گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
حكمرانى كه به عدل عمل نكند


هشام بن عبدالملك در زمان خلافتش به حج رفت . در مكه معظمه دستور داد شخصى را كه از صحابه پيغمبر باشد پيدا كنند و نزد وى ببرند. به او گفتند ديگر از صحابه كسى باقى نمانده است و همگى وفات يافته اند.
گفت : اگر كسى از صحابه زنده نيست ، يكى از افراد تابعين ، شاگردان صحابه را بياورند.
گماشتگان خليفه طاووس يمانى فقيه دانشمند معروف مدينه را پيدا كردند و به نزد خليفه اموى بردند.
وقتى (طاووس ) وارد مجلس شد تا نزديك فرش جلو آمد و در آنجا نعلين را از پاى درآورد، علاوه طبق معمول نگفت : السلام عليك يا اميرالمؤ منين و بدون ذكر كنيه و لقب خليفه گفت : سلام ! سپس در مقابل هشام نشست !
آنگاه گفت : هشام چطورى ؟! هشام سخت خشمگين شد و اين سخنان ميان آنها و بدل گرديد.
خليفه : اى طاووس ! چرا چنين كردى ؟
طاووس يمانى : مگر چه كردم ؟ خشم هشام بيشتر شد.
خليفه : نعلينت را كنار فرش من درآوردى و مرا به كنيه و لقب ياد نكردى و طبق معمول سلام ننمودى ، بعد هم مقابل من نشسته و مى گوئى هشام چطورى ؟!
طاووس يمانى : اى هشام بيرون آوردن نعلين در كنار فرش تو چه اشكالى دارد؟ من روزى پنج بار آنرا در پيشگاه خداوند بيرون مى آورم ، و خدا هم به من خشم نمى كند.
علت اينكه به تو (اميرالمؤ منين ) نگفتم اينست كه همه مردم از (اميرالمؤ منين ) بودن تو راضى نيستند، من هم نخواستم به تو دروغ بگويم !
و اينكه تو را به كنيه نخواندم (و ابوفلان نگفتم ) بدين لحاظ است كه خداوند دوستان خود را به نام ياد كرده و فرموده است :
يا داود و يا يحيى ، و يا عيسى ، ولى دشمنانش را به كنيه ياد نموده و مى فرمايد: تبّت يدا ابى لهب ! و اينكه گفتى چرا در مقابل من نشستى ؟
من از اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (ع ) شنيدم كه مى گفت : هرگاه خواستى به مردى از دوزخيان نگاه كنى به مردى نگاه كن كه نشسته است و عده اى در اطرافش ايستاده اند!
خليفه : اى طاووس ! مرا موعظه كن !
طاووس يمانى : از اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (ع ) شنيدم كه مى فرمود: مارهائى در جهنم است كه به بزرگى تل ها مى باشند، و عقرب هائى است به اندازه قاطر.
كار آنها اين است كه هر حكمرانى را كه در ميان رعيت با عدالت رفتار نكند مى گزند و نيش مى زنند. سپس طاووس برخاست و گريخت