گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
سوره عاديات آيات 11-1


سوره عاديات مدنى است و يازده آيه دارد

بسم اللّه الرحمن الرحيم و العاديات ضبحا (1) فالموريت قدحا (2) فالمغيرات صبحا (3) فاثرن به نقعا4 فوسطن به جمعا (5) ان الانسان لربه لكنود (6) و انه على ذلك لشهيد (7) و انه لحب الخير لشديد (8) افلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور (9) و حصل ما فى الصدور (10) ان ربهم بهم يومئذ لخبير (11)



ترجمه آيات
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. قسم به اسبانى كه (سواران در جهاد كفار تاختند تا جايى كه ) نفسشان به شماره افتاد (1).
و در تاختن از سم ستوران بر سنگ آتش افروختند (2).
و (بر دشمن شب يخون زدند تا) صبحگاهان آنها را به غارت گرفتند (3).
و گرد و غبار (از ديار كفار) بر انگيختند (4).
و سپاه دشمن را همه در ميان گرفتند (5).
كه انسان نسبت به پروردگارش كافر نعمت و ناسپاس است (6).
و خود او نيز بر اين ناسپاسى البته گواهى خواهد داد (7).
و هم او بر حب مال دنيا سخت فريفته و بخيل است (8).
آيا نمى داند كه روزى (براى جزاى نيك و بد اعمال ) از قبرها بر انگيخته مى شود؟ (9).
و آنچه در دلها (از نيك و بد پنهان است همه را پديدار مى سازد (10).
محققا آن روز پروردگار بر (نيك و بد) كردارشان كاملا آگاه هست (و به ثواب و عقابشان مى رساند) (11).
بيان آيات
اين سوره در باره ناسپاسى انسان و كفران نعمت هاى پروردگارش و حب شديدش نسبت به خير سخن مى گويد، و نتيجه مى گيرد با اينكه دوستدار خير خلق شد، و با اينكه خير را تشخيص مى دهد، اگر انجام ندهد حجتى بر خدا ندارد، بلكه خدا بر او حجت دارد، و به زودى به حسابش مى رسند.
و اين سوره به شهادت سوگندهاى اولش در مدينه نازل شده ، چون يكى از آن سوگندها جمله (و العاديات ضبحا...) است ، كه ظاهرش به بيانى كه مى آيد اين است كه مراد از آن اسبان سربازان و مجاهدين در جنگ است ، و همه مى دانيم كه جنگهاى اسلامى در مدينه واقع شده ، و اصولا مساله جهاد بعد از هجرت تشريع شد، رواياتى هم كه از طرق شيعه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده مؤ يد اين نظريه است ، چون در آن روايات آمده كه اين سوره در باره على (عليه السلام ) نازل شده ، آن زمانى كه به غزوه ذات السلاسل رفته بود. و نيز بعضى از روايات وارده از طرق اهل سنت آن را تاءييد مى كند، كه ان شاء اللّه در بحث روايتى آينده به آن روايات اشاره مى شود.
وجوهى كه درباره مراد از سوگندهاى : (والعاديات ضبحا...) گفته شده و بياناينكه اين قسم ها به سوارگان رزمنده است




و العاديات ضبحا




كلمه (عاديات ) از مصدر (عدو) است ، كه به معناى دويدن به سرعت است ، و كلمه (ضبح ) به معناى صوتى است كه از نفس نفس زدن اسبان در حين دويدن شنيده مى شود، و آنچه معهود در ذهن همه و معروف در بين اهل لسان است ، اين است كه اين كلمه در خصوص اسبان بكار مى رود، هر چند كه بعضى ادعا كرده اند كه اين صدا براى بسيارى حيوانات ديگر نيز دست مى دهد، و به هر حال معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به اسبان تيزتك ، كه نفس نفس مى زنند.
ولى بعضى گفته اند: مراد از آن شتران حاجيان است ، كه صاحبان خود را در روز عيد قربان از مشعر به منى مى برند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد شتران سربازان و جنگجويان در راه خدا است .
ولى صفاتى كه در آيات بعدى براى عاديات ذكر كرده با اين دو قول كه عاديات را به شتران معنا كرده اند نمى سازد.



فالموريات قدحا




كلمه (موريات ) جمع اسم فاعل از مصدر (ايراء) است ، كه به معناى برون كردن آتش (از سنگ چخماق ) است ، و كلمه (قدح ) به معناى زدن به ضرب است وقتى گفته مى شود: (قدح فاورى ) معنايش اين است سنگ و چخماق را به هم كوبيد، و جرقه بيرون آورد. و منظور از اينكه اسبان عاديات را توصيف كرده به (موريات قدحا) اين است كه اين اسبان در هنگام دويدن در زمين سنگزار جرقه هايى از برخورد نعلهايشان به سنگ زمين بيرون مى جهد.
ولى بعضى ها گفته اند: مراد از (ايراء) مكر جنگندگان در ميدان جنگ است
بعضى ديگر گفته اند: منظور آتش افروختن است .
بعضى ديگر گفته اند: منظور زبان مردان است كه آتشها مى افروزد، و با پاره سخنان سخت و ناهنجار خود فتنه ها مى انگيزند، ليكن اين اقوال سخنانى ضعيف است .



فالمغيرات صبحا




كلمه (مغيرات ) جمع مونث اسم فاعل از باب افعال (اغاره ) است ، و (اغاره ) و همچنين (غاره ) به معناى سواره هجوم بردن بر دشمن به طور ناگهانى است ، و اين جمله كه به ظاهر و مجازا صفت خيل قرار گرفته ، در واقع صفت سوارگان صاحب خيل است ، و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم به سوارگان كه در هنگام صبح و بناگهانى بر دشمن هجوم مى آورند.
ولى بعضى گفته اند: مراد از مغيرات ، شترانى است كه سوارگان خود را در روز قربان از مشعر به منى مى آورند، سنت هم همين است كه از مشعر حركت نكنند تا آفتاب روز عيد طلوع كند، و اغاره در اينجا به معناى غارت بردن نيست ، بلكه به معناى سير سريع است .
ولى اين تفسير از اين نظر كه خلاف ظاهر كلمه اغاره است درست نيست .



فاثرن به نقعا




كلمه (اثرن ) جمع مونث غايب از فعل ماضى و از مصدر (اثاره ) است كه به معناى انگيختن گرد و غبار و امثال آن است ، و كلمه (نقع ) به معناى غبار است .
و معناى آيه اين است كه : سو گند به هجوم كنندگان در صبح ، كه با اغاره به دشمن و دست و پاچه كردن آنان گرد و غبار بر مى انگيزند.
بعضى از مفسرين در پاسخ از اين اشكال كه چرا در اين سوره ، فعل (اثرن ) عطف بر اسم فاعل (مغيرات ) شده ، با اينكه اسم فاعل صفت است ، و فعل عطف به صفت نمى شود؟ گفته : هيچ عيبى ندارد، چون اسم فاعل مذكور به معناى فعل است و كانه فرموده : (اقسم باللاتى عدون فاورين فاغرن فاثرن ) (سوگند به سوارگانى كه نفس زنان مى دوند، و جرقه از نعل اسبانشان مى جهد، پس ‍ غارت مى برند و غبار مى انگيزند).



فوسطن به جمعا




كلمه (وسط) كه مصدر فعل (وسطن ) است ، به معناى توسط - در وسط قرار گرفتن - است ، و ضمير (به ) به صبح بر مى گردد، و حرف (باء) به معناى حرف (فى ) است ، كه در اين صورت معنا چنين مى شود: (پس در وقت صبح در وسط جمع قرار گرفتند). ممكن هم هست ضمير به كلمه (نقع ) برگردد، و حرف (با) براى ملابسه باشد، كه در اين صورت معنا چنين مى شود: (پس در هنگام صبح دسته جمعى در وسط غبار قرار گرفتند).
بعضى گفته اند: منظور در وسط قرار گرفتن شتران در جمع منى است .
ولى خو اننده محترم توجه دارد كه حمل كردن آيات پنجگانه ، با اينكه تك تك مفردات آن ظهور در سواركاران دارد، بر شتران حاجيان كه از مشعر به منى كوچ مى كنند حملى است بى اندازه خلاف ظاهر.
پس متعين آن است كه آيات را حمل بر جنگندگان اسلام كنيم ، و سياق آيات مخصوصا جمله (فالمغيرات صبحا)، و جمله (فوسطن به جمعا) مى رساند كه منظور همان جنگندگان است ، كه خداى تعالى در اين آيات به آنان سوگند ياد كرده ، و حرف (فاء) در آيات چهارگانه دلالت دارد بر اينكه مضمون آنها مترتب بر همين سوگند است .
دو خصلت بنى آدم : (كنود) بودن حبّ مال داشتن




ان الانسان لربه لكنود




كلمه (كنود) به معناى كفرانگر است و اين آيه مانند آيه شريفه (ان الانسان لكفور) از آنچه در طبع بشر نهفته شده خبر مى دهد، و آن اين است كه پيرو هواى نفس و دلداده به لذائذ دنيا است ، و در نتيجه از شكر پروردگارش در مقابل نعمت هايى كه به او ارزانى داشته منقطع مى شود.
و در اين لحن گفتار تعريضى است به آن مردمى كه مسلمانان بر سرشان تاختند، و گويا منظور از كفرانگريشان ، كفران نعمت اسلام است ، كه از بزرگترين نعمت هايى است كه خدا بر بشر و بر آنان انعام فرموده ، و چه كفرانى بالاتر از اينكه چنين نعمتى را كه مايه پاكى زندگى دنيا و سعادت حيات ابديشان است نپذيرند، و كار به جايى برسد كه لشكر اسلام بر سرشان بتازد.



و انه على ذلك لشهيد




ظاهر سياق ضميرهاى پى در پى اين است كه : ضمير در جمله مورد بحث هم مانند ساير ضماير به انسان بر گردد، آن وقت مقصود از شاهد بودن انسان عليه خودش ، اين مى شود كه انسان خودش آگاه به كفرانگرى خود هست ، و نيز مى داند كه كفران صفت نكوهيده اى است ، در نتيجه معناى آيه قبل و آيه مورد بحث اين مى شود كه : انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است ، و خودش بر اين معنا شاهد است ، و كفران خود را تحمل مى كند. پس آيه شريفه در معناى آيه (بل الانسان على نفسه بصيره ) است .
و بعضى گفته اند: ضمير به كلمه (الله ) بر مى گردد. ولى وحدت سياق اجازه نمى دهد اين چنين مرجع ضماير را مختلف بدانيم .



و انه لحب الخير لشديد




بعضى از مفسرين گفته اند: لام در جمله (لحب الخير) لام تعليل است ، و كلمه (خير) در اينجا به معناى مال است ، و معناى جمله اين است كه : انسان براى دوستى مال ، بسيار شديد يعنى بخيل و تنگ نظر است .
و بعضى گفته اند: مراد آيه اين است كه : انسان نسبت به مال دنيا شديد الحب است ، و اين شدت حب وادارش مى كند به اينكه از دادن حق خدا امتناع بورزد، و مال خود را در راه خدا انفاق نكند. اين چنين آيه را تفسير كرده اند.
و بعيد نيست مراد از (خير)، تنها مال نباشد، بلكه مطلق خير باشد، و آيه شريفه بخواهد بفرمايد: حب خير فطرى هر انسانى است ، و به همين جهت وقتى زينت و مال دنيا را خير خود مى پندارد قهرا دلش مجذوب آن مى شود، و اين شيفتگى ياد خدا را از دلش مى برد و در مقام شكرگزارى او بر نمى آيد.



افلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور... لخبير




مصدر (بعثره ) نظير مصدر (بحثره ) به معناى بعث و نشر است ، يعنى برانگيخته شدن و منتشر گشتن ، و در جمله (و حصل ما فى الصدور) منظور از تحصيل آنچه در سينه ها است ، جدا سازى صفاتى است كه در باطن نفوس است ، يعنى صفات ايمان از كفر و رسم نيكوكارى از بدكارى ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده (يوم تبلى السرائر).
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از تحصيل ما فى الصدور، برملا شدن نهانى هايى است كه هر كس در باطن خود پنهان كرده ، در آن روز اين باطنها ظاهر مى شود، كه هر فردى همانطور كه به حساب ظاهرش رسيدند، و جزاى اعمال ظاهريش را دادند، به حساب باطنش هم برسند، و جزاى آن را نيز بدهند.
و جمله (افلا يعلم ) جمله اى است استفهامى كه بوى انكار از آن مى آيد، و استفهامش براى انكار است ، و مفعول فعل (يعلم ) جمله اى است كه حذف شده ، و مقام دلالت دارد بر اينكه آن جمله چيست ، و آن جمله قائم مقام هر دو مفعول فعل (يعلم ) است ، و جمله (افلا يعلم ) با آنچه حذف شده جمله اى است تمام ، و از كلمه (اذا بعثر) مطلبى از نو شروع شده ، تا انكار در جمله قبل را تاءكيد كند. و منظور از جمله (ما فى القبور) بدنهاى آدميان است .
و معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه : آيا انسان نمى داند كه به خاطر كفران نعمت هاى پروردگارش عقوبت هايى دارد كه وى به زودى به آن مى رسد، و با آن جزا داده مى شود؟ وقتى آنچه بدن در قبرها هست از قبرها بيرون شود، و نه فته هاى در باطن نفوس بر ملا گردد، و معلوم شود در باطن كافرند يا مومن ؟ مطيعند يا عاصى ؟ در آن وقت خدا به وضع ايشان با خبر است ، و بر معيار باطن نفوس ، جزايشان مى دهد.
بحث روايتى
(روايتى راجع به نزول سوره عاديات درباره نبرد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در جنگذات السلاسل ، و روايتى ديگر)
در مجمع البيان ، است كه : گويند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) لشكرى به سوى قبيله اى از كنانه گسيل داشت ، و منذر بن عمرو انصارى يكى از نقباء را سرپرست آنان كرد، لشكر به طرف آن قبيله روان شد، و مراجعتش طول كشيد، منافقان گفتند همه آنان كشته شدند، خداى تعالى سوره مورد بحث را نازل كرد، و خبر داد كه (و العاديات ضبحا) - نقل از مقاتل .
بعضى ديگر گفته اند: اين سوره وقتى نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) على (عليه السلام ) را به جنگ ذات السلاسل فرستاد، و على (عليه السلام ) لشكر دشمن را شكست داده بود، و اين بعد از چند نوبت اعزام لشكر واقع شد كه رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بسركردگى غير على (عليه السلام ) فرستاده بود، آنها نتوانستند كارى صورت دهند و هر يك لشكر را دچار شكست نموده ، نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) برگشتند، اين قصه در حديثى طولانى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده .
آنگاه فرموده : و از اين جهت آن را ذات السلاسل خوانده اند كه آن جناب شكست فاحشى به ايشان داده و عده اى را كشت و جمعى را اسير نموده ، اسيران را در طناب آنچنان به هم بست كه گويى در كنده و زنجيرند.
و وقتى اين سوره نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از خانه به ميان مردم آمد و نماز صبح را خواند و در نماز همين سوره را تلاوت كرد، بعد از آنكه نمازش تمام شد اصحابش عرضه داشتند: ما اين سوره را نشنيده بوديم ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: بله على بر دشمنانش ظفر يافت و خداى تعالى اين سوره را فرستاد، و جبرئيل امشب با آوردن آن ، فتح على را به من مژده داد، چند روز بيشتر نگذشت كه على (عليه السلام ) با غنائم و اسيران برسيد.