گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
عوام زبان نفهم


خدا نكند آدم دانشمند گرفتار عوام زبان نفهم شود كه درست دو قطب مخالف در برابر هم قرار مى گيرند و كار به جاى باريكى مى كشد. به گفته صادق سرمد؛


دامن بكش ز صحبت جاهل كه فى المثل


جهل آتش است و صحبت جاهل جهنم است

ابوحاتم سيستانى از دانشمندان نامى است . تاريخ درگذشت او را به اختلاف از سال 248 تا 255 هجرى نوشته اند. ابوحاتم كه نامش سهل بن محمد است در علوم قرآنى و لغت و شعر و ادب استاد مسلم عصر بود. در شهر بصره مى زيست . كتابهاى پر ارزش و جالبى تاءليف كرده است . از جمله اين كتابهاست :
كتاب اعراب قرآن - طرز آموختن و قرائت قرآن مجيد.
كتاب المعمرون - كسانى كه عمرهاى طولانى داشته اند.
كتاب فصاحت - بحث در پيرامون شيوا سخن گفتن .
كتاب پرندگان .
كتاب زنبور عسل .
كتاب درندگان .
ابوحاتم سيستانى به آهنگ ديدارى از شهر بغداد پايتخت عراق و مقر خلفاى عباسى و مركز علمى آنجا وارد بغداد شد و به مسجدى در آمد.
شخصى در مسجد نشسته بود و چون ديد كه ابوحاتم اهل فضل است ، از وى معنى آيه (قوا انفسكم نارا) را پرسيد كه خداوند به مردم دستور مى دهد: خود را از عذاب دوزخ نگاه داريد.
ابوحاتم : (قوا) يعنى خود را نگاه داريد.
سائل : مفرد آن چيست ؟
ابوحاتم : ق
سائل : تثنيه آن چگونه است ؟
ابوحاتم : قيا.
سائل : جمع آن چه مى شود؟
ابوحاتم : قوا.
سائل : حالا هر سه را صرف كنيد.
ابوحاتم : ق ، قيا، قوا.
ابوحاتم گفت : مردى در گوشه مسجد نشسته و مقدارى قماش جلو نهاده بود. وقتى سخن ما به اينجا رسيد رو كرد به شخصى و گفت : مواظب پارچه هاى من باش تا من برگردم .
مرد پارچه فروش يكراست رفت و مخفر (كلانترى ) و شكايت كرد كه من عده اى از زنادقه را ديدم كه در مسجد نشسته اند و با صداى خروس قرآن مى خوانند؟
فاصله اى نشد كه ماءمورين و پاسبانان ريختند و به دور ما و ما دو نفر را گرفتند و بردند نزد رئيس كلانترى . رئيس كلانترى از ما پرسيد: موضوع چه بوده ؟ من جريان را گفتم كه اين مرد صرف كلمه (قوا) را از من پرسيد و من براى او شرح مى دادم كه مفرد و تثنيه و جمع آن چيست ، گفتم ، ق ، قيا، قواست !
در اين هنگام گروهى انبوهى از خلق الله گرد آمده بودند ببينند با ما چه مى كنند و چگونه از ما كيفر مى گيرند. رئيس كلانترى رو كرد به من و گفت : آخر دانشمندى چون شما جلو عوام نادان زبانش را به اداى اين كلمات رها مى كند؟ بايد مواظبت كنيد و در انديشه عوام الناس باشيد كه كار به اينجا نكشد. سپس تازيانه كشيد و افتاد به جان تماشاگران و آنها را از دور ما متفرق كرد، آنگاه به ما گفت : مبادا بار ديگر بى احتياطى كنيد و چنين سخنانى نزد مردم بى تميز و عوام كالانعام به زبان آوريد.
ابوحاتم هم وقتى وضع را چنين ديد، درنگ را جايز ندانست و همان روز از بغداد خارج شد، و عطايش را به لقايش بخشيد. به همين جهت دانشمندان بغداد نتوانستند از دانش او استفاده كنند و او هم تا زنده بود به بغداد برنگشت