گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
سوره تبت آيات 5-1


معناى (تلت بدا ابى لهب و تبّ)


بسم الله الرحمن الرحيم تبت يدا ابى لهب و تب (1) ما اغنى عنه ماله و ما كسب (2) سيصلى نارا ذات لهب (3) و امراته حماله الحطب (4) فى جيدها حبل من مسد5 (5)





ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . بريده باد دو دست ابى لهب (مرگ بر او باد) (1).
مال وى و آنچه را به دست آورده دردى را از او دوا نكرد (2).
به زودى وارد آتشى شعله ور شود(3).
با زنش كه باركش هيزم است (4).
و طنابى تابيده (از ليف خرما) به گردن دارد (5).
بيان آيات
اين سوره تهديد شديدى است به ابو لهب تهديدى است به هلاكت خودش و عملش ، تهديدى است به آتش جهنم براى خودش و همسرش ، و اين سوره در مكه نازل شده است .


تبت يدا ابى لهب و تب





(تب ) و (تباب ) بنابر آنچه جوهرى معنى كرده به معناى خسران و هلاكت است .
و راغب آن را به دوام خسران معنا كرده . بعضى هم گفته اند به معناى خيبت و نوميدى است . بعضى ديگر آن را به معناى تهى دستى از همه خيرها دانسته اند. ولى - به طورى كه ديگران هم گفته اند - همه اين معانى نزديك به همند، و بنابر اين كلمه (يد) در آيه نيز به معناى لغويش نيست ، بلكه كنايه است از قدرت آدمى ، چون دست در انسان عضوى است كه مقاصدش به وسيله آن انجام مى شود، و بيشتر كارهاى آدمى را به دست او نسبت مى دهند، و تباب و خاسر شدن دست به معناى بى نتيجه شدن اعمال آدمى ، و بلكه نتيجه معكوس دادن آن است ، و يا به عبارت ديگر به معناى باطل شدن اعمال او و به نتيجه نرسيدن آن است ، به طورى كه زحماتش هدر رود و مورد استفاده اش قرار نگيرد، اين معناى تباب دست انسان بود. و معناى تباب خود آدمى ، خسران او در نفس و حاق ذاتش ‍ است ، به طورى كه از سعادت دائميش محروم شود، و اين همان هلاكت دائمى او است .
پس اينكه فرمود: (تبت يدا ابى لهب و تب ) معنايش در حقيقت (تب ابو لهب ) است ، و اين نفرينى به او به هلاكت خودش و بطلان و بى اثر گشتن توطئه هايى است كه به منظور خاموش كردن نور نبوت مى كرد، و يا قضايى است از خداى تعالى به اين هلاكت و بطلان توطئه ها.
و اين ابو لهب كه مورد نفرين و ياقضاى حق تعالى قرار گرفته ، فرزند عبد المطلب و عموى رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) است ، كه سخت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دشمنى مى كرد و در تكذيب گفته ها و دعوت او و نبوتش و در آزار و اذيتش اصرار مى ورزيد، و در اين راه از هيچ گفته و عملى فروگذار نمى كرد، و او همان كسى بود كه وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) او و ساير عشيره اقربين خود را براى اولين بار دعوت كرد، با كمال بى شرمى در پاسخش گفت (تبا لك - خسران و هلاكت بر تو باد) و اين سوره نازل شد و گفتار او را به خودش رد كرد كه خسران و هلاكت بر او باد.
وجه اينكه در اين نفرين از ابولهب به كنيه ياد شده
بعضى ها گفته اند: نام او همين ابو لهب بوده ، هر چند كه به شكل كنيه است . بعضى ديگر گفته اند كلمه (ابولهب ) كنيه او بوده و نامش ‍ عبد العزى بوده . بعضى ديگر گفته اند عبد مناف بوده . و از همه اقوالى كه در پاسخ اين سؤ ال (چرا اسم او را نياورد) گفته شده ، اين قول است كه خواسته است او را به آتش نسبت دهد،
چون ابو لهب ، اشعارى به انتساب به آتش دارد، وقتى مى گويند فلانى ابو الخير است ، معنايش اين است كه : با خير رابطه اى دارد، و همچنين ابو الفضل و ابو الشر، و چون در آيات بعد مى فرمايد: (سيصلى نارا ذات لهب - به زودى در آتشى زبانه دار مى سوزد) از آن فهميده مى شود كه معناى (تبت يدا ابى لهب ) هم اين است كه : از كار افتاده باد دو دست مردى جهنمى ، كه هميشه ملازم با شعله و زبانه آن است .
بعضى ديگر گفته اند: نام او عبد العزى بوده ، و اگر قرآن كريم نامش را نبرده ، بدين جهت بود كه كلمه (عبد العزى ) به معناى بنده (عزى ) است ، و عزى نام يكى از بت ها است ، خداى تعالى كراهت داشته كه بر حسب لفظ نام عبدى را ببرد كه عبد او نباشد، بلكه عبد غير او باشد، و خلاصه با اينكه در حقيقت عبد الله است عبد العزى اش بخواند، اگر چه در اسم اشخاص معنا مورد نظر نيست ، ولى همانطور كه گفتيم قرآن كريم خواست از چنين نسبتى حتى بر حسب لفظ خود دارى كرده باشد.


ما اغنى عنه ماله و ما كسب





در اين آيه كلمه (ما) دو بار آمده ، اولى نافيه است ، و دومى مى تواند موصوله باشد، و معناى (ما كسب )، (آنچه با اعمالش به دست آورده ) بوده باشد، و مى تواند مصدريه باشد، و معنايش كسب كردن به دست خود باشد، و كسب كردن به دست خود، همان عمل او است ، و معناى آيه به فرض دوم اين است كه : عمل او دردى از او دوا نكرد.
و معناى آيه به هر حال اين است كه مال ابولهب و عملش و يا اثر عملش دردى از او دوا نكرد و به نفرين خدا و يا قضاى او، هم دچار تباب و خسران نفس شد و هم تباب و خسران دو دستش .


سيصلى نارا ذات لهب





يعنى به زودى داخل آتشى زبانه دار خواهد شد. و منظور از اين آتش ، آتش دوزخ است كه جاودانى است ، و اگر كلمه (نار) را نكره و بدون الف و لام آورد، براى اين بود كه عظمت و هولناكى آن را برساند.


و امراته حماله الحطب





اين آيه عطف است بر ضمير فاعلى كه در جمله (سيصلى ) مستتر است ، و تقدير (كلام سيصلى ابو لهب و سيصلى امراته ) است ، يعنى بزودى ابولهب داخل آتشى زبانه دار مى شود،
و به زودى همسرش نيز داخل آن خواهد شد، و كلمه (حماله ) - به فتحه آخر - در جمله (حماله الحطب ) از اين جهت فتحه به خود گرفته كه به اصطلاح وصفى است كه به منظور مذمت موصوف آن از وصفيت افتاده و در اينجا به عنوان نام آن زن آمده ، و در نتيجه چنين معنا مى دهد: من مذمت مى كنم حماله الحطب را.
ولى بعضى گفته اند منصوب شدن (حماله ) بخاطر آن است كه حال از كلمه (امراه ) است ، و اين معناى لطيفى مى دهد كه به زودى مى آيد.


فى جيدها حبل من مسد





كلمه (مسد) به معناى طنابى است كه از ليف خرما بافته شده باشد، و اين جمله بنا بر اينكه كلمه (حماله ) حال باشد، حال دوم از كلمه (امراه ) است .
و ظاهرا مراد از اين دو آيه اين باشد كه همسر ابولهب به زودى در آتش دوزخ در روز قيامت به همان هيئتى ممثل مى گردد كه در دنيا به خود گرفته بود، در دنيا شاخه هاى خاربن و بته هايى ديگر را با طناب مى پيچيد و حمل مى كرد، و شبانه آنها را بر سر راه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى ريخت تا به اين وسيله آن جناب را آزار دهد، در آتش هم با همين حال ، يعنى طناب به گردن و هيزم به پشت ممثل گشته عذاب مى شود.
توضيحى درباره اينكه نفرين به ابولهب و اينكه فرمود: (سيصلى نارا...) عدماختيار ابولهب در جهنمى شدن را افاده نمى كند
در مجمع البيان مى گويد: اگر كسى سؤ ال كند بعد از اين نفرين كه خدا در حق ابولهب كرده ، آيا جهنمى بودن او جبرى نيست و آيا او باز هم مى توانسته ايمان بياورد، و آيا اگر ايمان مى آورد نفرين خدا تكذيب نمى شد؟
در پاسخ مى گوييم : باز هم ايمان آوردن ، تكليف ابو لهب بوده ، چون نفرين ، تكليف ثابت را بر نمى دارد، و نفرين خداى تعالى بر او در حقيقت تهديد او است ، خواسته است بفرمايد اگر ايمان نياورى چنين و چنانت مى كنم .
مؤ لف : اشكال مذكور ناشى از غفلت است ، غفلت از اين حقيقت كه تعلق قضاى حتمى الهى به فعلى از افعال اختيارى انسان ، باعث بطلان اختيار انسان نمى شود، چون فرض اين است كه اراده الهى - و همچنين فعل خداى تعالى - تعلق گرفته به فعل اختيارى انسان ، بدان جهت كه فعل انسان است ، يعنى اختيارى است ، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابولهب به اختيار خود او صادر نشود، باعث مى شود كه اراده خدا از مرادش تخلف كند و اين محال است ، و وقتى فعلى كه متعلق قضاء موجب است ، اختيارى شد، تركش ‍ هم اختيارى خواهد بود، هر چند كه آن ترك واقع نمى شود، (دقت بفرماييد) و ما در چند مورد از مباحث گذشته اين كتاب در اين باره بحث كرديم .
پس روشن شد كه ابو لهب مى توانسته ايمان بياورد و از آتش نجات پيدا كند، آتشى كه در صورت كافر مردن وى حتمى بوده ، و قضايش رانده شده بود.
و از اين باب است همه آياتى كه در باره كفار قريش نازل شده و خبر مى دهد به اينكه اينان ايمان نخواهند آورد، نظير آيات زير كه مى فرمايد: (ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون )، و نيز مى فرمايد: (لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يومنون )، و نيز از همين باب است آياتى كه سخن از مهر زدن بر دلها دارد، هيچ يك از آن آيات و اين آيات مستلزم جبر نيست .
بحث روايتى
(چند روايت درباره بد رفتارى ابولهب و همسرش بارسول اللّه (صلى الله عليه و آله ) و نزول سوره تبّت )
در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه (و انذر عشيرتك الاقربين ) از ابن عباس روايت آورده كه گفت : وقتى اين آيه نازل شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر بالاى صفا رفت و با بلندترين صوتش فرياد زد يك خبر مهم ، و قريش بدون درنگ دورش جمع شدند، پرسيدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر خبرى بدهم كه فردا صبح و يا امروز عصر دشمنى بر سر شما مى تازد از من مى پذيريد يا نه ؟ همه گفتند: بلى (براى اينكه ما از تو دروغى نشنيده ايم ). فرمود: هم اكنون شما را انذار و هشدار مى دهم از عذابى سخت كه در انتظار شما است ، ابو لهب گفت : (تبالك - مرگت باد)، براى اين همه ما را صدا زدى و اينجا جمع كردى ؟ خداى عزوجل در پاسخ وى اين سوره را نازل كرد.
مؤ لف : اين روايت را در تفسير اين سوره نيز از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده ، ولى در آن نيامده كه دعوت بر بالاى صفا هنگام نزول آيه (و انذر عشيرتك ...) بوده . و نيز در مجمع البيان از طارق محاربى روايت كرده كه گفت : روزى در هنگامى كه من در بازار ذى المجاز بودم ، ناگهان به جوانى برخوردم كه صدا مى زد هان اى مردم ! بگوييد: (لا اله الا الله ) تا رستگار شويد،