گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
شريك قاضى و ربيع حاجب


شريك قاضى از دانشمندان باهوش و خوش قريحه بود. در روزگار خلفاى نخستين بنى عباس به منصب قضاوت رسيد و در اين سمت شهرتى به سزا يافت . شريك به واسطه علم و فقه سرشار و نبوغ و استعداد قابل ملاحظه اش ، مورد توجه خاص مهدى عباسى بود، به طورى كه خليفه در محضر وى استفاده ها مى كرد و از همنشينى با او، لذت مى برد.
شبى مهدى عباسى در خواب ديد كه شريك قاضى در برخورد با وى ، روى خود را از او برگردانيد. فرداى آن شب خليفه خواب خود را براى ربيع حاجب رئيس تشريفات دربار نقل كرد و پرسيد به نظر تو تعبير اين خواب چيست ؟
ربيع حاجب كه ميانه خوبى با شريك قاضى نداشت گفت : شريك مخالف شماست او يك (مرد فاطمى ) است و از چاكران فاطمه زهراست .
مهدى دستور داد شريك را به نزد وى بياورند. شريك را حاضر نمودند. همينكه وارد شد و خليفه او را ديد گفت : به من گزارش داده اند كه تو مردى فاطمى هستى ؟
شريك كه گفتيم از هوشى سرشار برخوردار بود بلادرنگ گفت : من به خدا پناه مى برم اگر خليفه فاطمى نباشد، مگر اينكه مقصود شما فاطمه دختر كسرى پادشاه ساسانى باشد!
خليفه گفت : نه ، مقصود من فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله است .
شريك گفت : آيا شما فاطمه دختر پيغمبر را لعنت مى كنيد؟
خليفه گفت : نه ! خدا نكند! اين چه حرفى است ؟
شريك كه موقع را غنيمت دانست گفت : چه مى گوئيد درباره كسى كه به آنحضرت بد بگويد؟
خليفه گفت لعنت خدا بر چنين كسى باد!
در اينجا شريك ، در حاليكه اشاره به ربيع حاجب مى نمود، رو كرد به خليفه و گفت : پس اين مرد را لعنت كنيد!
ربيع حاجب كه هوا را پس ديد، دست و پاى خود را گم كرد و گفت : نه بخدا! اى خليفه ! من به حضرت فاطمه عليه السلام بد نمى گويم .
چون شريك فرصت را مناسب و زمينه را مساعد ديد، ضربت كوبنده خود را وارد ساخت و گفت : اى بى حيا چرا در مجالس مردان ، بانوى بانوان جهان و دختر پاك سرشت پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله را به زشتى ياد مى كنى .؟
خليفه پرسيد: پس تعبير خواب من و بى اعتنائى كه از تو ديدم چه مى شود؟
شريك گفت : خواب شما مانند خواب حضرت يوسف نيست كه تعبير داشته باشد و با خواب نمى توان خون كسى را ريخت