گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
سوره قارعه آيات 11-1


سوره قارعه مكى است و يازده آيه دارد.



بسم اللّه الرحمن الرحيم القارعه (1) ما القارعه (2) و ما ادرئك ما القارعه (3) يوم يكون الناس كالفراش المبثوث (4) و تكون الجبال كالعهن المنفوش (5) فاما من ثقلت موازينه (6) فهو فى عيشه راضيه (7) و اما من خفت موازينه (8) فامه هاويه (9) و ما ادرئك ماهيه (10) نار حاميه (11)


ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . آن حادثه كوبنده (1).
و چه كوبنده عظيمى ؟! (2).
و تو نمى دانى كه كوبنده چيست ؟ (3).
روزى است كه مردم چون ملخ فرارى رويهم مى ريزند (4).
و كوهها چون پشم رنگارنگ حلاجى شده مى گردد5).
اما كسى كه اعمالش نزد خدا سنگين وزن و داراى ارزش باشد (6).
او در عيشى رضايت بخش خواهد بود (7).
و اما آنكه اعمالش وزن و ارزشى نداشته باشد (8).
او در آغوش و دامن هاويه خواهد بود (9).
و تو نمى دانى هاويه چيست (10).
آتشى است سوزند (11).
بيان آيات
اين سوره تهديد به عذاب قيامت و بشارت به ثواب آن است ، ولى جانب تهديدش بر بشارتش مى چربد، و سوره در مكه نازل شده .
وجه تسميه قيامت به (قارعه ) و تشبيه مردم پس از بر انگيخته شدن ، به تودهملخ




القارعه ما القارعه




اين جمله مبتدا و خبر است ، و كلمه (قارعه ) از ماده (قرع ) است كه به معناى زدن بسيار سختى است كه احتياج دارد زننده به جايى اعتماد كند، و اين كلمه در عرف قرآن از اسماى قيامت است . بعضى گفته اند: بدين مناسبت قيامت را قارعه ناميده كه دلها را با فزع شديدش و دشمنان خدا را با عذابش مى كوبد.

و سؤ ال از حقيقت قارعه در جمله (ما القارعه - قارعه چيست ) با اينكه معلوم است كه چيست ، به منظور بزرگ نشان دادن امر قيامت است ، و اينكه بيست و هشت حرف الفباى گوينده ، و دو سوراخ گوش شنونده نمى تواند به كنه قيامت پى ببرد، و به طور كلى عالم ماده گنجايش حتى معرفى آن را ندارد و به منظور تاءكيد اين بزرگداشت مجددا جمله را به تعبيرى ديگر تكرار كرد و فرمود: (و ما ادريك ما القارعه ).



يوم يكون الناس كالفراش المبثوث




كلمه (يوم ) ظرفى است متعلق به مقدرى از قبيل (بياد آر)، (مى كوبد) (مى آيد)، و از اين قبيل ، و خلاصه معناى آن اين است كه : (بياد آر روزى را) كه و يا (مى كوبد در روزى كه ) و يا (مى آيد روزى كه ). و كلمه (فراش ) به طورى كه از فراء نقل شده به معناى ملخى است كه زمين را فرش كند، يعنى روى گرده هم سوار شده باشند، پس فراش به معناى غوغاى ملخ است .
بعضى از مفسرين در اينكه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد؟ گفته اند: براى اين است كه فراش وقتى جست و خيز مى كند نقطه معلومى را در نظر نمى گيرد، مانند مرغان ، و به طرف معينى نمى پرد، بلكه بدون جهت پرواز مى كند، مردم نيز در روز قيامت چنين حالتى دارند، وقتى از قبورشان سر بر مى آورند آنچنان ترس و فزع از همه جهات احاطه شان مى كند كه بى اختيار و بى هدف به راه مى افتند، و در جستجوى منزلها كه يا سعادت است و يا شقاوت سر گردانند.
و كلمه (مبثوث ) از ماده (بث ) است كه به معناى تفرقه است ، و (فراش مبثوث ) يعنى ملخ ‌هاى متفرق .



و تكون الجبال كالعهن المنفوش




كلمه (عهن ) به معناى پشمى است كه رنگهاى مختلف داشته باشد، و كلمه (منفوش ) از مصدر (نفش ) است ، كه به معناى شيت كردن پشم است يا با دست و يا با كمان چه حلاجى ، و يا با چيز ديگر. پس (عهن منفوش ) به معناى پشم شيث شده اى است كه داراى رنگهاى مختلف باشد، و اين تشبيه اشاره دارد به اينكه در آن روز كوه ها كه رنگهاى مختلف دارند با زلزله قيامت متلاشى ، و چون پشم حلاجى شده مى گردند.



فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشه راضيه




اين آيه اشاره دارد به اينكه اعمال - هم مانند هر چيزى براى خود - وزن و ارزشى دارد، و اينكه بعضى اعمال در ترازوى عمل سنج سنگين است ، و آن عملى است كه نزد خداى تعالى قدر و منزلتى داشته باشد، مانند ايمان به خدا و انواع اطاعتها، و بعضى ديگر اينطور نيستند، مانند كفر و انواع نافرمانيها و گناهان ، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع مختلف است ، يكى سعادت را دنبال دارد، و آن اعمالى است كه در ترازو سنگين باشد، و ديگرى شقاوت را، و ما در تفسير سوره هاى قبلى در معناى ميزان سخن گفتيم و بحث كرديم .
(فهو فى عيشه راضيه ) - كلمه (عيشه ) - به كسر عين - نظير كلمه (جلسه ) - به كسر جيم - از مصاديق بناى (فعله ) است ، كه نوعيت را مى رساند، مثلا جلسه به معناى نوعى نشستن است ، و عيشه به معناى نوعى زندگى كردن است ، مانند (عيشه راضيه )، يك زندگى خوش ، و اگر راضيه و خوشى را به خود عيش نسبت داد، با اينكه صاحب عيش راضى و خشنود است ، يا از باب مجاز عقلى است ، و يا كلمه (راضيه ) به معناى (ذات رضى ) و تقديرش (فى عيشه ذات رضى ) است ، يعنى در عيشى رضايت بخش .
معناى اينكه درباره كسى كه اعمالش سبك است فرمود: (فامه هاويه )



و اما من خفت موازينه فامه هاويه




ظاهرا مراد از (هاويه ) جهنم است ، و نامگذارى جهنم به هاويه از اين جهت باشد كه اين كلمه از ماده (هوى ) گرفته شده ، كه به معناى سقوط است ، مى فرمايد: كسى كه ميزانش سبك باشد سرانجامش سقوط به سوى اسفل سافلين است ، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين امنوا).
پس اينكه آتش دوزخ را توصيف كرده به هاويه و حال آنكه آتش سقوط نمى كند آتشيان سقوط مى كنند، از باب مجاز عقلى است ، همانطور كه راضى دانستن عيش نيز از اين باب بود، و اگر هاويه را مادر دوزخيان خوانده از اين باب بوده كه مادر، ماءواى فرزند و مرجع او است ، به هر طرف كه برود دوباره به دامن مادر بر مى گردد، جهنم هم براى دوزخيان چنين مرجع و سرانجامى است .
ولى بعضى آيه را طورى ديگر معنا كرده و گفته اند: منظور از كلمه (امه )، (ام راسه ) است ، چون كلمه (ام ) وقتى در مورد سر استعمال مى شود معناى فرق سر را مى دهد، مى فرمايد: كسى كه ميزانش سبك باشد فرق سرش هاويه است ، يعنى با فرق سر به سوى هاويه سقوط مى كند، چون اهل دوزخ وقتى قرار شد داخل دوزخ شوند با فرق سر مى افتند.
ولى اين حرف درست نيست ، براى اينكه اگر اينطور معنا كنيم ضمير در كلمه ماهيه بدون مرجع مى ماند.



و ما ادريك ماهيه




ضمير (هيه ) به كلمه (هاويه ) بر مى گردد، و (هاء) زيادى كه در آخرش آمده هاء وقف است ، و جمله مورد بحث تفسيرى است كه عظمت و فخامت امر آن آتش را بيان مى كند.



نار حاميه




يعنى آتشى است سوزنده و شديد الحراره ، اين جمله پاسخ استفهام در آيه قبل است ، و آن را تفسير مى كند.
بحث روايتى
معناى اينكه درباره كسى كه اعمالش سبك است فرمود: (فامّه هاويه )
در تفسير قمى در ذيل آيه (كالعهن المنفوش ) آمده : (عهن ) به معناى پشم است ، و در ذيل جمله (و اما من خفت موازينه ) فرموده : يعنى از حسنات سبك باشد، و در ذيل جمله (فامه هاويه ) فرمود: از فرق سرش به طرف آتش پرتاب مى شود.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابو ايوب انصارى روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود وقتى جان مومن از كالبدش در مى آيد از بندگان خدا آنها كه اهل رحمتند و قبل از وى مرده بودند به ديدنش مى روند، و بشير كه از دنيا با او آمده به اهل رحمت مى گويد: مهلت دهيد تا خستگى در آورد، او تازه از حال سكرات راحت شده . بعد از رفع خستگى از او مى پرسند: فلانى چطور شد، فلانى خانم چه كرد؟ آيا ازدواج كرد يا نه ؟ به اينگونه احوالپرسى ها مى پردازند وقتى احوال مردى را بپرسند كه قبل از تازه وارد مرده باشد، در پاسخ مى گويد هيهات او خيلى وقت است كه مرده ، او قبل از من مرد، مى گويند: (انا لله و انا اليه راجعون ) به نظر ما او را به دوزخ نزد مادرش هاويه بردند، چه بد مادرى و چه بد مربيه اى .
مؤ لف : اين معنا را از انس بن مالك و از حسن و اشعث بن عبد اللّه اعمى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت كرده .