق 􀀀 الُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ اِبْعَثْ لَن 􀀀 ی إِذْ ق 􀀀 رائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوس 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْ
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
الُ تَوَلَّوْا 􀀀 فَلَمّ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقِت
ا􀀀 أَب ا􀀀 ائِن 􀀀 ا وَ نْ 􀀀 ارِن 􀀀 ا مِنْ دِی 􀀀 اَللّ وَ قَدْ أُخْرِجْن
􀀀
اتِلَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 أَلاّ نُق
􀀀
ا 􀀀 ا لَن 􀀀 الُوا وَ م 􀀀 اتِلُوا ق 􀀀 أَلاّ تُق
􀀀
الُ 􀀀 عَلَیْکُمُ اَلْقِت
( بِالظّ ( 246
􀀀
اَللّ عَلِیمٌ الِمِینَ
􀀀
مِنْهُمْ وَ هُ
(1)
ترجمه:
آیا ندیدي آن گروه از بنی اسرائیل را که پس از وفات موسی به پیامبر خویش گفتند پادشاهی،براي ما برانگیز تا در راه خدا
کارزار کنیم پیامبر آنها گفت ممکن است اگر جهاد بر شما فرض شود کارزار نکنید.گفتند ما که از دیار و فرزندان خود دور
شده ایم براي چه جنگ نکنیم.و وقتی جهاد بر آنها واجب شد همه روي از جهاد گرداندند بجز اندکی و خدا بکار و کردار
ستمکاران دانا است.
ص : 75
1) -سورة بقره آیۀ 246 جزء 2 سورة 2 -1
بیان آیه 246
اشاره
لغت:
الملأ-جماعت اشراف و بزرگان.
تفسیر:
بدنبال بیان موضوع جهاد اینک داستان معروفی را از بنی اسرائیل ذکر میکند که در اثر مخالفت و سرپیچی از فرمان جهاد و
خانه نشستن چه،بآنان رسید تا دیگران راه آنان را پیش نگیرند.
« ی􀀀 رائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوس 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْ »
به « الُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ 􀀀 إِذْ ق » ، اي پیامبر آیا آگاهی و علم تو بداستان آن جمعیت اشراف از بنی اسرائیل نرسید که پس از مرگ موسی
پیامبر خود گفتند.
در اینکه این پیامبر چه کسی بوده و نامش چیست سه قول نقل شده است:
و مادر شمعون فرزند نداشت و از خدا درخواست که باو فرزندي عنایت کند و خدا باو فرزندي داد که نامش را « شمعون »-1
بن افرائیم بن یوسف بن « یوشع ( 1)بن نون »- شمعون نهادند و او شمعون بن صفیه از اولاد لاوي بن یعقوب است(سدي) 2
میشود(از بیشتر مفسران) و از امام باقر علیه السلام همین قول سوم نقل شده « اسماعیل » که به عربی « اشمویل »- یعقوب(قتاده) 3
است.
« اللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا مَلِکاً نُق 􀀀 اِبْعَثْ لَن »
(براي ما پادشاهی برانگیز و قرار بده تا در راه خدا بجنگیم)درباره سبب این سؤال و درخواست از پیامبر سه وجه ذکر کرده
اند:
ص : 76
1) -این قول با توجه به تاریخ صحیح نیست زیرا یوشع بعد از موسی بوده در حالی که این داستان در زمان داود صورت -1
گرفته و فاصله زمانی بین داود و بین یوشع زیاد است.
-1 ستمگران و جباران پس از آنکه بر بنی اسرائیل غلبه یافته و قسمت بیشتر شهر و دیار آنان را گرفتند و فرزندانشان را اسیر و
خود آنها را ذلیل نمودند به سبب اینکه آنان عهد و پیمان خدا را فراموش کرده بودند و گناهان در میان آنها زیاد شده بود و
پیامبر را براي آنان فرستاد،آنان باو گفتند اگر راست می گویی براي ما پادشاهی برانگیز « اشمویل » پیامبري نداشتند پس خداوند
جنگ کنند پس « عمالقه » تا در راه خدا بجنگیم و این نشانه نبوت و پیامبري تو است(ربیع و کلبی) 2-آنان میخواستند با
درخواست پادشاهی،کردند که امیر آنان شود و در سایه قدرت او کلیه آنان متحد و حالشان منظم گردد و در جنگ با دشمن
پیامبر را براي اینان فرستاد و چهل سال به بهترین صورت گذراندند تا مسئله جالوت و « اشموئیل » پیروز شوند(سدي) 3-خداوند
در این زمان به « ملک » اللّ میگوید
􀀀
عمالقه پیش آمد و اینان به اشموئیل گفتند که براي ما پادشاهی برگزین...(وهب) ابو عبد ه
کسی میگفتند که لشگر را می برد (باصطلاح امیر لشکر)و پیامبر،کارش را برپا می داشت و از طرف خدا و بوسیله وحی او را
آگاه می ساخت(از جریان و عواقب کارها).
« الُ 􀀀 الَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِت 􀀀ق»
جنگ نکنید و بآنچه هم اکنون « اتِلُوا 􀀀 أَلاّ تُق
􀀀
» پیامبر در مقابل درخواست آنان گفت اگر جنگ بر شما واجب و فرض شود شاید
می گویید وفا ننمائید.منظور پیامبر از این بیان،بدست آوردن در فهمیدن مقدار علاقه و حرص آنان به جنگ بود و نیز این
اینست که « عسیت ان افعل کذا » نزدیک شدید و معناي « قاربتم »« عسیتم » خود بمنزله گرفتن عهد و پیمان از آنان بود و معناي
نزدیک شدم بآن کار.
« اللّ
􀀀
اتِلَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 أَلاّ نُق
􀀀
ا 􀀀 ا لَن 􀀀 الُوا وَ م 􀀀ق»
این جمعیت گفتند چیست براي ما در جنگ نکردن(یعنی چه علت دارد که جنگ نکنیم).
و نیست براي ما » گرفته و چنین معنا میکنند « نفی » را بمعناي « ما » بعضی کلمه
ص : 77
میباشد. « خاص » ا بیرون شدیم یعنی بعضی از ما بیرون شدیم که لفظ عام است ولی مقصود 􀀀 وَ قَدْ أُخْرِجْن « ترك جنگ
« ا􀀀 ائِن 􀀀 ا وَ أَبْن 􀀀 ارِن 􀀀 مِنْ دِی »
از شهرها و فرزندان مان و این بیرون شدن بصورت اسارت و جبر و ناچاري بود که در محیط ما پدید آمده یعنی اینان به
پیامبرشان گفتند ما وقتی، به جنگ علاقه نداریم که عزیز و محترم در میان فامیل خود باشیم و دشمن،بر ما چیره نباشد اما حالا
که کار باین صورت درآمده و ما ذلیل شده ایم چاره اي جز جنگ نیست.
« الُ 􀀀 فَلَمّ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِت
ا􀀀 »
در اینجا تقدیر و حذفی شده که مضمونش اینست پس از این درخواست،خداوند،آنچه آنها میخواستند اجابت کرد و امیري
پشت کردند و از آن، رو گردان شده و فرمان خدا را به « تَوَلَّوْا » براي آنان انتخاب شد ولی وقتی جنگ پیش آمد و واجب شد
هیچ گرفتند.
« إِلاّ قَلِیلًا مِنْهُمْ
􀀀
»
جز عده اندکی از ایشان و اینان همان کسانی بودند که از نهر گذشتند که بعداً بیان خواهیم کرد.
« بِالظّ
􀀀
اللّ عَلِیمٌ الِمِینَ
􀀀
وَ هُ »
-خداوند به ستمکاران آگاه است:این جمله تهدید است براي کسانی که از جنگ شانه خالی کردند زیرا اینان در اثر این گناه
بخود ستم کردند.
ص : 78
[ [سوره البقره ( 2): آیه 247
اشاره
ا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ 􀀀 أَنّ یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْن
􀀀
الُوا ی 􀀀 طالُوتَ مَلِکاً ق 􀀀 اَللّ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ
􀀀
الَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ هَ 􀀀 وَ ق
( اسِعٌ عَلِیمٌ ( 247 􀀀 اَللّ و
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 اَللّ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَ
􀀀
ادَهُ بَسْطَهً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ هُ 􀀀 اهُ عَلَیْکُمْ وَ ز 􀀀 اَللّ اِصْطَف
􀀀
الَ إِنَّ هَ 􀀀 مالِ ق 􀀀 اَلْ
(1)
ترجمه:
پیامبرشان بآنها گفت:خدا،طالوت را بپادشاهی شما نصب کرد گفتند از کجا او را بر ما پادشاهی رواست در صورتی که ما
بپادشاهی از او سزاوارتریم و او را مال فراوان و وسیع نیست(آن پیامبر در جواب)گفت:خدا او را برگزید از بین شما و او را در
علم و جسم فزونی بخشید و خدا ملک خود را بهر که خواهد بخشد که او وسعت دهنده و دانا است.
ص : 79
1) -سوره بقره آیۀ 247 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 247
اشاره
شرح لغات:
رفته و اصتفی شده و روي قاعده « افتعال » است که باصطلاح به باب « صفی » اصطفاه-برانگیخت و آن را اختیار کرد و اصل کلمه
تبدیل شده است. « طاء » به « تا » ادبی
بسطه-برتري و فضیلت در جسم و مال.
تفسیر:
اشاره
« طالُوتَ مَلِکاً 􀀀 اللّ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ
􀀀
الَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ هَ 􀀀 وَ ق »
بود و « بنیامین بن یعقوب » پیامبرشان بآنان گفت خداوند طالوت را بپادشاهی شما برانگیخت،و طالوت از فرزندان
بوده است. « دباغی » و بعقیده دیگر « سقائی » میگفتند از نظر طول قامت و شغل او بعقیده بعضی « طالوت » باو
بن یعقوب و بقولی در نسل یوسف بن یعقوب بود لذا او « یهودا » و چون نبوت در نسل لاوي بن یعقوب و پادشاهی در فرزندان
نه از اولاد پیامبر و نه از دودمان سلطنت بود.
است و بعضی معتقدند که خداوند مقام پیامبري را نیز باو « امیر لشکر » در این آیات « ملک » مجاهد میگوید مقصود از کلمه
عنایت کرد پس از آنکه او را ملک و امیر قرار داد.
« مالِ 􀀀 ا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْ 􀀀 أَنّ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْن
􀀀
الُوا ی 􀀀ق»
آنان در پاسخ آن پیامبر گفتند از کجا او را پادشاهی بر ما رواست در صورتی که ما سزاوارتر از او بپادشاهی هستیم و او را
مال فراوانی نیست.
اولین اعتراض آنان به پادشاهی او این بوده که میگفتند او نه از فرزندان انبیاء و نه از خاندان سلاطین است و اعتراض
دوم،اینکه او مال و ثروت فراوانی ندارد و
ص : 80
پادشاه و امیر باید ثروتی بیش از آنچه دیگران دارند داشته باشد تا غلامان زیادي خریده و دارا باشد.بعضی گفته اند مراد
اینست که او آن قدر ثروت ندارد که جبران نقص و حقارتی که از نظر نسب در او هست(که از خاندان نبوت و سلطنت
نیست)بنماید.
لذا خداوند بآنها میفهماند که او داناتر است از ایشان به آنچه حکمت و مصلحت اقتضا میکند و هدف از ریاست و
سلطنت،علم و شجاعت است و این مطلب را خداوند از زبان پیامبرشان بیان میکند.
« اهُ عَلَیْکُمْ 􀀀 اللّ اصْطَف
􀀀
الَ إِنَّ هَ 􀀀ق»
-خداوند او را بر شما برگزید و انتخاب کرد (از ابن عباس).
« ادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ 􀀀 وَ ز »
-و افزود در وسعت و گسترش علم و جسم و او اعلم و داناتر بنی اسرائیل بود در زمان خودش و همچنین او
زیباترین،کاملترین، تنومندترین و قویترین فرد از بنی اسرائیل بود.
« شاءُ 􀀀 اللّ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَ
􀀀
وَ هُ »
-خدا سلطنت و قدرت را بهر کس بخواهد میدهد یعنی باو اعتراض مکنید که او از خاندان نبوت و سلطنت نیست زیرا خداوند
سه وجه گفته شده است: « واسع » در معناي - « اسِعٌ عَلِیمٌ 􀀀 اللّ و
􀀀
وَ هُ » . بهر کس صلاح بداند سلطنت و قدرت میدهد
حذف شده مانند اینکه میگویند فلانی بزرگ « فضل » است یعنی فضل و رحمت او وسیع است و کلمه « واسع الفضل » -1 خداوند
است یعنی بزرگ قدر میباشد.
بمعناي(مولم)و سمیع بمعناي(مسمع)آمده است. « الیم » می باشد همانطور که « وسعت دهنده »« موسع » بمعناي « واسع » -2 کلمه
اضِ یَهٍ) یعنی زندگی داراي خوشی و 􀀀 و داراي وسعت می باشد مانند آیه کریمۀ (عِیشَهٍ ر « ذو سعه » اینست که او « واسع » -3 معناي
خرسندي.
بمعناي دانا است که خدا میداند چه کسی سزاوار است که به او برتري و قدرت دهد از نظر مصلحت مردم و « علیم » در آخر آیه
یا از نظر آزمایش و امتحان.
پادشاهیش)که پادشاهی اضافه و نسبت به خدا یافته بیان کننده )« ملکه » کلمه
ص : 81
این مطلب است که ممکن است سلطنت،گاهی الهی باشد و آن در صورتی است که خداوند براي تدبیر امور مردم کسی را
برگزیند و این منصب را باو دهد و آلات و اسباب سلطنت را برایش فراهم سازد و نیز مردم را به اطاعت از او فرمان دهد در
این صورت میگویند که سلطنت او از طرف خداست زیرا تصرف و حکمرانی این فرد باذن و اجازه خدا صورت گرفته است
البته تعیین و برانگیختن این نوع پادشاهان با بعثت و برانگیختن پیامبران فرق دارد(و این دو مقام یکی مادي و دنیوي و دیگري
معنوي و اخروي است).
دو نکته:
از این آیات ضمناً دو نکته استفاده میشود:
-1 سلطنت لازم نیست که ارثی باشد و شرط سلطان این نیست که باید از خاندان سلطنت باشد بلکه کسی را که خدا میداند
سودمند بحال مردم و داراي مصلحت اجتماعی است باین مقام منصوب میکند اگر چه از دودمان سلطنت نباشد.
-2 پیشوا باید اعلم و اکمل و افضل از مردم دیگر و از نظر شجاعت و فضیلت سرآمد دیگران باشد تا شایسته این مقام گردد و
بودن او معرفی میکند. « اعلم و اقوي » لذا خداوند علت انتخاب و تقدیم طالوت را همین جنبۀ
ص : 82
[ [سوره البقره ( 2): آیه 248
اشاره
لائِکَهُ 􀀀 ارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَ 􀀀 ی وَ آلُ ه 􀀀 مِمّ تَرَكَ آلُ مُوس
ا􀀀 ب اَلتّ فِیهِ سَ کِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ قَِیَّهٌ
اب 􀀀 ق لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ وُتُ الَ 􀀀 و َ
( ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 248 􀀀 إِنَّ فِی
(1)
ترجمه:
پیامبرشان بآنها گفت:نشان و علامت پادشاهی او اینست که میآورد براي شما تابوتی را(صندوق)که آرامشی از پروردگارتان و
باقیمانده اي از آنچه خاندان موسی و هارون واگذاشته اند در آنست و ملائکه آن را بدوش برند که در آن آیت و نشانه اي
است براي شما اگر مؤمن باشید.
ص : 83
1) سوره بقره آیه 248 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 248
اشاره
شرح لغات:
لغت انصار. « تابوه » تابوت:(صندوق)لغت بیشتر مردم عرب است و
گرفته شده است. « سکون » سکینه-آرامش و از ماده
تفسیر:
اشاره
الَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ 􀀀 وَ ق
:(پیامبرشان بآنان گفت)علامت و نشانه کسی را که خداوند او را پادشاه شما نموده و دلیل بر پادشاهی اش اینست که:
التّ
اب 􀀀 أَنْ یَأْتِیَکُمُ وُتُ
:(اینست که بیاورد براي شما صندوقی را)این قسمت از آیه،دلیل است بر اینکه آنان به پیامبرشان گفته اند اگر پادشاهی او
بدستور خدا و از طرف اوست باید نشانه اي که گواه درستی او باشد بیاورد و از این جهت پاسخ بالا بآنها داده شد.
داستان تابوت:
آن صندوقی « تابوت » علی بن ابراهیم در تفسیرش از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:مراد از
است که خداوند براي مادر موسی فرستاد که موسی را در آن گذاشت و به دریا انداخت و این تابوت نزد بنی اسرائیل بسیار
محترم و با ارزش بود و بدان تبرك می جستند تا وقتی مرگ موسی فرا رسید و آن حضرت لوح هاي تورات و زره و آنچه از
آثار نبوت داشت در آن گذاشت و بهنگام وصیت آن را به یوشع بن نون سپرد.
تا وقتی این تابوت در دست بنی اسرائیل بود از عزت و عظمت برخوردار بودند ولی بعلت بی اعتنا شدن آنان نسبت به تابوت
تا آنجا که بچه ها در کوچه با آن بازي میکردند، خداوند تابوت را از آنها گرفت.
ص : 84
بنی اسرائیل وقتی از پیامبر خود درخواست کردند که براي آنان پادشاه و امیري تعیین کند خدا طالوت را برایشان فرستاد و
تابوت را بآنها بازگرداند.
بعضی گفته اند که آن تابوت در دست عمالقه بود که از دشمنان بنی اسرائیل بودند و چون امور بنی اسرائیل دچار هرج و
مرج شد و عمالقه بر آنان غالب و چیره شدند مصیبت هایی بر سرشان آوردند و خداوند تابوت را از عمالقه گرفت و به بنی
اسرائیل برگردانید و فرشتگان آن را حمل نمودند(ابن عباس-وهب)و همین مطلب از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده
است.
بعضی گفته اند این تابوت همان صندوقی بود که خداوند براي حضرت آدم فرستاد و صورتهاي پیامبران در آن بود و فرزندان
آدم یکی پس از دیگري آن را به ارث می بردند تا بدست بنی اسرائیل رسید و آنان بوسیله آن بر دشمنان خویش غالب می
شدند.
( گذاشت و فرشتگان آن را براي بنی اسرائیل حمل نمودند. ( 1 « تیه » قتاده میگوید:یوشع بن نون آن تابوت را در بیابان
فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ
:که در آن آرامشی از پروردگارتان بود.این آرامش بقولی مربوط به خود تابوت و بقولی مربوط به آنچه در تابوت وجود
داشت بوده است.
در اینکه مراد از سکینه و آرامشی که در آن صندوق بوده چیست؟وجوهی بیان شده است که یکی از آنها اینست که در آن
( آیت و نشانه اي از قدرت حق بود که دل ها بهنگام گرفتاري از آن آرامش می یافت. ( 2
ص : 85
1) -در اینجا مؤلف دربارة اندازه و جنس آن صندوق مطالبی دارد که چون زیاد مهم و مفید نیست ترجمه نشد. -1
« فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ » 2) -نیز از نقل وجوه دیگر صرف نظر شد.در اینجا بد نیست بآنچه صاحب تفسیر آلاء الرحمن درباره -2
(در آن آرامشی است از پروردگار شما)نوشته اشاره کنیم.ایشان میگوید همانطور که رسم است پرچم را پیشاپیش لشکر
حرکت میدهند و دیدن پرچم مایه دل گرمی سپاه و نشانه قدرت آنهاست این صندوق چنین وصفی را داشته و پیشاپیش بنی
اسرائیل حرکت داده میشده است و دیدن آن،سبب آرامش و اطمینان آن مردم بوده است.(مترجم)
ارُونَ :و باقیمانده اي از آنچه آل موسی و هارون واگذاشته اند(در آن بود)و درباره تعیین 􀀀 ی وَ آلُ ه 􀀀 مِمّ تَرَكَ آلُ مُوس
ا􀀀 ب و قَِیَّهٌ
این باقیمانده از خاندان موسی و هارون اقوالی گفته شده است از اینقرار:
-1 عصاي موسی و پاره هایی از الواح تورات(از ابن عباس-قتاده)و از امام صادق علیه السلام نیز همین مطلب نقل شده است.
-2 تورات و مقداري از لباسهاي حضرت موسی(حسن).
که بر بنی اسرائیل فرود میآمد و کفش هاي موسی و عمامۀ هارون و عصاي او. « منّ » -3 دو لوح از تورات و مقداري از
همان آرامش و اطمینانی « سکینه » بود اما ظاهر اینست که مراد از «... بقیه » و« سکینه » اینها گفتار مفسرین دربارة تعیین مقصود از
است که خداوند در آن قرار داده بود و بنی اسرائیل بدان آرام میگرفتند.
ممکن است باقیمانده از دانش ها یا چیزهایی از نشانه هاي پیامبران یا هر دو آنها باشد. «... بقیه » و مراد از
خود موسی و هارون است و عرب این رسم را دارد که گاهی:آل فلان « آل موسی و آل هارون » بعضی گفته اند که مقصود از
میگوید مقصودش خود اوست.
« لائِکَهُ 􀀀 تَحْمِلُهُ الْمَ »
ملائکه آن را حمل میکردند و در معناي حمل ملائکه اقوالی است از اینقرار:
-1 فرشتگان آن را بین زمین و آسمان بر دوش گرفتند که بنی اسرائیل عیاناً دیدند(از ابن عباس-حسن) 2-دشمنان بنی اسرائیل
وقتی که بر آنان مسلط شدند آن صندوق را برده و در بتخانه خویش گذاشتند صبح که رفتند دیدند تمام بتهایشان واژگون
شده است با دیدن آن وضع،صندوق را از بتخانه بیرون برده و در گوشه اي از شهر گذاردند ولی گرفتاري هاي پی در پی و
مختلف مانند ابتلاء به وبا و بیماري هاي دیگر و مرگ و میري که در میان آنان شیوع یافت آنها را باین فکر انداخت که
صندوق را به بنی اسرائیل باز
ص : 86
گردانند لذا آن را روي چرخی قرار داده و به دو گاو بستند در این هنگام فرشتگان آن را رانده به بنی اسرائیل رسانیدند بنا بر
این،معناي حمل ملائکه اینست که آن را راندند همانطور که وقتی کسی بگوید من اثاث خودم را بفلان محل خواهم برد
معنایش این نیست که آن را بدوش گرفته و ببرد بلکه اگر آن را با وسائلی حمل کند و بدان شهر رساند باز آنچه گفته صحیح
بوده است.
« ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ 􀀀 إِنَّ فِی »
و در آن یعنی بازگشت تابوت نشانه ایست براي شما اگر مؤمن باشید،اگر تصدیق کننده باشید(یعنی اگر بپذیرید) که خداوند
بمعناي ایمان آورده بخدا نمیتواند باشد زیرا آنان وقتی چنین سخنانی میگفتند « مؤمن » طالوت را امیر شما قرار داده است و کلمۀ
و رد قول پیامبرشان را میکردند کافر بودند.
اینست که مؤمن باشید آن چنان که خود می پندارید. « اگر مؤمن باشید » و بعضی گفته اند معناي
ص : 87
[ [سوره البقره ( 2): آیه 249
اشاره
إِلاّ مَنِ اِغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ
􀀀
اَللّ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی
􀀀
الَ إِنَّ هَ 􀀀 طالُوتُ بِالْجُنُودِ ق 􀀀 فَلَمّ فَصَلَ
ا 􀀀
لاقُوا 􀀀 الَ اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُ 􀀀 جالُوتَ وَ جُنُودِهِ ق 􀀀 طاقَهَ لَنَا اَلْیَوْمَ بِ 􀀀 لا 􀀀 الُوا 􀀀 جاوَزَهُ هُوَ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ ق 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀 مِنْهُم إِلاّ قَلِیلاً 􀀀
فَشَرِبُوا مِنْهُ
( اَلصّ ( 249
ابِرِین 􀀀 اَللّ مَعَ 􀀀
اَللّ وَ هُ
􀀀
اَللّ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ هِ
􀀀
هِ
(1)
ترجمه:
پس همین که طالوت لشگر را بیرون برد گفت:خدا شما را بنهر آبی آزمایش میکند هر کس از آن نوشد از من نیست و هر
کس از آن نچشد از من است مگر آن کس که با دست خویش،کفی بردارد پس همه(آن سپاه)آشامیدند بجز عده کمی از
آنها، و همین که او با کسانی که ایمان آورده بودند از جوي گذشتند،گفتند:امروز ما را طاقت جالوت و سپاهیان او نیست آنها
که به لقاء پروردگار یقین داشتند گفتند:بسیار شده که گروهی اندك بخواست خدا بر سپاهی بسیار،غلبه یافته و خدا یار و
کمک صابران است.
ص : 88
1) -سوره بقره آیه 249 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 249
اشاره
شرح لغات:
یعنی لشکر را از مرکز و محلشان جدا کرد و برد و در مورد « فصل بالجنود » فصل:جدا کرد از فصل،بمعناي قطع و جدا کردن و
بکار میرود. « فصل » از شیر گرفتن بچه نیز کلمه
جنود:جمع جند(لشکر)و اصل معناي آن زمین سخت صاحب سنگ است ولی بعداً بهر اجتماع نیرومند اطلاق شد.
لم یطعمه:نچشد.
اغترف:برگیرد-بردارد.با دست برگیرد.
غرفه:کفی و مشتی.
جاوزه:گذشتند و عبور کردند و اجازه از همین ماده بمعناي گذراندن است و مجاز هم آنست که از اصل بموارد استعمال
گذشتن از حدود و مقررات است. « ظلم » بمعناي عفو، گذشت از گناه با عفو و بخشش و بمعناي « تجاوز » گذشته است و
طاقه:قوه و نیرو.
است. « فئون و فئات » فئه:جمعیت و دسته اي از مردم.جمع آن
تفسیر:
« طالُوتُ بِالْجُنُودِ 􀀀 فَلَمّ فَصَلَ
ا􀀀 »
:در این جمله حذفی شده و بقیه جمله بدان دلالت دارد و آن حذف اینست که در پاسخ درخواست آنان،امیري معین شد و
تابوت را با همان صفت و خصوصیت که بآنها قول داده شده بود آورد و آن امیر همان طالوت بود و طالوت آنها را از
مکانشان خارج کرد و براه انداخت.
در تعداد این لشکر رقم هایی ذکر شده است:
ص : 89
-1 هشتاد هزار(سدي) 2-هفتاد هزار(مقاتل) علت این جمعیت زیاد آن بود که وقتی تابوت را دیدند همه یقین کردند که پیروز
خواهند شد.
« اللّ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ
􀀀
الَ إِنَّ هَ 􀀀ق»
:خداوند آزمایش کننده است شما را به نهري:
معنا و هدف آزمایش اینجا جدا کردن راستگو از دروغگو است.
علت اینکه آزمایش اینان بدین صورت شد این بود که آنان از کمی آب شکایت داشتند و می ترسیدند که از تشنگی تلف
شوند(از وهب).
بعضی گفته اند آنان چنین امتحان شدند تا در اثر صبر و شکیبایی ثواب و پاداش بیشتري بدست آورند و سزاوار پیروزي بر
دشمن گردند و نیز عادت کنند بر این تحمل و صبر بر مشکلات تا بهنگام جنگ ثابت قدم باشند و فرار نکنند.
در تعیین این نهر،که بدان امتحان شدند دو قول است:
هر « فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی » ( -1 نهري بوده است بین اردن و فلسطین(از قتاده و ربیع) 2-نهر فلسطین(از ابن عباس و سدي
کس از آن نهر یعنی از آب آن نهر بیاشامد از من نیست یعنی از اهل ولایت من و از دوستان و پیروان من نیست.
« وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی »
-و هر کس از آن نچشد و از آن آب نخورد پس او از من است یعنی از دوستان و یاران من است و ریشه این
.« طعام » بمعناي چشیدن است نه « طعم » کلمه
« إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ
􀀀
»
جز کسی که یک بار آب با مشت و دست خود برگیرد و بیاشامد.
« إِلاّ قَلِیلًا مِنْهُمْ
􀀀
فَشَرِبُوا مِنْهُ »
همه بیش از یک مشت آشامیدند جز عده کمی.
میگویند کسانی که فقط یک مشت آشامیدند سیصد و چندي بودند(از حسن و قتاده و جماعتی)و بعضی آنها را چهار هزار
نفر دانسته اند در مقابل هفتاد و شش هزار نفر
ص : 90
که فرمان نبردند و آشامیدند ولی همین چهار هزار نفر هم دچار نفاق و سرپیچی از فرمان طالوت شدند بجز سیصد و چندي(از
سدي) می گویند کسانی که از آن آب زیاد نوشیدند تشنه شدند و کسانی که کم نوشیده بودند سیراب شده و تشنگی آنان
برطرف شده بود.
با این امتحان،طالوت کسانی را که از دستورش سرپیچی کرده و اطاعت نکرده بودند عقب زد و کسانی را که اطاعت کرده
بودند با خود برد.
« جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀 »
وقتی طالوت با کسانی که باو ایمان آورده بودند از نهر گذشتند.
نقل شده که با طالوت فقط مؤمنان که بعدد اصحاب بدر بودند گذشتند.ولی ابن عباس و « براء بن عازب و قتاده و حسن » از
سدي می گویند مؤمنان و کافران از نهر عبور کردند ولی کافران جدا شدند و مؤمنان باقی ماندند بهمان عدد اصحاب بدر و
پس از آنکه طالوت و مردم از نهر گذشتند و « جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ 􀀀 فَلَمّ
ا 􀀀 » این قول،اقوي است زیرا تعبیر قرآن اینست
گفتند یعنی همان کسانی که نافرمانی کرده بودند(و این « جالُوتَ وَ جُنُودِهِ 􀀀 طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِ 􀀀 لا 􀀀 الُوا 􀀀ق» ، دیدند زیادي لشکر دشمن را
دلیل صحت قول دوم است که گفتیم)ما را طاقت مقابله و نبرد با این لشکر نیست ولی مؤمنین که به تعداد اصحاب بدر بودند
گفتند:
« اللّ
􀀀
کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ هِ »
چه بسیار جمعیت کمی که پیروز شد باذن خدا بر جمعیت بسیاري.
ابو القاسم بلخی میگوید:ممکن است همه آنها مؤمنین و اطاعت کننده گان از طالوت بودند ولی از نظر درجه یقین و ایمان با
هم اختلاف داشته و بعضی قوي و جمعی ضعیف بودند و این سخن کسانی بود که ایمان راسخ و قوي داشتند.
« اللّ
􀀀
لاقُوا هِ 􀀀 الَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُ 􀀀ق»
و ملاقات و دیدار خدا یعنی بازگشت « کسانی که میدانند آنان خدا را می بینند » از مؤمنان ثابت قدم این چنین تعبیر شده است
بسوي او و پاداش یعنی کسانی که میدانند که بسوي خدا و پاداش او خواهند رفت.در
ص : 91
سه قول است: « یظنون » معناي کلمه
-1 یقین دارند(از سدي) 2-حدیث نفس میکنند و با خود میگویند و حدیث نفس گاهی با شک است و گاهی با یقین ولی
در موارد شک است. « ظن » بیشتر مورد استعمال ماده
-3 گمان دارند که در این جنگ،خدا را ملاقات میکنند یعنی کشته میشوند.
« الصّ
ابِرِین 􀀀 اللّ مَعَ 􀀀
وَ هُ »
و خدا با صابران است در کمک دادن بآنها بر دشمنانشان.
ص : 92
[ [سوره البقره ( 2): آیات 250 تا 251
اشاره
اَللّ وَ
􀀀
کافِرِینَ ( 250 ) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ هِ 􀀀 ا عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْ 􀀀 ا وَ اُنْصُ رْن 􀀀 دامَن 􀀀 ا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْ 􀀀 ا أَفْرِغْ عَلَیْن 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 جالُوتَ وَ جُنُودِهِ ق 􀀀 لَمّ بَرَزُوا لِ
ا 􀀀 و َ
اَللّ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 اَلنّ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَ دَتِ اَلْأَرْضُ وَ ل
اس􀀀 اَللّ 􀀀
لا دَفْعُ هِ 􀀀 شاءُ وَ لَوْ 􀀀 مِمّ یَ
ا􀀀 عَلَّم اَللّ اَلْمُلْکَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ هَُ
􀀀
اهُ هُ 􀀀 جالُوتَ وَ آت 􀀀 داوُدُ 􀀀 قَتَلَ
( الَمِینَ ( 251 􀀀 ذُو فَضْلٍ عَلَی اَلْع
(1)
ترجمه:
و چون با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند گفتند:پروردگارا بما صبر ده و قدم هایمان را استوار نما و ما را بر گروه کافران
پیروز فرما.
پس بخواست خدا آنها را شکست دادند و داود جالوت را کشت و خدایش پادشاهی و حکمت عطا فرمود و از آنچه
میخواست باو آموخت و اگر خدا بعض مردم را بسبب بعض دیگر دفع نمیکرد زمین فاسد می شد ولی خدا صاحب فضل و
کرم بر همه مردم است.
ص : 93
1) -سوره بقره آیه 250 و 251 جزء 2 سوره 2 -1
بیان آیه 250
اشاره
شرح لغات:
برزوا-اصل بروز بمعناي ظهور است و برزوا یعنی آشکار و ظاهر شدند.
ریختن چیزیست مایع در ظرفی خالی. « افراغ » افرغ-بده و اصل فراغ بمعناي خالی بودن است و
ثبت-پایدار کن و تثبیت،چیزي را در جایش قرار دادن است.
تفسیر:
« جالُوتَ وَ جُنُودِهِ 􀀀 لَمّ بَرَزُوا لِ
ا􀀀 و »َ
گفتند بده بما صبر یعنی « ا صَبْراً 􀀀 ا أَفْرِغْ عَلَیْن 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀ق» ، وقتی طالوت و مؤمنان با او ظاهر شدند براي جنگ با جالوت و لشکریانش
توفیق صبر و بردباري در جهاد بما عنایت فرما.
« کافِرِینَ 􀀀 ا عَلَی الْقَوْمِ الْ 􀀀 ا وَ انْصُرْن 􀀀 دامَن 􀀀 وَ ثَبِّتْ أَقْ »
بما توفیق پایداري عنایت فرما و ما را در جهاد با قوم جالوت کمک نما.
ص : 94
بیان آیه 251
اشاره
لغت:
است. « دفع » بمعناي « هزم » شکست دادند ایشان را.از « فهزموهم »
تفسیر:
اشاره
در این آیات دنباله داستان بیان شده است و در اینجا جمله اي حذف شده است که خداوند دعاي آنان را اجابت کرد و آنان
اینست که مقدمات گریز آنان را فراهم نمودند و کاري کردند که آنان را بعقب « فَهَزَمُوهُمْ » را بر دشمن پیروز نمود و معناي
نشینی و فرار واداشتند.
« اللّ
􀀀
بِإِذْنِ هِ »
یعنی به امر و فرمان خدا.
« جالُوتَ 􀀀 داوُدُ 􀀀 وَ قَتَلَ »
داود جالوت را کشت.
داستان:
داستان داود آن چنان که علی بن ابراهیم بن هاشم از امام صادق علیه السلام نقل کرده اینست که خداوند به پیامبر آنان وحی
و« لاوي بن یعقوب » کرد که جالوت را کسی می کشد که زره موسی بر اندام او مناسب باشد و او یکی از فرزندان
است و پدر داود(ایشا)ده پسر داشت که داود کوچکتر از همه بود وقتی خداوند طالوت را براي بنی اسرائیل « داود » اسمش
برانگیخت و آنان را براي جنگ با جالوت جمع آوري کرد فرستاده شد این طالوت بسوي پدر داود(ایشا)و باو گفت پسرانت
را حاضر کن وقتی همه حاضر شدند یک یک آنها را خواست و زره موسی را بر آنها پوشاند بر بعضی بلند و بر بعضی کوتاه
بود به(ایشا)گفت آیا پسر دیگري هم داري که نیامده باشد گفت آري کوچکترین فرزندم را براي چراندن گوسفند بصحرا
فرستاده ام گفت او را حاضر کن پدر داود کسی را فرستاد و داود را از صحرا خواست داود برگشت و با خود فلاخن داشت
ص : 95
در بین راه که میآمد سه عدد سنگ از راه برداشت و در ترکش انداخت طالوت آن زره را به داود پوشاند،درست باندازه او
بود.داود پوشید و آمد در برابر جالوت در حالی که جالوت سوار فیل بود و تاجی بر سر داشت و در پیشانی اش یاقوتی بود که
میدرخشید و لشکریانش هم در برابرش صف کشیده بودند.
داود سنگی به میمنه و قسمت راست لشکر جالوت انداخت و به آنها خورد و گریختند سنگ دوم را بجانب میسره و قسمت
چپ لشکر انداخت به آنان نیز اصابت کرد و فرار کردند سنگ سوم را به جانب خود جالوت پرتاب کرد به پیشانی جالوت
خورد و تا مغزش فرو رفت و جسد بی جانش روي زمین قرار گرفت.
بعضی گفته اند که جالوت براي قضاي حاجت بیرون آمد که داود بجانب او سنگی با فلاخن انداخت و آن سنگ بین دو
چشم جالوت خورد و از پشت سرش بیرون آمد و نیز بر بسیاري از لشکریان سنگ خورد و آنان را کشت و جمعیت فرار
و خدا هفت سال پس از کشته شدن جالوت باو سلطنت و « اللّ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ
􀀀
اهُ هُ 􀀀 وَ آت » ( کردند(از وهب و بسیاري از مفسران
قدرت داد(از ضحاك) و نیز خداوند باو مقام نبوت را عنایت فرمود در حالی که قبل از کشتن جالوت، نبی نبود پس خداوند
دو مقام نبوت و سلطنت در یک شخص جمع کرده و بهنگام مرگ طالوت،داراي هر دو منصب شد زیرا کسی که مقام نبوت
و پیامبري ندارد نمیتواند ریاست و فرمانروایی بر پیامبر داشته باشد چون پیامبر جز بحق سخن نمیگوید و خبر نمیدهد و بظاهر و
باطن او اعتماد و اطمینان هست و بر غیر پیامبر چنین اعتمادي نیست(از حسن) بعضی میگویند جائز است شخص عادي که مقام
نبوت را ندارد ریاست کند با وجود پیامبر ولی باین شرط که بامر و مشورت و دستور پیامبر کار کند.
« شاءُ 􀀀 مِمّ یَ
ا􀀀 عَلَّم وَ هَُ »
خداوند مسائل مربوط بامور دین و آنچه میخواست از امور مربوط به دنیا مانند زره ساختن باو آموخت پس آهن براي او مانند
یاد دادن زبور و حکومت بین مردم و « شاءُ 􀀀 مِمّ یَ
ا􀀀 عَلَّم هَُ » شمع نرم میشد بعضی معتقدند که منظور از جمله
ص : 96
لا􀀀 وَ لَوْ » . که خدا باو عنایت نمود « صداي خوش و خوبی بود » سخن پرنده و مورچه بود و بعضی دیگر گفته اند که مراد از آن
و اگر خدا بعض مردم را به سبب بعض دیگر دفع نمیکرد زمین فاسد می شد. « النّ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ
اس􀀀 اللّ 􀀀
دَفْعُ هِ
در تفسیر و بیان این آیه سه وجه گفته شده است:
-1 اگر خدا شر کفار را بدست سپاه اسلام دفع و رد نمیکرد،کفار غالب شده و شهرها را خراب میکردند(از ابن عباس و
مجاهد) 2-خدا به برکت مردان خوب از مردم گناه کار دفع بلا و هلاك می نماید(از علی، قتاده و جمعی از مفسران)و بهمین
مضمون روایتی را جمیل از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود:خداوند به برکت کسانی که نماز میخوانند از
شیعیان ما بلا را از کسانی که نماز نمیخوانند از شیعیان دفع و دور میکند و اگر همه نماز را ترك کنند در آن وقت بلا و
عذاب بر همه نازل خواهد شد.
خداوند به برکت آن دسته از شیعیان که زکاه میدهند بلا را از آن دسته که نمی دهند دفع میکند و اگر همه زکاه ندهند بلا بر
همه نازل خواهد شد.
و خداوند به برکت کسانی که حج میروند از شیعیان ما بلا را از کسانی که نمیروند دور میکند و اگر همه به حج نروند آن
گاه عذاب بر همه نازل میگردد.و نزدیک بهمین معنی و مضمون است آنچه از نبی اکرم نقل شده است که فرمود:اگر نبودند
بندگان رکوع کننده و کودکان شیرخوار و چارپایان چرنده هر آینه بر شما عذاب میریخت و فرود میآمد.
خداوند به برکت یک مرد خوب مسلمان،فرزندان آن مرد،و »: اللّ از رسول اکرم نقل میکند که آن حضرت فرمود
􀀀
جابر بن عبد ه
فرزندان فرزندانش،و همه اهل خانه،و حتی خانه هاي مجاور و همسایگانش را حفظ می کند و نگاه میدارد و تا وقتی آن مرد
پاك زنده و در میان آنان است همه از سایه وجود او محفوظ اند.
-3 اگر جلوگیري مردم به وسیله خودشان نباشد زمین فاسد میگردد یعنی خود
ص : 97
مردم بعضی جلو فساد بعض دیگر را میگیرند،مثلا مردمی که سلطان جلو فساد و جنایت آنان را میگیرد و از ترس قدرت
مرتکب جرم و جنایت نمیشوند بمراتب بیشتر از آن مردمی هستند که بخاطر وعد و وعید قرآن و خدا از گناه و ارتکاب جرم
دست برمیدارند.
« الَمِینَ 􀀀 اللّ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْع
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 وَ ل »
-ولی خدا صاحب نعمت است بر همه مردم در دین و دنیاي ایشان.
ص : 98
[ [سوره البقره ( 2): آیات 252 تا 253
اشاره
[ [سوره البقره ( 2): آیات 252 تا 253
اَللّ وَ
􀀀
ی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ هُ 􀀀 ا بَعْ َ ض هُمْ عَل 􀀀 ا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ ( 252 ) تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْن 􀀀 اَللّ نَتْلُوه
􀀀
اتُ هِ 􀀀 1)تِلْکَ آی )
ا􀀀 اَللّ مَا اِقْتَتَلَ اَلَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 اهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ وَ لَوْ 􀀀 اتِ وَ أَیَّدْن 􀀀 ا عِیسَ ی اِبْنَ مَرْیَمَ اَلْبَیِّن 􀀀 جاتٍ وَ آتَیْن 􀀀 رَفَعَ بَعْ َ ض هُمْ دَرَ
( ا یُرِیدُ ( 253 􀀀 اَللّ یَفْعَلُ م
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 اَللّ مَا اِقْتَتَلُوا وَ ل
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 کِنِ اِخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ 􀀀 اتُ وَ ل 􀀀 جاءَتْهُمُ اَلْبَیِّن 􀀀
(2)
ترجمه:
این آیات خدا است که ما به حق و راستی بر تو میخوانیم و همانا تو از پیامبرانی.
پیامبران را بعضی بر بعض دیگر برتري و فضیلت دادیم،بعضی از آنها کسی بود که با خدا سخن گفت و بعضی از آنها را
درجاتی بالا برد و عیسی بن مریم را حجت ها و معجزات آشکار دادیم و او را به سبب روح القدس نیرو بخشیدیم.اگر خدا
میخواست پس از فرستادن پیامبران و معجزات آشکار،مردم با یکدیگر جنگ و خونریزي نمی- کردند ولی آنان،اختلاف پیدا
کردند برخی ایمان آورده و بعضی کافر شدند و اگر خدا میخواست با هم جنگ نمیکردند ولی خدا هر چه بخواهد میکند.
ص : 99
1) -سوره بقره آیه 252 جزء 2 سوره 2 -1
2) -سوره بقره آیۀ 253 جزء 3 سوره 2 -2
بیان آیه 252
اشاره
لغت:
که گفتن کلمه ایست پس از کلمه دیگر بدون تأخیر و فاصله چون در « تلاوت » نتلوها-آن را پشت سر هم میخوانیم از
آن چیزیست که بلافاصله دنبال چیز دیگر قرار دارد. « تالی » لغت
حق-بدرستی و راستی.
تفسیر:
« تِلْکَ »
کلمه تلک اشاره است به آنچه قبلا بیان کرده مانند مردن هزاران نفر از مردم یک دفعه و زنده شدن آنان یک دفعه بسبب
دعاء پیامبرشان و داستان پادشاهی طالوت با آنکه مردي بی نام و شهرت بود و بر حسب معمول،مردم بفرمان چنین کسی تن
نمیدهند ولی خداوند براي او نشانه هایی قرار داد و باو پادشاهی بخشید.و نیز داستان اصحاب طالوت که با کمی عده و
ناتوانی و ضعفی که داشتند در عین حال بر جالوت و لشکریانش با تمام نیرومندي و قدرت که دارا بودند غالب و پیروز شدند.
« اللّ
􀀀
اتُ هِ 􀀀 آی »
-نشانه هایی است که بر قدرت خدا دلالت میکند.
« ا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ 􀀀 نَتْلُوه »
یعنی به امر و فرمان ما. « بالحق » -اي محمد که بر تو میخوانیم به حق و راستی و بقول بعضی جبرئیل بر تو میخواند و کلمه
« وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ »
-و تو که این خبرها را میدهی با اینکه خودت شاهد نبوده و با آنها همزمان و معاصر نبوده اي پیامبري،و دلیل پیامبري تو همین
اطلاعات تو است که تنها از راه وحی برایت معلوم شده است.
ص : 100
بیان آیه 253
اشاره
تفسیر:
اشاره
در اول آیه بمعناي آنان و منظور جماعت پیامبران است(که لفظ مفرد مؤنث بآن اطلاق شده). « تلک » کلمه
« ی بَعْضٍ 􀀀 ا بَعْضَهُمْ عَل 􀀀 تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْن »
-پیامبران را بعضی بر بعضی دیگر برتري دادیم.فائده بیان این برتري انبیاء بعضی بر بعض دیگر چند چیز است:
-1 کسی به غلط فکر نکند که پیامبران یکسان بوده اند در درجه همانطور که در اصل پیامبري یکسان اند.
-2 براي بیان این مطلب که برتري پیامبر اسلام مانند برتري برخی از پیامبران گذشته است بر بعض دیگر.
-3 فضیلت و برتري پس از انجام دادن تکلیف و امتثال و فرمانبري است.
برتري ها:
برتري هاي انبیاء از این قبیل است:با موسی بدون واسطه سخن گفتن،رسول قرار دادن محمد،براي همه مردم از جن و انس.
بعضی گویند که مقصود،برتري هایی است که در آخرت براي پیامبران حاصل میشود بر حسب صدمات و زحماتی که در دنیا
از مردم در راه تبلیغ متحمل شدند.
بعضی این فضیلت و برتري را از نظر شرایع و احکام آنها میدانند که بعضی از پیامبران داراي شریعت و قانون بودند و بعضی
نبودند.
باید گفت برخوردار نمودن بعضی از مردم از مزایا و دادن برتري به آنان ممکن است بدو صورت « فضلنا » در تفسیر و بیان
باشد: 1-از نظر وجود مصلحت. 2- ابتدایی و با خواست و میل خود شخص.
ص : 101
و تفضیل همیشه در مورد صورت اول بکار میرود و اینکه خداوند بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتري « فضیلت » کلمه
داده بدیهی است که روي ایجاب مصالح و تدبیر امور است نه دل بخواه و بدون حساب و مصلحت.
در مورد صورت دوم بکار میرود. « محاباه » و کلمه
« اللّ
􀀀
مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ هُ »
بعضی از اینان کسی است که خدا با او سخن گفت.
« جاتٍ 􀀀 وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَ »
و درجه و مقام بعضی از آنها را بالا برد.مجاهد میگوید مقصود،حضرت محمد است که خداوند او را بر همه انبیاء برتري داد و
باو قرآن داد که بدیگر از انبیاء نداد و این قرآن معجزه ابدي و همیشگی است تا روز قیامت بر خلاف معجزات دیگر که در
زمانی آشکار شد و پایان یافت.
و خداوند محمد را خاتم پیامبران قرار داد و حکمت و مصلحت ایجاب میکند که پیامبر اشرف و افضل را پس از همه برانگیزد
و آخرین و کاملترین برنامه هاي بشري و انسانی را بدست او براي مردم بفرستد.
« اتِ􀀀 ا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّن 􀀀 وَ آتَیْن »
و به عیسی بن مریم دلیلها و حجت هاي روشن دادیم مانند خوب کردن و شفا بخشیدن کور مادرزاد و مبتلایان به بیماري
برص و زنده کردن مردگان و خبر دادن از آنچه مردم میخوردند و آنچه در خانه هاي خود ذخیره میکردند.
« اهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ 􀀀 وَ أَیَّدْن »
و او را به سبب روح القدس کمک نمودیم.و قبلا در آیه 58 از این سوره تفسیرش بیان شد.
« اللّ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 وَ لَوْ »
پس از موسی و عیسی(و ضمیر جمع باعتبار خود آنها و « قتاده-ربیع » و اگر خدا میخواست کسانی که پس از پیامبران یا بقول
پیروانشان است)بودند با هم جنگ و خونریزي نمیکردند یعنی خداوند میتوانست آنان را به زور به ایمان وادار کند و از کفر
بازدارد ولی چون تکلیف با اجبار نیکو و ثمر بخش نیست و پاداش در صورتی صحیح است که کار،از روي اراده و اختیار
انجام شده باشد نه از روي اجبار بنا بر این خداوند چنین الزامی ندارد.
ص : 102
بعضی گویند معناي آیه اینست که خداوند اگر میخواست بآنها فرمان جنگ نمی داد.
« اتُ􀀀 جاءَتْهُمُ الْبَیِّن 􀀀 ا 􀀀 مِنْ بَعْدِ م »
پس از آنکه حجت و دلیل براي آنان روشن شد زیرا غرض از بعثت انبیاء حاصل شد به سبب ایمان کسانی که قبل از جنگ
ایمان آوردند.
« کِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ 􀀀 وَ ل »
ولی اینان مختلف شدند برخی به سبب لطف و توفیق الهی و حسن اختیار خودشان ایمان آوردند و برخی با اختیار خود کافر
شدند.
« اللّ مَا اقْتَتَلُوا
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 وَ لَوْ »
:باز این جمله را تکرار نمود تا تأکیدي باشد که اگر خدا میخواست اینان جنگ نمیکردند.
اول خواست خدا نسبت به کافران است که اگر خدا میخواست آنها « اللّ
􀀀
شاءَ هُ... 􀀀 وَ لَوْ » بعضی از مفسرین میگویند که مقصود از
را الزام و اجبار به ایمان میکرد که دیگر نتوانند مخالفت کنند و تکلیف از آنان برداشته میشد.
دوم خواست خدا نسبت به مؤمنان است که اگر خدا میخواست به مؤمنان فرمان میداد که با « اللّ
􀀀
شاءَ هُ... 􀀀 وَ لَوْ » : و مقصود آیه
کفار جنگ نکنند.
« ا یُرِیدُ 􀀀 اللّ یَفْعَلُ م
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 وَ ل »
ولی خدا هر آنچه مصلحت و حکمت ایجاب و اقتضا کند بجا می آورد.
ص : 103
[ [سوره البقره ( 2): آیات 254 تا 255
اشاره
لا􀀀 اَللّ
􀀀
اَلظّ ( 254 ) هُ
􀀀
کافِرُونَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 اعَهٌ وَ اَلْ 􀀀 لا شَف 􀀀 لا خُلَّهٌ وَ 􀀀 لا بَیْعٌ فِیهِ وَ 􀀀 اکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 آم أَنْفِقُوا ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ نَُوا 􀀀ی
ا بَیْنَ 􀀀 إِلاّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ م
􀀀
ا فِی اَلْأَرْضِ مَنْ ذَا اَلَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 لا نَوْمٌ لَهُ م 􀀀 لا تَأْخُ ذُهُ سِنَهٌ وَ 􀀀 إِلاّ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ
􀀀
هَ 􀀀إِل
ما وَ هُوَ اَلْعَلِیُّ 􀀀 لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ 􀀀 ماو 􀀀 شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّ 􀀀 ما 􀀀 إِلاّ بِ
􀀀
یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ 􀀀 ا خَلْفَهُمْ وَ لا 􀀀 أَیْدِیهِمْ وَ م
( اَلْعَظِیمُ ( 255
(1)
ترجمه:
اي کسانی که ایمان آورده اید از آنچه روزي شما کرده ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزي بیاید که در آن،معامله و دوستی و
شفاعت نباشد و کافران خود،ستمکارانند.
خدا یکتا است که خدایی جز او نیست زنده و پاینده است هرگز او را چرت و یا خواب نمیگیرد هر چه در آسمانها و زمین
است از اوست آن کس که به نزد او جز به اشاره اش شفاعت میکند کیست؟او میداند آنچه پیش رو و آنچه پشت سرشان
هست و به چیزي از دانش و علم او احاطه ندارند مگر به آنچه او خواهد.قلمرو او آسمانها و زمین را فرا گرفته و نگهداریش بر
او سنگینی نمی کند زیرا او دانا و بزرگ است.
ص : 104
1) -سوره بقره آیه 254 و 255 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 254
اشاره
شرح لغات:
بمعناي فروشنده و خریدار « بیعان » بیع-فروش و تبدیل کالا به بها در مقابل شراء و خرید،که تبدیل بهاء است به کالا و کلمه
است.
انحراف حال است بسبب فقر و ناداري و « اختلال حال » بمعناي فاصله هاي بین دو چیز است و « خلل » خله-دوستی خالص و کلمه
فاصله است. « اسرار آنها » خلیل دوست خالص است و مناسبت با معناي لغوي کلمه اینست که گویا بین دو دوست خالص
تفسیر:
وقتی خداوند داستان امت هاي گذشته را بیان کرد و ثابت شد رسالت و پیامبري پیامبر اکرم،بدنبال آن مردم را به اطاعت و
فرمانبري وادار کرده میفرماید:
« اکُمْ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 آم أَنْفِقُوا ا أَیُّهَا الَّذِینَ نَُوا 􀀀ی»
اي کسانی که محمد را تصدیق کرده اید در وحی و رسالت و آنچه آورده،انفاق کنید از آنچه بشما داده ایم.گویند که
مقصود از آن،زکاه واجب است و مانند آن نه صدقات مستحبه چون با تهدید همراه است(از حسن)و باضافه ظاهر امر اقتضاي
وجوب میکند.
ابن عباس و بلخی میگویند این انفاق شامل صدقات واجب و مستحبّ هر دو می شود و اقوي هم همین است زیرا در آیه قیدي
نیامده و امر،عام و مطلق می باشد و در آیه تهدیدي ذکر نشده که قرینه زکاه واجب باشد و آنچه در آخر آیه آمده صرفاً براي
بیان عظمت ترس و وحشت روز قیامت و سختی هاي آن روز است.
« لا خُلَّهٌ 􀀀 لا بَیْعٌ فِیهِ وَ 􀀀 مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ »
قبل آن روزي که(یعنی روز قیامت)نه تجارتی است در آن روز و نه دوستی زیرا همه مردم گناهکار در اثر گناه،
ص : 105
دشمنان یکدیگرند و بعضی گویند که در آن روز هر کسی بفکر خود و سرنوشت خودش می باشد و بفکر دیگري نیست و از
« اَلْأَخِلّا یَوْمَئِذٍ بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ
􀀀
ءُ » : این جهت دوستی در آن روز نیست و این نظیر آیه کریمه است که میفرماید
1)(در آن روز،دوستان،دشمنان یکدیگرند بجز پرهیزکاران). )
« اعَهٌ 􀀀 لا شَف 􀀀 وَ »
و در آن روز شفاعت و دستگیري براي غیر مؤمنین مطلقا نیست و اما مؤمنان پس گاهی بعضی از آنها از بعض دیگر دستگیري
شفاعت «( ی ( 2 􀀀 إِلاّ لِمَنِ ارْتَض
􀀀
لا یَشْفَعُونَ 􀀀 وَ » و شفاعت میکنند و پیامبران نیز از آنان شفاعت می نمایند بمضمون آیات کریمه
آنکه به نزد او جز باجازه اش شفاعت نکند). ) «( إِلاّ بِإِذْنِهِ ( 3
􀀀
مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ » . نمیکنند مگر آنکه خدا رضایت دهد
« الظّ
􀀀
کافِرُونَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 وَ الْ »
و کافران ستمکارانند،با اینکه کفر مهم تر و بالاتر از ظلم است علت اینکه خداوند کافران را بعنوان ستمکار وصف میکند دو
جهت است:
-1 کافر بسبب کفرش بخود ظلم کرده و خود را براي همیشه در عذاب قرار داده است.
-2 چون قبلا بیان کرد که در روز قیامت براي کفار،معامله و شفاعت و رفاقتی نیست بدنبال آن میگوید این،ظلمی است که
خود آنها نسبت به خود نموده اند و کارهایی در دنیا انجام داده اند که سبب محرومیت آنان شد و از ناحیه خدا بآنها ظلم
نشده است.
در بیان این مطلب که کافران،ایشانند ستمکاران،نکته ایست که بالاترین درجه ظلم همانست که کافر نسبت به خود انجام داده
است و اگر فردي از مؤمنان نسبت به خود و یا دیگري ظلم کند بدرجه ظلم کافر نسبت به خودش نمیرسد و این نکته از
یعنی تنها فقیه فلان مرد است که از دیگران در فقه بالاتر « فلان هو الفقیه » استفاده میشود مانند این جمله که میگویند « هم » کلمه
است.
ص : 106
1) -آیه 67 از سوره زخرف -1
2) -آیه 28 از سوره انبیاء -2
3) -آیۀ 255 از سوره بقره -3
بیان آیه 255
اشاره
شرح لغات:
حی:زنده و کسی که قدرت و علم برایش امکان دارد.
اما روي قاعده ادبی که دو حرف واو و یاء اگر در یک جا « فیعول » قیوم:نگاهدارنده و پاینده اصل آن قیووم بوده است بر وزن
شده است. « قیوم » جمع شوند و اولی ساکن باشد واو به یاء قلب شده و در یاء ادغام میگردد بصورت
.« چرت » سنه:خواب سبک و بقول ما
نوم:خواب عادي و معمولی.
یعنی توانایی و طاقت آن را نداري. « لا یسعک هذا »: وسع:فرا گرفته و طاقت و توانایی دارد می گویند
کرسی:هر پایه و شالوده اي که بر آن اعتماد و تکیه شود.
لا یؤوده:بزحمت و سختی نمیاندازد او را.
علی:بالا است در اقتدار و نفوذ و خداوند عالی متعالی است یعنی قادر قاهر می باشد و هیچ چیز او را ناتوان نمی کند.
عظیم:بزرگ و در اینجا معنایش عظیم الشأن است.
تفسیر:
پس از آنکه خداوند داستان امت هاي گذشته و اختلاف آنان را با پیامبرانشان در مسئله توحید بیان کرد اینک به بیان توحید
می پردازد.
« اَللّ
􀀀
هُ »
:یعنی کسی که پرستش سزاوار اوست بعلت قدرت و توانایی اش بر اصول نعمت ها و در آغاز سوره فاتحه اقوال مختلف را
ذکر کردیم. « اللّ
􀀀
ه » درباره اصل و معناي کلمه
ص : 107
« إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀»
:احدي جز او سزاوار پرستش و خدایی نیست.
« اَلْحَیُّ الْقَیُّومُ »
ا مِنْ 􀀀 وَ م » : :زنده اي که قائم است به تدبیر خلق از آفرینش ابتدایی مردم و سپس روزي دادن به آنها همانطور که میفرماید
هیچ جانوري در روي زمین نیست مگر اینکه روزیش با خداست. « ا􀀀 اللّ رِزْقُه
􀀀
إِلاّ عَلَی هِ
􀀀
1)دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ )
گفته است. « قتاده » این وجه را
یعنی این شخص به این کتاب « هذا یقوم بهذا الکتاب » را بمعناي عالم و داناي به امور گرفته اند مثل اینکه میگویند « قیوم » بعضی
عالم و دانا است.
بمعناي دائم و جاوید است. « قیوم » سعید بن جبیر و ضحاك میگویند
قیوم را باین معنا گرفته او قائم بر هر فردي است که بدانچه عمل کند پاداش دهد و خود،آگاه و عالم به کردار آنها « حسن »
است.
با تمام این معانی سازگار است. « قیوم » لفظ
« لا نَوْمٌ 􀀀 لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ 􀀀»
او را نه چرت و نه خواب سنگین میگیرد بعضی گویند یعنی او غافل از مردم نمیگردد و آنها را فراموش نمینماید و همانطور
که بشخص غافل میگویند تو خوابی یا چرت می زنی و منظور بیان غفلت آنها است.
« ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لَهُ م »
براي اوست سلطنت و تصرف آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است.
« إِلاّ بِإِذْنِهِ
􀀀
مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ »
کیست که شفاعت کند نزد او جز به اجازه اش این جمله استفهامی است که معناي انکار و نفی دارد یعنی شفاعت نمیکند در
روز قیامت کسی براي دیگري جز به اجازه خدا و امر خدا چون مشرکان می- پنداشتند که بت ها براي آنان شفاعت میکنند.
میداند آنچه روبرو و آنچه پشت سر ایشان است.در تفسیر و بیان این آیه وجوهی گفته اند: « ا خَلْفَهُمْ 􀀀 ا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ م 􀀀 یَعْلَمُ م »
-1 میداند آنچه در مقابل آنها است یعنی چیزهایی که در دنیا واقع شده و آنچه
ص : 108
1) -آیه 6 از سورة هود -1
پشت سر آنها است یعنی امور آخرت(از:مجاهد،سدي).
ا خَلْفَهُمْ) (از ابن جریح). 􀀀 ا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ) و غیب مربوط به آینده (وَ م 􀀀 -2 میداند غیب مربوط به گذشته (م
ا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ) و آنچه گذشته و واقع شده و پشت سر قرار گرفته است 􀀀 -3 میداند آنچه هنوز نیامده و نشده و در پیش رو است (م
ا خَلْفَهُمْ) (از ضحاك). 􀀀 (م
« لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ 􀀀 وَ »
است یعنی به معلومات او احاطه ندارند و احاطه، « معلوم » در اینجا « علم » به چیزي از دانش او احاطه ندارند.مقصود از کلمه
ادراك و دانستن چیزیست بآن صورت که در واقع هست.
« شاءَ 􀀀 ما 􀀀 إِلاّ بِ
􀀀
»
مگر آنچه را که خود او بخواهد که دیگران بدانند و آنان را آگاه کند.
« اتِ وَ الْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّ »
چند قول است: « کرسی » در معناي
-1 علم و آگاهی خدا آسمانها و زمین را فرا گرفته است(از ابن عباس)و از حضرت امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز
گفته شده است زیرا قوام دین و دنیا بدانها بستگی دارد. « کرسی ها » همین وجه نقل شده است و به دانشمندان کلمه
-2 کرسی همان عرش است(از حسن).
پادشاهی و سلطنت و قدرت است همانطور که میگویند: « کرسی » -3 مراد از
براي این دیوار ستونی قرار بده که کرسی بمعناي ستون استعمال شده است و معناي آیه اینست که « اجعل لهذا الحائط کرسیاً »
قدرت و عظمت او آسمانها و زمین را فرا گرفته است.
که آسمانها و زمین در « عطا » اللّ و نزدیک بآن نقل شده از
􀀀
و نقل شده که از ابی عبد ه « عرش » تختی است غیر از « کرسی »-4
نسبت به عرش نیز مانند حلقه اي است در بیابان. « کرسی » نیست جز چون حلقه اي در یک بیابان و « کرسی » مقابل
« ما􀀀 لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُ 􀀀 وَ »
یعنی بر خداوند حفظ آسمان ها و زمین سنگین و سخت نمی باشد.
« وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ »
-او بالاتر است از مانندها و ضدها و مثل ها و از آنچه نشانه نقص و دلیل حدوث است و او توانا است و عظیم الشأن که هیچ
چیز او را ناتوان نمیکند
ص : 109
و دانایی است که هیچ چیز بر او پوشیده نیست و براي مقدورات و معلومات او نهایت و پایانی نیست.
علی بن ابراهیم از پدرش و او از حسین بن خالد نقل کرده که حضرت رضا(علیه السلام) این آیه را چنین قرائت کرد:
اللّ لا اله الا هو الحی القیوم لا تأخذه سنه و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثري عالم الغیب و
􀀀
ه
الشهاده الرحمن الرحیم من ذا الذي یشفع عنده الا باذنه...
ص : 110
[ [سوره البقره ( 2): آیات 256 تا 257
اشاره
اَللّ
􀀀
ا وَ هُ 􀀀 صامَ لَه 􀀀 ی لَا اِنْفِ 􀀀 بِاللّ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْق
􀀀
بِالطّ وَ یُؤْمِنْ هِ
􀀀
راهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ اغُوتِ 􀀀 لا إِکْ 􀀀
اَلطّ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ
􀀀
اؤُهُمُ اغُوتُ 􀀀 ماتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِی 􀀀 اَللّ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُ
􀀀
سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 256 ) هُ
( خالِدُونَ ( 257 􀀀 ا 􀀀 اَلنّ هُمْ فِیه
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 أُول ْ ئِکَ􀀀 ماتِ 􀀀 إِلَی اَلظُّلُ
ترجمه:
اکراه در این دین نیست راه هدایت از گمراهی روشن شد هر کس به طغیانگران (طاغوت)کفر ورزد(یعنی نافرمانی آنان
کند)و به خدا ایمان آورد به رشته محکمی دست زده که گسستنی نیست و خدا شنوا و داناست.
خدا یار کسانیست که ایمان آورده اند آنان را از تاریکیها بیرون آورده و بسوي نور می برد و کسانی که کافر شدند یارانشان
شیطان و طغیانگران اند که آنها را از عالم نور به ظلمات و تاریکیها می برند اینان اهل آتش و در آن براي همیشه خواهند بود.
ص : 111
بیان آیه 256
اشاره
شرح لغات:
که گمراهی و ضلالت است. « غی » رشد-بمعناي هدایت و راه صحیح در مقابل
گرفته شده است که در مورد مفرد و جمع یکسان بکار میرود و همین جهت را دلیل « طغیان » طاغوت-طغیانگري یا طغیانگر و از
مصدر بودن آن دانسته اند ( 1).جمع طاغوت،طواغیت،طواغت و طواغ آمده است.
یعنی تب بآن عارض شد و اصل در این کلمه « عرته الحمی » عروه-ریسمان از نظر ارتباط و بستگی که بدان حاصل میشود و
است. « تعلق » همان
بمعناي محکم. « اوثق » وثقی-مؤنث
انفصام-بمعناي انقطاع و جدایی و بریدن.
شأن نزول:
میگویند آیه درباره مردي از انصار نازل شد که داراي غلامی سیاه رنگ بنام
ص : 112
در قرآن کریم در هشت مورد آمده است که در برخی موارد،ضمیر جمع بآن برگشته است مانند همین « طاغوت » 1) -کلمه -1
الطّ
􀀀
آیه یخرجونهم...و در بعضی موارد ضمیر مؤنث که ظاهر در جماعت است مانند آیه 19 از سوره زمر: اَلَّذِینَ اجْتَنَبُوا اغُوتَ
ا (کسانی که دوري میکنند از طاغوت که پرستش کنند آن را)و در بعضی ضمیر مفرد برگشته مانند آیه 59 از سوره 􀀀 أَنْ یَعْبُدُوه
میخواهند محاکمه به طاغوت برند در حالی که فرمان ) « الطّ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ
􀀀
حاکَمُوا إِلَی اغُوتِ 􀀀 یُرِیدُونَ أَنْ یَتَ ...» نساء
الطّ وَ یَقُولُونَ
􀀀
یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ اغُوتِ ...» بآن برگشته مانند این آیه « هؤلاء » یافته بودند که بدان کافر شوند). و گاهی ضمیر
ایمان به بت و طاغوت آورده و میگویند درباره کافران که اینان از مؤمنین « ي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً 􀀀 ءِ أَهْد 􀀀 ؤُلا 􀀀 لِلَّذِینَ کَفَرُوا ه
هدایت یافته ترند،در هر موردي از قرآن کلمه طاغوت مناسب با معنایی است و مناسب با این آیه:بت ها،دعوت کننده گان به
شرك یا شیطان میباشد. مترجم
بود و این مرد غلامش را به پذیرفتن اسلام مجبور میکرد(از مجاهد).سدي میگوید:این آیه درباره مردي از انصار که « صبیح »
بود نازل گشت و این مرد دو پسر داشت و تجار شام به مدینه آمدند و روغن آورده بودند وقتی خواستند از « ابا الحصین » نامش
مدینه بازگردند دو پسر ابی الحصین نزد آنها رفتند و آنها این دو پسر را بکیش خود که نصرانیت بود دعوت و تبلیغ کردند و
هر دو پسر،نصرانی شدند و بشام رفتند خبر به پدر آنها رسید و او رسول اکرم را در جریان گذاشت پس این آیه نازل شد و
ابو « خداوند آن دو پسر را دور کناد که آنان اول دسته اي هستند که پس از هدایت باسلام،کافر شدند »: رسول اکرم فرمود
الحصین از اینکه پیامبر اکرم بدنبال آنها نفرستاد ناراحت شد تا این آیه نازل شد:
نه،قسم بخداي تو که اینان ایمان نمی آورند)و این حکم قبل از آن بود که پیامبر مأمور به )« یُؤْمِنُونَ -الایه 􀀀 وَ رَبِّکَ لا 􀀀 فَلا »
جنگ و قتال با اهل کتاب شود ولی این حکم نسخ شد و آیات براءه دستور جنگ با مشرکان را برسول اکرم داد و همچنین
ابن مسعود و ابن زید میگویند که آیه قتال و وجوب جهاد این آیه را نسخ کرد، ولی بعقیده دیگران آیه نسخ نشده است
بعضی میگویند:زنی از انصار بچه اش نمیماند و پس از بدنیا آمدن میمرد این زن کودکان یهودي را شیر میداد پس از آنکه
اسلام آمد در میان یهودیان جمعیتی از انصار بودند و وقتی یهودیان بنی النضیر کوچ کردند در آنها جمعی از انصار بود مردم
اللّ پدران ما و برادران ما با اینانند پس این آیه کریمه نازل شد و حضرت فرمود خویشاوندان و دوستانتان را
􀀀
گفتند یا رسول ه
مخیر کنید اگر خواستند شما را انتخاب کنند پس بمانند و اگر یهودیان را انتخاب کردند پس باید بروند.
تفسیر:
پس از آنکه اختلاف امت ها را قرآن بیان کرد و اینکه اگر خدا میخواست به جبر و قهر آنها را وادار به پیروي از دین میکرد و
سپس دین توحید و حق را بیان داشت در این آیات میفرماید:حق،واضح و آشکار شد و مردم،آزادند و اکراه و الزام در دین
نیست.
« راهَ فِی الدِّینِ 􀀀 لا إِکْ 􀀀»
در اینکه این آیه درباره چه دسته اي است 5 قول است:
ص : 113
گرفته میشد(از:حسن،قتاده و ضحاك) 2-درباره همه کفار ولی پس از آن با آیه « جزیه » -1 درباره اهل کتاب فقط که از آنها
قتال نسخ شد(از سدي) 3-مراد اینست که اگر کسی پس از جنگ وارد اسلام شد نگوئید که به اکراه، اسلام را پذیرفته است
زیرا پس از جنگ وقتی به میل و رضاي خودش مسلمان شد اسلامش درست است و او مجبور نبوده است(از:زجاج) 4-این
آیه درباره دسته اي معین از انصار نازل شد همانطور که از ابن عباس نقل کردیم.
-5 هدف،دسته مخصوصی نیست بلکه بطور کلی معناي آیه اینست که در دین که یک مسئله اعتقادي و قلبی است،اکراه و
اجبار نمیباشد و بنده،آزاد و مخیر است و اگر کسی را به گفتن شهادتین مجبور نمایند و او هم بگوید این گفتن،دین نیست و
متقابلا کسی را مجبور کنند و کلمه کفر آمیز بگوید،کافر نخواهد بود زیرا ایمان و کفر مربوط بزبان نیست و به قلب و باطن
بستگی دارد و مقصود از دین هم همان دین معروف یعنی اسلام است یعنی دینی که خدا،آن را برگزیده است.
« قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ »
ایمان از کفر و حق از باطل بوسیله دلیل ها و آیات زیاد که دلالت عقلی و نقلی دارند و نیز به سبب معجزات که بدست رسول
اکرم آشکار شد واضح و روشن گردید.
« بِالطّ
􀀀
فَمَنْ یَکْفُرْ اغُوتِ »
5 قول است: « طاغوت » در معناي
-1 شیطان:از مجاهد،قتاده و از حضرت صادق علیه السلام نیز روایت شده است.
-2 کاهن:از سعید بن جبیر.
-3 ساحر:از ابی العالیه.
-4 طغیانگران از جن و انس.
-5 بت ها و بر آنچه غیر از خدا مورد پرستش و عبادت قرار گیرد.
خلاصه و جامع همه این معانی اینکه هر کس کافر شود به آنچه مخالف امر و
ص : 114
فرمان خداست.
« بِاللّ
􀀀
وَ یُؤْمِنْ هِ »
و خدا را و آنچه پیامبرانش آورده اند تصدیق کند.
« ی􀀀 فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْق »
به ریسمان محکم دست زده و از دین براي خود چنان گره اي زده که هیچ شک و شبهه اي آن را از هم باز نمیکند.
مجاهد میگوید:این رشته محکم همان ایمان به خدا و پیامبر اوست که از باب تشبیه یک حقیقت غیر قابل حس به امر
محسوس آمده است.
« ا􀀀 صامَ لَه 􀀀 لَا انْفِ »
انقطاع و بریدن برایش نیست.
« اللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
􀀀
وَ هُ »
خدا نسبت به گفته هاي شما شنوا و نسبت به باطن و آنچه در درون دارید آگاه میباشد.
ص : 115
بیان آیه 257
اشاره
شرح لغات:
بمعناي حاکم از « والی » ولی:نزدیک بلافاصله و کسی که اولی و احق و سزاوارتر از دیگران است در اداره امور شخص کلمه
میگویند باین مناسبت که به کار او میرسد و نیز به بنده « مولی » این باب است که امور جمعیت را اداره میکند و به صاحب بنده
مولی میگویند زیرا اطاعت ما فوق کرده و بکارهاي او میرسد و فرمان می برد و استیلاء بر چیزي،تسلط بر آن و از همین باب
است.
مؤمنان است روي سه جهت می باشد: « ولی » و اینکه خداوند
-1 براي آنها دلیل و حجت آورده تا هدایت شوند مانند مضمون این آیه:
کسانی که هدایت یافته اند خدا زیاد میکند آنان را در هدایت و روشنی. « ادَهُمْ هُديً 􀀀 وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا ز »
-2 خدا ولی مؤمنین است در کمک دادن به آنها براي پیروزي بر دشمنان و غلبه دین آنها بر دین مخالفان.
-3 خدا ولی آنها است که عهده دار دادن پاداش بر نیکوکاران می باشد.
تفسیر:
اشاره
و کمک هر کدام را ذکر میکند. « ولی » پس از آنکه خداوند دو دسته مؤمنین و کفار را بیان کرد در اینجا
« اَللّ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا
􀀀
هُ »
:یعنی خدا یار و کمک مؤمنان است در آنچه نیاز دارند و در آنچه صلاح و مصلحت ایشان است در امور مربوط به دین و دنیا
و آخرتشان.
« ماتِ إِلَی النُّورِ 􀀀 یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُ »
خداوند ایشان را از تاریکیهاي کفر
ص : 116
و گمراهی به نور هدایت بیرون میآورد و همانطور که تاریکی مانع دیدن اشیاء است کفر، هم جلو درك حقایق را میگیرد و
چون خداوند مؤمنان را هدایت و دلیل ها و حجت ها براي آنان اقامه نموده است پس آنان را از تاریکیها بنور بیرون آورده
است و بدیهی است که اگر هدایت و تشویق ها و تهدیدهاي الهی نبود مردم از کفر به ایمان- درنمی آمدند همانطور که اگر
کسی را بداخل شدن شهري تشویق کنیم و آن قدر باو بگوئیم تا او داخل گردد صحیح است که بگوئیم:ما فلان شخص را به
آن شهر وارد نموده و از جایی که بود بیرون آوردیم.
« الطّ
􀀀
اؤُهُمُ اغُوتُ 􀀀 وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِی »
و کسانی که کفر ورزیدند دوستان و یارانشان و آنکه عهده دار امور آنان است طاغوت می باشد و کلمه طاغوت در اینجا
می باشد. « رؤساء و رهبران گمراهی » و بقول مقاتل « شیطان »، مفرد ولی بمعناي جمع است و مراد از آن بقول ابن عباس
« ماتِ 􀀀 یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُ »
آنان را از نور ایمان و اطاعت و هدایت بسوي تاریکیهاي کفر و معصیت و گمراهی خارج مینمایند.
ها(هر چه اراده شود از آن)سبب گمراهی این دسته از مردم بوده و آنان را دعوت و تشویق به گناه و کفر « طاغوت » و چون
کرده و گناهان را در نظرشان جلوه داده اند از این جهت بیرون آمدن آنها از نور به تاریکی به طاغوت نسبت داده شده است.
دفع توهم:
بعضی پنداشته اند که چون خداوند بیرون آمدن مؤمنان را از تاریکی به نور، به خودش نسبت داده است پس ایمان،کار و فعل
خداست.
این پندار و توهم را دفع و باطل میکند زیرا مسلماً « طاغوت » ولی اضافه و نسبت دادن بیرون آمدن کفار از نور به تاریکی به
کفر،فعل طاغوت نیست و بعقیده اینان ایمان و کفر هر دو فعل خداست باضافه اگر ایمان فعل خدا باشد که اینان پنداشته اند
نباید خداوند ناصر و کمک مؤمنان و رسوا و خوار کننده کفار باشد زیرا وقتی ایمان و کفر هر دو فعل خدا باشد پس
مردم،تقصیر و گناه یا فضیلت و برتري ندارند و فرقی
ص : 117
بین آنها از نظر خودشان نخواهد بود.
اشکال آیه میگوید طاغوت،کفار را از نور بیرون میآورد در حالی که کفار،از اول داخل در نور نبوده اند.
پاسخ در پاسخ از این اشکال دو وجه گفته شده است:
-1 این جمله مانند اینست که میگویند:پدرم مرا از ارث برندگان بیرون کرد با اینکه مانع از داخل شدن او شده است یا در
داستان یوسف میفرماید:
من رها کردم آئین مردمی را که به خدا ایمان نیاورده اند)در حالی که یوسف از آغاز ) « بِاللّ
􀀀
یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا »
داخل در آن جمعیت نبوده است.
-2 این آیه مربوط بآن دسته از کفار است که قبلا مسلمان بودند و سپس مرتد شدند(از مجاهد)و وجه اول بهتر است.
« خالِدُونَ 􀀀 ا 􀀀 النّ هُمْ فِیه
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 أُول ْ ئِکَ􀀀 »
اینان اهل آتش و براي همیشه در آن خواهند بود.
ص : 118
[ [سوره البقره ( 2): آیه 258
اشاره
الَ 􀀀 الَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ ق 􀀀 راهِیمُ رَبِّیَ اَلَّذِي یُحْیِی وَ یُمِیتُ ق 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 اَللّ اَلْمُلْکَ إِذْ ق
􀀀
اهُ هُ 􀀀 راهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آت 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِي حَ اجَّ إِبْ
( اَلظّ ( 258
􀀀
لا یَهْدِي اَلْقَوْمَ الِمِینَ 􀀀 اَللّ
􀀀
ا مِنَ اَلْمَغْرِبِ فَبُهِتَ اَلَّذِي کَفَرَ وَ هُ 􀀀 اَللّ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَأْتِ بِه
􀀀
راهِیمُ فَإِنَّ هَ 􀀀 إِبْ
(1)
ترجمه:
آیا ندیدي(نشنیدي)آن کسی را که درباره پروردگارش که باو پادشاهی داده بود با ابراهیم محاجه و جدل میکرد ابراهیم
گفت خداي من آنست که زنده میکند و میمیراند او گفت:من زنده میکنم و میمیرانم.ابراهیم گفت خداي یکتا،خورشید را از
مشرق میآورد و تو از مغرب بیاور آن شخص که کافر شده بود مبهوت و عاجز شد و خدا ستمکاران را هدایت نمیکند.
ص : 119
1) -سوره بقره آیه 258 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 258
اشاره
شرح لغات:
بهت-مبهوت و متحیر شد و بهت همان حیرت و سرگردانی است در برابر دلیل.
تفسیر:
وقتی خداوند بیان کرد که اوست ولی مؤمنان و براي کافران جز طاغوت یاوري نیست اینک براي تسلیت خاطر رسول اکرم
داستان ابراهیم و نمرود را بیان میکند.
« راهِیمَ 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِي حَاجَّ إِبْ »
بن کنعان بود و او اول « نمرود » آیا علم و آگاهی و دید تو نرسیده به آن کسی که با ابراهیم سر ستیز و جدل داشت که همان
کسی بود که ادعاي خدایی کرد(از مجاهد و بعضی دیگر).
با اینکه نمرود با ابراهیم جدل میکرد ولی کلمه(محاجه)استعمال شده است از این جهت که نمرود تصور میکرد او دلیل و
حجت میآورد.
این احتجاج یا جدل در وقت شکستن بت ها و قبل از انداختن ابراهیم در آتش صورت گرفته است(از مقاتل).
و بعضی میگویند پس از به آتش انداختن ابراهیم و سرد و سالم شدن آن براي ابراهیم بوده است و از امام صادق علیه السلام
این قول نقل شده است.
« فِی رَبِّهِ »
یعنی درباره پروردگار ابراهیم که او را به توحید و عبادت دعوت میکرد.
« اللّ الْمُلْکَ
􀀀
اهُ هُ 􀀀 أَنْ آت »
ضمیر(اتاه)برمیگردد بآن کسی که با ابراهیم محاجه میکرد که خدا باو سلطنت و نعمت دنیا و وسعت مال داده بود و همین ها
او را مغرور کرده و به محاجه با ابراهیم واداشته بود(از حسن و جبائی).
ص : 120
ملک بمعناي سلطنت و قدرت،جائز است که خداوند بهر کس بدهد و اما ملک، یعنی مالک بودن امر و نهی و فرمان و تدبیر
مردم و لازم بودن اطاعت مردم از او این مقامی است که خداوند فقط بکسانی میدهد که بداند دعوت به نیکی و تقوي میکنند
نه کسانی که به کفر و فساد مردم را وامیدارند و چون خداوند،عالم به غیب و ضمائر است این مقام را بکسی نمیدهد که
را به ابراهیم برگردانده است که « اتاه الملک »: در « هاء » میداند راهش باطل و در صدد اضلال است.ابو القاسم بلخی ضمیر
معنایش اینست خدا بابراهیم سلطنت و قدرت داده بود و در پاسخ این سؤال که کجا ابراهیم سلطنت داشت در حالی که زندان
کردن و آزادي بدست نمرود بود؟باید گفت ابراهیم بحق، مالک این امور بوده اما نمرود آن را بزور و جبر در دست داشت نه
با ولایت شرعی صحیح.
« راهِیمُ رَبِّیَ الَّذِي یُحْیِی وَ یُمِیتُ 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 إِذْ ق »
:در این کلام،حذفی شده است که نمرود باو گفت:خداي تو کیست؟ابراهیم گفت خداي من کسی است که زنده میکند و
میمیراند.
علت اینکه اول،زندگی را نام برده(یحیی)اینست که زندگی،اولین نعمت خداست که به مردم ارزانی داشته است و پس از آن
میمیراند مردم را و میراندن مردم نیز جز از قدرت الهی ساخته نیست زیرا خارج نمودن روح بدون آنکه نقص و جراحتی در
بدن پدید آید منحصراً در قدرت خدا است.
« الَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ 􀀀ق»
نمرود گفت:این من هستم که زنده میکنم یعنی کسانی را که باید اعدام شوند از زندان رهایی می بخشم و میمیرانم یعنی هر
زنده اي را که بخواهم میکشم.
این سخن نمرود روي جهل و دوري او از واقع بود زیرا او فقط به لفظ تکیه کرده بود نه معنا و زنده کردن و میراندن مردم
بصورت ابتدایی و اختراعی فقط و فقط در انحصار قدرت خدا است.
« ا مِنَ الْمَغْرِبِ 􀀀 اللّ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِه
􀀀
راهِیمُ فَإِنَّ هَ 􀀀 الَ إِبْ 􀀀ق»
ابراهیم گفت خدا خورشید را از مغرب میآورد و تو آن را از مغرب بیاور
ص : 121
علت انتقال ابراهیم از دلیل اول باین دلیل دو چیز است:
-1 پس از پایان دلیل اول براي تحکیم مطلب،دلیل دیگري می آورد مانند هر حکیم و محقق که براي اثبات یک مطلب چند
دلیل ذکر میکند بنا بر این وجه، انتقال نیست.
-2 بدنبال استدلال اول که نمرود گفت من زنده میکنم و میمیرانم،ابراهیم میخواهد اثبات کند باطل بودن این ادعاي او را،به
اینکه آن کس که مرده زنده میکند میتواند خورشید را از مشرق بیاورد یعنی خداي عالم،اینک که تو می گویی این من هستم
که مرده زنده میکنم پس خورشید را از مغرب بیاور و اگر ابراهیم غیر از این راه را می پیمود و با او وارد این بحث میشد که
اصولا محال است غیر خدا کسی مرده را زنده کند شاید براي بسیاري از کسانی که در مجلس بودند مطلب مشتبه میشد و
هدف انبیاء بیان حقایق و روشن کردن امور است از هر راه که امکان داشته باشد و آنها براي جدل و پیروزي بر دشمن مبعوث
نشده بودند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که ابراهیم به نمرود گفت اگر راست می گویی،آن کسی را که کشته اي زنده کن و
پس از آن،باو گفت خدا خورشید را از مشرق می آورد و تو آن را از مغرب بیاور.
« فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ »
:نمرود که کافر شده بود متحیر و سرگردان گشت و دیگر بیانی و دلیلی نداشت که بگوید. سؤال:
ممکن بود نمرود متقابلا همین درخواست را از ابراهیم بنماید که تو بگو، خدایت خورشید را از مغرب بیاورد،پس چرا چنین
درخواستی نکرد؟ پاسخ:
دو جواب براي این سؤال گفته اند: 1-نمرود وقتی آن همه آیات و نشانه هاي قدرت الهی در حرکات ابراهیم دید ترسید که
اگر درخواستی کند فوري ابراهیم آن را نیز عملی کند و نمرود بیش از پیش رسوا شود.
ص : 122
-2 خداوند آن چنان نمرود را در برابر عظمت ابراهیم خوار و سبک و کوچک کرد که دیگر نتوانست سخنی بگوید و سؤالی
نماید.
« الظّ
􀀀
لا یَهْدِي الْقَوْمَ الِمِینَ 􀀀 اللّ
􀀀
وَ هُ »
-خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمیکند به اینکه آنان را در کارها و خواست هاي فاسد خود کمک نمینماید.
بعضی گویند معنی آیه اینست که خداوند آنها را در محاجه با انبیاء و اولیاء کمک و یاري نمیکند آن چنان که خود انبیاء و
پیامبران را کمک میکند.
اینست که خداوند آنها را از لطف و تأیید و توفیق خود بهره مند نمیسازد وقتی بداند که « لا یهدي » بعقیده بعضی دیگر،معناي
بحال آنان دیگر سودي ندارد.
را بمعناي اینکه:خدا آنها را به بهشت راهنمایی و هدایت نمیکند گرفته اند. « لا یهدي » بعضی هم
یعنی و اما ثمود را پس هدایت کردیم منافات ندارد.زیرا ما قبلا معانی هدایت و صورت « اهُمْ 􀀀 أَمّ ثَمُودُ فَهَدَیْن
ا􀀀 و »َ : این آیه با آیۀ
بیان کردیم. « یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً » ها و اقسام آن را در ذیل آیه کریمه
و گفتیم که بعضی از صورت هاي هدایت عام است و شامل همه مکلفین و بعضی مخصوص مؤمنان است.
ضمناً از این آیه استفاده میشود که معارف و عقائد،ضروري و بدیهی نیستند زیرا اگر چنین بودند نیاز به استدلال و احتجاج در
اثبات صانع نبود و نیز از این آیه میتوان استفاده کرد که تقلید و پیروي کورکورانه غلط،و دنبال استدلال رفتن صحیح و نیکو
است.
استفاده سوم ما از آیه اینست که خدا را از راه افعال و آثارش که از غیر خدا ساخته نیست شناخته ایم.
در تفسیر ابن عباس چنین آمده است:خداوند بر نمرود پشه اي را مسلط کرد روي لب نمرود نشست و گزید نمرود خواست با
دست پشه را دور کند پشه به بینی نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید و چهل شب او را عذاب و آزار میداد تا هلاك شد.
ص : 123
[ [سوره البقره ( 2): آیه 259
اشاره
الَ 􀀀 الَ کَمْ لَبِثْتَ ق 􀀀 امٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ق 􀀀 اَللّ مِائَهَ ع
􀀀
اتَهُ هُ 􀀀 ا فَأَم 􀀀 اَللّ بَعْدَ مَوْتِه
􀀀
ذِهِ هُ 􀀀 أَنّ یُحْیِی ه
􀀀
الَ ی 􀀀 ا ق 􀀀 ی عُرُوشِه 􀀀 خاوِیَهٌ عَل 􀀀 ی قَرْیَهٍ وَ هِیَ 􀀀 أَوْ کَالَّذِي مَرَّ عَل
لِلنّ وَ
اسِ􀀀 آی مارِكَ وَ لِنَجْعَلَکَ هًَ 􀀀 ی حِ 􀀀 رابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ اُنْظُرْ إِل 􀀀 امِکَ وَ شَ 􀀀 ی طَع 􀀀 امٍ فَانْظُرْ إِل 􀀀 ق بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ ع الَ 􀀀 ی لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ وَْمٍ
( ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 259 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
الَ أَعْلَمُ أَنَّ هَ 􀀀 فَلَمّ تَبَیَّنَ لَهُ ق
ا􀀀 لَح ا مْاً 􀀀 ا ثُمَّ نَکْسُوه 􀀀 اَلْعِظ کَیْفَ نُنْشِزُه امِ 􀀀 اُنْظُر إِلَی ْ
(1)
ترجمه:
یا مانند آن کسی که بدهکده اي گذشت که با وجود بناها که داشت خالی بود و گفت:خدا چگونه مردم این دهکده را زنده
میکند خدا او را صد سال میراند آن گاه زنده اش کرد و گفت چه مدت بوده اي گفت یک روز یا قسمتی از روز بوده
ام.گفت بلکه صد سال بوده اي!به خوردنی و آشامیدنی خود بنگر که دگرگون نشده و الاغ خود را نیز بنگر و ما تو را آیت و
نشانه اي براي مردم قرار میدهیم.
استخوانها را بنگر،که چگونه پخش میکنیم یا از جایش بلند میکنیم و سپس آن را بگوشت می پوشانیم وقتی بر او روشن و
آشکار شد گفت میدانم که خدا بر هر چیز توانا است.
ص : 124
1) -سوره بقره آیه 259 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 259
اشاره
شرح لغات:
خاویه:خالی،از خواء بمعناي خلاء و بمعناي فرجه و فاصله دو چیز و به خانه اي که اهلش هلاك شده و خالی از آنها شده
گفته اند. « خوي » گویند و نیز به گرسنگی از آن جهت که معده خالی از غذاست « خاویه » باشد
بعضی میگویند یعنی دیوارها بدون سقف مانده « ا􀀀 ی عُرُوشِه 􀀀 خاوِیَهٌ عَل 􀀀 وَ هِیَ » بمعناي بناء و ساختمان بلند « عرش » عروش جمع
گفته اند. « عرش البیت » میگویند از نظر بلندي آن و به سقف خانه نیز « عرش » بود.و به تخت نیز
گفته شده « قریه » قریه:آبادي-و اصل این کلمه بمعناي جمع و اجتماع است و به ده و آبادي باعتبار اینکه مردم در آن جمع اند
است.
انی یحیی:از کجا و چگونه زنده می کند.
بمعناي شنا است. « عوم » است و اصل « اعوام » عام:سال و جمع آن
بمعناي مکث است. « لبث » لبثت:مکث کردم و
بمعناي سرخی است. « حمزه » حمار:الاغ،چه وحشی و چه اهلی و اصل آن از
بمعناي پراکندگی و پخش یعنی چگونه آن را پخش و پراکنده « نشر » با نقطه و بی نقطه خوانده شده است بدون نقطه از « ننشزها »
بمعناي زمین مرتفع و بلند و معنایش اینست که چگونه آن برداشته و بلند می کنیم. « نشز » میکنیم و با نقطه از
تفسیر:
« ی قَرْیَهٍ 􀀀 أَوْ کَالَّذِي مَرَّ عَل »
(یا مانند آن کسی که)یعنی اي رسول ما اگر خواستی به داستان کسی که با نمرود به احتجاج پرداخت و اگر خواستی بر قصه
مردي که بر آن
ص : 125
دهکده گذشت بنگر.
بود(از قتاده و عکرمه و سدي)و همین مطلب از حضرت امام صادق علیه « عزیر » میگویند آن کسی که از دهکده گذشت همان
السلام نقل شده است.
بوده است(از وهب)و نیز از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است.ابن اسحاق معتقد است « ارمیا » بعضی گویند آن مرد
بوده است. « خضر » که
همان « ابن زید » و بنظر « ارض مقدسه » و بعقیده ضحاك « بیت المقدس »« وهب و قتاده و ربیع » قریه اي که از آن گذشت بعقیده
دهی که در آیه پیش گفته شد که هزاران نفر از ترس مرگ از آن خارج شدند،می باشد.
« ا􀀀 ی عُرُوشِه 􀀀 خاوِیَهٌ عَل 􀀀 وَ هِیَ »
و آن خالی بود و ابن عباس و ربیع و ضحاك میگویند یعنی و آن خراب شده بود و بعضی آن را این چنین معنا کرده اند که
آن ساقط شده بود.
« ا􀀀 اللّ بَعْدَ مَوْتِه
􀀀
ذِهِ هُ 􀀀 أَنّ یُحْیِی ه
􀀀
الَ ی 􀀀ق»
یعنی چگونه خدا بار دیگر این ده را پس از ویرانی آباد میکند یا چگونه خدا مردم این ده را پس از نابودي،زنده میکند که در
بپرس از اهل ده)این شخص هر که بود هدفش انکار و یا ) « وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ » مردم قریه می باشد مانند « قریه » این صورت مقصود از
تعجب یا تردید و شک نبوده بلکه او دوست میداشت که خداوند مرده زنده کردن را باو نشان دهد تا براي او این مسئله
بصورت شهود و یقین درآید علاوه بر علم استدلالی که برایش حاصل شده بود زیرا ممکن است گاهی شبهه بر علم استدلالی
راه پیدا کند.
« امٍ 􀀀 اللّ مِائَهَ ع
􀀀
اتَهُ هُ 􀀀 فَأَم »
گفت چند سال بودي؟در تعیین این گوینده اقوالی « الَ کَمْ لَبِثْتَ 􀀀ق» سپس او را زنده کرد « ثُمَّ بَعَثَهُ » خداوند او را صد سال میراند
است.
-1 ندایی از آسمان بسوي او آمد و او شنید.
-2 پیامبري باو این چنین گفت 3-فرشته اي باو گفت 4-بعضی از پیر مردان که شاهد جریان بودند و مرگ و زنده شدن او را
دیدند
ص : 126
گفت یک روز یا بعضی از روز بودم) چون خداوند او را در آغاز و ابتداء روز میراند و ) « الَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ 􀀀ق» گفتند
پس از صد سال در آخر روز زنده اش کرد لذا در پاسخ سؤال او گفت یک روز بودم ولی در همین اثناء او دید هنوز کمی از
روز مانده و خورشید هنوز غروب نکرده است لذا گفت یا مقداري از روز.
« امٍ 􀀀 بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ ع »
بلکه در همین جا صد سال ماندي.
« رابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ 􀀀 امِکَ وَ شَ 􀀀 ی طَع 􀀀 فَانْظُرْ إِل »
به خوراکی و آشامیدنی خود بنگر که گذشت زمان آن را تغییر نداده و دگرگون نساخته است.
و علت اینکه ضمیر مفرد آورده،اینست که مقصود،جنس خوراکی و نوشیدنی است یعنی نگاه کن به خوراکی و نوشیدنی که
که اخیراً گفته شده برگردانیده اند. « شراب » ترك کردي که هیچ تغییر نکرده است و بعضی ضمیر را به
میگویند توشه این مرد و آنچه همراه داشت عبارت بود از افشره،انجیر و انگور که هر سه در مدت کم تغییر پذیرند ولی دید
افشره و آب انگور شیره شده و انجیر و انگور گویا که الان چیده شده اند.
« مارِكَ 􀀀 ی حِ 􀀀 وَ انْظُرْ إِل »
و به الاغت نگاه کن که چگونه اجزاء و اعضایش پراکنده و استخوانهایش پخش شده است ببین خداوند چگونه زنده اش
میکند و علت اینکه این وضع را براي الاغ پیش آورد این بود که آن مرد بداند که مدت طولانی و درازي او مرده بوده است.
« لِلنّ
اسِ􀀀 آی وَ لِنَجْعَلَکَ هًَ »
اینکه درخواست تو را اجابت کردیم و برایت این وضع را پدید آوردیم براي این بود که تو را نشانه و دلیل براي مردم قرار
دهیم تا مسئله زنده شدن مردگان و معاد روشن و ثابت شود.
« ا􀀀 ظامِ کَیْفَ نُنْشِزُه 􀀀 وَ انْظُرْ إِلَی الْعِ »
نگاه کن به استخوانها چگونه آنها را از جا و مکانشان بلند کرده و به جاهاي خودشان در بدن قرار میدهیم و هر کدام را با
دیگر اعضاء ترکیب می نمائیم.
« ا لَحْماً 􀀀 ثُمَّ نَکْسُوه »
و سپس روي آن را گوشت می پوشانیم.
ص : 127
همان استخوانهاي الاغش بود ولی بعقیده ضحاك و قتاده و ربیع مقصود استخوانهاي « سدي » مقصود از این استخوانها بعقیده
خودش بود بنا بر این معنا میگویند خداوند اولین عضوي را که از او زنده کرد چشمانش بود که با آنها میدید استخوانهاي
پوسیده و پراکنده اش گرد هم آمده و گوشتی که قبلا درندگان خورده بودند بار دیگر بر روي استخوانها پوشیده شد تا
بدنش بصورت کامل درآمد و برخاست و الاغش نیز بصورت اول درآمد.
« فَلَمّ تَبَیَّنَ لَهُ
ا􀀀 »
وقتی روشن شد و دانست که او صد سال مرده بود.و او از دو راه بمرگ صد ساله اش آگاه شد:
-1 از دیدن الاغش که بکلی پوسیده شده بود و خبر دادن خدا به اینکه او مرده بود و نشاندادن زنده کردن و امثال آن.
-2 او وقتی به وطنش بازگشت و دید همه چیز دگرگون شده است مثلا دید نوه هایش پیر شده اند در حالی که او پدران آنها
را در حال جوانی گذاشته و رفته بود.
وقتی از عائله اش خارج شد همسرش آبستن بود و خود او در سن پنجاه « عزیر » از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که
سالگی بود تا خدا او را صد سال میراند و زنده کرد پس برگشت بسوي اهلش بهمان سن پنجاه سالگی در حالی که پسرش به
سن صد سالگی رسیده بود و پسرش پنجاه سال از خودش بزرگتر بود!و این از آیات خدا بود گویند وقتی عزیر بازگشت دید
بخت النصر نسخه هاي تورات را سوزانده است او بار دیگر مطالب تورات را که حفظ داشت گفت و نوشتند.
مردي از آن میان گفت پدرم مرا خبر داد از پدرش که نسخه تورات در باغ انگور او دفن شده است و اگر شما آن باغ را بمن
نشان دهید من آن نسخه را میتوانم بیرون بیاورم و بتورات اصلی دست پیدا کنیم باو جاي آن باغ را نشان دادند و آن نسخه را
بیرون آوردند وقتی با آنچه عزیر گفته و نوشته بودند تطبیق کردند دیدند حتی یک کلمه و یک حرف هم اختلاف ندارد این
بود که گفتند عزیر پسر خداست که خداوند تورات را در قلب او قرار داده است.
ص : 128
« ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
الَ أَعْلَمُ أَنَّ هَ 􀀀ق»
آن کسی که از ده میگذشت گفت یقین دارم که خداوند بر همه چیز توانا است و آنچه گفتم روي شک و تردید نبود.و
گرفته اند.یا ممکن است این سخن را هنگامی بزبان راند که این جریان برایش « بدان » خوانده و آن را امر و بمعناي « اعلم » بعضی
پیش آمد و با چشم زنده شدن مرده را دید و یقین و علم پس از استدلال پیدا کرد.
ص : 129
[ [سوره البقره ( 2): آیه 260
اشاره
الَ فَخُ ذْ أَرْبَعَهً مِنَ اَلطَّیْرِ فَصُ رْهُنَّ 􀀀 کِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی ق 􀀀 ی وَ ل 􀀀 الَ بَل 􀀀 الَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ ق 􀀀 ی ق 􀀀 راهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ اَلْمَوْت 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 وَ إِذْ ق
( اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 260
􀀀
ی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ اُدْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اِعْلَمْ أَنَّ هَ 􀀀 إِلَیْکَ ثُمَّ اِجْعَلْ عَل
(1)
ترجمه:
هنگامی که ابراهیم گفت پروردگارا بمن نشان ده که مردگان را چگونه زنده میکنی گفت مگر باور نداري گفت آري ولی تا
قلبم آرام گیرد و اطمینان یابد گفت چهار پرنده بگیر و گوشت آنها را قطعه قطعه کن(و در هم بیامیز)آن گاه هر قسمتی از آن
را بر سر کوهی بگذار و سپس آنها را بخوان تا سوي تو دوان و شتابان آیند و بدان که خدا عزیز و دانا است.
ص : 130
1) -آیه 260 سوره بقره جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 260
اشاره
شرح لغات:
یعنی به او اعتماد نمود. « اطمأن الیه » و« اطمینان » لیطمئن:تا آرام گیرد مصدر
در فارسی. « پرواز » طیر:پرنده اصل این فعل در مورد سبکی چیزي است در هوا ولی بعداً در هر سرعت بکار میرود مانند کلمه
اینست که سهم بآن قسمت از کل میگویند که کل قابل تقسیم « سهم » با کلمه « جزء » جزءاً:پاره اي-بعض از چیزي،و فرق کلمه
بآن است مانند عدد 2 نسبت به عدد 10 ولی کلمه جزء اعم از آنست و بآن عددي هم که کل قابل تقسیم بآن نیست
. گفته میشود مانند عدد 3 نسبت به عدد 10 « جزء »
تفسیر:
در این آیات خداوند آنچه را که بابراهیم عیاناً نشان داد از زنده کردن مردگان بیان میکند.
« ی􀀀 راهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْت 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 وَ إِذْ ق »
در اینکه چه چیز ابراهیم را باین سؤال واداشت که عرض کند پروردگارا بمن نشان ده که چگونه مرده را زنده میکنی وجوهی
گفته اند:
-1 حسن،ضحاك و قتاده میگویند:سبب این سؤال این بود که ابراهیم مرداري را دید که درندگان آن پاره پاره کرده و
حیوانات هوایی و دریایی آن را میخورند عرض کرد پروردگارا من میدانم که تو همه آنها را از شکم درندگان و پرندگان و
جانوران دریایی جمع خواهی کرد ولی بمن نشان بده چگونگی آن را،تا علنی ببینم.و از حضرت امام صادق علیه السلام
اینوجه روایت شده است.
ص : 131
خود « خلیل » -2 از ابن عباس،سعید بن جبیر و سدي روایت شده که فرشته اي به ابراهیم بشارت داده بود که خداوند تو را بعنوان
برگزیده است و دعاي تو را مستجاب و مرده را بدعاي تو زنده میکند.
از این جهت ابراهیم از خدا درخواست زنده کردن مردگان کرد که اطمینان کند او این مقام را پیدا کرده که دعایش مستجاب
شده است. « خلیل خدا » میشود و
-3 در احتجاج ابراهیم با نمرود که او گفت من زنده می کنم و میمیرانم محبوسین را آزاد و مجرمان را نابود می کنم.ابراهیم
گفت این،زنده کردن نیست در همین وقت ابراهیم از خدا خواست که خدایا،نشان بده چگونه مرده زنده میکنی تا نمرود
بداند.
روایت شده که نمرود ابراهیم را تهدید به کشتن کرده بود اگر خداوند مرده زنده نکند بطوري که نمرود ببیند و از همین
یعنی تا دلم آرام بگیرد و مطمئن شوم که نمرود مرا نخواهد کشت.اینوجه را محمد بن « لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی » جهت ابراهیم گفت
اسحاق بن یسار گفته است.
-4 او دوست داشت که این مطلب را از راه عیان و شهود ببیند و بآن یقین پیدا کند پس از آنکه از راه استدلال فهمیده و بآن
علم حاصل کرده بود و اینوجه از وجوه دیگر اقوي است.
« الَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ 􀀀ق»
-الف در أ و لم...براي استفهام و پرسش است یعنی آیا ایمان نیاورده اي و مقصود از آن،اثبات مطلب است که قطعاً تو ایمان
داخل شود مثل این آیه منظور،اثبات « منفی » اینست که اگر به جمله « الف » آورده اي پس چرا چنین سؤالی میکنی؟ خاصیت این
یعنی آیا تو گفته اي.....که منظور « لِلنّ
اسِ... 􀀀 قُلْت أَ أَنْتَ » : می باشد مانند این آیه « نفی » داخل گردد منظور « مثبت » و اگر بر جمله
اینست که نگفته اي.
« کِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی 􀀀 ی وَ ل 􀀀 الَ بَل 􀀀ق»
گفت آري من مؤمن ام ولی این درخواست
ص : 132
را کردم تا یقین بیشتري پیدا کنم و بر یقینم افزوده شود(از حسن،قتاده،مجاهد و ابن جبیر.) بعضی گویند یعنی تا علنی ببینم و
قلب من به یقین حاصل از دیدن آرام گیرد پس از آنکه علم از راه استدلال را داشت.
و بعضی دیگر میگویند یعنی قلب من آرام گیرد و مطمئن شوم که دعاي مرا مستجاب و مرا خلیل خود نموده اي همانطور که
بمن وعده دادي.
« الَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ 􀀀ق»
گفت پس بگیر چهار مرغ که از نوع هاي مختلفی باشند و علت اینکه در میان جانداران،مرغ را انتخاب کرد همین بود که
پرواز میکند.
گویند که این چهار مرغ:طاووس،خروس،کبوتر و کلاغ بود که ابراهیم فرمان یافت تا آنها را پاره پاره و پر آنها را با خونشان
مخلوط کند.این قول مجاهد، ابن جریح،عطا و ابن زید است و از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است.
« فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ »
یعنی پس پاره پاره کن،(از ابن عباس،سعید بن جبیر و حسن) بعضی گویند یعنی آنها را بهم بچسبان و ضمیمه کن(از عطا و
ابن زید)و این اختلاف معنا مربوط به اختلاف قرائت آیه است.
« ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً »
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود معناي آیه اینست که آنها را بر هر کوهی تقسیم کن و ده کوه در آنجا
بود پس بگیر از منقارهاي آنها و صدا بزن آنها را باسم بزرگ من و قسم بده به جبروت و عظمت من، آنها شتابان و دوان
پیش تو خواهند آمد.پس ابراهیم چنین کرد و آنها را بر ده کوه قرار داد سپس آنها را خواند و گفت باذن خدا پاسخ دهید
پس گوشت هر کدام با استخوانش مجتمع و بهم ترکیب میشد و بسوي ابراهیم پرواز می نمود.
ابن جریح و سدي گویند که هفت کوه در آنجا بود و ابن عباس،حسن و قتاده تعداد کوه ها را چهار گفته اند.
بر هر « ی کُلِّ جَبَلٍ 􀀀 ثُمَّ اجْعَلْ عَل » : مجاهد و ضحاك میگویند معناي این جمله
ص : 133
کوهی قرار بده،عام است و منحصر به کوه هاي آنجا که ده یا هفت یا چهار باشد،نبود بلکه شامل هر کوهی که امکان قرار
دادن آن گوشت ها براي ابراهیم بود،می شد.
سؤال:
با اینکه این گوشت ها جان و زندگی نداشتند و جماد بودند چگونه به ابراهیم خطاب شد که آنها را بخوان؟(ثم ادعهن)و
خواندن جماد قبیح است.
پاسخ:
دو وجه براي پاسخ باین سؤال و صحت خواندن جماد گفته اند.
-1 منظور از خواندن آنها اشاره بآنها است تا پس از زنده شدن بسوي او آیند.
1)(گفتیم باشید بوزینگان ) « خاسِئِینَ 􀀀 کُونُوا قِرَدَهً » -2 معناي خواندن،خبر دادن از زنده شدن آنها است مانند آیه کریمه
باشید) بمعناي خودش که فرمان الهی باشد نیست بلکه منظور از آن خبر دادن است به این جریان.و نیز مانند )« امر » مطرود.)که
بیائید به میل یا به کراهت)که باز منظور از این امر،خبر دادن به تکوین و پیدایش آنها ) «( ا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً ( 2 􀀀 اِئْتِی » : آیۀ کریمۀ
است(از طبري) اما قول کسانی که میگویند:ابراهیم روي هر کوه یک پرنده اي را قرار داد و سپس آنها را صدا زد و خواند،از
حقیقت بدور است زیرا هدف ابراهیم این بود که بداند خداوند چگونه مرده را زنده میکند و آوردن پرنده اي با اشاره در این
هدف،اثر و فائده اي ندارد.
در این آیه و جمله حذفی شده و تقدیر اینست که آنها را پاره پاره کن و قرار بده بر هر کوهی از هر یک،قسمتی،پس خداوند
آنها را زنده میکند و وقتی زنده شدند پس آنها را بخوان و این اشاره و خواندن پس از زنده شدن آنها است و ابراهیم چنین
کرد و دید پرها بعضی بسوي بعض دیگر در حرکت اند و همچنین گوشت ها و استخوان ها و سپس آنها در حالی که بر روي
همین است. « یَأْتِینَکَ سَعْیاً » پاهاي خود راه میرفتند به حرکت درآمده و هر کدام به سر خود پیوستند و اینها میگویند معناي
ص : 134
1) -آیه 65 سوره بقره. -1
2) -آیه 11 سوره فصلت. -2
که آیا به پرنده اي که پرواز « یَأْتِینَکَ سَعْیاً » از نضر بن شمیل نقل شده که او گوید سؤال کردم از خلیل بن احمد از آیه کریمه
.« سعی کرد » کند گفته میشود
خلیل در جواب گفت نه،میگوید گفتم پس معناي این جمله از قرآن چیست؟ خلیل گفت معنایش اینست که آن پرندگان
میآیند بسوي تو و تو راه میروي راه رفتنی، (یأتینک و انت تسعی سعیاً).
« اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
􀀀
وَ اعْلَمْ أَنَّ هَ »
و بدان که خدا عزیز است یعنی قوي و نیرومند است که هیچ چیز او را ناتوان و عاجز نمیکند.و حکیم است در کردار و
گفتارش.
ص : 135
[ [سوره البقره ( 2): آیات 261 تا 262
اشاره
اسِعٌ 􀀀 اَللّ و
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 ضاعِفُ لِمَنْ یَ 􀀀 اَللّ یُ
􀀀
ابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ هُ 􀀀 اَللّ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَن
􀀀
والَهُمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ
لا􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ 􀀀 لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ 􀀀 ا أَنْفَقُوا مَنا وَ 􀀀 لا یُتْبِعُونَ م 􀀀 اَللّ ثُمَّ
􀀀
والَهُمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 عَلِیمٌ ( 261 ) اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ
( هُمْ یَحْزَنُونَ ( 262
(1)
ترجمه:
مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق میکنند چون دانه ایست که هفت خوشه رویانیده که در هر خوشه صد دانه است و
خدا براي هر که بخواهد دو برابر میکند که خدا وسعت بخش و دانا است.
کسانی که اموال خویش را در راه خدا انفاق میکنند و سپس آنچه را که انفاق کرده اند به منت و آزار دنبال نمیکنند پاداش
آنها پیش پروردگارشان است و آنان نه بیمی دارند و نه غمگین میشوند.
ص : 136
1) -سوره بقره آیه 261 و 262 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 261
اشاره
شرح لغات:
انبتت:رویاند از نبت روئیدن که در مورد گیاه ها و هر آنچه از زمین میروید استعمال میشود.
است که ریختن چیزي است که می پوشاند و زمین کشت،با خوشه ها پوشیده میگردد و نیز « اسبال » سنبله:خوشه و اصل آن
دانه،در آن پوشیده می شود.
مائه:صد.
تفسیر:
اشاره
« اللّ
􀀀
والَهُمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ »
گویند تقدیر آیه اینست که مثل صدقات کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق میکنند مانند دانه ایست...
جهاد و غیر از آن « اللّ
􀀀
سبیل ه » و بعضی گفته اند تقدیر اینست:مثل کسانی که انفاق میکنند مانند زارع دانه ایست.... و منظور از
از کارهاي خیر است و این آیه شامل همه وجوه خیر است و همین مطلب از امام صادق علیه السلام روایت شده و ابو علی
جبائی آن را اختیار نموده است ولی بعضی آن را مخصوص انفاق در جهاد دانسته اند ولی در انفاق ها و طاعت هاي دیگر در
برابر هر عمل فقط ده برابر پاداش داده میشود.
« کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ »
مانند دانه ایست که بیرون آورد.
« ابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ 􀀀 سَبْعَ سَن »
هفت خوشه و در هر خوشه صد دانه یعنی انفاق در راه خدا 700 برابر پاداش داده میشود.
اگر گفته شود که آیا دیده شده است که در یک خوشه صد دانه باشد؟جواب اینست که از باب تصور مطلب است و لازم
نیست در خارج حتماً دیده شده باشد مانند آیه
ص : 137
میوة آن گویی سر دیوان و شیاطین است) با اینکه سر شیطان چیزي است تصوري ) «( اطِینِ ( 1 􀀀 ا کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّی 􀀀 طَلْعُه » : کریمه
براي انسان.و باضافه در مواردي دیده شده است که یک خوشه صد دانه داشته است.
« شاءُ 􀀀 ضاعِفُ لِمَنْ یَ 􀀀 اللّ یُ
􀀀
وَ هُ »
خدا براي هر که بخواهد از هفت صد دانه هم اضافه میدهد.بعضی گویند معنایش اینست که این چند برابر پاداش دادن براي
کسانی است که خدا بخواهد.از ابن عمر نقل شده است که وقتی این آیه نازل شد رسول خدا عرض کرد پروردگارا بر امت
اللّ شد باز رسول اکرم عرض کرد خدایا بر امت من بیفزا آن گاه این آیه نازل شد
􀀀
من بیفزا پس آیه:من ذا الذي یقرض ه...نازل
یعنی خدا قدرتی واسع و شامل دارد و هر چه بخواهد بر « اسِعٌ عَلِیمٌ 􀀀 اللّ و
􀀀
وَ هُ » «( سابٍ ( 2 􀀀 الصّ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِ
ابِر 􀀀 ما یُوَفَّی وُنَ 􀀀 إِنَّ »
پاداش خود بیفزاید،کم نمیآورد.بعضی گویند یعنی خدا واسع الرحمه است و رحمت و لطفی شامل دارد که از افزودن بر
و آگاه است به آنچه استحقاق پاداش و اجر بیشتري دارد(از ابن زید). « علیم » پاداش و اجر،مضایقه و دریغ ندارد و خدا
بعضی گویند یعنی او علیم و دانا است به مقدار انفاق مردم و نیز به نیت انفاق کننده و هدف او.
نظم آیات:
این آیه مربوط به انفاق است و از نظر مناسبت ارتباط و اتصال دارد به آیه:
آیه 245 )و فاصله این دو آیه،آیات مربوط به دعوت بسوي خدا و بیان دلیل ها و داستان ها بود(از ) « اللّ
􀀀
مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ هَ... »
علی بن عیسی)، بعضی درباره نظم این آیات می گویند وقتی قرآن داستانهایی را بیان کرد که برهان بر توحید و آنچه را که
پیامبران آوردند از حجت ها و دلیل ها در برداشت و اعلام کرد که هر کس پس از این همه دلیل باز عناد ورزد باید با او
جنگ کرد.در این آیه تشویق به جهاد میکند و بیان مینماید که در جهاد و جنگ با این دسته از مردم که پس از روشن شدن
راه باز هم عناد میکنند پاداش بزرگی است(از زجاج).
ص : 138
1) -آیه 65 سوره صافات. -1
2) -آیۀ 10 سورة زمر(پاداش صابران بیحساب داده می شود. -2
بیان آیه 262
اشاره
شرح لغات:
بمعناي قطع است مانند آیه « من » مناً:من و باصطلاح:منت یادآوري آنچه نیکی نموده که ارزش آن را پائین میآورد و اصل
براي ایشان است پاداش قطع نشدنی و منت گذاردن چون قطع می کند آن فضیلت و حقی را که « لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ » کریمه
گویند چون آن مقدار مخصوص را جدا « من » گفته اند:و واحد وزن را هم « من » باید نیکوکار نصیبش شود باین مناسبت بآن
میکند.
اذي:ضرر و آسیبی که فوراً به شخص ضرر خورده میرسد.
خوف:ترس از وقوع ضرري که انتظارش میرود.
حزن:اندوه شدید.
تفسیر:
وقتی خداوند فرمان به انفاق داد بدنبال آن کیفیت انفاق را بیان نمود.
« اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ »
و همراه و دنبال نمیکنند نفقات « ا أَنْفَقُوا 􀀀 لا یُتْبِعُونَ م 􀀀 ثُمَّ » اموالشان را در راه خدا « اللّ
􀀀
والَهُمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 أَمْ » کسانی که خارج میکنند
منت بر کسی که بآن انفاق کرده. « مناً » و صدقاتشان را به
« لا أَذيً 􀀀 وَ »
و نه آزار.
منّ اینست که بگوید:آیا این مقدار بتو ندادم؟آیا بتو نیکی نکردم؟آیا تو را بی نیاز ننمودم.
این باشد که « اذي » اذي:و آزار اینست که باو بگوید خدا مرا از دست تو و گرفتاري هاي تو آسوده کند.و ممکن است معناي
روي خودش را ترش و عبوس کند یا آنچه را که باو میدهد او را ناراحت کند یا او را در برابر آنچه داده به پاره اي
ص : 139
از کارها وادارد همه اینها،آزار است و این منت و آزار انفاق را ضایع و اجر و پاداش آن را از بین میبرد.
« لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ »
براي اینان است پاداش ایشان نزد پروردگارشان و بعضی میگویند معناي آن اینست که براي ایشان است جزاي اعمالشان در
مطلب را بیان می کند براي اینست که اطمینان بیشتر براي مردم حاصل شود که « پروردگارشان » نزد پروردگار و اینکه با قید
پاداش خود را خواهند گرفت زیرا نزد کسی است که نه کم میشود و نه از بین میرود.
« لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ 􀀀 وَ »
:و ترسی بر ایشان نیست از اینکه در روز قیامت اجر و پاداش آنان از بین رود و یا کم شود.
« لا هُمْ یَحْزَنُونَ 􀀀 وَ »
:و نه ایشان غمگین میشوند.
این آیه دلالت بر این دارد که صحیح است وعده دادن با شرط زیرا خداوند وعده به پاداش میدهد باین شرط که منت و آزار
همراه با انفاق نباشد و در وعدة مشروط، هر گاه شرط عملی نشود استحقاق پاداش هم طبعاً نخواهد بود.
از رسول اکرم روایت شده است که فرمود خداوند با منت گذاران بر انفاق، صحبت نمیکند و نظر رحمت بدانها نمیاندازد و
آنها را پاك و منزه نمینماید و براي آنان است عذابی دردناك.
ص : 140
[ [سوره البقره ( 2): آیات 263 تا 264
اشاره
ي􀀀 اتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذ 􀀀 لا تُبْطِلُوا صَ دَق 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 اَللّ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ( 263 ) ی
􀀀
ا أَذيً وَ هُ 􀀀 قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِنْ صَ دَقَهٍ یَتْبَعُه
لا یَقْدِرُونَ 􀀀 ابِلٌ فَتَرَکَهُ صَ لْداً 􀀀 صابَهُ و 􀀀 رابٌ فَأَ 􀀀 وانٍ عَلَیْهِ تُ 􀀀 بِاللّ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَ فْ
􀀀
لا یُؤْمِنُ هِ 􀀀 اَلنّ وَ
اسِ􀀀 اء 􀀀 رِئ الَهُ 􀀀 کَ الَّذِي یُنْفِقُ م
( کافِرِینَ ( 264 􀀀 لا یَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلْ 􀀀 اَللّ
􀀀
مِمّ کَسَبُوا وَ هُ
ا􀀀 شَی ی ءٍْ 􀀀 عَل
ترجمه:
سخنی نیکو و بخشش(یا پوشش)بهتر از صدقه اي است که بدنبال آن منت و یا آزار باشد و خدا،بی نیاز و بردبار است.
(1)
ترجمه:
اي کسانی که ایمان آورده اید صدقات خود را با منت و آزار باطل و تباه مسازید مانند کسی که مال خود را از روي ریا،و
خوش آیند مردم انفاق میکند و ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده مثل او مانند سنگی است صاف که بر روي آن خاکی است
و رگباري بدان رسیده و آن را سخت و صاف بجا گذاشته است،آنان از آنچه کسب کرده اند سودي نمیبرند و بر آن توانایی
ندارند و خداوند کافران را هدایت نمیکند.
ص : 141
. 1) -سوره بقره آیه 263 و 264 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 263
اشاره
شرح لغات:
غنی:بی نیاز و کسی که دارایی زیاد دارد و خداوند که مالک همه چیز است غنی می باشد زیرا او بر هر چیز توانا است و
کلمه(غنی)ضد حاجت و نیاز است.
تفسیر:
« قَوْلٌ مَعْرُوفٌ »
:یعنی کلامی نیکو و زیبا که هیچ نوع زشتی همراه ندارد و با آن،سائل و فقیر را رد کند.بعضی گویند یعنی دعائی نیکو مثل
اینکه بگوید:
خدا برایت بسازد،خدا تو را از سؤال بی نیاز کند،خداوند روزي تو را زیاد کند، و مانند آن.
بعضی دیگر معناي آن را(وعده نیکو)دانسته اند.
اصلاح ذات البین است. « قَوْلٌ مَعْرُوفٌ » و ضحاك میگوید
« وَ مَغْفِرَهٌ »
:براي مغفره در اینجا این معانی گفته شده است:
-1 سلامت از گناه زیرا اصل این کلمه در لغت بمعناي کلاه خود است که سر را می پوشاند و سلامت از گناه هم حافظ و سپر
از عذاب الهی است(از:جبائی).
-2 پوشش بر سائل و سؤالش.
-3 بخشیدن سؤال شده از ظلم ستم کننده(از:حسن).
معناي بخشیدن ظلم سائل اینست که اگر سائل در غیر وقت در خانه اش میآید یا اصرار زیاد در سؤال دارد یا رعایت ادب و
احترام نمینماید به اینکه در را باز میکند یا داخل خانه میشود ولی بدون اجازه در همه این موارد عفو و بخشش کند از ظلم و
ستم او.
« خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ »
:بهتر است از صدقه اي که دنبالش آزار و اذیت باشد.
ص : 142
« ا أَذيً 􀀀 یَتْبَعُه »
:زیرا کسی که این نوع صدقه و انفاق کند نه در دنیا پاداش دارد و نه در آخرت اجري اما سخن خوب و عفو،دو اطاعتی است
که استحقاق پاداش بر آن دو را خواهد داشت.
از رسول اکرم روایت شده است که فرمود وقتی فقیر،سؤال کرد بگذارید سخنش تمام شود و کلامش را قطع نکنید و پس از
آن،او را با احترام و نرمی رد کنید یا چیز مختصري باو بدهید زیرا گاهی کسی میآید که نه انسان است و نه جن و مینگرد که
شما با آنچه خدا بشما داده است چه میکنید.
« اللّ غَنِیٌّ
􀀀
وَ هُ »
و خدا بی نیاز است از صدقات و از همه طاعت هاي شما و چنین نیست که امر خدا روي نیاز و احتیاج او باشد بلکه بخاطر شما
و نیازتان به پاداش،شما را به کارهاي نیک فرمان داد.
« حَلِیمٌ »
و او بردبار است که در کیفر دادن بشما شتاب نمیکند.و بعضی گویند مقصود از اینکه خدا حلیم است اینست که تعجیل و
شتاب نمیکند به عقوبت و کیفر دادن به کسی که منت میگذارد و آزار میدهد در صدقه اش.در اینجا اگر بجاي کلمه
گفته میشد نیکو نبود. « علیم » یا « حمید » کلمات « حلیم »
ص : 143
بیان آیه 264
اشاره
شرح لغات:
رئاء-اصل آن از رؤیت است و کسی که عملی ریایی و براي مردم انجام میدهد میخواهد که مردم آن را ببینند و روي این
گفته اند. « رئاء » مناسبت بآن
سنگ صاف و سخت. :« سعدان و سعدانه، مرجان و مرجانه » گفته میشود مانند « صفوانه » صفوان-که براي یک مصداق
و آیه « ترب الرجل »: هم بهمین معنا است و به مردي که از فقر و ناداري خاك- نشین نشده میگویند « ترب » تراب-خاك و
هم بهمین معنا است یعنی فقیري خاك نشین. « مسکیناً ذا متربه » کریمه
بد عاقبتی است. « وبال » وابل-باران تند و
آن زمینی است که چیزي از آن نمیروید از نظر سختی. « صلد » صلد-سنگ سخت و صاف و زمین
تفسیر:
پس از آنکه در آیات گذشته براي افزایش پاداش مثالهایی زد اینک براي تأکید بیشتر میفرماید:
« ي􀀀 اتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذ 􀀀 لا تُبْطِلُوا صَدَق 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی»
اي کسانی که خدا و پیامبر را تصدیق کرده و ایمان آورده اید باطل نکنید صدقات خود را با منت گذاردن بر فقیر یا بر خدا،و
آزار کردن آن کسی که باو انفاق نموده اید و براي باطل شدن عمل در صورت منت و اذیت مثالی میزند.
« النّ
اسِ􀀀 اء 􀀀 رِئ الَهُ 􀀀 کَالَّذِي یُنْفِقُ م »
مانند کسی که مالش را براي ریاء و دیدن و خوش آیند مردم انفاق میکند.در این قسمت،مؤمن و کافر داخل اند وقتی براي
ریاء عملی انجام دهند.
ص : 144
« بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
􀀀
لا یُؤْمِنُ هِ 􀀀 وَ »
و ایمان بخدا و روز قیامت نیاورده.این قسمت مخصوص کفار است یعنی کسی که به یگانگی خدا و به قیامت و پاداش ایمان
ندارد، بعضی گویند این قسمت براي منافقان است نه کفار زیرا کافر،علناً و آشکارا کفر خود را ابراز میدارد و ریاء ندارد و
این،منافق است که دو شکل و دو رنگ و قیافه دارد.
کسی که ریا کند در حد کفر و یا نفاق است.
« رابٌ􀀀 وانٍ عَلَیْهِ تُ 􀀀 فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْ »
پس آن را « فَتَرَکَهُ صَ لْداً » پس بارانی تند و شدید بر آن برسد « ابِلٌ 􀀀 صابَهُ و 􀀀 فَأَ » مانند سنگی است صاف که بر آن خاکی باشد
بصورت سنگی سخت و صاف باقی گذارد.
در این آیه فعل منافق و منت گذار تشبیه شده است به آن سنگ صاف که باران آنچه بر روي آن بوده از بین برده است که
هیچکس نمیتواند بار دیگر آن گرد و خاك را برگرداند همچنین وقتی شخص منت گذار صدقه اي را داد و همراه آن منت
گذارد پس صدقه خود را بصورتی درآورده که همه فوائد و آثار صدقه را نابود نموده و دیگر راهی براي بازگرداندن آن
فائده ها نیست زیرا هر کاري بهمان نیت که انجام شده سزاوار پاداش و یا کیفر می باشد و اگر بهنگام عمل،نیت براي رضاي
خدا نباشد و براي غرض هاي دیگري انجام یابد دیگر راهی براي تلافی و جبران کردن آن نیست.
و با بیان بالا که گفتیم منت گذاردن و یا آزار دادن اگر همراه صدقه دادن باشد آن را بی فائده و ضایع میکند دیگر نمیتوان به
این آیه استدلال کرد که ثواب ثابت با ملحق شدن منت گذاردن و یا ریاء در زمان هاي بعد،نابود میگردد آن چنان که بعضی
گفته اند.
« مِمّ کَسَبُوا
ا􀀀 شَی ی ءٍْ 􀀀 لا یَقْدِرُونَ عَل 􀀀»
یعنی اینان بر انفاق هاي خود و پاداش آن توانایی ندارند و نمیدانند انفاق و ثواب آن،کجا و چیست و از آن چیزي بدست
نمیآورند و عائدشان نمی گردد همانطور که کسی نمیتواند بر گرد و خاك بالاي سنگ که باران آن را برده،دست یابد.
این آیه و آیات قبلی به صدقه دادن و انفاق مال در راه خیر و نیکویی براي رضاي
ص : 145
خدا تشویق میکند و از منت گذاردن و آزار و ریاء و نفاق نهی مینماید و خبر میدهد که اگر منت و آزار و ریا و نفاق بود
عمل باطل میباشد.
بهمین مضمون حدیثی را ابن عباس از رسول اکرم نقل نموده است که حضرت فرمود وقتی روز قیامت شد منادي ندا میکند
بطوري که همه صدایش را می شنوند میگوید:کجا هستند کسانی که مردم را می پرستیدند،برخیزید و پاداش هاي خود را از
کسانی که براي خوش آیند آنها کار میکردید،بگیرید،من آن عملی را که آمیخته به چیزي از دنیا و اهل آن باشد نمی پذیرم.
و نیز از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا فرمود:کسی که اول،احسان و نیکی کند ولی بعداً سخن
زننده و آزار دهنده گوید یا منت گذارد آن احسان خود را باطل نموده است.
مانند ... « النّ
اسِ􀀀 اء 􀀀 رِئ الَهُ 􀀀 کَالَّذِي یُنْفِقُ م » : خداوند براي باطل شدن اجر صدقه با منت گذاردن و اذیت مثالی میزند و میفرماید
کسی که مالش را براي ریاء و دیدن مردم انفاق میکند.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
هیچ چیز براي من عزیزتر و محبوب تر از آن نیست که به مردي احسان و نیکی کنم و به دنبال آن نیکی دیگر که آن را
بکمال برساند زیرا من دیدم که قطع احسان هاي بعدي نابود میکند سپاس و پاداش احسان هاي قبلی را.
« کافِرِینَ 􀀀 لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْ 􀀀 اللّ
􀀀
وَ هُ »
خداوند کافران را هدایت نمیکند یعنی کافران را بر اعمالشان پاداش نمیدهد زیرا کفر،همه اعمال را نابود میکند و جلوگیر از
گرفتن پاداش می باشد و تنها مؤمنان اند که پاداش و اجر می گیرند در صورتی که عملشان براي خدا و بر وجه صحیح انجام
شده باشد.
بعضی گویند معناي آیه اینست که خدا کافران را با این اعمالشان به بهشت هدایت نمیکند آن چنان که مؤمنان را در نتیجه
کارهایشان به بهشت می برد.و بعضی دیگر چنین معنا کرده اند:خدا آنچه را که بمؤمنان عطا میکند از لطف و عنایت به
کافران نمیدهد.
ص : 146
[ [سوره البقره ( 2): آیه 265
اشاره
ا ضِ عْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ 􀀀 ابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَه 􀀀 ا و 􀀀 صابَه 􀀀 اَللّ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَ
􀀀
ضاتِ هِ 􀀀 اءَ مَرْ 􀀀 والَهُمُ اِبْتِغ 􀀀 وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ
( ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 265 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
ابِلٌ فَطَلٌّ وَ هُ 􀀀 ا و 􀀀 یُصِبْه
(1)
ترجمه:
مثل کسانی که اموالشان را به طلب رضاي خدا و پایداري و استواري نفوس خود انفاق میکنند مانند باغی است بر زمینی بلند
که باران تند و زیاد بآن رسیده و دو برابر،ثمره داده و اگر باران زیاد باو نرسیده پس نمی و باران کمی و خدا بآنچه میکنید
آگاه است.
ص : 147
1) -سوره بقره آیه 265 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 265
اشاره
شرح لغات
ربوه-تپه،زمین بلند.
اکل-خوراکی.
را بعضی بمعناي یک برابر و قدري بیشتر و بعضی بمعناي دو برابر دانسته اند. « ضعف » ضعفین-دو برابر و کلمه
طل-نم،باران کم.
تفسیر:
« اللّ
􀀀
ضاتِ هِ 􀀀 اءَ مَرْ 􀀀 والَهُمُ ابْتِغ 􀀀 مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ »
یعنی مثل کسانی که خارج میکنند اموالشان را به طلب رضاي خدا.
« وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ »
در معنا و تفسیر این جمله،اقوالی است:
-1 براي استوار و ثابت نگاه داشتن خود به نیروي یقین و بینش بیشتر(از سعید بن جبیر،سدي و شعبی).
-2 استواري و پایداري خود در اینکه صدقات را در چه مواردي،صرف کنند (از حسن و مجاهد).
-3 براي آرامش روح خود بر پایداري و ثبوت در اطاعت امر خدا(از ابی علی جبائی).
« کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ »
و زمین مرتفع را بخصوص قید می کند اینست که معمولا « ربوه » یعنی مانند باغی است که در زمینی مرتفع باشد و علت اینکه
باغی که در جاي بلند باشد بهتر و با طراوت تر از باغی است که در زمین گود و محل جمع شدن آب،قرار دارد و میوه آن نیز
بهتر است.
« ابِلٌ 􀀀 ا و 􀀀 صابَه 􀀀 أَ»
که باین باغ بارانی شدید برسد.
ص : 148
« ا ضِعْفَیْنِ 􀀀 فَآتَتْ أُکُلَه »
که محصولش را دو برابر آن مقداري که در زمین هاي معمولی حاصل ده بدست میآید،میدهد.و ممکن است
میدهد ) « ا􀀀 ا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ ( 1)رَبِّه 􀀀 تُؤْتِی أُکُلَه » معناي(ضعفین)این باشد که هر سال دو بار برداشت میکنند مانند آیه کریمه
خوراکی(میوه)خود را در هر زمان باذن پروردگارش)که بهمین معنا تفسیر شده است که هر شش ماه محصول خود را میدهد.
امام صادق علیه السلام در معناي آیه میفرماید این باغ،میوه اش چند برابر میشود هم چنان که اجر و پاداش کسی که مالش را
در طلب رضاي خدا انفاق مینماید چند برابر می باشد.
« ابِلٌ فَطَلٌّ 􀀀 ا و 􀀀 فَإِنْ لَمْ یُصِبْه
:پس اگر باران زیاد بآن نرسد پس نم و باران کم خواهد بود یعنی در هر حال این باغ بر و میوه خود را میدهد و در هر
صورت بر آن، غباري دیده نمیشود و با طراوت و تازه میباشد.
« ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ 􀀀 اللّ بِ
􀀀
وَ هُ »
:و خدا بدانچه عمل میکنید بینا است یعنی او به اعمال شما عالم و آگاه است و شما را مطابق آن،پاداش و اجر میدهد.
بعضی گویند:یعنی او عالم است به مردمی که براي رضاي خدا یا براي ریاء و دیدن مردم،عملی انجام میدهند.
ص : 149
1) -آیه 25 از سوره ابراهیم -1
[ [سوره البقره ( 2): آیه 266
اشاره
صابَهُ اَلْکِ بَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ 􀀀 راتِ وَ أَ 􀀀 ا مِنْ کُلِّ اَلثَّمَ 􀀀 ارُ لَهُ فِیه 􀀀 ابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه 􀀀 أَ یَوَدُّ أَحَ دُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْن
( اتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ( 266 􀀀 اَللّ لَکُمُ اَلْآی
􀀀
ذلِکَ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 ارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَ 􀀀 صارٌ فِیهِ ن 􀀀 ا إِعْ 􀀀 صابَه 􀀀 اءُ فَأَ 􀀀 ضُعَف
(1)
ترجمه:
آیا یکی از شما دوست دارد که باغی داشته باشد از درخت خرما و انگور که زیر آن درختان،جوي هاي روان و در آن،هر
گونه میوه موجود باشد و پیري بدو رسیده و فرزندانی ناتوان دارد و گردبادي آتشین بآن باغ رسیده و آتش بگیرد.این چنین
خداوند براي شما آیات خود را بیان میکند شاید بیندیشید.
ص : 150
1) -سورة بقره آیۀ 266 جزء 3 سورة 2 -1
بیان آیه 266
اشاره
شرح لغات:
جنه:باغ پر درخت و اصل این کلمه بمعناي پوشیدن است و چون درخت زیاد روي زمین را می پوشاند باین مناسبت
گفته اند. « جنت » بآن
نخیل:درخت خرما.
اعناب:جمع عنب-انگور.
تحت:زیر.
الانهار:جمع نهر.
کبر:پیري و بزرگی و حالت زیادتی بر مقدار دیگر و فرق بین دو کلمه کثیر و کبیر اینست که کثیر،تکرار و اضافه شدن عدد
چنین نیست. « کبیر » است در حالی که
بمعناي رسیدن و واقع شدن بر هدف و مقصد است. « اصابه » اصابها:رسید بآن و مصدر آن
ضعفاء:ضعیفان و ناتوانان.
اعصار:غباري که می پیچد بین زمین و آسمان یعنی گردباد.
تتفکرون:بیندیشید-از فکر که بمعناي بنظر آوردن خاطرات و محفوظات ذهن است.
تفسیر:
« ارُ 􀀀 ابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه 􀀀 أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْن »
آیا دوست دارد یکی از شما براي او باغی باشد از درخت خرما و انگور که نهرها از زیر درختان جاري و همه گونه میوه
داشته باشد.
« صابَهُ الْکِبَرُ 􀀀 وَ أَ »
و براي او فرزندانی « اءُ 􀀀 وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَف » و پیري باو رسیده باشد
ص : 151
پس برسد بآن باغ،بادي شدید که از زمین بسمت بالا در حرکت است(گردباد). « صارٌ 􀀀 ا إِعْ 􀀀 صابَه 􀀀 فَأَ » کوچک و ناتوان باشد
« ارٌ􀀀 فِیهِ ن »
در آن تند باد،آتشی است.
« فَاحْتَرَقَتْ »
پس این باغ آتش گیرد.خداوند براي حسرت خوردن در سلب نعمت و از دست دادن آن این مثال را میزند و در اینکه این
مثال براي کدام یک از مطالب مذکور آمده اقوالی است:
-1 مثال براي ریا کننده در صدقات است که اگر چه در این دنیا ممکن است از عمل ریایی خود سودي ببرد اما در آن روز که
احتیاج شدید دارد یعنی روز قیامت از آن بهره اي نمیبرد.(از سدي).
-2 این مثال براي کسی است که بیشتر بدنیا می پردازد تا اطاعت خدا که در آخرت،این شخص حسرت زیادي خواهد داشت.
(از مجاهد).
و منظور اینست که در روز قیامت احتیاج این شخص به نتیجه اعمال خوب و اطاعات مانند احتیاج شخص سالخورده و پیر
است که داراي فرزندان خردسال و ناتوان میباشد و به میوه هاي این باغ در این حالت نیاز و احتیاج فراوان دارد ولی همه آن
باغ آتش گرفته و حسرت و اندوه برایش پدید آورده است زیرا سالخورده اي که از زحمات دوران جوانی اندوخته اي دارد و
آن را از دست دهد ناامید و پر حسرت میگردد.
-3 این مثال براي مردمی است که خاتمه و عاقبت کار آنان بفساد کشیده شده است.(از ابن عباس).
ولی باید گفت آیه کریمه هر سه معنی را در بر دارد.
« اتِ􀀀 اللّ لَکُمُ الْآی
􀀀
ذلِکَ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 کَ»
این چنین که در مسئله صدقه و داستان ابراهیم و کسی که بر آن ده گذشت و عبور کرد و مسائل دیگري که این آیات
متضمن آنها بود، خداوند آیات خود را براي شما بیان میکند.
« لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ »
باشد تا شما نگاه کنید و بفهمید.
ص : 152
[ [سوره البقره ( 2): آیه 267
اشاره
إِلاّ
􀀀
لا تَیَمَّمُوا اَلْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ 􀀀 ا لَکُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ 􀀀 مِمّ أَخْرَجْن
ا􀀀 و ا کَسَ بْتُمْ 􀀀 اتِ م 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّب 􀀀ی
( اَللّ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ( 267
􀀀
أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ هَ
(1)
ترجمه:
اي کسانی که ایمان آورده اید انفاق کنید از بهترین چیزي که بدست آورده اید و از آنچه براي شما از زمین بیرون آورده ایم
و در نظر نگیرید چیزهاي پست و کم ارزش را که از آنها انفاق کنید که خود شما گیرنده آنها نیستید مگر آنکه چشم پوشی
کنید و بدانید که خدا بی نیاز و سزاوار ستایش است.
ص : 153
1) -سوره بقره آیۀ 267 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 267
اشاره
شرح لغات:
که بمعناي مقصود و معتمد است از همین « امام » و لا تیمموا-قصد نکنید.مصدرش-تیمم-بمعناي قصد و تعهد میباشد و کلمه
باب میباشد.
پست از هر چیزي. « خبیث »
بمعناي پنهان بودن « غموض » چشم بپوشید-و اغماض در معامله پائین آوردن قیمت است بخاطر عیبی که در آنست و « تغمضوا »
است.
شأن نزول:
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است که این آیه درباره مردمی نازل شد که اموالی را از راه ربا در زمان
جاهلیت بدست آورده بودند و با آنها،صدقه میدادند و خداوند آنها را از این کار نهی کرد و دستور داد که از اموال پاك و
حلال خود، صدقه دهید.
بعضی می گویند این آیه درباره مردمی نازل شد که خرماهاي پست و کم ارزش را داخل در خرماي صدقه میکردند)از
حضرت علی علیه السلام،براء بن عازب،حسن و قتاده).
تفسیر:
پس از آنکه خداوند ارزش انفاق و صفات انفاق کنندگان و اینکه باید هدف از انفاق،تقرب به خدا باشد و باید آن را از
چیزهایی که نابودش میکند مانند منت و آزار حفظ کرد،بیان کرد در این آیات صفت صدقه و خصوصیات آن را بیان میکند
تا بیان،جامع و کامل گردد.
« ا کَسَبْتُمْ 􀀀 اتِ م 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّب 􀀀ی»
خطاب به مؤمنان است که صدقه
ص : 154
دهید آنچه را که از راه تجارت و کسب حلال بدست آورده اید(از ابن مسعود و مجاهد).
مِمّ
ا􀀀 ح تُنْفِقُوا تَّ
ی􀀀 الْبِر تَن الُوا 􀀀 لَنْ » : بعضی میگویند:یعنی از بهترین چیزي را که بدست آورده و کسب کرده اید مانند آیه کریمه
به نیکی نمیرسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید). ) «( تُحِبُّونَ ( 1
از عبید بن رفاعه روایت شده که روزي رسول اکرم بر ما وارد شد و صدا زد:اي تجار،شما،فاجر و گناهکارید جز کسانی که
پرهیزکاري و نیکی کنند و صدقه دهند.و علی علیه السلام فرمود نه دهم رزق در تجارت است و بقیه آن در دام داري.عایشه
پاکیزه ترین چیزي که مرد میخورد آن چیزیست که از کسب بدست آورده و از »: از رسول اکرم روایت کرده که فرمود
سعید بن عمیر میگوید از رسول اکرم سؤال شد که چه نوع کسبی پاکیزه تر و حلال تر است .« آن،فرزندانی پیدا کرده است
فرمود کار هر کس به دست خودش و هر خرید و فروش صحیح و درستی.
علی علیه السلام فرمود هر کس تجارت کند بدون علم و آگاهی در ربا خواهد افتاد.
انفاق کنید)اختلاف شده است: )« انفقوا » درباره این آیه
-1 امر به زکاه واجب است(از عبیده سلمانی و حسن).
-2 دستور صدقه مستحبی است زیرا صدقات واجبه داراي مقداري معین اند که اگر کمتر از آن باشد دین و قرضی است که
باید تمام آن پرداخت شود و اگر مالی که زکاتش واجب است همه اش از نوع پست آن جنس باشد جائز است که از همان
نوع، عطا کند(از جبائی).
-3 صدقات واجبه و مستحبه هر دو را آیه کریمه شامل است و این قول صحیح تر است و مقصود از آن انفاق در راه خیر و
اعمال نیک است بطور کلی و در این آیه دلالتی است بر اینکه ثواب و پاداش صدقه از مال حلالی که از کسب بدست آمده
بیشتر است از مالی که از غیر راه کسب باشد زیرا در صورت اول،زحمت بیشتري بر او دارد.
ص : 155
1) -آیه 92 سوره آل عمران -1
« ا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ 􀀀 مِمّ أَخْرَجْن
ا􀀀 و »َ
یعنی و انفاق کنید و خارج سازید از غلات و میوه ها.
« لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ 􀀀 وَ »
قسمت هاي پست از مال یا آنچه کسب کرده اید یا چیزي را که خدا براي شما از زمین رویانیده و در دسترس شما قرار داده
براي صدقه در نظر نگیرید،که از آن انفاق کنید.
إِلاّ أَنْ
􀀀
وَ لَسْتُمْ بِآخِ ذِیهِ » : مال حرام است ولی قول اول را تأیید میکند این قسمت از آیه « خبیث » بعضی گویند که مقصود از
که شما آن را نمیگیرید مگر آنکه چشم پوشی کنید)زیرا همیشه اغماض و چشم پوشی نسبت به چیزهاي پست ) « تُغْمِضُوا فِیهِ
است نه حرام.
إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا) دو قول است:
􀀀
و در بیان مقصود از خود این آیه (وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ
-1 صدقه ندهید چیزهایی را که خود شما حاضر نیستید از بدهکارانتان آن را بگیرید مگر با مسامحه و گذشت که چشم
پوشی بمعناي گذشت و مسامحه است(از براء بن عازب).
-2 صدقه ندهید چیزهایی را که خود شما نمیگیرید مگر از بها و قیمت آن کسر کنید(از حسن،ابن عباس و قتاده)و نظیر همین
است آنچه زجاج گفته:شما گیرنده آن ها نیستید مگر در صورت ورشکست شدن بدهکارتان پس چگونه آنها را صدقه
میدهید.
« اللّ غَنِیٌّ حَمِیدٌ
􀀀
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ »
است یعنی سزاوار حمد و ستایش است بر نعمتهایی که داده و « حمید » و بدانید که خداوند بی نیاز است از صدقات شما و
باین معنا است که نعمتهایی را بر مردم ارزانی داشته است که ایجاب میکند مردم در برابر آن نعمتها به « حمید » بعضی گفته اند
حمد کننده گرفته اند که خداوند با آنکه بی نیاز است از « حامد » را بمعناي « حمید » حمد و ستایش خدا برخیزند و بعضی
صدقات شما و خود شما، صدقات و انفاقات شما را می پذیرد و شما را بر دادن صدقات می ستاید.
ص : 156
است زیرا در اینجا پس از امر به « حمید » مناسب تر از « حلیم » و در آیه قبلی « حلیم » مناسب تر است از کلمه « حمید » در این آیه کلمه
انفاق از بهترین مال بیان میکند که خداوند بی نیاز است و در عین حال صدقه دهنده را ستایش مینماید و باو پاداش میدهد.
ص : 157
[ [سوره البقره ( 2): آیات 268 تا 269
اشاره
شاءُ وَ مَنْ 􀀀 اسِعٌ عَلِیمٌ ( 268 ) یُؤْتِی اَلْحِکْمَهَ مَنْ یَ 􀀀 اَللّ و
􀀀
اَللّ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْ لًا وَ هُ
􀀀
شاءِ وَ هُ 􀀀 طانُ یَعِدُکُمُ اَلْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْ 􀀀 اَلشَّیْ
( ابِ ( 269 􀀀 إِلاّ أُولُوا اَلْأَلْب
􀀀
ا یَذَّکَّرُ 􀀀 یُؤْتَ اَلْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ م
(1)
ترجمه:
شیطان بشما وعده تنگدستی و فقر میدهد و شما را بکارهاي زشت وامیدارد و خدا بشما وعده آمرزش و بخشش میدهد و
خداوند وسعت دهنده و دانا است.
خداوند حکمت را بهر کس که بخواهد میدهد و هر که حکمت داده شد خیر و خوبی فراوان یافت و جز خردمندان متذکر
نشوند.
ص : 158
1) -سوره بقره آیه 268 و 269 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 268
اشاره
شرح لغات:
بمعناي بی نیازي و چون فقر بمنزله شکسته شدن ستون فقرات است در بیچاره شدن و « غنی » فقر:ناداري و احتیاج در مقابل
میگویند که « فاقره » گفته اند و به مصیبت و پیش آمد سخت « فقر » نرسیدن به مراد و مقصود لذا به ناداري و بیچارگی و احتیاج
گویا ستون فقرات را می شکند.
را میتوان « وعد » همیشه در مورد شر و ناراحتی بکار میرود ولی « وعید » اینست که « وعید » و« وعد » یعد:وعده میدهد و فرق دو کلمه
بطور مطلق و بدون قید « وعده » با قید خیر و شر بکار برد مثلا وعده خیر و خوشبختی و یا وعده فقر و بدبختی ولی اگر کلمه
بکار رود بمعناي وعده به خیر میباشد.
فحشاء:زشتی ها.
تفسیر:
در این آیات خداوند مردم را از شیطان که مانع از صدقه دادن است بر حذر میدارد.
« طانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ 􀀀 اَلشَّیْ »
شیطان بشما وعده فقر میدهد در اینکه از بهترین قسمت مال در راه خیر و خدا انفاق کنید.
و بعضی گویند یعنی در دادن زکاه اموال.
« شاءِ 􀀀 وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْ »
و شما را به گناهان و ترك اطاعت از خدا و بقول بعضی به انفاق از چیزهاي پست و بی ارزش فرمان میدهد و علت اینکه به
گفته شده اینست که به گناه کشیده می شود زیرا وقتی شخص ثروتمند به حاجتمندان آنچه لازم « فحشاء » این نوع انفاق ها
دارند انفاق نکرد کم کم اصل انفاق را کنار گذاشته و حتی
ص : 159
انفاقات واجبه را هم ترك خواهد کرد.
« اللّ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ
􀀀
وَ هُ »
و خدا بشما وعده میدهد که در برابر انفاق از بهترین قسمت مال،گناهان شما را پوشیده و از کیفر و عقوبت شما گذشت
نماید.
« وَ فَضْلًا »
:و نیز بیش از آنچه صدقه داده اید بشما بدهد و روزي شما را افزایش دهد.
از ابن عباس نقل شده است که در این آیه چهار وعده بیان شده که دو وعده آن از خدا و دو وعده آن از شیطان است اما دو
وعده خدا،مغفرت و آمرزش گناهان،و زیادت در رزق و روزي است و دو وعدة شیطان،فقر و فحشاء است.
از ابن مسعود روایت شده که براي شیطان روش و طریقه ایست که همان وعده به فقر و امر به گناه است و براي فرشته روش
دیگر و آن امر به انفاق و نهی از گناه میباشد.
« اسِعٌ 􀀀 اللّ و
􀀀
وَ هُ »
و دانا است به مردمی که استحقاق « عَلِیمٌ » و خدا وسعت دهنده است و عطا و بخشش او چیزي از خزانه بی نهایتش کم نمیکند
و شایستگی بخشش و لطف دارند و آنهایی که چنین شایستگی را ندارند.
ص : 160
بیان آیه 269
اشاره
تفسیر:
در این آیات خداوند یک وصف و صفت خود را بیان میکند:
« شاءُ 􀀀 یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَ »
چیست وجوهی گفته اند: « حکمت » حکمت را بهر کس که بخواهد میدهد.در اینکه مقصود از
-1 علم به قرآن و آگاهی از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مقدم و مؤخر و حلال و حرام و مثل هاي آن(از ابن عباس و
ابن مسعود).
-2 رسیدن به واقع و حقیقت در عمل و گفتار(از مجاهد).
-3 علم دین(از ابن زید).
-4 نبوت و پیامبري(از سدي).
-5 معرفت به خدا(از عطا).
-6 فهم(از ابراهیم).
-7 ترس از خداوند(از ربیع).
-8 قرآن و فقه(از حضرت امام صادق علیه السلام و از مجاهد نیز نقل شده است).
-9 علم و دانشی که فائده و منفعت آن بزرگ و زیاد است و این وجه جامع همه وجوه و اقوال دیگر میباشد.
-10 آنچه خداوند به انبیاء و پیامبران و امت هاي آنان داده است از کتاب و آیات و نشانه ها و دلیل ها که آنها را به شناسایی
خدا و دین او راهنمایی میکند که این خود تفضل و رحمتی است از طرف پروردگار و بهر کس که بخواهد میدهد.(از ابی
علی جبائی).
گفته شده اینست که علم همیشه انسان را به نیکی « حکمت »، علت اینکه به علم
ص : 161
خداوند بمن »: است.از رسول اکرم روایت شده است که فرمود « حکمت » و خیر میخواند و از زشتی باز میدارد و این حقیقت
قرآن داد و از حکمت نیز مانند قرآن بمن عنایت فرمود و خانه اي که در آن بهره اي از حکمت نباشد خراب است،فقه و
.« دانش فرا گیرید و در حال جهل و نادانی و بی خبري نمیرید
« وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ »
و بهر کس که حکمت(بهر وجه و تفسیر)داده شد.
« فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً »
پس خیر فراوان باو داده شده است.
« ابِ􀀀 إِلاّ أُولُوا الْأَلْب
􀀀
ا یَذَّکَّرُ 􀀀 وَ م »
از آیات الهی پند و اندرز نمیگیرد جز خردمندان.
که بمعناي عقل و خرد است نه آن عقلی است که در همه انسان هاي مکلف هست که یکی « لب» بدیهی است که منظور از این
گفته « لب» از شرائط تکلیف است بلکه منظور آن عقلی است که در راه اطاعت خدا بکار افتاده است و علت اینکه به این عقل
شده اینست که لبّ میوه،مغز آن است و این عقل،مغز،و گرانبهاترین میوة وجودي انسان میباشد.
ص : 162
[ [سوره البقره ( 2): آیات 270 تا 271
اشاره
ا􀀀 فَنِعِمّ هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوه
ا􀀀 اتِ 􀀀 تُب اَلصَّدَق صارٍ ( 270 ) إِنْ دُْوا 􀀀 لِلظّ مِنْ أَنْ
􀀀
ا الِمِینَ 􀀀 اَللّ یَعْلَمُهُ وَ م
􀀀
ا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ هَ 􀀀 وَ م
( ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ( 271 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
اتِکُمْ وَ هُ 􀀀 راءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئ 􀀀 وَ تُؤْتُوهَا اَلْفُقَ
(1)
ترجمه:
هر چه انفاق کنید یا هر نذري که نذر کرده و بدان ملتزم شده اید(همه را)خدا میداند و براي ستمگران یار و کمک کننده اي
نیست.
اگر صدقات را آشکار کنید پس کاري است نیکو و اگر نهان کنید و به فقراء و تهی دستان دهید براي شما بهتر است و
گناهانتان را محو میکند و خدا از آنچه عمل میکنید آگاه است.
ص : 163
1) -سوره بقره آیه 270 و 271 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 270
اشاره
شرح لغات:
نذر:التزام بر انجام دادن عمل خیر و نیک است بصورت معلق بودن بر شرطی که اگر حاصل شد او انجام دهد و از نظر
« چنین » یعنی براي خداست بر عهده من چنین و منظور از « للّ علی کذا
􀀀
ه »: فقهی،نذر منعقد نمیشود مگر اینکه با این جمله بگوید
آن عمل و فعلی است که نذر کرده مثل طعام دادن به مسکین و یا به حج رفتن مستحبی یا مانند آن.و به لفظ دیگر منعقد
بمعناي خوف و ترس است. « نذر » نمیشود.و اصل کلمه
ترساندن و گفتن جاي دشمن است تا از آن دوري شود. « انذار » و
بمعناي کمک دهنده انسان در برابر دشمن. « نصیر » انصار:جمع
تفسیر:
باز در این آیات تشویق به انفاق شده است.
« ا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ 􀀀 وَ م »
یعنی انفاقاتی را که خدا بر شما واجب کرده و شما انجام داده و انفاق نموده اید و بعضی گفته اند یعنی آنچه در راه خیر انفاق
کرده اید چه واجب و چه مستحبّ.
« أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ »
یا آنچه را که بر خود واجب نموده اید از راه نذر و بدان وفا کرده و آن را بجا آورده اید مانند نماز و یا روزه یا صدقه و مانند
آنها.
« اللّ یَعْلَمُهُ
􀀀
فَإِنَّ هَ »
همانا خدا آن را میداند یعنی به آنها پاداش میدهد و دانستن خدا کنایه از جزاء و پاداش دادن او است.
« صارٍ 􀀀 لِلظّ مِنْ أَنْ
􀀀
ا الِمِینَ 􀀀 وَ م »
و براي ستمگران یاورانی نیست و مقصود از ستمکاران، کسانی اند که صدقات و انفاقات و نذرهاي آنها براي خدا نیست و
بصورت صحیح انجام
ص : 164
نیافته مثل اینکه براي ریاء یا ضرر زدن به دیگري یا ایجاد اختلاف یا از مال غصبی یا از مالی که بصورت صحیح بدست
نیاورده انفاق کند و یا نذر در گناه و معصیت کند یا بآنچه نذر کرده و به آن قدرت و توانایی دارد عمل نکند.
این مردم یاوران و کمک کارانی که مانع و جلوگیر از عذاب الهی باشند ندارند.
ص : 165
بیان آیه 271
اشاره
شرح لغات:
صدقات:جمع صدقه و فرق صدقه و زکاه اینست که زکاه واجب است در حالی که صدقه ممکن است واجب باشد و یا
مستحبّ.
پوشاندن است. « اخفاء » تخفوها:پنهان کنید آن را و
بمعناي آشکار کردن است مانند اعلان و اظهار. « ابداء » تبدون:آشکار کنید و
تفسیر:
« اتِ􀀀 إِنْ تُبْدُوا الصَّدَق »
پس چیزي است نیکو و آشکار کردن آن بد نیست و کراهت ندارد. « فَنِعِمّ هِیَ
ا􀀀 » :اگر صدقات را آشکار کنید
« راءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ 􀀀 ا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَ 􀀀 وَ إِنْ تُخْفُوه »
:ولی اگر پنهان کنید و به فقراء دهید براي شما بهتر و ثواب آن زیادتر است.
دربارة صدقه اي که پنهان کردن آن افضل است دو قول است:
-1 صدقۀ مستحبه است نه زکاه واجب براي اینکه پنهان کردنش آن را از ریاء دور میدارد اما زکاه واجب را باید داد و ریاء در
آن نمیتواند دخالت داشته باشد و ممکن است اگر آشکارا ندهد متهم به ندادن شود پس در زکاه واجب آشکارا دادن آن
زکاه واجب خارج »: افضل است(از ابن عباس و ثوري)و علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود
.« میشود و داده میشود آشکارا ولی غیر زکاه واجب اگر بصورت پنهانی داده شود بهتر است
-2 هر انفاق خواه واجب و خواه مستحبّ پنهانی دادن آن افضل است(از حسن و قتاده)و این قول با عموم آیه مناسب تر است.
« اتِکُمْ 􀀀 وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئ »
:و خدا محو میکند بعض از گناهان شما را و
ص : 166
براي تبعیض است. « من » کلمه
که « من » عده اي معتقدند که فقط گناهان صغیره را خدا ممکن است محو کند و آنها استدلال باین آیه میکنند و از کلمه
است فقط گناهان صغیره را می فهمند. « بعض » بمعناي
و لطف خداست بنا بر این،اختصاص به گناهان صغیره ندارد بلکه ممکن است گناهان « تفضل »، اما بعقیده ما چون محو گناه
در آیه نبود چنین فهمیده میشد که همه گناهان محو میشود. « من » کبیره را هم محو کند ولی اگر کلمه
یعنی هر چه میخواهی از غذاي من بخور « کل من طعامی و خذ من مالی ما شئت »: را زائد گرفته اند مانند جمله « من » بعضی کلمه
و از مال من بگیر که بمعناي کلی است در آیه هم عموم و اطلاق است و ظاهرش همه گناهان می باشد ولی وجه اول بهتر
است.
احادیثی که در این باب وارد شده است:
-1 صدقه پنهانی فرو می نشاند خشم خدا را و نابود می کند گناه را هم چنان که آتش آب را از بین می برد و هفتاد بلا را دفع
مینماید.
-2 هفت دسته اند که خداوند در روزي که هیچ سایه اي جز سایه او نیست آنها را سایه میدهد:
1)پیشواي عادل. )
2)جوانی که در عبادت خدا بسر میبرد و رشد میکند. )
3)مردي که اگر از مسجد خارج میشود قلبش متوجه مسجد است تا وقتی بآن باز گردد. )
4)دو نفري که در راه خدا و براي خدا با هم دوستی میورزند و با هم می نشینند. )
5)مردي که زنی زیبا و داراي مقام او را بخود میخواند ولی او میگوید من از خدا می ترسم و به گناه آلوده نمیشوم. )
ص : 167
6)مردي که صدقه میدهد و آن را پنهان میدارد بطوري که دست راست او از انفاق دست چپش خبر نمیشود. )
7)مردي که در جاي خلوت و تنها بیاد خدا افتد و سپس دیدگانش پر از اشگ شود. )
« ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ 􀀀 اللّ بِ
􀀀
وَ هُ »
و خدا عالم و دانا است بدانچه در صدقات و انفاق هاي خود عمل میکنید که آنها را آشکارا و یا پنهانی میدهید و بر خدا هیچ
چیز پوشیده و پنهان نیست و او شما را آن چنان که شایستگی دارید پاداش میدهد.
ص : 168
[ [سوره البقره ( 2): آیه 272
اشاره
ا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
اءَ وَجْهِ هِ 􀀀 ا تُنْفِقُونَ إِلَّا اِبْتِغ 􀀀 ا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ م 􀀀 شاءُ وَ م 􀀀 اَللّ یَهْدِي مَنْ یَ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 داهُمْ وَ ل 􀀀 لَیْسَ عَلَیْکَ هُ
( لا تُظْلَمُونَ ( 272 􀀀 یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ
(1)
ترجمه:
(اي پیامبر)نیست بر تو هدایت ایشان ولی خدا هر که را بخواهد هدایت میکند و شما هر چه در راه خیر انفاق کنید پس براي
خود شما است و جز براي رضاي خدا نباید انفاق کنید و هر چه از اموال در راه خدا انفاق کنید ثواب و پاداش آن بشما کاملا
داده خواهد شد و بشما ستم نخواهد شد.
ص : 169
1) -سوره بقره آیه 272 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 272
اشاره
شأن نزول:
مسلمانان از دادن صدقه بر غیر مسلمین خودداري میکردند تا این آیه نازل شد(از ابن عباس و ابن حنفیه و سعید بن جبیر).
بعضی گویند اسماء دختر ابو بکر با رسول اکرم در عمره القضاء بود پس مادر و جده اش نزد او رفته و تقاضاي کمک کردند
در حالی که هر دو مشرك بودند اسماء بآنها گفت من بشما چیزي نمیدهم تا از رسول خدا اجازه نگیرم زیرا شما پیرو اسلام
نیستید.آن گاه اسماء از پیامبر اکرم اجازه خواست و این آیه نازل شد(از کلبی).
تفسیر:
« داهُمْ 􀀀 لَیْسَ عَلَیْکَ هُ »
بر تو هدایت اینان نیست در وجه ارتباط و مناسبت این آیه با آیات گذشته وجوهی گفته شده است:
-1 بر تو نیست هدایت اینان از این راه که جلو صدقه دادن مردم را به آنان بگیري و بدینوسیله آنان را به اسلام وادار نمایی
مگر تو مردم را اکراه میکنی که مؤمن شوند. «( حَتّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ( 1
ی􀀀 الن ّ
اس􀀀 أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ » : مانند آیه کریمه
-2 بر تو نیست هدایت مردم به اینکه آنان را وادار کنی بر انفاقات در راه خیر و راه خدا(از حسن و ابو علی جبائی)و تقدیر در
این وجه این است که بر تو نیست که هدایت نمایی مردم را به رسیدن به ثواب و بهشت و آنچه بر تو است همین است که
آنان را هدایت و راهنمایی بایمان و اسلام کنی.و این،تسلیت و دلداري است نسبت برسول اکرم زیرا آن حضرت از اینکه
مردم اسلام نمی آوردند غمگین میشد زیرا او می دانست در نتیجه بی ایمانی چه عذاب ابدي در انتظار آنان است و خداوند او
را با این آیه دلداري داد.
ص : 170
1) -آیه 99 ،سوره یونس -1
-3 بر تو نیست که مردم را هدایت کنی پس از آنکه آنان را دعوت و انذار کرده و آنچه را که مأمور بوده اي به رساندن آن به
مردم رسانده و تبلیغ نموده اي و معناي آیه این نیست که تو اصلا مأمور بهدایت مردم نیستی زیرا آن حضرت مبعوث نشده بود
مگر براي همین هدایت مردم.
« شاءُ 􀀀 اللّ یَهْدِي مَنْ یَ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 وَ ل »
ولی خدا هر که را بخواهد هدایت می کند یعنی کسانی را که خدا میداند که با هدایت و راهنمایی بیشتر و توفیق خدا آنان
براه حق در میآیند خداوند به آنان لطف نموده و هدایتشان میکند(از زجاج و ابو القاسم بلخی و بیشتر دانشمندان).
جبائی آیه را این چنین تفسیر کرده که خداوند هر کس را بخواهد به راه بهشت هدایت میکند.
« ا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ 􀀀 وَ م »
و هر مالی را انفاق کنید در راه خیر پس ثواب آن براي خود شما است و غرض از این آیه ترغیب و تشویق به انفاق است زیرا
وقتی انسان بداند که منفعت و سود انفاقش بخودش باز میگردد به انفاق حریص تر و علاقمندتر میگردد و در این جهت انفاق
انسان با انفاق خدا تفاوت میکند زیرا فائده انفاقات الهی به مردم بازمی گردد نه به خودش در حالی که بیشتر منافع انفاقات
مردم به خودشان بازمیگردد.
« اللّ
􀀀
اءَ وَجْهِ هِ 􀀀 ا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغ 􀀀 وَ م »
« نهی » و مؤمنان انفاق نمیکنند جز در راه طلب رضاي خدا و بعضی گفته اند این جمله اگر چه بصورت خبر است ولی در واقع
است یعنی انفاق نکنید مگر به طلب رضاي خدا.
آورده شده دو قول است: « اللّ
􀀀
وجه ه » در « وجه » در بیان علت اینکه کلمه
بمعناي نفس و خود،بکار رفته است تا پندار و توهم « وجه » -1 براي رفع ابهام و تحقیق و بیان اینکه براي خود خدا باشد و کلمه
اشتراك غیر خدا را دفع کند و اختصاص به خدا را بفهماند.
-2 ادب تعبیري است زیرا اگر بگوئیم براي خدا فلان کار را انجام دادم آن
ص : 171
لطف تعبیر را ندارد که بگوئیم در وجه خدا یا براي تقرب به خدا.
« ا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ 􀀀 وَ م »
کامل نمودن چیزي است « توفیه » و هر چه از اموال در راه خدا انفاق کنید ثواب و پاداش آن بشما کاملا داده خواهد شد و کلمه
اینست که شما جزا و پاداش آن را کامل و زیاد در آخرت خواهید یافت. « یوف الیکم » و ابن عباس میگوید معناي
« لا تُظْلَمُونَ 􀀀 وَ أَنْتُمْ »
ا وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ 􀀀 آتَتْ أُکُلَه » : و بشما ستم نخواهد شد.در اینکه پاداش نگیرید و یا از ثواب و اجر شما کم گردد مانند آیه کریمه
است. « ناقص نمیشود » بمعناي « لم تظلم » دادند خوردنی ها خود را و نقصان نیافت چیزي-که در این آیه «( شَیْئاً ( 1
ص : 172
1) -آیه 33 سوره کهف -1
[ [سوره البقره ( 2): آیه 273
اشاره
لا یَسْئَلُونَ 􀀀 ماهُمْ 􀀀 اءَ مِنَ اَلتَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِی 􀀀 جاهِلُ أَغْنِی 􀀀 لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی اَلْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ اَلْ 􀀀 اَللّ
􀀀
راءِ اَلَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 لِلْفُقَ
( اَللّ بِهِ عَلِیمٌ ( 273
􀀀
ا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ هَ 􀀀 حافاً وَ م 􀀀 اَلنّ إِلْ
اس􀀀 َ
(1)
ترجمه:
(صدقه)براي فقیرانی است که در راه خدا از کار مانده اند و توانایی سیر و سفر در روي زمین ندارند مردم بی اطلاع(از ظاهر
حالشان)از شدت مناعت،آنان را توانگر می پندارند.شما از سیمایشان آنان را می شناسی آنان از مردم باصرار سؤال نمیکنند.
هر مالی که انفاق کنید همانا خدا بآن عالم و آگاه است.
ص : 173
1) -آیه 273 سوره بقره جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 273
اشاره
شرح لغات:
یحسبهم-گمان میکند.
احصروا-ممنوع از تصرف شدند بعلت بیماري یا احتیاج یا ترس.
یعنی مسافرت. « ضرب فی الارض » ضرب-زدن و
میگویند. « سوم » سیماء-علامت و اصل این لغت بمعناي بلندي است و به زیاد کردن قیمت معامله و بالا بردن آن
تعفف-سؤال نکردن و مناعت طبع.
الحاف-اصرار ورزیدن.
شأن نزول:
نازل شده و از ابن عباس نیز همین مطلب نقل شده است. « صفه » از امام محمد باقر(ع)نقل شده که این آیه دربارة اصحاب
اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر بودند که چون در مدینه منزل و خویشاوند و طایفه اي نداشتند در مسجد سکنی گزیده
ایکه رسول اکرم بفرستد ما،در آن شرکت خواهیم نمود.خداوند در این آیه مردم را تحریک « سریه » بودند آنان می گفتند هر
می کند که به آنها کمک نمایند و بعضی افراد زیادي غذاهاي خود را به آنان میدادند.
تفسیر:
اشاره
پس از آن که خداوند امر به انفاق کرد و به اندازة کافی به آن ترغیب نمود و پاداش کامل براي آنها معین کرد بدنبالۀ آن
یعنی انفاقهایی که گفته شد براي « اللّ
􀀀
راءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 لِلْفُقَ » بهترین فقرایی که مصرف صدقات هستند بیان می کند
فقرایی است که در راه خدا از اشتغال به تجارت و کسب معاش در اثر خوف از دشمن یا
ص : 174
مرض یا فقر یا توجه به عبادت بازمانده و ممنوع شده اند.
لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی 􀀀» . استفاده میشود که سبب ممنوعیت آنها اشتغال به عبادت و اطاعت بوده است « اللّ
􀀀
فِی سَبِیلِ هِ » : و از جمله
آنان در اثر یکی از عذرهایی که گفته شد قدرت ندارند که در زمین رفت و آمد و تصرفات و فعالیتهاي تجاري « الْأَرْضِ
بنمایند.
و بعضی گفته اند چون آنان خود را ملزم کرده اند که در راه خدا جهاد نمایند از کسب و کار باز مانده اند.و منظور این نیست
که آنها توانایی بر کار ندارند بلکه مراد اینست که آنان چون خود را ملزم به جهاد نموده اند دیگر نمی توانند به غیر آن،اقدام
کنند مثل اینکه وقتی یک نفر از طرف صاحب مقامی در محلی مانده است می گوید او مرا امر کرده که از آن صاحب مقام
اطاعت کنم و قدرت بر خروج ندارم.
« اءَ مِنَ التَّعَفُّفِ 􀀀 جاهِلُ أَغْنِی 􀀀 یَحْسَبُهُمُ الْ »
چون آنان از سؤال خودداري کرده و براي رضاي خدا و پاداشهاي او فقر و بد حالی خود را مخفی می کنند.افراد بی اطلاع
حال آنها در اثر فقر از صورتشان آشکار است(سدي و ربیع). « ماهُمْ 􀀀 تَعْرِفُهُمْ بِسِی » خیال می کنند آنان بی نیاز می باشند
النّ
اس􀀀 لا یَسْئَلُونَ 􀀀» و مجاهد می گوید یعنی از خشوع و تواضع آنان که شعار مردمان صالح است فقرشان شناخته می شود
آنها هرگز از مردم سؤال نمی کنند و منظور این نیست که آنها زیاد سؤال نمی کنند ولی کم سؤال می نمایند(ابن « حافاً 􀀀 إِلْ
نیز همین مطلب را می رساند زیرا اگر « اءَ مِنَ التَّعَفُّفِ 􀀀 جاهِلُ أَغْنِی 􀀀 یَحْسَ بُهُمُ الْ » : عباس-فراء-زجاج و بیشتر مردم اهل معنا)و جملۀ
گاهی سؤال می کردند کسی خیال نمی کرد که آنها بی نیازند زیرا سؤال در ظاهر،دلیل بر فقر آنها بود و نیز این که می
شاهد بر آن است زیرا اگر آنها حتی یک مرتبه هم سؤال می کردند با سؤال،شناخته می شدند نه از « ماهُمْ 􀀀 تَعْرِفُهُمْ بِسِی » : فرماید
صورت چنان که اگر کسی گفت:من مثل فلان چیز را ندیده ام معنایش این نیست که آن چیز مثل دارد بلکه معنایش این
است که آن چیز مثل و مانند ندارد بنا بر این معناي جملۀ فوق این است که آنها هرگز سؤال نمی کنند تا اصراري بشود.
ص : 175
احادیثی در نکوهش از سؤال
در حدیث آمده که امام(ع)می فرماید خدا دوست می دارد که آثار نعمت خود را بر بنده خویش ببیند و اظهار فقر را نمی
پسندد.بندگان بردبار و عفیف را دوست می دارد و کسانی که بد اخلاق،بدگو،و اصرار در سؤال نمایند مورد غضب او
هستند.
و در حدیث دیگري نیز فرمود خداوند قیل و قال کردن و زیاد سؤال نمودن و ضایع نمودن مال را مکروه کرده و از نافرمانی
نسبت به مادران و کشتن دختران نهی و جلوگیري کرده است.
و نیز فرمود دستها بر 3 قسم است:اول دست خدا که بالا است.دوم دست دهنده که پائین تر از دست خدا است.سوم دست
سائل که در زیر و پائین همه است و این ترتیب تا روز قیامت خواهد بود و کسی که با داشتن چیزي که او را بی نیاز می کند
سؤال کند روز قیامت در صورتش زخم و جراحت یا خراش خواهد بود ( 1).سؤال شد تا چه اندازه باید داشته باشد تا بی نیاز
آنچه از مال و بعضی گفته اند از خیرات انفاق می کنید « ا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ 􀀀 وَ م » باشد فرمود:پنجاه درهم یا به اندازه آن از طلا
خدا پاداش آن را میدهد. « اللّ بِهِ عَلِیمٌ
􀀀
فَإِنَّ هَ »
ص : 176
1) -ممکن است این حدیث کنایه از این باشد که این شخص صورت و آبروي خود را در دنیا خراب و مخدوش کرده -1
است.
[ [سوره البقره ( 2): آیات 274 تا 275
اشاره
هُمْ یَحْزَنُونَ ( 274 ) اَلَّذِینَ 􀀀 خَ وْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا 􀀀 نِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا 􀀀 ارِ سِ  را وَ عَلا 􀀀 والَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّه 􀀀 اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ
اَللّ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ
􀀀
ا وَ أَحَلَّ هُ 􀀀 الُوا إِنَّمَا اَلْبَیْعُ مِثْلُ اَلرِّب 􀀀 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ ق 􀀀 طانُ مِنَ اَلْمَسِّ 􀀀 ما یَقُومُ اَلَّذِي یَتَخَبَّطُهُ اَلشَّیْ 􀀀 إِلاّ کَ
􀀀
لا یَقُومُونَ 􀀀 ا 􀀀 یَأْکُلُونَ اَلرِّب
( خالِدُونَ ( 275 􀀀 ا 􀀀 اَلنّ هُمْ فِیه
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 فَأُول ْ ئِکَ􀀀 اد 􀀀ع اَللّ وَ مَنْ 􀀀
ا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی هِ 􀀀 ی فَلَهُ م 􀀀 جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَه 􀀀 ا فَمَنْ 􀀀 اَلرِّب
(1)
ترجمه:
کسانی که اموال خویش را شب و روز،نهان و آشکارا،انفاق می کنند پاداش آنها نزد پروردگارشان است آنان نه بیمی دارند
و نه غمگین می شوند.
کسانی که ربا میخورند برنمی خیزند جز بمانند آن کس که شیطان به جنون آشفته اش میکند از آن رو که آنان گویند بیع و
معامله مانند ربا است ولی خدا خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسی را که از طرف پروردگارش پند و
اندرزي بیاید و او بپذیرد(و از گناه)باز ایستد پس براي اوست گذشته اش و کار او با خداست و کسانی که باز به گناه
برگردند اهل آتش اند و آنان در آتش براي همیشه خواهند بود.
ص : 177
1) -سوره بقره آیه 274 و 275 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیۀ 274
اشاره
شأن نزول:
ابن عباس می گوید این آیه درباره حضرت علی(ع)نازل گشت زیرا او چهار درهم داشت یک درهم در روز یک درهم در
شب یک درهم در پنهانی و یک درهم آشکارا انفاق نمود و همین مطلب از امام جعفر صادق و امام محمد باقر(ع)نقل شده
است.
و از ابو ذر و اوزاعی نقل شده که این آیه در مورد انفاق اسبان در راه خدا نازل گشته است و بعضی گفته اند این آیه
عمومیت دارد و هر کسی به این کیفیت در راه خدا انفاق کند مشمول آن خواهد بود.بنا بر این،ما می گوئیم این آیه نخست
درباره علی (ع)نازل گشت و هر کسی به این نحو انفاق کند مشمول حکم آن نیز می باشد ولی چون علی(ع)بر همه سبقت
داشته است داراي فضیلت بیشتري می باشد.
تفسیر:
آنان که « لانِیَهً 􀀀 ارِ سِ  را وَ عَ 􀀀 والَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّه 􀀀 اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ » سپس خداوند کیفیت انفاق و پاداش آن را یادآوري می کند
مالهاي خود را در شب و روز پنهان و آشکارا انفاق می نمایند یعنی در تمام حالات انفاق می کنند زیرا صدقات وقتی غیر از
در اینجا آمده اینست که « فلهم » در « فاء » پاداش آنها نزد خداست)وجه اینکه حرف ) « فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ » این اوقات ندارند
خوفها و وحشتهاي قیامت بر آنها نیست. « لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ 􀀀 وَ » برساند پاداش در اثر انفاق در اطاعت خدا بدست می آید
« لا هُمْ یَحْزَنُونَ 􀀀 وَ »
و آنان در قیامت محزون و غمناك نمی باشند و بعضی گفته اند یعنی از نابود شدن پاداش و نقصان آن خوفی بر آنها نیست و
در اثر آن محزون نمی گردند.
ص : 178
بیان آیه 275
اشاره
شرح لغات:
می گویند. « ربا » ربا:اصل ربا بمعناي زیاد شدن است و به آنچه از اصل سرمایه زیاد می آید
نوعی بیماري است مانند جنون که آشفتگی عقلی است. « خباط » یتخبطه:از خبط بمعناي آشفته شدن و
مس:جنون و دیوانگی.
عاد:باز گردد از عود بمعناي بازگشت و عادت تکرار چیزي است.
تفسیر:
پس از آن که خداوند به انفاق تشویق نمود و پاداش انفاق کننده را در دنیا و آخرت بیان کرد بدنبال آن،موضوع ربا را که
نادانان خیال می کنند زیاد کردن در مال است با آن که نابودي مال می باشد بیان می نماید.
« طانُ مِنَ الْمَسِّ 􀀀 ما یَقُومُ الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْ 􀀀 إِلاّ کَ
􀀀
لا یَقُومُونَ 􀀀 ا 􀀀 اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّب »
کسانی که ربا می خورند روز قیامت برنمی خیزند(از قبورشان)مگر مانند کسی که در اثر تصرفات شیطان دیوانه گشته است.
این حالت در قیامت نشانه رباخواري آنها است براي اهل قیامت(ابن عباس- حسن-سعید بن جبیر-قتاده و مجاهد)و بعضی
گفته اند دیوانه کردن شیطان،تشبیه است زیرا شیطان حقیقتاً انسان را دیوانه نمی کند بلکه کسی که سوداء یا صفراء بر او
غالب گشته و یا اینکه عقل او ضعیف گردیده شیطان امور خوفناکی را بنظر او می آورد و در او وسوسه می کند بنا بر
این،حالت دیوانگی براي او از طرف خداوند پدید می آید ولی از آنجا که در چنین وقتی دچار وسواس شیطانی می گردد
بطور مجاز نسبت آن
ص : 179
بشیطان داده شده است(ابو علی جبائی).
و بعضی گفته اند ممکن است دیوانگی در بعضی از مردم از طرف شیطان باشد و در بعض دیگر نباشد(ابو هذیل-ابن
اخشید).اینان می گویند ظاهر قرآن گواه این مطلب بوده و مانع عقلی در آن نیست و خداوند بمنظور آزمایش بعضی از مردم
و کیفر عده اي که گناه کرده و توبه ننموده اند از آن مانع نگردد همانطوري که گاهی بعضی از مردم به بعضی دیگر مسلط
شده به آنها ستم می کنند و مالشان را می گیرند(ولی بواسطه مصالحی)خداوند مانع آن نمی گردد.
و این حالت براي رباخواران در قیامت نشانه آنها خواهد بود که مردم آنها را بشناسند همانطوري که گناهکاران نشانه هایی
مناسب خود دارند که بوسیله آنها، شناخته می شوند و افرادي که اطاعت خداوند را نموده اند نیز علامتهایی دارند که بوسیله
در آن روز از گناه ) «( لا جَانٌّ ( 1 􀀀 لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ 􀀀 فَیَوْمَئِذٍ » : آنها معرفی می گردند چنان که در جاي دیگر می فرماید
انسان و جن سؤال نشود)و نقل شده که رسول اکرم(ص)در مورد شهداي جنگ احد فرمود آنها را با خونها و لباسهاي خود
پیچیده دفن کنید.
و نیز فرمود که در روز قیامت افرادي از امت من از قبورشان بیرون می آیند در حالی که سفیدي و زیبایی از آنها آشکار است
در اثر وضوهایشان.و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:شبی که مرا به معراج می بردند جمعی از مردها را دیدم که شکم-
هایشان مانند خانه هایی بود که در آنها مارهایی بودند که از بیرون پیدا بود به جبرئیل گفتم اینها چه افرادي هستند گفت:اینان
رباخوارانند.
وقتی که مرا به آسمان بردند مردمی را دیدم که بقدري »: و از امام جعفر صادق(ع)نقل شده که پیغمبر اکرم(ص)فرمود
شکمهاي آنها بزرگ بود که قدرت این که بلند شوند نداشتند به جبرئیل گفتم:اینها چه افرادي هستند جواب داد:اینها کسانی
.« اند که رباخوار بوده اند
ص : 180
1) -آیه 39 سوره الرحمن. -1
طانُ مِنَ الْمَسِّ 􀀀 ما یَقُومُ الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْ 􀀀 إِلاّ کَ
􀀀
لا یَقُومُونَ 􀀀»
و اذا هم بسبیل آل فرعون و بلند نمی شوند مگر مانند کسانی که در اثر تصرفات شیطان دیوانه شده اند و آنان مانند آل -«
فرعون صبح و شب در آتش قرار می گیرند می گویند خدایا قیامت کی برپا خواهد شد؟ این آیه تهدید کسانی است که ربا
می گیرند اگر چه آن را نخورند و از آنجا که بزرگترین نتیجه و اثر مال،خوردن آن است لذا خداوند آن را بعنوان اشاره بتمام
« اطِلِ 􀀀 والَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْب 􀀀 لا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 وَ » استفاده هائی که از راه ربا بدست می آید ذکر کرده است چنان که جاي دیگر می فرماید
ی ظُلْماً ( 2)) آنان که مالهاي 􀀀 ام 􀀀 والَ الْیَت 􀀀 1)مال خود را در میان خویش بباطل نخورید و باز می فرماید (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْ )
یتیمان را از روي ستم می خورند.
این کیفر « ذلِکَ بِأَنَّهُمْ 􀀀» که در آنها لفظ خوردن ذکر شده ولی مقصود هر گونه انتفاع و استفاده است که در آنها برده شود
می گویند خرید و فروش که در آن ربا نیست مانند خرید و فروشی است که در « ا􀀀 الُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّب 􀀀ق» براي آنها هست که
آن ربا می باشد.
ابن عباس می گوید وقتی که کسی از آنان قرضی می گرفت و مدت آن بپایان می رسید چون طلبکار،طلب خویش را مطالبه
می کرد بدهکار،می گفت مدتی به من مهلت بده منهم مقداري به آن اضافه می کنم و طلبکار بر آن راضی می شد و مطابق
آن با هم رفتار می کردند و چون به آنها گفته می شد که این کار،ربا است آنان جواب می دادند نه،این کار با خرید و فروش
مساوي است و فرقی نمی کند که بها و قیمت از اول در برابر مدت،زیاد باشد و یا اینکه بعد از آن بوسیله زیاد شدن مدت زیاد
گردد،از اینرو خداوند آنها را نکوهش کرده و می فرماید آنان اشتباه می کنند و می فرماید:
« ا􀀀 اللّ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّب
􀀀
وَ أَحَلَّ هُ »
یعنی خداوند معامله اي را که در آن ربا نباشد حلال کرده است و معامله اي را که در آن ربا باشد حرام نموده است.
ص : 181
1) -آیه 188 از سورة بقره -1
2) -آیه 10 از سورة نساء -2
و فرق آنها این است که در معاملۀ نخست،زیادي پول در اثر خود معامله است ولی در معامله دوم پول،بواسطۀ تأخیر بدهکاري
اضافه شده است و نیز معامله،معاوضه پول با جنس است ولی در معاملۀ ربایی زیادي پول در برابر جنسی قرار نگرفته است بلکه
در برابر تأخیر بدهی می باشد.
و آنچه از رسول اکرم(ص)رسیده این است که زیاد کردن در شش چیز حرام است:
طلا،نقره،گندم،جو،خرما،نمک و بعضی کشمش را هم گفته اند و فرمود بدانید که هر چیز بمثل آن و بهمان مقداري که داده
می شود باید باشد و آنچه زیادتر بدهد یا بگیرد ربا می باشد.
اختلافی نیست در این که ربا در این شش چیز واقع می شود ولی در غیر آنها فقها(اهل سنت)اختلاف کرده و از نظر آنها سایر
چیزها نیز باین شش چیز قیاس می شود ولی نزد ما(شیعه)ربا در چیزهایی می باشد که با کیل و وزن معامله می شود.
و اما این که چرا ربا حرام است بعضی گفته اند:براي این که موجب مختل ماندن کار و کسب و تجارت می شود زیرا وقتی
که قرض دهنده دید پول خود را با مقدار زیادتري می گیرد طبعاً دیگر به کار و کوشش نمی پردازد و از امام جعفر
صادق(ع)نقل شده که فرمود:علت این که ربا به این شدت حرام شده این است که در صورت رواج ربا مردم از نیکی در
قرض و کمک بیکدیگر خودداري می کنند.
« ی􀀀 جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَه 􀀀 فَمَنْ »
پس کسی که از نهی و منع و تذکر خداوند پند گرفته و آن را پذیرفته و از رباخواري دست برداشته است.
« ا سَلَفَ 􀀀 فَلَهُ م »
پس آنچه پیش از این نهی،ربا گرفته از اوست و لازم نیست آن را به صاحبش برگرداند.امام باقر(ع)می فرماید:کسی که اسلام
بیاورد و از کارهایی که در زمان جاهلیت کرده است نادم و تائب گردد خداوند از او می گذرد.
و سدي می گوید:یعنی آنچه در گذشته از راه ربا گرفته و خورده یا نزد اوست لازم نیست به صاحبش برگرداند و اما
در مراد از این . « اللّ
􀀀
وَ أَمْرُهُ إِلَی هِ » چیزهایی را که نگرفته است حق گرفتن آنها را ندارد و فقط اصل مال خود را می تواند بگیرد
جمله
ص : 182
2 قول گفته شده است:
-1 پس از آنکه موعظه و حرمت ربا و پذیرفتن آن آمد کار او به خدا واگذار می شود اگر خواست او را حفظ کند و بر توبۀ
خویش ثابت میدارد و اگر هم نخواست او را بخود واگذار می کند.
-2 یعنی اگر توبه نکرد و با اینکه آن را حرام می داند مرتکب آن گشت کار او بخدا واگذار می شود اگر خواست او را مطابق
عدالتش عذاب می کند و اگر نخواست با لطف خویش عفوش می نماید.
و کسی که پس از حکم « ادَ 􀀀 وَ مَنْ ع » -3 یعنی کار او بخدا واگذار شده است که در رباهایی که در پیش،خورده کیفرش نکند
حرمت ربا باز هم بر ربا خواري برگشت یا کسی که دوباره آنچه را در پیش میگفت(که معاملۀ ربایی مثل معامله غیر ربایی
پس آنان براي همیشه در آتش خواهند بود.زیرا چنین « خالِدُونَ 􀀀 ا 􀀀 النّ هُمْ فِیه
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 فَأُول ْ ئِکَ􀀀 » حلال است)بزبان جاري کرد
گفته اي از کسی سر می زند که کافر و معتقد به حلیت ربا است از این جهت به عذاب همیشگی تهدید گشته است.
فقهاء بالاتفاق میگویند ربا در معاملۀ نقدي و نسیه هر دو می آید ولی بعضی از پیشینیان گفته اند:ربا فقط در نسیه است در
زمان جاهلیت فقط ربا در مورد تأخیر افتادن طلب،از وقت مقرر به وقت دیگر بود که در مقابل تأخیر،مبلغی زیادتر میگرفتند و
اختلافی نیست در این که این قسمتها حرام است. از علی(ع)نقل شده که رسول اکرم(ص)در مورد ربا پنج دسته را لعنت
فرمود:رباخوار،ربادهنده،دو گواه و نویسندة آن و فرمود خداوند هر جمعیتی را که خواست هلاك کند ربا را در میان آنان
پدید آورد.
و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:ربا هفتاد گناه بزرگ است و آسانتر از همه آنها مثل این است که با مادر خود عمل
جنسی انجام دهد.
و جمیل بن دراج از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده که فرمود:گناه ربا نزد خدا زیادتر از این است که کسی هفتاد مرتبه با
محرم خود در خانۀ کعبه زنا کرده باشد.
ص : 183
[ [سوره البقره ( 2): آیات 276 تا 277
اشاره
لاهَ وَ آتَوُا 􀀀 امُوا اَلصَّ 􀀀 اَلصّ وَ أَق
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع کَفّ أَثِیمٍ ( 276 ) إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
􀀀
لا یُحِبُّ کُلَّ ارٍ 􀀀 اَللّ
􀀀
اتِ وَ هُ 􀀀 ا وَ یُرْبِی اَلصَّدَق 􀀀 اَللّ اَلرِّب
􀀀
یَمْحَقُ هُ
( لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 277 􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ 􀀀 کاهَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ 􀀀 اَلزَّ
(1)
ترجمه:
خداوند ربا را کم می کند و صدقات را فزونی می دهد و خدا دوست ندارد هیچ گنه پیشۀ ناسپاس را.
کسانی که ایمان آورده و کارهاي نیکو انجام دهند و نماز را بپا دارند و زکاه دهند براي آنها نزد پروردگارشان پاداش خواهد
بود آنان نه بیمی دارند و نه غمگین میشوند.
ص : 184
1) -سوره بقره آیۀ 276 و 277 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 276
اشاره
شرح لغات:
یمحق:کم میکند.از محق بمعناي نقصان و کمی و نیز محق و امتحق بمعناي هلاك و نابود شد می آید و به شب هاي اواخر
می گویند چون ماه در آن شب ها رو به کمی و نقصان است. « محاق » ماه
اثیم:گناه پیشه و کسی که زیاد گناه می کند.
تفسیر:
خداوند ربا را پی در پی ناقص می کند تا « ا􀀀 اللّ الرِّب
􀀀
یَمْحَقُ هُ » سپس خداوند آنچه را که قبلا فرمود دربارة ربا تأکید می کند
اینکه بکلی از بین برود.
و ابن عباس میگوید یعنی خداوند مال را از بین برده و برکت آن را برمی دارد به امام جعفر صادق(ع)عرض کردند بعضی از
مردم که ربا می خورند و مال آنها زیاد می گردد فرمود:اگر چه مال آنها زیاد شود ولی خداوند دین آنها را از بین می برد و
ابو القاسم بلخی میگوید:معناي آیه این است که خداوند با اسقاط عدالت و حکم به فسق آنان و نام فاسق بر آنان گذاشتن در
دنیا نابودشان میکند.
« اتِ􀀀 وَ یُرْبِی الصَّدَق »
و صدقات را نمو داده و زیاد میگرداند به اینکه در دنیا و در آخرت پاداش در برابر آن خواهند داشت.مال آنها نتیجه هاي
فراوان میدهد.اینها منفعتی است که آنان در اثر حسن نیت می برند.
و از رسول اکرم(ص)نقل شده که فرمود:خداوند فقط صدقاتی که پاك باشد می پذیرد و آنها را نمو داده زیاد میگرداند
همانطوري که یکی از شما بچه اسب یا بچه شتر را بزرگ می کنید تا جایی که خداوند یک لقمه را مانند کوه احد میگرداند.
و نکته در آیه اینست که ربا گیرنده منظورش از ربا،زیاد کردن مال است و کسی که
ص : 185
صدقه نمی دهد مقصودش اینست که مال او زیاد شود از این رو خداوند عالم یادآوري میکند که ربا موجب نقصان مال
میگردد نه اینکه سبب زیادي آن شود و بر خلاف آن،صدقه سبب زیاد شدن مال میگردد و هرگز موجب کم شدن مال
یعنی هر کسی که نعمتهاي خدا را کفران کند به اینکه ربا را حلال بداند و در « کَفّ أَثِیمٍ
􀀀
یُحِبُّ کُلَّ ارٍ 􀀀 اللّ لا
􀀀
وَ هُ » نخواهد شد
گمراهی خویش کوشش کند و دائماً در گناه خود(در رباخواري) باشد مورد غضب خداوند می باشد.
زیرا هر کس که ربا را حلال بداند کافر خواهد بود؟ پاسخ-اگر کسی ربا را « هر کافري » سؤال-چرا خداوند نفرموده است
حلال بداند و پی در پی بدان اقدام کند پیوسته بکفر خود می افزاید ولی اگر معتقد به حلال بودن آن باشد ولی مرتکب آن
نگردد اگر چه کافر می باشد ولی مانند دستۀ اول نیست بنا بر این جامع میان هر دو اینست که خداوند آنها را دوست نداشته و
می فرمود شامل هر دو نمی گشت. « کافر » مورد غضب او هستند و اگر کلمه
و از پیغمبر اکرم(ص)نقل شده که فرمود:بر مردم زمانی خواهد آمد که کسی نمی باشد که در میان آنها رباخوار نباشد و اگر
هم کسی ربا نخورد گرد و غبار آن بر رویش خواهد نشست.
ص : 186
بیان آیه 277
اشاره
تفسیر:
معناي این آیه روشن است و تفسیر آن در پیش گذشت.
و علت اینکه عمل صالح،نماز،زکات را با هم ذکر کرده این نیست که هر- کدام از اینها اگر تنها باشد پاداش ندارد زیرا اگر
چنین باشد این آیه سبب کم ارزش کردن آنها میگردد بلکه مقصود از یک جا ذکر کردن آنها اینست که بیشتر ترغیب به آنها
شده و باعث اهمیت و عظمت آنها گردد و یا منظور اینست که بفهماند اگر تمام اینها با هم انجام شوند پاداش آنها خیلی
زیادتر است از اینکه هر کدام به تنهایی بجا آورده شود چنان که جاي دیگر می فرماید:
« اللّ
􀀀
لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 هاً آخَرَ وَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
لا یَدْعُونَ مَعَ هِ 􀀀 وَ الَّذِینَ »
(1)
و کسانی که با خداوند،خداي دیگر را قرار نداده و کسی را که خدا کشتن او را حرام کرده است نمی کشند.که در این آیه
نیز وعده عذاب را بیان کرده که بفهماند هر کدام از شریک قرار دادن براي خدا و قتل نفس موجب عذاب خواهد بود و براي
ترساندن از انجام هر کدام از آنها است زیرا ناگفته پیداست که کیفر شریک براي خدا قرار دادن شرط دیگري ندارد(که
آدمکشی باشد)و معلوم است که اگر عقاب در صورتی باشد که هر دو با هم واقع شوند این مطلب سبب عدم اهمیت گناه هر
کدام خواهد بود.
و قبلا گفته ایم که این آیه و امثال آن می رساند که ایمان هم از افعال جوارح نبوده و مربوط به آن هم نیست زیرا اگر از
افعال جوارح بود صحیح نبود که اعمال صالحه بآن عطف گردد زیرا عطف یک چیز بخودش درست نیست.
ص : 187
1) -آیه 68 از سوره بقره -1
سؤال:
اللّ
􀀀
اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ هِ » : و اگر کسی بگوید عطف چیزي به خودش در آیات قرآن دیده میشود مانند آیه کریمه
شده و بهمان معنا است و آیه « کفروا » عطف به « اللّ
􀀀
صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ هِ » آنان که کافر شده و از راه حق جلوگیري کنند)که ) «(1)
آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، که جمله دوم عطف به جمله اول شده و بهمان « ا􀀀 اتِن 􀀀 اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآی »
معنا است.
پاسخ:
در این دو آیه نیز همان مطلب که گفتیم هست و جلوگیري از راه حق و یا تکذیب آیات الهی با کفر،یکی نیست و فرق دارند
و آنها دلالت بر کفر دارند و خود کفر نیستند.
به این آیه و امثال آن استدلال شده بر فساد قول کسانی که قائل به حبطاند که اعمال خوب انسان ممکن است بکلی بی اثر و
بی نتیجه گردد از این راه که این آیه میگوید کسی که این اعمال را انجام دهد مستحق پاداش است و این آیه شرط نکرد که
چیزي بجا نیاورد که آن را از بین ببرد و بی نتیجه نماید.
اگر گفته شود ناگزیر باید چنین شرطی باشد همانطور که در وعده عذاب نسبت به کفار این شرط هست که توبه نکرده باشد.
پاسخ اینست که توبه در اینجا شرط شده است بعلت اجماع مسلمانان نه اینکه توبه عذاب را بردارد و این نوعی تفضل الهی
است که اگر کسی توبه کند خداوند او را عذاب نمیکند اما در مورد انجام اعمال نیک اجماع نیست که باید عملی دیگر بجا
نیاورد تا سزاوار پاداش و اجر گردد و فرق این دو مورد همین است.
ص : 188
1) -آیۀ 88 از سورة نحل. -1
[ [سوره البقره ( 2): آیات 278 تا 280
اشاره
اَللّ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ
􀀀
ا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 278 ) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ هِ 􀀀 ا بَقِیَ مِنَ اَلرِّب 􀀀 اَللّ وَ ذَرُوا م
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا هَ 􀀀ی
ی مَیْسَرَهٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِل 􀀀 لا تُظْلَمُونَ ( 279 ) وَ إِنْ 􀀀 تَظْلِمُونَ وَ 􀀀 والِکُمْ لا 􀀀 تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْ
( تَعْلَمُونَ ( 280
(1)
ترجمه:
اي کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و اگر براستی مؤمن شده اید از ربا آنچه باقیمانده رها کنید،و اگر نکردید آماده
جنگ با خدا و پیامبر شوید و اگر توبه کردید سرمایه هایتان براي شما است ستمی نکرده و ستمی هم نکشیده اید.
و(کسی که از او طلب دارید)اگر در تنگدستی و سختی باشد پس باید مهلت داد و منتظر ماند تا هنگام امکان و توانگریش و
اگر صدقه دهید و بخشش نمائید براي شما بهتر است اگر(خیر و شر خود را)بدانید.
ص : 189
1) -آیه 278 و 279 و 280 سوره بقره جزء 3 سوره 2 -1
279- بیان آیه 278
اشاره
شأن نزول:
-1 از امام محمد باقر(ع) نقل شده که ولید بن مغیره در زمان جاهلیت ربا می گرفت و هنوز مقداري از طایفه ثقیف طلب
داشت و خالد بن ولید پس از آنکه اسلام آورد خواست آنها را مطالبه کند آیه فوق نازل گشت.
-2 سدي و عکرمه گفته اند:این آیه در مورد عباس و خالد بن ولید نازل گشت چون آنان با هم شریک بوده و در زمان
جاهلیت مبلغی بابت ربا از طایفۀ ثقیف طلبکار بودند و وقتی اسلام آمد آن دو اموال زیادي از راه ربا بدست آورده بودند
سپس این آیه فرود آمد و رسول اکرم(ص)فرمود هر ربایی که در جاهلیت بوده است در اسلام، لغو شد و اول ربایی که آن را
لغو می کنم رباي عباس بن عبد المطلب است و اولین خونی که آن را لغو می کنم خون ربیعه بن حارث بن عبد المطلب است
که در بنی لیث شیر خورده و قبیله هذیل او را به قتل رسانیده بود.
-3 مقاتل می گوید این آیه درباره چهار برادر از ثقیف بنام مسعود،عبدیالیل، حبیب و ربیعه که از فرزندان ابو عمر بودند نازل
شده است،آنان قرضهایی به بنی مغیره می دادند و ربا می گرفتند و وقتی که رسول اکرم(ص)به پیغمبري مبعوث گشت و به
طائف رفته و با ثقیف مصالحه کرد این چهار برادر اسلام آوردند و سپس رباي خود را از بنی مغیره مطالبه کردند(و چون آنها
در مکه آمده او نیز جریان را به پیغمبر « عتاب بن آسیه » از دادن خودداري کردند نزاع کرده)نزد نماینده رسول اکرم(ص)بنام
اسلام(ص) نوشت سپس این آیه نازل گشت و بدینوسیله آنان را از گرفتن ربا ممنوع نمود.
تفسیر:
ا أَیُّهَا الَّذِینَ 􀀀ی» : پس از آنکه خداوند حکم باقیمانده از ربا را بیان کرد فرمود
ص : 190
« اللّ
􀀀
آمَنُوا اتَّقُوا هَ
ا بَقِیَ 􀀀 وَ ذَرُوا م » . اي کسانی که ایمان آورده اید بترسید از خدا در کار ربا و در همه چیزهایی که شما را از آن نهی نموده است
یعنی و آنچه از ربا باقیمانده رها کنید و آن را نگیرید و فقط اکتفاء کنید به گرفتن اصل سرمایه. « ا􀀀 مِنَ الرِّب
« إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »
یعنی هر که مؤمن باشد اینست حکم و دستور او و کسی که مؤمن نباشد او در حال جنگ با خدا است.بعضی گفته اند یعنی
اگر تصدیق کنید حرمت ربا و مفسده هایی را که ربا در بردارد و خدا میداند.
« فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا »
و اگر امر و فرمان خدا را نمی پذیرید و بدان گردن نمی نهید و از باقیمانده ربا دست برنمی دارید.
« اللّ وَ رَسُولِهِ
􀀀
فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ هِ »
پس یقین کنید و بدانید که جنگ با خدا و پیامبر است یعنی بدانید که شما چون مخالفت دستور خدا و رسول را کرده اید در
دنیا مستحق کشتن و در آخرت سزاوار آتش خواهید بود و بعضی از(قراء)کلمۀ(فأذنوا) را به مد همزه و کسر(ذا)خوانده اند و
بنا بر این قرائت بمعناي(فاعلموا)است که بمعناي امر می باشد یعنی هر که از ربا گرفتن دست بردار نیست او را به دشمنی با
خدا و رسول اعلام دارید و این آیه،بیان کننده و حاکی از بزرگی گناه رباست و بعضی گفته اند کسی که با ربا معامله می
کند امام،او را توبه می دهد اگر توبه کرد رها می شود و گرنه باید او را بکشند و امام صادق(ع)فرمود:هر کس ربا می خورد
نخست بعد از روشن شدن،او را تأدیب می کنند اگر باز ربا خورد دفعۀ دوم هم او را ادب می کنند و چنان که پس از آن ربا
و اگر از این که معتقد به حلیت ربا بودید توبه کرده و اقرار به حرمت « والِکُمْ 􀀀 وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْ » . گرفت او را می کشند
بگرفتن اصل مال نه بکسی ستم کرده اید نه به « لا تُظْلَمُونَ 􀀀 لا تَظْلِمُونَ وَ 􀀀» آن نمودید اصل مال شما بدون زیان از آن شما است
کم نمودن از اصل مال به شما ستم شده است.
ص : 191
بیان آیه 280
اشاره
تفسیر:
پس از این که خداوند دستور گرفتن اصل مال را از کسی که تمکن دادن آن را دارد بیان کرد در اینجا حکم بدهکاري که
در تنگدستی قرار گرفته است بیان می نماید.
« کانَ ذُو عُسْرَهٍ 􀀀 وَ إِنْ »
لازم است که او را تا وقتی که تمکن « ی مَیْسَرَهٍ 􀀀 فَنَظِرَهٌ إِل » اگر در بدهکاران شما کسی که در تنگدستی قرار گرفته است باشد
پیدا کند مهلت دهید.و در این که اندازه و میزان تنگدست بودن چیست دو قول گفته شده است.
-1 از امام جعفر صادق(ع) نقل شده است که حد اعسار این است که او زیاده از خوراك خود و عیالاتش که با میانه روي
زندگی کنند نداشته باشد.
-2 جبائی می گوید:حدش این است که کسی که از پرداخت بدهی ناتوان شود یا سرمایه اش دچار کسادي و رکود شده و در
این که در چه نوع بدهی در صورت نداشتن باید مهلت داد سه قول گفته شده است:
1)تمام بدهکاران(ابن عباس-ضحاك-حسن-و همین قول از امام محمد باقر و امام جعفر صادق(ع)نقل شده است: )
2)بدهکاران معاملۀ ربایی(شریح-ابراهیم نخعی). )
3)از آیه فقط بدهکاران در معاملۀ ربایی فهمیده می شود و سایر موارد بر آن قیاس می شود و امام باقر(ع)می فرماید معناي )
این است که او را مهلت دهید تا جریان کارش به امام برسد که اگر قرض خود را در کار نیک مصرف کرده امام « ی مَیْسَرَهٍ 􀀀 إِل »
و اگر بر تنگدست طلب خود را انفاق و بخشش نمائید « وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ » در زکات)قرض او را ادا کند )« غارمین » از سهم
اگر خیر و شر خود را بدانید و سود و زیان خود را تشخیص بدهید. « إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » . براي شما بهتر است
ص : 192
از جمله احادیثی که در این باره رسیده است این است که رسول اکرم(ص)می فرماید:
کسی که بدهکار تنگدست خود را مهلت دهد یا این که طلب خود را به او ببخشد خداوند روز قیامت که سایه اي جز سایۀ او
نیست او را در سایۀ عرش خود جاي میدهد.
و نیز بریده از آن حضرت نقل کرده که فرمود:کسی که بدهکار تنگدست خود را مهلت دهد در هر روزي ثواب صدقه
خواهد برد.
و این آیه می رساند که اگر طلبکار بداند بدهکار او تنگدست می باشد حرام است بر او که او را حبس کرده و دنبال نماید و
طلب خویش را مطالبه کند،و بر او واجب است که او را مهلت دهد تا این که او توانایی پیدا کند و اگر اصل طلب خود را
اللّ عمر نقل شده که آخرین آیه اي که از قرآن نازل گشت آیۀ ربا
􀀀
ببخشد از مهلت دادن هم بهتر است و از ابن عباس و عبد ه
بود.
ص : 193
[ [سوره البقره ( 2): آیه 281
اشاره
( لا یُظْلَمُونَ ( 281 􀀀 ا کَسَبَتْ وَ هُمْ 􀀀 تُوَفّ کُلُّ نَفْسٍ م
􀀀
اَللّ ثُمَّ ی
􀀀
وَ اِتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی هِ
(1)
ترجمه:
بترسید از روزي که در آن روز بسوي خدا باز میگردید سپس هر شخصی پاداش عمل خود را خواهد یافت و ستم نمی بیند.
ص : 194
1) -سوره بقره آیۀ 281 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 281
اشاره
شأن نزول:
این آخرین آیه اي است که از قرآن نازل گشت و جبرئیل گفت:او را آیه 281 از سورة بقره قرار ده(ابن عباس-سدي)
1)(تو اي پیغمبر می میري و آنها نیز خواهند مرد)نازل گشت ) « إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ » مفسرین می گویند:وقتی که آیه
نازل شد رسول « اللّ
􀀀
جاءَ نَصْ رُ هِ... 􀀀 ذا 􀀀إِ» رسول اکرم فرمود اي کاش میدانستم این مطلب(مردن من)کی خواهد بود سپس سورة
اکرم(ص)فاصله بین تکبیر و قرائت ساکت شده میفرمود
سپس بحضرت عرض کردند شما پیش از این،این جمله را نمیفرمودید؟فرمود « اللّ و اتوب الیه
􀀀
اللّ و بحمده استغفر ه
􀀀
سبحان ه »
خبر مرگ من داده شد(یعنی معلوم گشت که چه وقت خواهم مرد) سپس آن حضرت گریه سختی کرد عرض کردند یا
اللّ براي مرگ گریه می کنید در صورتی که خداوند گناه گذشته و آینده شما را بخشیده است فرمود چگونه است
􀀀
رسول ه
خوف مرگ؟تنگی قبر؟تاریکی آن؟و چگونه است قیامت و وحشت هاي قیامت؟ بعد از آن،رسول اکرم(ص)مدت یک سال
2)(پیغمبري از خود شما آمد که از فقر و هلاکت ) « ا عَنِتُّمْ 􀀀 جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ م 􀀀 لَقَدْ » زنده ماند تا این که آیه
شما در سختی بود)نازل گشت و این آخرین سوره اي بود که بطور کامل بر آن حضرت فرود آمد.بعد از آن پیغمبر(ص)شش
3)(در ) « اللّ یُفْتِیکُمْ
􀀀
ساءِ قُلِ هُ 􀀀 یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّ » ماه زنده بود تا براي حجه الوداع بطرف مکه حرکت کرد در میان راه این آیه
مورد زنها از تو سؤال می کنند بگو خدا براي شما بیان می کند)نازل شد و این آیه
ص : 195
1) -آیه 30 از سورة زمر -1
2) -آیه 128 از سورة توبه -2
3) -آیه 127 از سورة نساء -3
1)(امروز دین شما را کامل کردم)نازل ) « اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ » نامیدند و چون آن حضرت در عرفه بود آیه « صیف » را آیه
فرود « اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی هِ » گشت بعد از آن،رسول اکرم 81 روز زنده بود که آیات ربا نازل شد و بدنبال آن آیه
آمد و این آخرین آیه اي است که از آسمان نازل شد سپس آن حضرت 21 روز زنده بود و ابن جریح می گوید:بعد از آن 9
شب زنده بود و سعید بن جبیر و مقاتل گفته اند:هفت شب زنده بود و در روز دوشنبه 28 ربیع الاول،اول طلوع آفتاب رحلت
فرمود.
ولی اصحاب ما(شیعه)نقل کرده اند که آن حضرت در روز 28 ماه صفر از دنیا رفت که سنۀ 11 هجرت و اولین سال پادشاهی
اردشیر از فرزندان انوشیروان بود.
تفسیر:
وَ اتَّقُوا » : پس از آنکه خداوند در آیات پیش حدود و احکامی را بیان کرد اکنون تمام مکلفین را مخاطب قرار داده میفرماید
بترسید از روزي که تمام شما بسوي خداوند بازگشت خواهید کرد تا پاداش خود را بگیرید. « اللّ
􀀀
یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی هِ
و بعضی گفته اند:بترسید از روزي که بپادشاهی خدا که اختیار دار نفع و ضرر شما است برگشت خواهید کرد که کسانی که
در دنیا ملک و اختیاري داشته اند چیزي از قدرت آنها وجود ندارد و هر کجا در قرآن چنین جمله اي باشد معناي آن همین
است زیرا خداوند از کسی غایب نمیشود و احدي هم از علم و اختیار و پادشاهی او پنهان نیست چنان که جاي دیگر میفرماید:
3)(هیچ ) « ابِعُهُمْ 􀀀 إِلاّ هُوَ ر
􀀀
لاثَهٍ 􀀀 ي ثَ 􀀀 ا یَکُونُ مِنْ نَجْو 􀀀م» : 2)(شما هر جا باشید خدا با شماست) و میفرماید ) « ا کُنْتُمْ 􀀀 وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ م »
سه نفر نیستند که با هم درگوشی سخن گویند جز اینکه خدا چهارمین آنها است)و براي کسی در آن روز امر و نهی نخواهد
4)(در روز قیامت پادشاهی از کیست؟از خداي یکتاي قاهر.) ) « الْقَهّ
ارِ 􀀀 واحِ دِ 􀀀 لِلّ الْ
􀀀
لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ هِ » : بود چنان که می فرماید
در معناي این جمله دو وجه گفته شده است: « ا کَسَبَتْ 􀀀 تُوَفّ کُلُّ نَفْسٍ م
􀀀
ثُمَّ ی »
ص : 196
1) -آیه 2 از سورة مائده -1
2) -آیه 4 از سورة حدید -2
3) -آیه 7 از سورة مجادله -3
4) -آیه 16 از سورة غافر. -4
-1 پاداش هر کسی که کاري کرده،درست و کامل باو داده میشود.
-2 نتیجه کارها و اعمال ثواب و عقاب بطور دقیق بخود شخص داده خواهد شد چون کسب بر دو قسم است یکی آنچه
مستقیماً کار خود انسان است مانند آنچه انسان انجام میدهد و دوم چیزي است که نتیجه کار شخص است مانند مالی که در
نتیجه کار بدست میآورد.
« لا یُظْلَمُونَ 􀀀 وَ هُمْ »
به اینان کمتر از آنچه استحقاق دارند از پاداش و ثواب نمیرسد و نیز عذابی و عقابی زیادتر از آنچه باید ببینند نخواهند دید و
بآنها ستم و ظلم نمیشود.
ص : 197
[ [سوره البقره ( 2): آیه 282
اشاره
ما عَلَّمَهُ 􀀀 کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَ 􀀀 لا یَأْبَ 􀀀 کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ 􀀀 ی أَجَلٍ مُسَ  می فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ 􀀀 دایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِل 􀀀 ذا تَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی
لا یَسْتَطِیعُ 􀀀 کانَ اَلَّذِي عَلَیْهِ اَلْحَقُّ سَ فِیهاً أَوْ ضَ عِیفاً أَوْ 􀀀 لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ 􀀀 اَللّ رَبَّهُ وَ
􀀀
اَللّ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ اَلَّذِي عَلَیْهِ اَلْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ هَ
􀀀
هُ
داءِ 􀀀 انِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَ 􀀀 ا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَت 􀀀 جالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُون 􀀀 أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِ
ذلِکُمْ 􀀀 ی أَجَلِهِ 􀀀 لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَ غِیراً أَوْ کَبِیراً إِل 􀀀 ا دُعُوا وَ 􀀀 ذا م 􀀀 داءُ إِ 􀀀 لا یَأْبَ اَلشُّهَ 􀀀 ي وَ 􀀀 داهُمَا اَلْأُخْر 􀀀 ما فَتُذَکِّرَ إِحْ 􀀀 داهُ 􀀀 أَنْ تَضِلَّ إِحْ
ا وَ 􀀀 أَلاّ تَکْتُبُوه
􀀀
احٌ 􀀀 ا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن 􀀀 حاضِ رَهً تُدِیرُونَه 􀀀 جارَهً 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِ
􀀀
ابُوا 􀀀 أَلاّ تَرْت
􀀀
ی 􀀀 ادَهِ وَ أَدْن 􀀀 اَللّ وَ أَقْوَمُ لِلشَّه
􀀀
أَقْسَطُ عِنْدَ هِ
اَللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
􀀀
اَللّ وَ هُ
􀀀
اَللّ وَ یُعَلِّمُکُمُ هُ
􀀀
شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 کاتِبٌ وَ لا 􀀀 یُ َ ض ارَّ 􀀀 ایَعْتُمْ وَ لا 􀀀 ذا تَب 􀀀 أَشْهِدُوا إِ
(282)
(1)
ص : 198
. 1) -سوره بقره آیه 282 جزء 3 سوره 2 -1
ترجمه:
اي کسانی که ایمان آورده اید اگر بهمدیگر وامی تا مدت معین دادید آن را بنویسید و باید نویسنده اي از میان شما،بدرستی
بنویسد و نویسنده از نوشتن،آن چنان که خدایش آموخته،دریغ نکند،باید بنویسد و کسی که حق بعهده اوست(مدیون) املاء
کند یعنی بگوید و امضاء کند و از خدا بترسد و(از آنچه مقرر شده)چیزي کم نکند و اگر کسی که حق بعهده
اوست(مدیون)سفیه یا ناتوان و عاجز است و املاء کردن نمیتواند سرپرست او بدرستی املاء کند و دو نفر از مردان را گواه
بگیرید و اگر یافت نشود،یک مرد و دو زن از کسانی که رضایت میدهید و اگر یکی از آنها فراموش کند دیگري بخاطر
آورد و چون گواهان دعوت شوند دریغ و اباء نکنند از نوشتن وام، کوچک یا بزرگ،تا مدت آن وام،این(نوشتن)نزد خدا
درست تر و براي گواهی دادن محکم تر و براي تردید نکردن شما مناسب تر است مگر آنکه معامله اي نقد باشد که ما بین
خودتان بدهید و بگیرید که گناهی بر شما نیست که ننویسید و چون معامله کردید شاهد بگیرید و نویسنده و شاهد ضرري
نبینند و اگر چنین کردید این،بدکاري با خودتان است از خدا بترسید او بشما(مصالح امور را)یاد میدهد و خدا بهر چیز دانا
است.
ص : 199
بیان آیه 282
اشاره
شرح لغات:
تداینتم-به همدیگر وام دادید و تداین القوم یعنی جمعیتی به همدیگر قرض دادند.
املال و املاء:بیک معنا است که همان گفتن و اظهار است.
فلیملل:باید بگوید و تصدیق کند.
یعنی بهاي کم و ناقص. « ثمن بخس » لا یبخس:کم نکند و بخس بمعناي نقص و کم شدن است و
خفت و سبکی است. « سفه » سفیه:سبک عقل و نادان و اصل
لا یأب:دریغ نکند و اباء،سرپیچی و بجا نیاوردن کار است.
بمعناي هلاکت است و بعضی می گویند اصل آن رفتن چیزي است که دیگر بدست نیاید. « ضلال » تضل:فراموش کند و اصل
بمعناي ملالت است. « سأم » لا تسأموا:ملول نشوید و
اقسط:عادلانه تر و قسط بمعناي عدل است.
تفسیر:
پس از این که خداوند دستور داد که به بدهکاري که در سختی قرار گرفته است باید مهلت داده شود اکنون احکام دین مدت
دار و معاملات قرضی را بیان می کند:
« ی أَجَلٍ مُسَ  می 􀀀 دایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِل 􀀀 ذا تَ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی»
اي کسانی که خدا و رسول را باور دارید هر وقت بعضی از شما با بعضی معامله کرد و یا قرضی داد تا مدت معین.در این که
تکرار شده دو وجه گفته اند: « دین » کلمۀ « تداینتم » چرا پس از فعل
-1 این لفظ براي تأکید آورده شده که کاملا معناي آن در ذهن استوار گردد.
ص : 200
آمده که برساند معناي دوم منظور « بدین » بمعناي پاداش قرض و خود قرض هر دو استعمال می شود و در اینجا کلمۀ « تداینتم »-2
نازل شده است و من گواهی « سلمی » این آیه فقط در مورد معامله »: تا وقت معلوم و ابن عباس می گوید « ی أَجَلٍ مُسَ  می 􀀀 إِل » است
میدهم که خداوند معامله سلمی که مدت آن معین باشد مباح کرده است و طولانی ترین آیات خود را دربارة آن فرستاده
ظاهر این آیه این است که این حکم در مورد تمام دیون از سلمی و غیر سلمی جریان « است سپس وي آیه فوق را قرائت نمود
پس آن قرض را در سندي بنویسید تا این که مورد اشتباه و « فاکتبوه » دارد چنان که مفسرین و فقهاء همین مطلب را گفته اند
انکار قرار نگیرد و پشتوانۀ قرض باشد و این نوشتن بنفع طلبکار و بدهکار و گواه همگی است.اما بنفع طلبکار است براي این
که حق او متکی بسند و گواه خواهد بود و از بین نخواهد رفت و اما بنفع بدهکار است براي این که راهی براي انکار او نیست
که انکار نماید و موجب گرفتاري و کیفر اخروي او گردد و بنفع گواه نیز هست زیرا وقتی که آن قرض در سندي نوشته شد
گواهی او استوار خواهد بود و دچار اشتباه نگشته سبب یادآوري او می باشد و در این که نوشتن چنین سندي آیا مستحبّ
است یا واجب دو قول گفته شده است:
-1 مستحبّ است(ابی سعید خدري-حسن-شعبی-و بیشتر مفسرین نیز همین را گفته اند و بنظر هم صحیح تر می رسد).
که تفسیر ) « انَتَهُ 􀀀 فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَم » -2 واجب است(ربیع-کعب)و دلیل صحت نظریه اول این آیه است
آن در آیه بعد خواهد آمد)یعنی اگر بعضی از شما بعضی دیگر را امین میدانید امانت خود را باو بدهید زیرا این آیه می
وَ» رساند که اگر او را امین میداند میتواند باو بدهد و مدرکی هم لازم نیست سپس دستور نوشتن سند را بیان کرده میفرماید
یعنی باید نویسنده اي سند قرض یا معامله میان فروشنده و خریدار را با انصاف و عدالت بنویسد « کاتِبٌ بِالْعَدْلِ 􀀀 لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ
ما􀀀 کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَ 􀀀 لا یَأْبَ 􀀀 وَ » که از شرایط مقرره میان طرفین چیزي کم و زیاد و تبدیل نکند مگر اینکه آنها آن را بدانند
و نویسنده نباید از آن عدالتی که خداوند « اللّ
􀀀
عَلَّمَهُ هُ
ص : 201
بیان کرده است در مورد نوشتن آن سند امتناع نماید.و بعضی گفته اند:منظور این است که یعنی چون خداوند بر او تفضل
کرده و نعمت نوشتن را باو داده است نباید از نوشتن آن سند خودداري کند و در این که آیا نوشتن بر کسی لازم است یا نه
اقوالی گفته شده است:
-1 بعضی گفته اند:مانند جهاد واجب کفایی است(شعبی و جمعی از مفسرین و رمانی و جبائی نیز همین قول را اختیار کرده
اند)و جبائی میگوید جایز است که نویسنده و گواه در مقابل نوشتن خود اجرت بگیرند و شیخ ابو جعفر طوسی می گوید نزد
ما(شیعه) جایز نیست که اجرت بگیرند و پول سندي که در آن نوشته می شود بعهدة طلبکار است و از آنجا که حق و مال از
اوست باید سند هم در دست او باشد.
-2 بر کاتب لازم است در صورتی که فراغت داشته باشد آن را بنویسد.(سدي) 3-اگر کسی از او درخواست کند واجب است
که بنویسد.(مجاهد-عطا) 4-در صورتی که نویسنده منحصر باو باشد که اگر ننویسد به طلبکار ضرر وارد می شود واجب
است که بنویسد ولی اگر دیگري وجود داشته باشد و بنوشتن آن همت گمارد بر او لازم نیست که بنویسد.(حسن) 5-نوشتن
این دستور بنویسنده است که باید سند را « فلیکتب » ( نسخ گشت.(ضحاك « لا شَهِیدٌ 􀀀 کاتِبٌ وَ 􀀀 لا یُضَارَّ 􀀀 وَ » واجب بوده ولی بجمله
مطابق دستورش بنویسد و از آنجا که در زمان رسول اکرم(ص)نویسنده کم بود از این رو براي تأکید با لفظ امر آن را بیان
کرده است زیرا وقتی که امر بچیزي نمود و از ترك آن نهی کرد بیشتر اهمیت فعل آن را میرساند تا این که یکی از امر یا نهی
را بیان نماید.
یعنی مدیون باید با زبان خویش « وَ لْیُمْلِلِ الَّذِي عَلَیْهِ الْحَقُّ » سپس خداوند دستور امضاء را براي نویسنده بیان کرده میفرماید
و نباید که در وقت « لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً 􀀀 وَ » بدین اقرار نماید سپس بنویسد کسی که بدهکار است در مورد امضاء از خدا بترسد
امضاء و اقرار چیزي را از اوصاف و مقدار کم نماید.سپس خداوند حکم کسی را که توانایی املاء و امضاء ندارد بیان می کند
و چنانچه « کانَ الَّذِي عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً 􀀀 فَإِنْ »
ص : 202
کسی که بدهکار است سفیه باشد یعنی جاهل به املاء باشد.(مجاهد)و سدي و ضحاك گفته اند یعنی کودك باشد و ابن زید
گفته است یعنی ناتوان و احمق باشد.
« أَوْ ضَعِیفاً »
و یا این که ضعفی در عقل او باشد به این که کم عقل یا دیوانه باشد و برخی گفته اند یعنی در اثر پیري خوب نتواند درك
و یا این که او قدرت بر املاء نداشته باشد به اینکه دیوانه باشد و بعضی گفته اند:یعنی گنگ « لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ 􀀀 أَوْ » کند
بوده باشد.
و بعضی گفته اند براي این که سه جمله حمل بر تکرار نگردد ناگزیر باید از هر کدام یک معنایی غیر از دیگري منظور باشد
یعنی گنگ و امثال آن و هر که داراي یکی از « عدم قدرت بر املاء »، یعنی کودك « ضعیف » ، یعنی دیوانه « سفیه » باین صورت که
کسی که مال خود را بی جهت از بین میبرد « سفیه »: این عیوب باشد مشمول جملات فوق خواهد بود.و قاضی گفته است
در این سه صورت که آنان ناتوان « فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ » . یعنی دیوانه « ناتوان بر املاء » طفلی که نزدیک بلوغ او است و « ضعیف » و
از املاء و اظهار هستند باید ولی آنان که بدهکارند با انصاف(بدهی را)املاء و اعتراف کند.(ضحاك-ابن زید)و ابن عباس
می گوید در این سه صورت ولی طلبکار باید املاء و اظهار کند زیرا او از همه،بخصوصیات قرض داناتر است و البته مطابق
حق و عدالت باید آن را امضاء نماید.
دو مرد از هم کیشان خود را « جالِکُمْ 􀀀 وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِ » سپس خداوند دستور میدهد که باید براي قرض گواه بگیرید
بر قرض گواه بگیرید.مجاهد می گوید:منظور گواه گرفتن دو مرد آزاد،دانا،بالغ مسلمان است و نباید بردگان و کفار را شاهد
گرفت.
نیز « ابو ثور » و« لیثی »،« شریح » ولی نزد ما(شیعه)آزاد بودن گواه،شرط نیست بلی لازم است که گواهان مسلمان و عادل باشند و
همین را گفته اند.
و بعضی گفته اند:این جمله،دستور و امر بقاضیان است که وقتی می خواهند بحق قضاوت کنند و مدعی علیه منکر است باید
از مدعی براي اثبات حق او دو نفر گواه
ص : 203
یعنی در صورتی که دو مرد براي گواهی یافت « داءِ 􀀀 انِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَ 􀀀 ا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَت 􀀀 فَإِنْ لَمْ یَکُون » مطالبه نمایند
نشود یک مرد و دو زن از کسانی که بگواهی آنان از نظر عدالت راضی هستید گواه گیرید.و از این جمله استفاده می شود که
عدالت در گواه شرط و لازم است و نیز این جمله می رساند که شما به آنها راضی باشید(ترضون) و نفرمود که آنها مورد
یعنی کسانی که مورد رضایت اند در واقع و در نزد خداي تعالی بنا « من المرضیین » رضایت باشند بطور مطلق زیرا اگر میفرمود
بر این ما نمیتوانستیم کسی را شاهد قرار دهیم زیرا ما نمی توانیم بفهمیم که کدام گواه مورد رضاي خداوند است بلکه ما
ناگزیریم کسی را که مورد قبول خود ما است به این که متدین و امین و ظاهر الصلاح است گواه بگیریم.شاهد این مطلب
که اگر تعبیر دوم بود میرساند که گواهان باید مورد « مرضیین » فرموده و نفرموده « مِمَّنْ تَرْضَوْنَ » تعبیر خود آیه شریفه است که
رضاي خداوند باشند.
« ي􀀀 داهُمَا الْأُخْر 􀀀 ما فَتُذَکِّرَ إِحْ 􀀀 داهُ 􀀀 أَنْ تَضِلَّ إِحْ »
(باید بجاي یک مرد دو زن گواه باشند)که اگر یکی از آن دو زن فراموش کرد دیگري بیاد او بیاورد(ربیع- سدي-ضحاك و
بدون تشدید خوانده اند نیز معناي آن همین طور خواهد بود و یادآوري باین « تذکر » بیشتر مفسرین)و بنا به قرائت کسانی که
صورت است که به او بگوید بیاد داري که آن روز که گواهی دادیم چنین بود و در حضور ما فلان مرد یا فلان زن نیز وجود
داشت تا این که بیاد او بیاید.و نکته اینکه این مطلب فقط در مورد گواه بودن زنان بیان شده است این است که زنان نوعاً بیش
از مردان فراموش کارند.
سؤال:
پاسخ: ؟« فتذکرها الأخري » در جملۀ فوق تکرار شده است؟و براي چه نگفته است « احداهما » چرا لفظ
فتذکرها » قرار گیرد و اگر گفته میشد « اخري » مقدم بر مفعول « احداهما » اولا این تکرار براي مراعات قاعده ادبی است که فاعل
« احداهما » بدون لفظ « الأخري
ص : 204
مفعول میان فعل و فاعل فاصله می انداخت و این فاصله از نظر ادبی ناپسند است.
است و مقصود « شهادت » ي اول فراموشی یکی از دو « احداهما » و ثانیاً-منظور از دو لفظ احداهما یکی نیست بلکه مراد از
در مورد فراموش کننده بکار « کلمه ضل » می باشد.و شاهد این مطلب این است « زن گواه » ي دوم یکی از آن دو « احداهما » از
نمیرود.بنا بر این منظور،از بین رفتن خود شهادت است(و ضمیر به شهادت برمی گردد نه بزنها)چنان که خداوند در جاي دیگر
از زبان کسانی که غیر از خدا را پرستش می کردند و به آنها گفته می شود آنها بکجا رفتند نقل می کند که آنها گفتند:
داءُ 􀀀 لا یَأْبَ الشُّهَ 􀀀 وَ » : 1)(گویند از ما ناپدید شدند:) سپس خداوند گواهان را مورد خطاب قرار داده می فرماید ) « عَنّ
ا􀀀 الُوا ضَلُّوا 􀀀ق»
در معناي این جمله سه قول گفته شده است: « ا دُعُوا 􀀀 ذا م 􀀀إِ
-1 و اگر گواهان براي گواهی دادن خواسته شدند آنان نباید از گواهی، خودداري کنند(مجاهد-عطا-سعید بن جبیر) و البته
لزوم گواهی در صورتی است که آنان به آن،دانا بوده و خوف ضرري هم نداشته باشند.
-2 وقتی که آنان را براي گواه بودن طلبیدند نباید از گواه شدن امتناع نمایند (قتاده-ربیع) 3-یعنی براي هر کدام از گواه شدن
یا گواهی دادن طلب شدند نباید امتناع کنند(ابن عباس-حسن)و از امام جعفر صادق(ع)نیز نقل شده است و این معنا نظر به پر
فایده تر بودن آن،بر آن دو معناي دیگر برتري دارد.
« ی أَجَلِهِ 􀀀 لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِل 􀀀 وَ »
و شما طرفین قرض نباید از نوشتن مبلغ قرض کم باشد یا زیاد تا مدت آن ناراحت شده و آن را انجام ندهید و بعضی گفته اند
این جمله خطاب بگواهان است یعنی شما گواهان از این که گواهی را به حق بنویسید ناراحت نباشید.
مدت قرض نیست بلکه منظور مدت گواه « اجله » گفته اند:مراد از « الی اجله »
ص : 205
1) -آیه 36 از سورة اعراف -1
است یعنی از نوشتن آن تا وقتی که گواهی امکان دارد ناراحت نباشید ولی معناي اول که مدت قرض،منظور باشد قوي تر
بنظر می رسد.
« ذلِکُمْ 􀀀»
یعنی این نوشتن.بعضی گفته اند:یعنی این گواه گرفتن و سند نوشتن (داراي سه فایده بزرگ براي شما است).
« اللّ
􀀀
أَقْسَطُ عِنْدَ هِ »
نزد خدا بعدالت نزدیک تر است زیرا خداوند به آن دستور داده است و پیروي دستور خداوند از ترك آن اقرب بانصاف و
عدالت است.
« ادَهِ 􀀀 وَ أَقْوَمُ لِلشَّه »
براي گواهی دادن بهتر و از کم و زیاد شدن و سهو و اشتباه و فراموشی مصون تر می باشد و بعضی گفته اند یعنی براي حفظ
گواهی مؤثرتر است.
« ابُوا 􀀀 أَلاّ تَرْت
􀀀
ی 􀀀 وَ أَدْن »
ا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ 􀀀 حاضِ رَهً تُدِیرُونَه 􀀀 جارَهً 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِ
􀀀
» و نیز براي شک نکردن در مقدار حق و مدت،نزدیک تر می باشد
مگر این که معامله شما از هر دو طرف نقدي باشد که در همان وقت پول در دست فروشنده و جنس در « ا􀀀 أَلاّ تَکْتُبُوه
􀀀
احٌ 􀀀 جُن
دست خریدار قرار گیرد که در این صورت باکی و اشکالی بر شما نیست که سندي در مورد آن معامله ننویسید زیرا سند براي
آن است که طرفین اطمینان بیکدیگر داشته باشند و ناگفته پیداست که اطمینان داشتن در وقتی لازم است که در معامله نسیه و
قرضی وجود داشته باشد.
« ایَعْتُمْ 􀀀 ذا تَب 􀀀 وَ أَشْهِدُوا إِ »
و تمام « حسن » و موقعی که خرید و فروش می کنید در مورد آن گواه بگیرید و این دستور در مورد گواه گرفتن در معامله نزد
فقهاء مستحبّ است ولی کسانی که فقط پیرو ظاهرند میگویند از نظر ظاهر امر قرآن این گواه گرفتن واجب است.
« لا شَهِیدٌ 􀀀 کاتِبٌ وَ 􀀀 لا یُضَارَّ 􀀀 وَ »
بوده و فعل معلوم باشد چنان که حسن،قتاده،عطا و ابن زید گفته اند منظور این است که نویسنده « یضارر »« یضار » اگر اصل لفظ
و گواه نباید ضرر بزنند به این که نویسنده چیزي که مورد امضاء و اعتراف آنان نیست ننویسد و شاهد چیزي را که گواه آن
نبوده است گواهی ندهد و یا این که از گواهی دادن خودداري ننماید.
ص : 206
فعل مجهول باشد که بفتح راء اول است چنان که ابن مسعود و مجاهد گفته اند:مقصود این « یضارر » و چنانچه لفظ آن در اصل
است که نویسنده و گواه نباید ضرر ببینند به این که در وقتی که از نوشتن معذور است او را وادار به نوشتن کنند و کار را بر
گواه سخت بگیرند مثل این که در وقتی که از گواهی دادن معذور است او را براي گواهی بطلبند و یا این که آنها را بر
« وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ » نوشتن یا گواهی دادن مجبور کنند.زجاج گفته است بقرینه جمله بعد قول اول بهتر است زیرا در جمله
شده و این تعبیر از کسی که مطابق عدالت رفتار نکرده و « فسوق » (و اگر چنین کردید نافرمانی دستور او را نموده اید)تعبیر
نوشته را تحریف کرده است مناسب تر است از کسی که نویسنده یا گواه را در وقتی که آنان کار داشته اند دعوت کرده است
ولی سایر مفسرین غیر از زجاج می گویند:منظور این است که اگر بنویسنده و گواه ضرر زدید،ضرر در نوشتن و گواهی براي
شما فسق یعنی نافرمانی خداوند است.
« اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ »
در آنچه خداوند بشما امر یا نهی کرده است از او بترسید.
« اللّ
􀀀
وَ یُعَلِّمُکُمُ هُ »
و آنچه از امور دینی که به آن نیازمند بوده اید براي شما بیان نموده است.
« اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
􀀀
وَ هُ »
و خداوند به آنچه گفته شد و غیر آن دانا است.
علی بن ابراهیم در تفسیر خویش می گوید:در تمام سوره بقره پانصد حکم از احکام خدا است ولی در این آیه فقط پانزده
حکم می باشد.
ص : 207
[ [سوره البقره ( 2): آیات 283 تا 284
اشاره
لا تَکْتُمُوا 􀀀 اَللّ رَبَّهُ وَ
􀀀
انَتَهُ وَ لْیَتَّقِ هَ 􀀀 انٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ اَلَّذِي اُؤْتُمِنَ أَم 􀀀 کاتِباً فَرِه 􀀀 ی سَ فَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا 􀀀 وَ إِنْ کُنْتُمْ عَل
ا فِی أَنْفُسِکُمْ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا م 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
ما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ( 283 ) هِ 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
ا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ هُ 􀀀 ادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْه 􀀀 اَلشَّه
( ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 284 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 شاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَ 􀀀 اَللّ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَ
􀀀
حاسِبْکُمْ بِهِ هُ 􀀀 أَوْ تُخْفُوهُ یُ
(1)
ترجمه:
و اگر در سفر بودید و نویسنده نیافتید گروي باید که گرفته شده باشد.اگر بعضی از شما بعضی را امین دانست(و اعتماد
کرد)پس باید آن کس که امین دانسته شده،امانت را بدهد و از خدا بترسد و کتمان شهادت نکنید و هر کس آن را کتمان
کند دل او گناهکار است و خدا بآنچه انجام میدهید دانا است.
براي خداست آنچه در آسمانها و زمین هست.اگر آنچه در دل دارید آشکار و یا پنهان کنید خدا شما را براي آن بحساب
میکشد آن گاه هر که را بخواهد می بخشد و هر که را بخواهد عذاب می نماید که خدا بهمه چیز توانا و قادر است.
ص : 208
1) -سوره بقره آیۀ 283 و 284 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 283
اشاره
شرح لغات:
است. « رهن » رهان:چیزهایی که گرو میگذارند و فعل آن
یعنی نزد فلان شخص چیزي را گرو گذاشتم. « رهنت عند فلان رهنا »: و جمله
تفسیر:
ی سَ فَرٍ وَ لَمْ 􀀀 وَ إِنْ کُنْتُمْ عَل » : سپس خداوند حکم حصول اطمینان از راه گرو گذاردن را در صورت نبودن شاهد بیان می نماید
و در صورتی که شما معامله کنندگان و قرض دهندگان در سفر باشید و نویسنده اي که سند آن « انٌ مَقْبُوضَهٌ 􀀀 کاتِباً فَرِه 􀀀 تَجِدُوا
را بنویسد و گواهی که شاهد آن باشد نیافتید وثیقه شما باید گرویی باشد که آن را در اختیار طلبکار قرار دهید.
و باجماع و اتفاق دانشمندان اسلام در صحت رهن شرط است که حتماً در اختیار طلبکار درآید و الا اساساً عقد رهن محقق
نخواهد شد.
« فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً »
در این « انَتَهُ 􀀀 فَلْیُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَم » ، و اگر طلبکار به بدهکار اطمینان داشته و او را امین بداند و در برابر آن سند و رهنی نگیرد
صورت بر بدهکار لازم است که امانت و طلب او را انکار نکرده و بدون کم کردن بطور تمام در وقت معین آن را بپردازد و
حق ندارد طلب او را بامروز و فردا کردن از وقت مقرر تأخیر اندازد.
« اللّ رَبَّهُ
􀀀
وَ لْیَتَّقِ هَ »
و باید او از کیفر خدا بترسد و در مورد مال طلبکار انکار یا کم نکند.
« ادَهَ 􀀀 لا تَکْتُمُوا الشَّه 􀀀 وَ »
این جمله خطاب به گواهان است یعنی نباید وقتی
ص : 209
دعوت شدند که گواهی دهند گواهی خود را پنهان دارند.
« ا􀀀 وَ مَنْ یَکْتُمْه »
« فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ » و هر کس از شما که گواه و شاهد بوده و با علم و یقین و بدون خوف ضرر بعد از دعوت بگواهی کتمان کند
(دل او گناهکار و خطاکار است.) سؤال:
با این که گناه را تمام اعضاء او مرتکب شده اند چرا در اینجا گناه را فقط نسبت بقلب داده است؟ پاسخ:
از آنجا که تصمیم و قصد بر هر کاري از قلب آغاز می شود و گناه هم ناشی از پنهان بودن شهادت است که آن در دل انجام
می شود از این رو نسبت گناه را به آن داده است.از آن گذشته همانطوري که خداوند براي تمجید ایمان آن را بقلب نسبت
1)(ایمان در دل آنها ثابت گشته است) در اینجا نیز براي این ) « مانَ 􀀀 ئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِی 􀀀 أُول » : داده است.آنجا که می فرماید
که کاملا نکوهش از کتمان شهادت را بفهماند گناه آن را بقلب نسبت داده است.
« ما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ 􀀀 اللّ بِ
􀀀
وَ هُ »
خداوند به آنچه مستور و پنهان می نمائید دانا است.
از رسول اکرم(ص)نقل شده که فرمود هر کس نزد حاکم،شهادت دروغ دهد و یا این که کتمان شهادت کند کلامش تمام
( نمیگردد مگر آنکه خداوند نشیمن گاه او را پر از آتش میکند. ( 2
هر کس به طلبکار خود اطمینان دارد...،استفاده می شود که سند نوشتن و گواه گرفتن در مورد طلب »: و از اینکه می فرماید
فقط براي احتیاط است و واجب نیست و این آیه و آیات پیش از آن می رساند که خداوند به امور بندگان خویش از هر نظر
عنایت و توجه خاصی دارد و آنان را در نادانی نمی گذارد.در این آیات براي کسانی که بخواهند بینا شوند و سعادتمند
گردند وسائل فراهم شده است.
ص : 210
1) -آیه 22 از سوره مجادله. -1
2) -یعنی این شخص با شهادت دروغ و یا کتمان شهادت محیطی و اجتماعی آتشین و ناآرام پدید میآورد که خود او نیز -2
در آتش آن میسوزد اضافه بر آتش آخرت.
بیان آیه 284
اشاره
تفسیر:
اشاره
« ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
هِ »
تصرف و تدبیر آسمانها و زمین از آن خداوند است زیرا بر آنها قدرت داشته و کسی که آنها را خلق کرده و بوجود آورده
است مالک آنها است و هر گونه تصرفی را در آنها بخواهد می تواند انجام دهد.
« اللّ
􀀀
حاسِبْکُمْ بِهِ هُ 􀀀 ا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُ 􀀀 وَ إِنْ تُبْدُوا م »
و اگر شما آنچه در درون خویش دارید از اطاعت و معصیت خدا ظاهر و آشکار و یا پنهان نمائید خداوند به آنها دانا بوده و
مطابق آنها بشما پاداش می دهد.
و بعضی گفته اند:یعنی شما گواهی خود را اگر ظاهر یا کتمان کنید خداوند آن را میداند و جزاي آن را بشما خواهد داد(ابن
عباس و جمع دیگر.) و برخی گویند:این جمله مربوط بتمام احکامی است که در این سوره ذکر شده است و خداوند کسانی
را که بخواهند با آنها مخالفت کنند میترساند و جمعی معتقدند که:
نسخ و ابطال شده است و در این مورد روایت ضعیفی نقل کرده اند. « ا􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
اللّ نَفْساً
􀀀
لا یُکَلِّفُ هُ 􀀀» این آیه به آیه
ولی این قول درست نیست زیرا لازم می آید که تکلیف بمافوق توانایی،نخست جعل شده و سپس برداشته شده باشد در
صورتی که چیزي که از توانایی خارج باشد اساساً معقول نیست که جعل شود.
بنا بر این،منظور از این آیه اوامر و نواهی است که در مورد اعتقادات و اراده ها و چیزهایی که بر ما مخفی است می باشد ولی
اموري که تکلیف در مورد آنها صحیح نیست مانند وسوسه ها و چیزهایی که در دل خطور میکند و افکاري که ترك آنها غیر
ممکن است بحکم عقل و سخن پیغمبر اکرم(ص)اصلا آیه فوق بر آنها دلالت ندارد و بیان رسول
ص : 211
اکرم(ص)این است که فرمود:حکم چیزهایی که امت اسلام فراموش میکنند و یا اینکه در درونشان پدید می آید برداشته شده
است.
بنا بر این ممکن است گفته شود:آیه دوم معنا و مقصود از آیه اول را بیان کرده و این پندار و توهم را از بین می برد که:آنچه
در دل خطور میکند و یا افکار درونی پدید آید که خارج از اختیار شخص است و خداوند کسی را مکلف به آنها گرداند بر
آنها مردم را کیفر کند.
« شاءُ 􀀀 شاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَ 􀀀 فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَ »
خداوند هر که را بخواهد از فضل و رحمت خویش می بخشد و هر که را بخواهد از آنهایی که سزاوار کیفرند مطابق عدالت
خود عذاب می نماید.
« ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
وَ هُ »
ابن عباس گوید:یعنی خداوند بر آمرزش و عذاب کردن توانا است.
ولی این جمله عمومیت داشته(و میرساند که خداوند بر تمام چیزها توانا است) و سخن صحیح در مورد چیزهایی که در دل
خداوند بر گناهی که در دل خطور میکند کیفر نمی نماید بلی اگر در دل تصمیم بر گناه گرفت و » خطور میکند این است که
بنا گذاشت که آن را انجام دهد خداوند براي خود تصمیم و عزم کیفر میکند زیرا آنهم کاري از کارهاي قلب است ولی چون
آن گناه را انجام نداده است بمقدار خود آن گناه،عذاب نمی کند و اما درباره قصد و تصمیم بر اعمال نیک و اطاعات تفضل
خدا اینست که مطابق خود آن عمل نیک به او پاداش می دهد.
چنان که در روایات وارد شده که هر که انتظار نماز را داشته باشد تا وقتی که انتظار میکشد پاداش آن مانند این است که نماز
را بخواند و البته این نعمتی از نعمت هاي خداست که به بندگانش لطف کرده است.
مناسبت این آیه با آیات پیش
در این که مناسبت این آیه با آیات قبل چیست؟سه قول گفته شده است:
-1 پس از آنکه در آیات پیش احکام و دستوراتی را بیان کرد در این آیه،
ص : 212
سوره را به بیان یکتایی خدا و پند و اقرار به پاداش خاتمه می دهد.
-2 از آنجا که در پایان آیه اي که قبل از این آیه بود فرمود:
« اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
􀀀
وَ هُ »
(خداوند به هر چیزي دانا است)بدنباله آن در این آیه یادآوري می کند که چون خداوند اختیار دار آسمانها و زمین است
چیزي بر او پوشیده نیست.
-3 چون در آیات پیش به نوشتن و گرو گرفتن در مورد قرض امر فرمود اکنون یادآوري می کند که غرض و نتایج این امور
نصیب خود مکلفین و مردم می گردد و براي خداوند اثري ندارد،زیرا آنچه در آسمانها و زمین است ملک خداوند است.
ص : 213
[ [سوره البقره ( 2): آیه 285
اشاره
ا وَ 􀀀 الُوا سَمِعْن 􀀀 لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ ق 􀀀 لائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ 􀀀 بِاللّ وَ مَ
􀀀
ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ هِ 􀀀 آمَنَ اَلرَّسُولُ بِ
( ا وَ إِلَیْکَ اَلْمَصِیرُ ( 285 􀀀 رانَکَ رَبَّن 􀀀 ا غُفْ 􀀀 أَطَعْن
(1)
ترجمه:
پیامبر بدانچه از طرف پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورده و مؤمنان نیز همه بخدا و ملائکه و کتاب ها و پیامبران او ایمان
آوردند(و گفتند)ما میان هیچیک از پیامبران خدا فرق نمیگذاریم و گفتند:شنیدیم و اطاعت کردیم پروردگارا ما آمرزش تو را
میخواهیم که سرانجام بسوي تو است.
ص : 214
1) -سوره بقره آیه 285 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 285
اشاره
تفسیر:
پس از آن که خداوند وجوب نماز و زکات و احکام شرعیه و سرگذشت پیمبران را بیان کرد سوره را به بیان عظمت خدا و
تصدیق پیامبر خاتمه میدهد.
« ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 آمَنَ الرَّسُولُ بِ »
محمد(ص)آنچه را از طرف پروردگارش در این سوره و غیر این سوره فرود آمده است باور دارد.
« بِاللّ
􀀀
وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ هِ »
و تمام افراد مؤمنین خدا را باور دارند به این که ذات خدا و صفات او را اثبات کرده شبیه را از او نفی کرده و از هر چیزي که
سزاوار خدا نیست پاکش می دانند.
« لائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ 􀀀 وَ مَ »
و بفرشتگان و این که آنها معصوم و پاکیزه اند و بقرآن و هر کتابی که از طرف خدا نازل شده و بتمام پیغمبران بعنوان حق و
مؤمنین می گویند ما فرقی میان پیغمبران نگذاشته همه را باور داریم و مانند « لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ 􀀀» ( راست(ایمان دارند
یهود و نصاري نیستیم که برخی را قبول داشته و بعض دیگر را منکر باشیم.
« ا􀀀 ا وَ أَطَعْن 􀀀 الُوا سَمِعْن 􀀀 وَ ق »
دستور رسول » و آنان می گویند ما سخن خدا را شنیده و دستور او را پیروي می کنیم و اگر اطاعت از پیغمبر منظور باشد یعنی
1)(ما می شنویم ) « سمعنا و عصینا » و بعضی گفته اند یعنی مؤمنین بر خلاف کفار که می گویند « اکرم(ص) را اطاعت می کنیم
ولی نافرمانی می نمائیم)می گویند ما سخن خدا و رسول را همانند کسانی که شنیده و عمل می کنند می شنویم.
ص : 215
1) -آیه 93 از سوره بقره -1
« ا􀀀 رانَکَ رَبَّن 􀀀 غُفْ »
(و نیز می گویند)پروردگارا ما را ببخش.
یعنی و بازگشت ما بپاداش تو « وَ إِلَیْکَ الْمَصِ یرُ » « ما آمرزش تو را مسئلت می کنیم » و برخی گفته اند یعنی مؤمنین می گویند
ی رَبِّی 􀀀 ذاهِبٌ إِل 􀀀 است و بازگشت بپاداش الهی را بازگشت به خدا قرار داده است مانند سخن ابراهیم که قرآن نقل می کند: إِنِّی
سَیَهْدِینِ که معنایش اینست من بسوي جزا و پاداش و یا امر پروردگارم رهسپارم و او مرا هدایت خواهد فرمود و این
جمله،اقرار و اعتراف به قیامت و زنده شدن می باشد.
ص : 216
[ [سوره البقره ( 2): آیه 286
اشاره
ما􀀀 ا إِصْراً کَ 􀀀 لا تَحْمِلْ عَلَیْن 􀀀 ا وَ 􀀀 ا رَبَّن 􀀀 ا أَوْ أَخْطَأْن 􀀀 ا إِنْ نَسِین 􀀀 ؤاخِذْن 􀀀 لا تُ 􀀀 ا 􀀀 ا مَا اِکْتَسَبَتْ رَبَّن 􀀀 ا کَسَ بَتْ وَ عَلَیْه 􀀀 ا م 􀀀 ا لَه 􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
اَللّ نَفْساً
􀀀
لا یُکَلِّفُ هُ 􀀀
کافِرِینَ 􀀀 ا عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْ 􀀀 ا فَانْصُرْن 􀀀 لان􀀀 ا أَنْتَ مَوْ 􀀀 ا وَ اِرْحَمْن 􀀀 عَنّ وَ اِغْفِرْ لَن
ا􀀀 اُع ا بِهِ وَ فُْ 􀀀 ط لَن اقَهَ 􀀀 لا 􀀀 ا 􀀀 تُح م ا􀀀 لا مَِّلْن 􀀀 رَب وَ ا􀀀 ا نَّ 􀀀 حَمَلْتَهُ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِن
(286)
(1)
ترجمه:
خدا هیچکس را جز باندازه توانایی اش تکلیف نمی کند.بسود خود اوست کارهاي نیکش و بزیان خود اوست
بدیهایش.پروردگارا اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن،پروردگارا تکلیف گران چنان که بر آن کسانی که
قبل از ما بودند بار کرده اي بر ما بار مکن.پروردگارا چیزي که ما را تاب و طاقت آن نیست بما تحمیل مکن از ما درگذر و ما
را بیامرز و بما رحم کن که تو یار و یاور مایی پس ما را بر گروه کافران یاري فرما.
ص : 217
1) -سوره بقره آیه 286 جزء 3 سوره 2 -1
بیان آیه 286
اشاره
شرح لغات:
وسع:آنچه در توان و قدرت شخص است که انسان می تواند آن را بسادگی و راحتی انجام دهد.
اخطأنا:خطا و اشتباه نمودیم.
بار سنگین. « اصر »
تفسیر:
سپس خداوند این مطلب را بیان می کند که آنچه بمردم امر یا از چیزي که نهی می کند بیش از قدرت و توانایی آنان نمی
باشد.
« ا􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
اللّ نَفْساً
􀀀
لا یُکَلِّفُ هُ 􀀀»
یعنی خداوند چیزي را که مردم قدرت آن را دارند به آنان امر یا نهی می نماید(و چیزي که کسی توانایی آن را ندارد تکلیف
نمی کند) و بعضی گفته اند:یعنی خداوند چیزي که(براي انسان)آسان است تکلیف می کند و چیزي که مشکل باشد اگر چه
بدان توانایی و قدرت هم داشته باشد تکلیف نمی کند.
ضمناً با این آیه قول جبریها را ابطال میکنند که میگویند ممکن است خداوند انسان را به چیزي تکلیف کند که توانایی بر آن
نداشته باشد.این آیه میگوید خداوند به چیزي امر میکند که در وسع انسان باشد و معناي آن اینست که به آن قدرت داشته
باشد.بعضی از آنان در رد این استدلال میگویند معناي آیه اینست که خداوند تکلیف نمی کند مگر به چیزي که در خور
را حلال گرفته اند. « وسع » انسان و براي او حلال باشد و معناي
ولی این حرف درست نیست زیرا این معنی مثل این است که کسی به بنده و نوکرش بگوید:من به تو امر نمی کنم مگر به
چیزهایی که بتو آزادي و اجازه انجام
ص : 218
آنها را داده ام که بدیهی است این طرز سخن نامعقول و غلط است زیرا خود این امر، اجازه دادن به نوکر است و مثل این
میماند که بگوید:من به چیزهایی امر می کنم که به آنها امر کرده ام.
« ا مَا اکْتَسَبَتْ 􀀀 ا کَسَبَتْ وَ عَلَیْه 􀀀 ا م 􀀀لَه »
هر کس کار نیکی مانند اطاعت خدا انجام دهد پاداش آن براي خود اوست و کیفر گناهانش نیز دامنگیر خودش خواهد شد و
از آنجا که پاداش نیک و کیفر از کار انسان پدید می آید.صحیح است که از آن بکسب تعبیر گردد.
« ا􀀀 ؤاخِذْن 􀀀 لا تُ 􀀀 ا 􀀀 رَبَّن »
و برخی گفته اند:این جمله براي « بگویید خدایا ما را کیفر مکن » حسن می گوید:این جمله براي تعلیم دعا کردن است یعنی
.« آنان می گویند که خدایا ما را کیفر مکن » حکایت و تمجید آنها است یعنی
« ا􀀀 ا أَوْ أَخْطَأْن 􀀀 إِنْ نَسِین »
در معناي این جمله چند قول گفته شده است:
-1 یعنی آنچه را ما ترك کرده ایم و گناه نموده ایم(بنا بر این نسیان بمعناي ترك کردن است چنان که جاي دیگر میفرماید:
1)یعنی طاعت خدا را ترك کردند خدا هم پاداش آنها را ترك کرد و مثل اینکه میفرماید: ) « اللّ فَنَسِیَهُمْ
􀀀
نَسُوا هَ »
« النّ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ
اس􀀀 أَ تَأْمُرُونَ »
(2)
یعنی گناه کرده ایم است زیرا گناهان « اخطأنا » (آیا مردم را به نیکی دستور می دهید و خود آن را ترك میکنید؟) و منظور از
چون نقطۀ مقابل راستی و درستی است از آن،بخطاء تعبیر میگردد پس آنان درخواست می کنند که خداوند گناه آنان را عفو
کند اگر چه گناه عمدي باشد.
و در حقیقت خداوند در جملۀ فوق دستور می دهد که از واجباتی که ترك کرده و اعمال زشتی که انجام داده اند طلب
مغفرت و درخواست بخشش نمایند.
-2 یعنی اگر به کارهایی پرداخته ایم که به سبب آنها دستور تو را فراموش کرده و
ص : 219
1) -آیه 67 از سوره توبه -1
2) -آیه 44 از سوره بقره -2
از انجام واجبات غفلت نموده ایم یا متعرض چیزهایی گشته ایم که باعث گناه و خطا شده است ما را عفو فرما و همانطوري
که عذر خواستن از گناه خوب است دعا کردن براي آن نیز نیک خواهد بود.
-3 منظور این است که خدایا اگر ما فراموش کرده ایم ما را مؤاخذه مکن یعنی اگر در اثر اشتباه و غفلت چیزي را که انجام آن
واجب بوده بجا نیاوردیم یا خطا کرده یعنی کاري که ترك آن لازم بود ولی بدون توجه آن را بجا آوردیم.
و این دعا چون خود،اظهار فقر و نیاز به خدا و بریدن از دیگران و توجه باوست نیکو می باشد اگر چه بدون این دعا و
درخواست هم،خداوند به سبب نسیان و خطا کسی را مؤاخذه نمیکند و این دعا مانند جمله بعدي است که:
« ا بِهِ 􀀀 طاقَهَ لَن 􀀀 لا 􀀀 ا 􀀀 ا م 􀀀 لا تُحَمِّلْن 􀀀 وَ »
خدا آنچه ما را بدان توانایی نیست بر ما تحمیل مکن که معلوم است خداوند چنین تحمیلی نخواهد کرد یا آیه کریمۀ:
پروردگارا بحق،حکم فرما،که بدیهی است خداوند جز به حق و عدل،حکم نمیفرماید و امثال این آیات که « رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ »
قبلا بیان شد.
-4 ابن عباس و عطا میگویند معناي آیه اینست که پروردگارا اگر ما از روي نادانی یا تعمد،گناه کردیم ما را عذاب مفرما.
« ا إِصْراً 􀀀 لا تَحْمِلْ عَلَیْن 􀀀 ا وَ 􀀀 رَبَّن »
.پروردگارا بر ما تکلیف سخت و سنگین بار مکن.در معناي این آیه وجوهی بیان شده است از این قرار:
-1 خدایا ما را به کاري که تحمل آن بر ما سنگین و سخت است تکلیف و امتحان مکن مانند کشتن خود براي قبولی توبه(آن
چنان که در بنی اسرائیل تکلیف شد.) 2-خدایا ما را به چیزهایی که توانایی کیفر و عذاب آنها را نداریم تکلیف مفرما.
-3 این خود دعائی است با خدا اگر چه معلوم و بدیهی است که خداوند این چنین تکلیف نمیکند همانطور که در آیات مشابه
آن بیان شد.
ص : 220
« ا􀀀 ا وَ ارْحَمْن 􀀀 عَنّ وَ اغْفِرْ لَن
ا􀀀 اع وَ فُْ »
پروردگارا از گناهان ما بگذر و بپوشان خطاهاي ما را و با نعمت دادن بما در دنیا و وارد کردن ما به بهشت در آخرت بما
رحم کن.
« کافِرِینَ 􀀀 ا عَلَی الْقَوْمِ الْ 􀀀 ا فَانْصُرْن 􀀀 لان􀀀 أَنْتَ مَوْ »
تو ولی ما و اولی به تصرف در اموال ما و کمک ما هستی پس ما را به پیروزي بر کافران یاري فرما.
از رسول اکرم نقل شده که خداوند پس از هر قسمت و فصلی از این دعا میفرماید:
و لذا مستحبّ است که این دعا(مضمون این آیات)زیاد خوانده شود که از رسول اکرم روایت « بجا آورده و مستجاب نمودم »
شده:کسی که دو آیۀ آخر سوره بقره را در هر شبی بخواند او را از بیداري آن شب کفایت و بی نیاز میکند(یعنی ثواب قیام و
اللّ بن مسعود روایت شده که وقتی رسول اکرم بمعراج رفت و به سدره المنتهی رسید در
􀀀
بیداري یک شب را دارد.) از عبد ه
آنجا به آن حضرت دو سوم نمازهاي پنجگانه و آیات آخر سوره بقره داده شد و خداوند آمرزید همه گناهان کسانی را که
مشرك نباشند از امت آن حضرت جز آن دسته از گناهانی که بزرگ اند و وارد کننده در آتش(یعنی عذاب بر آنها قطعی
از رسول اکرم نقل میکند که فرمود:در آخر سوره بقره آیاتی است که هم قرآن است و هم دعا و « ابن المنکدر » (. است
خوشنودي خدا را جلب میکند.
در تفسیر کلبی از ابن عباس نقل شده است که رسول خدا ناگاه صدایی شنید سرش را بلند کرد دري از آسمان گشوده شد و
فرشته اي فرود آمد و گفت:اي محمد خدا تو را بشارت می دهد به دو نور که پیش از تو به هیچ پیامبري نداده است آن دو
اند که کسی آن دو را نمی خواند جز آنکه حاجتش را برمیآورم. « اواخر سوره بقره » و« فاتحه الکتاب » نور
از ابن مسعود روایت شده که هر کس سوره بقره را میآموخت در میان ما عظمت و موقعیت بیشتري می یافت.
پایان سوره بقره
ص : 221
سو