گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
نابيناى روشندل


عبدالرحمن جامى ، شاعر و عارف و دانشمند نامى خراسان در اواسط سده نهم هجرى و در گذشته سال 898 ه - در ميان تاءليفات خود كتابى دارد به نام (بهارستان ) كه آنرا در هشت روضه به سبك گلستان سعدى براى فرزندش ضياءالدين يوسف كه بعدها از دانشمندان به شمار آمد، نوشته است .
(بهارستان جامى ) نيز مانند (گلستان سعدى ) كه هشت باب است ، هشت روضه مى باشد، و هر دو سرشار از مدح و ثناى درويشان و سر و سر ايشان و كشف و كرامات مشايخ صوفيه و گاهى مطالبى منافى با اخلاق اسلامى به خصوص تربيت صحيح مكتب شيعه اماميه ، يعنى مذهب اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام است .
در عين حال هر دو داراى جنبه هاى ادبى و اخلاقى به سبك صوفيه و عباراتى نمكين و تعبيراتى پندآميز و نثر و نظمى از بر كردنى است .
با اين تفاوت كه محتوا و نثر و نظم آن مانند خود جامى نسبت به سعدى است ! ببين تفاوت ره از كجاست تا بكجا؟!
در اوائل جوانى كه بهارستان جامى به دستم رسيد و به مطالعه آن پرداختم ،
در ميان داستانها و پند و اندرزهاى آن ، داستانى آموزنده نظرم را جلب كرد، و آن اينست كه جامى در (روضه ششم بهارستان ) آورده است : (نابينائى در شب تاريك چراغى در دست ، و سبوئى بر دوش در راهى مى رفت . فضولى به وى رسيد و گفت : اى (نادان ! روز و شب پيش تو يكسانست ، و روشنى و تاريكى در چشم تو برابر، اين چراغ را فائده چيست ؟
نابينا بخنديد و گفت : اين چراغ نه از بهر خود است ، از براى چون تو كوردلان بى خرد است ، تا به من پهلو نزنند و سبوى مرا نشكنند