گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
گاهى سخن سحر است

حسين بن بدر كه به وى زبرقان مى گفتند، از سران قبيله مشهور بنى تميم بود. وى در سال نهم هجرى با هيئتى از بزرگان قبيله خود به حضور پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم شرفياب شد و مسلمان گرديد. پيغمبر هم او را ماءمور جمع آورى زكات قبيله اش نمود و اين خود سمتى بود كه مى رسانيد مورد وثوق و توجه پيغمبر اسلام است . زبرقان به معيت عمر بن اهتم كه او نيز از مردان نامى بود، به خدمت رسول خدا رسيدند.
عمرو بن اهتم از خاندانى بود كه در زمان جاهليت و پيش از ظهور اسلام به فصاحت گفتار و بلاغت بيان مشهور بودند، و خود نيز مردى سخنور و گوينده اى زبردست بود.
در آن روز زبرقان خود را معرفى كرد و با سخنانى سنجيده گفت : يا رسول الله ! من سرآمد قبيله بنى تميم هستم ، همه گوش به فرمان من دارند، جواب همگان را من مى دهم ، حقوق آنها را من بازخواست مى كنم ، و من مانع مى شوم كسى به آنها ظلم كند، و اين مطلبى است كه ابن اهتم (عمرو بن اهتم ) اطلاع دارد.
عمرو بن اهتم گفت : آرى يا رسول الله ! وى نگهبان قلمرو خود است ، و قبيله اش از وى اطاعت مى كنند، و سخنانش را بگوش جان مى شنوند.
زبرقان كه ديد، دوستش در شناسائى او به پيغمبر كوتاه آمد، گفت : به خدا اى پيغمبر! او بيش از آنچه اظهار داشت ، آگاهى دارد، ولى چون به شرافت من حسد مى ورزد، نخواست چنانكه مى بايد و مى داند، درباره من سخن بگويد.
عمرو بن اهتم در پاسخ وى خطاب به پيغمبر گفت . به خدا قسم آنچه من زايد بر اين مى دانم اينست كه : وى مردى تنگ نظر و از مردمى به دور است ، پدرى نادان و خالوئى دون پايه دارد و شخصا تازه به دوران رسيده است !
عمرو بن اهتم ديد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم از سخنان زشت و زيباى وى ناراحت شد، لذا گفت : يا رسول الله ! اول خوشحال بودم و لذا بهترين اطلاعاتم را اظهار داشتم ، ولى بعد كه خشمگين شدم زشت ترين چيزى كه در وى سراغ داشتم به زبان آوردم !
ما كذبت فى الاولى ، و صدقت فى الثانيه .
بار اول دروغ نگفتم ، ولى نوبت دوم به طور مسلم راست گفتم . پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: ان من البيان لسحرا . راستى كه بعضى از سخنان ، انسان را مسحور مى كند