گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
آيات 46-42 سوره نازعات


يسلونك عن الساعه ايان مرسيها (42) فيم انت من ذكريها (43) الى ربك منتهيها (44) انما انت منذر من يخشيها (45) كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشيه او ضحيها (46)



ترجمه آيات
از تو از رستاخيز مى پرسند كه وقت وقوع آن كى است ؟ (42).
تو از بسيار سخن گفتن از آن چه به دست مى آورى ؟ (43).
هيچ ، براى اينكه انتهاى آن - وقت معينش - نزد پروردگار تو است (44). اصلا وظيفه تو تنها انذار كسى است كه از آن روز دلواپسى دارد (45).
روزى كه وقتى آن را مى بينند چنين به نظر مى رسد كه گويا بيش از شبى يا بامدادى با زندگى دنيا فاصله نداشته اند (46).
بيان آيات
در اين چهار آيه متعرض سؤ ال مشركين از زمان قيام قيامت شده ، آن را رد مى كند، به اينكه علم به آن نزد احدى نيست ، و كسى به جز خداى تعالى از آن خبر ندارد، و خداى تعالى علم به آن را به خود اختصاص داده .



يسئلونك عن الساعه ايان مرسيها




ظاهرا تعبير به اينكه مى پرسند و نفرموده (پرسيدند)، براى اين بوده كه بفهماند اين سؤ الى است كه هميشه مى كنند، چون مشركين بعد از شنيدن داستان قيامت مرتب به آنجناب مراجعه نموده ، درخواست مى كردند تاريخ دقيق وقوع قيامت را برايشان معين كند، و در اين درخواست اصرار هم مى ورزيدند، و قرآن كريم مكرر به اين درخواست اشاره نموده .
كلمه (مرسى ) مص در ميمى است ، و به معناى اثبات و برقرار كردن است ، و جمله (ايان مرسيه ) ابيانى است براى كلمه (يسئلونك )، و مى فهماند سؤ ال منكرين قيامت و مسخره كنندگان قيامت اين بود كه چه زمانى اثبات و برقرار مى شود، و خلاصه چه زمانى قيامت بپا مى شود.
چند وجه در معناى اينكه بعد از حكايت سوال مشركين از زمان وقوع قياعت فرمود: (فيمانت من ذكريها)



فيم انت من ذكريها




اين جمله استفهام انكارى است ، و جمله (فيم انت ) مركب است از مبتدا و خبر، و كلمه (من ) براى ابتداء غايت است ، و كلمه (ذكرى ) بنا بر آنچه راغب گفته به معناى كثرت ذكر است ، كه در حقيقت مبالغه در ذكر است .
و معناى جمله اين است كه : تو از يادآورى بسيار قيامت در چه هستى ؟ يعنى از اينكه بوسيله كثرت ذكر از تاريخ آن آگاه شوى چه چيز بدست مى آورى ؟ و خلاصه تو با كبثرت ذكر قيامت علم به تاريخ آن نمى يابى .
ممكن هم هست كلمه (ذكرى ) در مورد قيامت به معناى حضور حقيقت معناى قيامت در قلب باشد، و معنا بنابر اينكه استفهام انكارى باشد اين است كه تو علمى به حقيقت قيامت و خصوصيات آن پيدا نمى كنى ، مگر وقتى كه به زمان آن احاطه يابى و اين از معناى قبلى مناسب تر است .
بعضى گفته اند: معناى آيه اين است كه : ذكراى قيامت ، از مسائل مربوط به بعثت تو نيست ، تو تنها مبعوث شده اى كه افراد ترسنده از قيامت را انذار كنى .
بعضى ديگر گفته اند: كل (فيم ) انكارى است از سؤ ال سائلين ، و جمله (انت من ذكريها) هم جمله اى است استينافى و هم تعليلى است براى نادرست بودن سؤ ال آنان ، و معناى آيه اين است كه : اين سؤ ال در چيست ؟ (خلاصه چه سؤ ال بيهوده اى است ) ،
وظيفه تو اى پيامبر تنها ذكراى ساعت است ، چون بعثت تو متصل به آن است ، و تو خاتم انبيايى ، و همين مقدار علم از مساءله قيامت براى ايشان كافى است ،در نتيجه اين آيه همان را مى گويد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به روايتى فرمود: (بعثت انا و الساعه كهاتين ان كادت لتسبقنى - بعثت من با قيامت مثل اين دو انگشت پشت سرهمند، به هيچ وجه ممكن نبود قيامت جلوتر از بعثت من بيايد).
بعضى ديگر گفته اند: اين آيه تتمه سؤ ال مشركين است ، كه در آن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) خطاب مى كنند، و معناى آن اين است كه : از علم به قيامت و به وقت آن نزد تو چه مقدار هست ؟ و يا اين است كه : تو كه اين همه بياد قيامت هستى خودت از آن چه فهميده اى ؟
و خواننده محترم مى داند كه سياق آيات با هيچ يك از اين معانى آنطور كه بايد نمى سازد، علاوه بر اين هيچ يك از آنها خالى از تكلف نيست .
آنچه از آيه (الى ربك منتهاها) كه در مقامتعليل عدم علم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به زمان قيامت است استفاده مىشود




الى ربك منتهيها




اين جمله در مقام تعليل جمله (فيم انت من ذكريها) است ، و معنايش اين است كه : تو از وقت آن نمى توانى با خبر شوى ، براى اينكه انتهاى آن به سوى پروردگار تو است ، پس حقيقت آن و صفاتش و از آن جمله تعين وقتش را جز پروردگار تو نمى داند، پس ‍ مردم نبايد از وقت آن بپرسند، و در وسع تو هم نيست كه پاسخ دهى .
و بعيد نيست - و خدا داناتر است - اين آيه در مقام تعليل باشد، اما به معناى ديگرى از تعليل ، و آن اين است كه بفرمايد ساعت قيام نمى ك ند مگر با فناى اشياء و سقوط اسباب ، و ظهور اين حقيقت كه هيچ ملكى جز براى خداى واحد قهار نيست ، پس آن روز جز به خداى تعالى مستند و منسوب نيست ، و هيچ سببى فرض نمى شود كه بطور حقيقت بين خدا و پديد آمدن قيامت واسطه باشد، در نتيجه زمان هم كه در اين عالم براى خود سببى است نمى تواند واسطه باشد، پس روز قيامت در حقيقت توقيت بردار نيست ، (نه اينكه ممكن باشد ولى خداى تعالى وقتش را معين نكرده ).
و به همين جهت است كه مى بينيم در كلام خداى تعالى هيچگونه تحديدى براى آن روز نيامده ، تنها اين تحديد ذكر شده كه روز قيامت با انقراض نشاه دنيا بپا مى شود، و در اين باره فرموده : (و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض )، و در اين معنا آيات ديگرى است كه از خراب شدن دنيا خبر مى دهد، و يا خبر مى دهد از اينكه زمين و آسمان به زمين و آسمانى ديگر مبدل مى گردد، و ستارگان فرو مى ريزند، و آياتى ديگر از اين قبيل .
و اگر تحديدى هم آمده به نوعى تشبيه و تمثيل آمده ، نظير آيه زير كه مى فرمايد: (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشيه او ضحيها - وضعشان چنين است كه وقتى قيامت را مى بينند گويى جز شبى و يا شبى و پاسى از روز آن درنگ نكردند). و يا مى فرمايد: (و يوم تقوم الساعه يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعه )، آنگاه حق مطلب را در آيه زير بيان نموده مى فرمايد: (و قال الذين اوتوا العلم و الايمان لقد لبثتم فى كتاب اللّه لى يوم البعث فهذا يوم البعث )
در كلام خداى تعالى در مواضعى به آنچه گفته شد اشاره شده ، و آن مواضعى است كه خبر مى دهد قيامت جز به ناگهانى و بدون خبر قبلى نمى آيد، مانند آيه زير كه مى فرمايد: (ثقلت فى السموات و الارض لا تاتيكم الا بغته يسئلونك كانك حفى عنها، قل انما علمها عند اللّه و لكن اكثر الناس لا يعلمون )، و آياتى ديگر.
و اين وجه ، وجه عميق و دقيقى است ، كه درك بيشتر آن احتياج به تدبرى كافى دارد تا به وسيله آن اشكالى كه ممكن است به ذهن برسد حل گردد، و آن اشكال اين است كه : اين وجه با ظواهر عده اى از آيات قيامت نمى سازد، لذا سفارش مى كنم كه در آيه زير نيز به دقت نظر كنيد. (لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد) و همچنين آيات ديگرى كه در اين معنا هست ، و يارى كننده ، خدا است .



انما انت منذر من يخشيها




يعنى ما تنها اين تكليف را به عهده تو گذاشته ايم كه افرادى را كه دلواپس قيامتند عذاب آن انذار كنى ، نه اينكه از وقت قيام آن خبر دهى تا وقتى از تو از وقت آن مى پرسند جواب دهى ،
پس انحصارى كه از آيه استفاده مى شود، به اصطلاح اهل ادب قصر افراد است ، يعنى شاءن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مسؤ وليت او را منحصر در انذار مى كند و علم به وقت قيامت و تعيين آن را براى هر كس كه از آن سؤ ال كند از آن جناب نفى فرموده .
و مراد از خشيت بطورى كه مناسب با مقام باشد همان دلواپسى است ، چون هستند افرادى كه از شنيدن خبر قيامت هيچ متاءثر نمى شوند، و بعضى اين زمينه را دارند كه اگر بشنوند دچار ترس بشوند، همين زمينه عبارت است از خشيت ، نه ترس فعلى ، چون قبل از انذار ترس معنا ندارد.
مفاد آيه (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشيه اوضحيها) كه در قالبتمثيل نزديكى قيامت را بيان مى كند




كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشيه او ضحيها




اين جمله نزديكى قيامت را در قالب يك تمثيل و تشبيه بيان نموده ، مى فرمايد: نزديكى قيامت به زندگى دنيايشان طورى است كه مثل آنان در هنگام ديدن قيامت مثل خود آنان است در آن فرض كه بعد از گذشتن يك شب و يا يك نصف روز از مردنشان دوباره زنده شوند، در آن صورت چه مى گويند؟ مى گويند: بعد از مردن بيش از يك شب نگذشت كه دوباره زنده شديم ، و خلاصه فاصله بين مردن و قيامت را مدت زمانى احساس مى كنند، كه نسبتش با روز و شبهاى گذشته عمرشان نسبت يك شب و يا يك ظهر را دارد.
از آنچه گذشت روشن شد كه مراد از كلمه (لبث ) درنگ در مدت زمانى است كه بين زندگى دنيا و روز بعث فاصله شده ، و در اين مدت در قبرها آرميده بودند چون حساب بر مجموع زندگى دنيا واقع مى شود.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از كلمه (لبث ) مدت زمانى است كه بين سؤ ال از وقت قيامت و خود قيامت فاصله شده . ليكن اين نظريه درست نيست ، براى اينكه گويندگان اين حرف وضع خود را در هنگام بعث اينطور مى بينند، و بعث در مقابل مرگ قبل از آن است ، نه مرگ و مقدارى از حيات قبل از مرگ .
علاوه بر اين ، اين وجه با ظواهر ساير آيات كه متعرض بعث و درنگ اهل محشر است نمى سازد، مانند آيه (قال كم لبثتم فى الارض ‍ عدد سنين )، كه ملاحظه مى كنيد لبث را عبارت دانسته اند از مدت زمانى كه در قبر بودند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از لبث مدتى است كه در دنيا بودند. و اين وجه بسيار سخيف و بى پايه است .
بحث روايتى
(چند روايت راجع به سوال مردم از زمان وقوع قيامت و جواب خداى تعالى )
در تفسير قمى در ذيل آيه (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى )، آمده كه اين درباره بنده خدا است ، كه وقتى در برابر معصيت خدا قرار مى گيرد با اينكه مى تواند مرتكب شود، از ترس خدا مرتكب نمى شود، و بخاطر نهى خدا نفس خود را از ارتكاب آن نهى مى كند، و تلافى اين عملش همان جنت است ، و در تفسير آيه (يسئلونك عن الساعه ايان مرسيها) فرمود: يعنى چه وقت بپا مى شود؟ و خداى تعالى در پاسخش فرمود: (الى ربك منتهيها) يعنى علم آن نزد پروردگار تو است ، و در معناى جمله (الا عشيه او ضحيها) فرمود: يعنى بعضى از يك روز.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و ابن مردويه به سندى ضعيف از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : مشركين مكه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مى پرسيدند (متى تقوم الساعه ) و منظورشان از اين سؤ ال مسخره كردن اعتقاد به قيامت بود، و لذا در اين باره اين آيه نازل شد: (يسئلونك عن الساعه ايان مرسيها...)
و در همان كتاب آمده كه بزار، ابن جرير، ابن منذر، حاكم ، (وى حديث را صحيح دانسته ) و ابن مردويه از عايشه روايت كرده اند كه گفت : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همواره از مساءله قيامت سؤ ال مى شد تا آنكه آيه (فيم انت من ذكريها الى ربك منتهيها) نازل شد بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آن وقت ديگر سؤ ال نشد.
مؤ لف : اين روايت را از عده اى از كتب حديث بدون ذكر سند از عروه نيز روايت كرده ، و نيز نظير آن را از عده اى ديگر از آن كتب از شهاب بن طارق هم نقل كرده ، و ليكن سياق آيه با اين روايات نمى سازد، چون حاصل از همه اين روايات اين است كه آيه پاسخ از سؤ ال مردم باشد، در حالى كه سياق آيه چنين چيزى را نمى رساند.
و در بعضى از روايات آمده كه رسم اعراب چنين بود كه وقتى به نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى رفتند از قيامت مى پرسيدند، و حضرت رو مى كرد به جوانتر آنان و مى فرمود: اگر اين بچه يك قرن زندگى كند قيامت شما بپا مى شود، اين حديث را صاحب الدر المنثور از ابن مردويه از عايشه نقل كرده است .
اين روايت وقت قيام قيامت را معين مى كند، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بزرگتر از آن است كه چنين كارى بكند، چگونه ممكن است با اينكه در بسيارى از سوره هاى قرآنى به او وحى شده كه علم به قيامت از مختصات خداى تعالى است و كسى جز او آن را نمى داند، و دستور داده هر كس از او از اين مساءله پرسيد بگويد كه من به اين مطلب علمى ندارم .