گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
شبگردى عمر


در يكى از شبهاى تاريك ، عمر بن خطاب در زمان خلافت خود در كوچه هاى مدينه مى گشت و به مراقبت و سركشى خانه ها و كوچه ها مى پرداخت .
عمر در يكى از كوچه ها ديد چراغ خانه اى در آن وقت شب مى سوزد و حكايت از آن مى كند كه صاحب خانه بيدار است .
عمر نزديك آمد و از پشت در به تجسس و بازرسى پرداخت . او ضمن بازرسى از گوشه در ديد كه مرد سياهى ظرف مشروبى جلو خود نهاده و از آن مى نوشد. جماعتى هم با او نشسته و سرگرم گفتگو هستند.
عمر از ديدن اين منظره ناراحت شد كه چرا بايد در شهر مدينه و زمان حكومت او مردم در خانه خود مجلس بگيرند و به ميگسارى مشغول گردند.
سعى كرد در را باز كند و غفلتا وارد خانه شود، ولى هر چه كرد نتوانست در را بگشايد!
ناچار از ديوار خانه بالا رفت و از پشت بام به زير آمد و در حاليكه تازيانه معروفش بنام دره را در دست داشت ، ناگهان جلو ايشان سبز شد!
حاضران مجلس تا عمر را ديدند از جا پريدند و در را گشودند و گريختند. عمر مرد سياه را كه شراب مى نوشيد گرفت و نگذاشت فرار كند.
مرد سياه گفت : يا اميرالمؤمنين ! من با عمل خود مرتكب گناه شده ام ، اينك توبه مى كنم ، توبه مرا قبول كن .
عمر گفت : نه ، مى خواهم حد شرابخوار را درباره تو جارى كنم و به جرم اين عمل زشت شلاق بزنم .
مرد سياه گفت : يعنى براى اينكه من يك عمل خلاف و كار خطا انجام داده ام ؟
عمر گفت : آرى .
مرد سياه گفت :
اگر من يك خطا و كار خلاف نموده ام ، خليفه مرتكب سه كار خلاف شده است !
بدين گونه :
1- خداوند مى فرمايد: و لا تجسسوا بدون اطلاع و اجازه صاحبخانه ، خانه مردم را مورد تجسس و بازرسى قرار ندهيد! ولى تو خطا كردى و تجسس نمودى !
2- خداوند مى فرمايد: و اءتو البيوت من ابوابها از درهاى خانه وارد خانه ها شويد، ولى تو از پشت بام به زير آمدى !!
3- خدا مى فرمايد: لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على اهلها
به خانه اى جز خانه هاى خودتان وارد نشويد مگر اينكه آشنائى بدهيد و به ساكنانش سلام كنيد.
من هم در پيشگاه خداوند توبه مى كنم و تصميم مى گيرم ديگر چنين نكنم و گرد اين كار نگردم .
عمر توبه او را پذيرفت و سخنش را پسنديد و از حد زدن وى در گذشت