گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نمونه
جلد سوم
آيه و ترجمه


و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان كنتم مؤ منين (139) ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الا يام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظلمين (140) و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين (141) ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جهدوا منكم و يعلم الصبرين (142) و لقد كنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد راءيتموه و انتم تنظرون (143)




ترجمه :

139 - و سست نشويد! و غمگين نگرديد! و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد!
140 - اگر به شما (در ميدان احد،) جراحتى رسيد (و ضربهاى وارد شد)، به آن جمعيت نيز (در ميدان بدر)، جراحتى همانند آن وارد گرديد. و ما اين روزها(ى پيروزى و شكست ) را در ميان مردم مى گردانيم ؛ (- و اين خاصيت زندگى جهان است -) تا افرادى كه ايمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانيانى بگيرد، و خداوند ظالمان را دوست نمى دارد.
141 - و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند (و ورزيده شوند) و كافران را تدريجا نابود سازد.
142 - آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادعاى ايمان ) وارد بهشت خواهيد شد در حالى كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است ؟!
143 - و شما تمناى مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آنكه با آن روبرو شويد مى كرديد سپس آن را با چشم خود ديديد در حالى كه به آن نگاه مى كرديد (و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد، چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصل است ؟!)
شان نزول :
درباره شاءن نزول اين آيات ، روايات متعددى وارد شده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه اين آيات دنباله آياتى است كه قبلا درباره جنگ احد داشتيم ، و در حقيقت اين آيات تجزيه و تحليلى است روى نتايج جنگ احد و عوامل پيدايش آن به عنوان يك سرمشق بزرگ براى مسلمانان ، و در ضمن وسيله اى است براى تسلى و دلدارى و تقويت روحى آنها، زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عدم انضباط نظامى جمعى از سربازان اسلام ، در پايان به - شكست انجاميد و جمعى از شخصيتها و چهره هاى برجسته اسلام از جمله (حمزه ) عموى پيامبر صلى الله عليه و آله ، در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهداء بر سر جنازه يكايك آنها مى نشست و اشك مى ريخت و طلب آمرزش مى نمود، و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاك سپرده شد، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحى و هم استفاده معنوى از نتايج شكست داشتند آيات فوق نازل گرديد.
تفسير :
نتايج جنگ احد
در آيه اول از آيات فوق نخست به مسلمانان هشدار داده شده كه مبادا از باختن يك جنگ سستى به خود راه دهند و غمگين گردند و از پيروزى نهائى ماءيوس شوند، زيرا افراد بيدار همانطور كه از پيروزيها استفاده مى كنند از شكستها
نيز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را كه سرچشمه شكست شده ، پيدا مى كنند و با بر طرف ساختن آن براى پيروزى نهائى آماده مى شوند.
(و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ).
(تهنوا) از ماده وهن گرفته شده و وهن در لغت به معنى هر نوع سستى است ، خواه در جسم و تن باشد، و يا در اراده و ايمان .
جمله و (انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ؛ شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد، يك جمله بسيار پر معنى است يعنى شكست شما در حقيقت براى از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده ، شما اگر فرمان خدا و پيامبر را در اين ميدان زير پا نمى گذاشتيد گرفتار چنين سرنوشتى نمى شديد، و باز هم غمگين نباشيد اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيد پيروزى نهائى از آن شما است ، و شكست در يك ميدان ، به معنى شكست نهائى در جنگ نيست .
قرح به معنى جراحتى است كه در بدن بر اثر برخورد با يك عامل خارجى پيدا مى شود. در اين آيه درس ديگرى براى رسيدن به پيروزى نهائى به مسلمانان داده شده است كه شما نبايد از دشمنان كمتر باشيد، آنها در ميدان بدر شكستى سخت و سنگين از شما خوردند و هفتاد نفر كشته ، و تعداد زيادى مجروح و اسير دادند و با آن همه از پاى ننشستند، و در اين ميدان شكست خود را بر اثر غفلت شما جبران كردند، اگر شما در اين ميدان گرفتار شكست شديد بايد از پاى ننشينيد تا آن را جبران كنيد، و لذا مى فرمايد: اگر به شما جراحتى رسيد به آنها هم جراحتى همانند آن رسيد بنابراين سستى و اندوه شما براى چيست ؟(ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله ).
(قرح ) به معنى جراحتى است كه در بدن بر اثر برخورد با يك عامل خارجى پيدا مى شود.
بعضى از مفسران آيه را اشاره به جراحاتى كه بر كفار در ميدان احد نشست ميدانند، ولى اولا اين جراحات مانند جراحات مسلمين نبود بنابراين با كلمه (مثله ) سازگار نيست .و ثانيا با جمله بعد كه تفسير آن خواهد آمد تناسب ندارد.
در قسمت بعد نخست اشاره به يكى از سنن الهى شده است كه در زندگى بشر حوادث تلخ و شيرينى رخ مى دهد كه هيچكدام پايدار نيست ، شكستها، پيروزيها، قدرتها، عظمتها و ناتوانيها همه در حال دگرگونى هستند بنابراين نبايد شكست در يك ميدان و آثار آن را پايدار فرض كرد، بلكه بايد با بررسى عوامل و انگيزه هاى شكست از سنت تحول استفاده نمود، و آن را به پيروزى تبديل كرد دنيا فراز و نشيب دارد و زندگى در حال دگرگونى است و خداوند اين ايام را در ميان مردم بطور مداوم گردش مى دهد تا سنت تكامل از لابه لاى اين حوادث آشكار شود.(و تلك الايام نداولها بين الناس ).
سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده و مى فرمايد: (اينها بخاطر آن است كه افراد با ايمان ، از مدعيان ايمان ، شناخته شوند) (و ليعلم الله الذين آمنوا).
و به عبارت ديگر تا حوادث دردناك در تاريخ ملتى روى ندهد صفوف از هم مشخص نخواهند شد، زيرا پيروزيها خواب آور و اغفال كننده است در حاليكه شكستها براى افراد آماده بيدار كننده و نشان دهنده ارزشها است .
در جمله مى فرمايد: (يكى از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانيانى در راه اسلام بدهيد)، و بدانيد اين آئين پاك را ارزان بدست نياورده ايد تا در آينده ارزان از دست بدهيد.(و يتخذ منكم شهداء)
اصولا ملتى كه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد هميشه آنها را كوچك ميشمرد اما به هنگامى كه قربانى داد هم خود او، و هم نسلهاى آينده او، بديده عظمت به آن مى نگرند.
ممكن است منظور از (شهداء) در اينجا گواهان باشد، يعنى خدا مى خواست با اين حادثه گواهانى از شما بگيرد كه چگونه نافرمانيها به شكستهاى دردناكى مى انجامد، و اين گواهان در آينده معلمانى خواهند بود براى مردم در برابر حوادث مشابهى كه در پيش دارند.
در پايان آيه مى فرمايد (خداوند ستمگران را دوست نمى دارد، (و الله لا يحب الظالمين ). و بنابراين از آنها حمايت نخواهد كرد.
در آيه بعد به يكى ديگر از نتايج طبيعى شكست جنگ احد شده است ، و آن اينكه اين گونه شكستها نقاط ضعف و عيوب جمعيتها را آشكار مى سازد و وسيله مؤ ثرى است براى شستشوى از اين عيوب ، قرآن مى گويد خدا مى خواست در اين ميدان جنگ ، افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد) (و ليمحص الله الذين آمنوا).
(ليمحص ) از ماده تمحيص به معنى پاك نمودن چيزى است از هر گونه عيب .
آنها مى بايست براى پيروزيهاى آينده در چنين بوته آزمايشى قرار گيرند و عيار شخصيت خود را بسنجند و همانطور كه على (عليه السلام ) مى فرمايد: (فى تقلب الاحوال يعلم جواهر الرجال ؛ دگرگونيهاى روزگار و حوادث سخت زندگى حقيقت اشخاص را روشن مى سازد آنها به عيار شخصيت خود واقف گردند.
اينجا است كه گاهى پاره اى از شكستها آنچنان سازنده است كه به مراتب اثر آن در سرنوشت جوامع انسانى از پيروزيهاى خواب كننده ظاهرى بيشتر است .
جالب اينكه نويسنده تفسير (المنار) از استادش (محمد عبده ) مفتى بزرگ مصر نقل مى كند كه پيامبر را در خواب ديد و به او فرمود: (اگر مرا در ميان پيروزى و شكست در ميدان احد مخير ساخته بودند من در خصوص آن ميدان ، شكست را ترجيح مى دادم زيرا اين شكست عامل سازندهاى در تاريخ اسلام شد).
جمله در حقيقت نتيجه ايست براى جمله قبل ، زيرا هنگامى كه مؤ منان در كوره حوادث پاك شدند آمادگى كافى براى از بين بردن تدريجى شرك و كفر و پاك ساختن جامعه خود از اين آلودگيها پيدا مى كنند، يعنى نخست بايد پاك شد و سپس پاك كرد. (و يمحق الكافرين ).
(يمحق ) از ماده (محق ) (بر وزن مرد) به معنى كم شدن تدريجى چيزى است و به همين مناسبت شب پايان ماه را (محاق ) مى گويند زيرا روشنى ماه كم كم كاسته شده و از بين مى رود.
در حقيقت همانطور كه ماه با آن جلوهگرى و فريبندگى مخصوص خود تدريجا كم نور شده ، در محاق فرو مى رود همچنين شكوه و عظمت كفر و شرك و حاميان آنها با تصفيه و پاك شدن مسلمانان به زوال و نيستى مى گرايد.
در آيه بعد قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحيح يك اشتباه فكرى مسلمانان اقدام مى كند و مى گويد: شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مى توانيد در بهشت برين جاى گيريد، آيا شما گمان كرديد داخل شدن در عمق آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكن است ؟ اگر چنين بود مساءله بسيار ساده بود، ولى هرگز چنين نبوده است و تا اعتقادات واقعى در ميدان عمل پياده نشود كسى بهره اى از آن سعادتها نخواهد برد، در اينجا است كه بايد صفوف از هم مشخص ‍ شود، و مجاهدان و صابران از افراد بى ارزش شناخته شوند.) (ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين ).
بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعى از مسلمانان عده اى در جلسات ، مى نشستند و پيوسته آرزوى شهادت مى كردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو، و يا در شناسائى خود در اشتباه بودند، اما چيزى طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدان راستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدند اما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترس كشته شدن ، فرار كردند، اين آيه آنها را سرزنش مى كند مى گويد شما كسانى بوديد كه آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مى پرورانديد پس چرا آن موقع كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد؟) (و لقد كنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد راءيتموه و انتم تنظرون ).
بررسى كوتاهى در علل شكست احد
در آيات فوق تعبيرات جالبى به چشم مى خورد، كه هر كدام از آنها پرده از روى يكى از اسرار شكست احد بر مى دارد، به طور خلاصه ، چند عامل مهم دست به دست هم دادند و اين حادثه غمانگيز و در عين حال عبرت آور را به وجود آوردند.
1 - اشتباه محاسبه اى كه براى بعضى از تازه مسلمانان در درك مفاهيم اسلام پيدا شده بود سبب شد كه آنها خيال كنند تنها ابراز ايمان براى پيروزى كافى است و بنابراين است كه خداوند در تمام ميدانهاى جنگ به وسيله امدادهاى غيبى از آنها حمايت كند، و به اين ترتيب سنت الهى را در عوامل پيروزى طبيعى و انتخاب نقشه هاى صحيح و تهيه وسائل لازم به دست فراموشى سپردند.
2 - عدم انضباط نظامى و مخالفت با فرمان مؤ كد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دائر به ماندن تيراندازان در سنگر حساس خود عامل مهم ديگرى براى اين شكست بود.
3 - دنيا پرستى جمعى از مسلمانان تازه كار كه جمع آورى غنائم جنگى را بر تعقيب دشمن ترجيح دادند، و اسلحه بر زمين گذاشته براى اينكه از ديگران عقب نيافتند به تلاش پرداختند، سومين عامل شكست بود، تا بدانند در راه خدا و به هنگام جهاد مقدس بايد اين مسائل بكلى فراموش شود.
4 - غرور ناشى از پيروزى درخشان ميدان (بدر) تا آنجا كه فكر قدرت دشمن را از سر بيرون كرده بودند و تجهيزات او را ناچيز مى پنداشتند چهارمين عامل شكست بود.
اينها نقاط ضعفى بود كه مى بايست در آب جوشان اين شكست شستشو شود.
آيه و ترجمه


و ما محمد اءلا رسول قد خلت من قبله الرسل اء فإ ين مات اءو قتل انقلبتم على اءعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيا و سيجزى الله الشكرين(144) و ما كان لنفس اءن تموت اءلا بإ ذن الله كتبا مؤ جلا و من يرد ثواب الدنيا نؤ ته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤ ته منها و سنجزى الشكرين (145)




ترجمه :

144 - محمد صلى اللّه عليه و آله فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب بر مى گرديد؟ (و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستى بازگشت خواهيد كرد) و هر كس به عقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمى زند و به زودى خداوند شاكران (و استقامت كنندگان ) را پاداش خواهد داد.
145 - و هيچكس جز به فرمان خدا نمى ميرد، سرنوشتى است تعيين شده (بنابراين مرگ پيامبر با ديگران يك سنت الهى است ) هر كس پاداش دنيا را بخواهد (و در زندگى خود در اين راه گام بردارد) چيزى از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مى دهيم ، و به زودى شاكران را پاداش خواهيم داد.
شاءن نزول
اين آيه نيز ناظر به يكى ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اينكه در همان حال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدائى بلند شد و كسى گفت : محمد را كشتم ...
محمد را كشتم ...
اين درست همان دم بود كه مردى بنام (عمرو بن قميئه حارثى ) سنگ پيامبر پرتاب كرد، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پائين وى شكافت و خون صورت وى را پوشانيد.
در اين موقع دشمن مى خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در اين ميان كشته شد، و چون او شباهت زيادى به پيامبر داشت دشمن چنين پنداشت كه پيغمبر در خاك و خون غلطيده است و لذا اين خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانيد.
انتشار اين خبر به همان اندازه كه در روحيه بت پرستان اثر مثبت داشت در ميان مسلمانان تزلزل عجيبى ايجاد كرد، جمعى كه اكثريت را تشكيل مى دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مى شدند، حتى بعضى در اين فكر بودند كه با كشته شدن پيامبر از آئين اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند، اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على (عليه السلام ) و ابو دجانه و طلحة و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مى كردند از جمله انس بن نضر به ميان آنها آمد و گفت : اى مردم اگر محمد صلى اللّه عليه و آله كشته شد، خداى محمد كشته نشده ، برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفى كه پيامبر كشته شد، شربت شهادت بنوشيد، پس از ايراد اين سخنان به دشمن حمله نمود تا كشته شد، ولى به زودى روشن گرديد كه پيامبر زنده است و اين خبر اشتباه بوده است يا دروغ ، آيه فوق در اين مورد نازل گرديد و دسته اول را سخت نكوهش كرد.
تفسير :
فرد پرستى ممنوع
با استفاده از حوادث جنگ احد آيه حقيقت ديگرى را به مسلمانان مى آموزد و آن اينكه اسلام آئين فرد پرستى نيست و به فرض كه پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد وظيفه مسلمانان بدون ترديد ادامه مبارزه بود، زيرا با مرگ يا شهادت پيامبر، اسلام پايان نمى يابد بلكه آئين حقى است كه تا ابد جاويدان خواهد ماند.
مساءله فرد پرستى يكى از بزرگترين خطراتى است كه مبارزات هدفى را تهديد مى كند، وابستگى به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم باشد مفهومش پايان يافتن كوشش و تلاش براى پيشرفت ، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگى يكى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است .
مبارزه پيامبر صلى اللّه عليه و آله با فرد پرستى يكى ديگر از نشانه هاى حقانيت و عظمت او است زيرا اگر او به خاطر شخص خويش ‍ قيام كرده بود لازم بود اين فكر را در مردم تقويت كند كه همه چيز به وجود او بستگى دارد و اگر او از ميان برود همه چيز پايان خواهد يافت ، ولى رهبران راستين همانند پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله هيچگاه مردم را به چنين افكارى تشويق نمى كنند، بلكه به شدت با آن مبارزه مى كنند، و به آنها مى گويند: هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد و لذا قرآن با صراحت در آيه فوق مى گويد: (محمد تنها فرستاده خدا است ، پيش از او هم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود بايد شما سير قهقرائى كنيد؟ و به آئين بت پرستى بازگرديد؟) (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ).
جالب توجه اينكه در آيه براى بيان سير قهقرائى جمله (انقلبتم على اعقابكم ) به كار رفته است ، زيرا (اعقاب ) جمع (عقب ) (بر وزن خشن ) به - معنى پاشنه پا است بنابراين (انقلبتم على اعقابكم ) به معنى عقب گرد مى كنيد مى باشد و آن تصوير روشنى است از سير قهقرائى و ارتجاع به معنى واقعى است منتها از كلمه ارتجاع صريح تر و روشن تر است .
سپس مى فرمايد: (آنها كه عقب گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستى باز گردند تنها به خود زيان مى رسانند نه به خدا) (و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا).
زيرا با اين عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلكه آنچه را بدست آورده اند نيز به سرعت از دست خواهند داد.
در پايان آيه به اقليتى كه در جنگ احد على رغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادت پيغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوششهاى آنها را مى ستايد و آنها را به عنوان شاكران و كسانى كه از نعمتها در راه خدا استفاده كردند معرفى مى كند و مى گويد: خداوند اين شاكران را پاداش نيك مى دهد) (و سيجزى الله الشاكرين ).
درسى را كه اين آيه درباره مبارزه با فردپرستى مى دهد درسى است براى همه مسلمانان در همه قرون و اعصار، آنها بايد از قرآن بياموزند كه مسائل هدفى هرگز نبايد قائم به شخص يا اشخاص باشد بلكه بايد بر محور يك سلسله اصول و تشكيلات ابدى دور بزند كه با تغيير افراد يا فوت آنان حتى اگر پيامبر بزرگ خدا باشد آن كار تعطيل نگردد، اصولا رمز بقاى يك مذهب و يا يك تشكيلات همين است ، بنابراين برنامه ها و تشكيلاتى كه قائم به شخص هستند تشكيلاتى نا سالم و غير طبيعى محسوب مى شوند كه به زودى متلاشى خواهند شد.
اما متاءسفانه و روى هم رفته غالب تشكيلات جوامع اسلامى هنوز قائم به اشخاص است و به همين دليل بسيار زود از هم مى پاشد، مسلمانان بايد با الهام از آيه فوق مؤ سسات گوناگون خود را آنچنان پى ريزى كنند كه از اشخاص لايق كاملا بهره گيرى شود اما در عين حال وابسته به شخص آنها نباشد
همان طور كه گفتيم شايعه بى اساس شهادت پيامبر در احد عده زيادى از مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم برگردند، در آيه فوق مجددا براى تنبيه و بيدارى اين دسته مى فرمايد: (مرگ بدست خدا و فرمان او است و براى هر كس اجلى مقرر شده است كه نمى تواند از آن فرار كند) (و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا مؤ جلا).
بنابراين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد چيزى جز انجام يافتن يك سنت الهى نبود با اين حال نبايد مسلمانان از آن وحشت كنند و دست از ادامه مبارزه بردارند.
از سوى ديگر فرار از ميدان جنگ نيز نمى تواند از فرا رسيدن اجل جلوگيرى كند همان طور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمى اندازد بنابراين فرار از ميدان جهاد براى حفظ جان بيهوده است .
درباره معنى (اجل ) و همچنين اجل (حتمى ) و (معلق ) و فرق ميان آنها در ذيل آيه دوم از سوره انعام به خواست خدا مشروحا بحث خواهيم كرد.
در پايان آيه مى فرمايد: سعى و كوشش انسان هيچگاه ضايع نمى شود، اگر هدف كسى تنها نتيجه هاى مادى و دنيوى باشد و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها بخاطر غنيمت تلاش كند، بالاخره بهره اى از آن بدست مى آورد اما اگر هدف عاليتر بود، و كوششها در مسير حيات جاويدان و فضائل انسانى به كار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسيد)(و من يرد ثواب الدنيا نؤ ته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤ ته منها).
بنابراين حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است ، پس چرا انسان سرمايه هاى وجودى خود را در مسير دوم كه يك مسير عالى و پايدار است به كار نيندازد؟
سپس بار ديگر تاكيد مى كند كه پاداش شاكران را بزودى خواهيم داد. (و سنجزى الشاكرين ).
قابل توجه اينكه در آيه سابق اين جمله به صورت فعل غائب ذكر شده بود و در اينجا به صورت فعل متكلم ، و اين نهايت تاكيد وعده الهى را به دادن پاداش به آنها بيان مى كند، و به تعبير ساده خداوند مى گويد: ضامن پاداش آنها منم .
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه ، از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده كه : على (عليه السلام ) در روز احد شصت و يك زخم برداشت و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله (ام سليم ) و (ام عطيه ) را دستور داد كه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند.
چيزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيغمبر عرضه داشتند وضع بدن على (عليه السلام ) طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديم ديگرى گشوده مى شود، و زخمهاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم ، پيغمبر و جمعى از مسلمانان به عنوان عيادت به منزل على وارد شدند در حاليكه بدن او يك پارچه زخم و جراحت بود پيامبر با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مى فرمود: كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است ! و زخم هائيكه پيامبر دست بر آن مى كشيد بزودى التيام مى يافت ، على (عليه السلام ) در اين هنگام گفت الحمد لله كه با اين همه ، فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم .
خداوند از كوششهاى او قدردانى كرد و در دو آيه از قرآن به آن (و به فداكاريهاى افراد نمونه ديگر از مجاهدان احد) اشاره كرده است ، در يك مورد مى فرمايد: (و سيجزى الله الشاكرين ) و در مورد ديگر مى فرمايد: (و سنجزى الشاكرين ).
آيه و ترجمه


و كاين من نبى قتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اءصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصبرين (146) و ما كان قولهم اءلا اءن قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اءسرافنا فى اءمرنا و ثبت اءقدامنا و انصرنا على القوم الكفرين (147) فاتئهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة و الله يحب المحسنين (148)




ترجمه :

146 - چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ كردند، آنها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسيد سست نشدند، و ناتوان نگرديدند و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد.
147 - سخنشان تنها اين بود كه : (پروردگارا گناهان ما را ببخش ! و از تندرويهاى ما در كارها صرفنظر كن ، قدمهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان !
148 - از اين رو خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
تفسير :
مجاهدان پيشين
به دنبال حوادث احد آيه فوق با يادآورى شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكارى و پايدارى تشويق مى كند و ضمنا آن دستهاى را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مى نمايد و مى گويد: پيامبران بسيارى بودند كه خدا پرستان مبارزى در صف ياران آنها قرار داشتند) (و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اصابهم فى سبيل الله ).
(كاين ) به معنى چه بسيار است و مى گويند در اصل مركب از (كاف تشبيه ) و (اى ) استفهاميه است كه به صورت يك كلمه در آمده و معنى سابق متروك شده ، و معنى تازهاى مساوى (چه بسيار) پيدا كرده است .
(ربيون ) جمع ربى (بر وزن ملى ) است و به كسى گفته مى شود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم باشد، با ايمان ، دانشمند و با استقامت و با اخلاص باشد.
سپس رفتار و گفتار آنها را چنين شرح مى دهد: آنان به يارى پيامبران خود برخاستند و از تلفات سنگين و جراحات سخت و مشكلات طاقت فرسائى كه در راه خدا ديدند هرگز سست و ناتوان نشدند، آنها در مقابل دشمن هيچگاه تضرع و زارى و خضوع و كرنش نكردند و تسليم نشدند (ما ضعفوا و ما استكانوا)
بديهى است خداوند هم چنين افرادى را دوست دارد كه دست از مقاومت بر نمى دارند (و الله يحب الصابرين ).
آنها به هنگامى كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستيها، يا لغزشهائى گرفتار مشكلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى اينكه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پيشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پايمردى مى كردند و مى گفتند: (بار پروردگارا گناهان ما را بيامرز و از تندرويهاى ما درگذر، و ما را ثابت قدم بدار و بر كافران پيروز بگردان ) (و ما كان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين ).
آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدا مى گرفتند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش جهان ديگر، (فاتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة ).
و در پايان آيه آنها را جزء نيكوكاران شمرده و مى فرمايد: (خدا نيكوكاران را دوست دارد) (و الله يحب المحسنين )
و به اين ترتيب يك درس زنده از برنامه مجاهدان امتهاى پيشين و سرانجام كار آنها و چگونگى برخورد آنها با مشكلات و پيروزى بر آنها براى تازه مسلمانان بيان مى كند، و آنها را براى ميدانهاى آينده پرورش مى دهد.
در آيات فوق علاوه بر آنچه گفته شد نكات ديگرى جلب توجه مى كند
1 - (صبر) همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم به معنى استقامت است و لذا در برابر (ضعف ) و (تسليم ) در اين آيه قرار گرفته و ضمنا صابران و نيكوكاران در يك رديف قرار گرفته اند زيرا در آخر يك آيه مى فرمايد: (و الله يحب الصابرين ) و در آيه ديگر مى فرمايد اشاره به اينكه نيكوكارى بدون استقامت ممكن نيست ، زيرا در برابر هر شخص نيكوكار، هزاران مشكل وجود دارد كه اگر فاقد استقامت باشد به زودى كار خود را رها خواهد ساخت .
2 - (مجاهدان حقيقى ) به جاى اينكه شكست خود را به ديگران نسبت دهند و يا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مى كنند و به فكر جبران اشتباهات خويش هستند، حتى آنها كلمه شكست را بر زبان نمى آورند و به جاى آن اسراف و تند روى بيجا ذكر مى كنند، بعكس ما كه امروز سعى مى كنيم نقاط ضعفى كه سرچشمه ناكاميها و شكستها است ناديده بگيريم و همه آنها را به عوامل خارجى و بيگانه مربوط بدانيم و در نتيجه به هيچوجه به فكر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشيم .
3 - در آيات فوق از (پاداش دنيا) تعبير به (ثواب الدنيا) شده اما از پاداش آخرت تعبير به (حسن ثواب الاخره ) شده ، اشاره به اينكه : پاداش آخرت با پاداش دنيا فرق بسيار دارد، زيرا پاداش دنيا هر چه باشد بالاخره آميخته با فنا و پارهاى نا ملايمات كه طبع زندگى اين دنيا است مى باشد در حالى كه پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتيها.
آيه و ترجمه


ياءيها الذين اءمنوا اءن تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اءعقبكم فتنقلبوا خسرين (149) بل الله مولئكم و هو خير النصرين (150) سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اءشركوا بالله ما لم ينزل به سلطنا و ماءوئهم النار و بئس مثوى الظلمين (151)




ترجمه :

149 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از كسانى كه كافر شده اند اطاعت كنيد شما را به عقب باز مى گردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد.
150 - (آنها تكيه گاه شما نيستند) بلكه تكيه گاه و سرپرست شما خدا است و او بهترين ياوران است .
151 - به زودى در دلهاى كافران به خاطر اينكه بدون دليل چيزهائى را براى خدا شريك قرار دادند، رعب و ترس مى افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران .
تفسير :
اخطارهاى مكرر
اين آيات همانند آيات گذشته بعد از جنگ احد و براى تجزيه و تحليل روى حوادث جنگ نازل گرديده است ، وضع آيات گذشته و اين آيات نيز گواه بر اين حقيقت است .
چنين به نظر مى رسد كه بعد از پايان جنگ احد دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلسوزى تخم تفرقه در ميان مسلمانان ميپاشيدند و با استفاده از وضع نامساعد روانى عده اى از مسلمانان تلاش مى كردند كه آنها را نسبت به اسلام بد بين كنند، شايد يهود و مسيحيان نيز در اين قسمت با منافقان همكارى داشتند، همانطور كه در ميدان احد نيز با دامن زدن به شايعه بى اساس كشته شدن پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله براى تضعيف روحيه مسلمانان كوشش مى كردند.
آيه نخست به مسلمانان اخطار مى كند و از پيروى آنها بر حذر مى دارد و مى گويد: (اگر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب بر مى گردانند و پس از پيمودن راه پر افتخار تكامل معنوى و مادى در پرتو تعليمات اسلام ، به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مى دهند و در اين موقع بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد) (يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اعقابكم فتنقلبوا خاسرين ).
چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر و سعادت را با شقاوت و حقيقت را با باطل معاوضه كند.
سپس در آيه بعد تاءكيد مى كند كه شما بالاترين پشتيبان و بهترين ياور را داريد مى گويد (خدا پشتيبان و سرپرست شما است و او بهترين ياوران است ) (بل الله مولاكم و هو خير الناصرين ).
ياورى است كه هرگز مغلوب نمى شود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حاليكه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند.
در آيه بعد اشاره به نجات معجزآساى مسلمانان بعد از جنگ احد مى كند و يكى از موارد حمايت و نفرت خود را از آنان بازگو مى نمايد و آنها را نسبت به آينده دلگرم مى سازد و وعده پيروزى مى دهد،
(ما به زودى در دل كفار رعب و وحشت مى افكنيم ) (يعنى همانطور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد) بنابراين به آينده خويش اميدوار باشيد.(سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب ).
همانطور كه در داستان احد گفتيم بت پرستان مكه با اينكه در جنگ احد پيروزى چشمگيرى پيدا كرده بودند
و لشكر اسلام ظاهرا از هم متلاشى شده بود مى بايست در بازگشت به سوى ميدان و از بين بردن باقيمانده قدرت مسلمين و حتى غارت كردن مدينه و كشتن شخص پيامبر كه از بى اساس بودن شايعه شهادت او آگاه شده بودند كمترين ترديدى به خود راه ندهند.
اما خداوند ترس و وحشت عجيبى در دلهاى آنها افكند، ترس و وحشت بى دليلى كه خاصيت كفر و بتپرستى و خرافه پرستى بود، سراسر وجود آنان را فرا گرفت به طورى كه در روايات مى خوانيم : آنها هنگامى كه از احد بازگشتند و به نزديكى مكه رسيدند درست شكل و قيافه يك لشكر شكست خورده را داشتند.
جالب اينكه علت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مى كند: (به اين جهت كه آنها چيزهائى را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند) (بما اشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا).
در حقيقت مردمى كه خرافى هستند و تابع دليل و برهان نمى باشند و كاهى را در نظر خود كوه مى كنند و سنگ و چوبى را معبود و پروردگار خويش ميدانند در برابر حوادث بسيار نا توانند زيرا خيلى زود گرفتار اشتباه محاسبه مى شوند و اگر يك حادثه جزئى در زندگى آنها رخ دهد و مثلا بشنوند مسلمانان مدينه همراه مجروحان ميدان جنگ بار ديگر به ميدان احد برمى گردند اين موضوع بسيار بزرگ در نظرشان جلوه مى كند و سخت از آن به وحشت مى افتند، همانطور كه در دنياى امروز نيز افراد قدرتمندى را مشاهده مى كنيم كه از كوچكترين حادثه وحشت دارند و از كاه كوهى مى سازند زيرا تكيه گاه محكمى در زندگى براى خود انتخاب نكرده اند.
در پايان آيه به سرنوشت اين افراد اشاره كرده و مى گويد: (اين افراد به خود واجتماع خود ستم كرده اند و بنابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است . (و ماءويهم النار و بس مثوى الظالمين ).
پيروزى از طريق ترس دشمن
در پايان آيه به سرنوشت اين افراد اشاره كرده و مى گويد: (اين افراد به خود و اجتماع خود ستم كرده اند و نبابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است ) (و ماويهم النار و بئس مثوى الظالمين ).
در روايات متعددى مى خوانيم كه پيغمبر مى فرمود: يكى از امتيازاتى كه خداوند به من داده است اين است كه مرا به وسيله انداختن ترس در دل دشمن پيروزى داده است .
اين موضوع اشاره به يكى از عوامل مهم پيروزى در جنگها مى كند كه مخصوصا امروز بسيار مورد توجه است كه يكى از مهمترين عوامل پيروزى ، روحيه سرباز است و آن قدر كه روحيه عالى سربازان در پيروزى تاءثير دارد كم و كيف آنها و چگونگى سلاح آنها اثر ندارد، اسلام با تقويت روح ايمان و عشق به جهاد و افتخار به شهادت و اتكاى به خداوند قادر منان اين روح را در مجاهدان خود به عاليترين وجهى پرورش داد در حالى كه بت پرستان خرافى كه تكيه گاهشان بتهاى بى اراده و بى جان بود و عقيده به معاد و زندگى پس ‍ از مرگ نداشتند و خرافات افكار آنها را آلوده كرده بود روحيهاى ضعيف و ناتوان داشتند و يكى از عوامل مؤ ثر پيروزى مسلمانان بر آنها همين تفاوت روحيه بود.
آيه و ترجمه


و لقد صدقكم الله وعده اءذ تحسونهم بإ ذنه حتى اءذا فشلتم و تنزعتم فى الا مر و عصيتم من بعد ما اءرئكم ما تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤ منين (152) اءذ تصعدون و لا تلون على اءحد و الرسول يدعوكم فى اءخرئكم فاءثبكم غما بغم لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اءصبكم و الله خبير بما تعملون (153) ثم اءنزل عليكم من بعد الغم اءمنة نعاسا يغشى طائفة منكم و طائفة قد اءهمتهم اءنفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجهلية يقولون هل لنا من الا مر من شى ء قل اءن الا مر كله لله يخفون فى اءنفسهم ما لا يبدون لك يقولون لو كان لنا من الا مر شى ء ما قتلنا ههنا قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل اءلى مضاجعهم و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذات الصدور (154)




ترجمه :

152 - خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) راست گفت ، در آن هنگام (در آغاز جنگ احد) دشمنان را به فرمان او به قتل مى رسانديد (و اين پيروزى ادامه داشت ) تا اينكه سست شديد و (بر سر رها كردن سنگرها) و در كار خود به نزاع پرداختيد، و بعد از آن كه آنچه را دوست مى داشتيد (از غلبه بر دشمن ) به شما نشان داد نافرمانى كرديد، بعضى از شما خواهان دنيا بودند و بعضى خواهان آخرت ، سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت ؛ (و پيروزى شما به شكست انجاميد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤ منان فضل و بخشش دارد.
153 - (به خاطر بياوريد) هنگامى كه از كوه بالا مى رفتيد و (جمعى در وسط بيابان پراكنده مى شديد و) به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد، و پيامبر از پشت سر شما را صدا ميزد، سپس اندوهها يكى پس از ديگرى به سوى شما روى آورد اين به خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن (غنائم جنگى ) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهائى كه بر شما وارد مى گردد، و خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
154 - سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشى بر شما فرستاد، اين آرامش به صورت خواب سبكى بود (كه در شب بعد از حادثه احد) جمعى از شما را فرو گرفت اما جمع ديگرى در فكر جان خويش بودند (و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت ) آنها گمانهاى نادرستى درباره خدا همچون گمانهاى دوران جاهليت داشتند، و مى گفتند: (آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود؟) بگو (همه كارها (و پيروزيها) بدست خدا است ، آنها در دل خود امورى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند مى گويند: (اگر سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا كشته نمى شديم !) بگو (اگر هم در خانه هاى خود بوديد آنهائى كه كشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مى ريختند (و آنها را به قتل مى رساندند) و اينها براى اين است كه خداوند آنچه در سينه شما پنهان است بيازمايد و آنچه در دلهاى شما (از ايمان ) مى باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سينه ها است با خبر است .
تفسير :
شكست پس از پيروزى
در ماجراى جنگ احد گفتيم مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت
خاصى جنگيدند، و بزودى پيروز شدند و لشكر دشمن از هم پراكنده شد و موجى از شادى سراسر لشكر اسلام را فرا گرفت ، ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه در شكاف كوه (عينين ) به سركردگى (عبد الله بن جبير) مى جنگيدند و رها كردن آن سنگر حساس و مشغول شدن آنها و ديگران به جمع آورى غنائم ، سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد.
هنگامى كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگين به مدينه بازگشتند با يكديگر مى گفتند مگر خداوند به ما وعده فتح و پيروزى نداده بود؟ پس چرا در اين جنگ شكست خوردى ؟ آيات فوق به آنها پاسخ مى گويد و علل شكست را توضيح مى دهد. اكنون به تفسير جزئيات آيات باز مى گرديم :
در نخستين آيه قرآن مى گويد: (وعده خدا درباره پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل در آغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمن را پراكنده ساختيد و اين وعده پيروزى تا زمانى كه دست از استقامت و پيروزى فرمان پيغمبر برنداشته بوديد ادامه داشت ، شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت ) (و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم ).
يعنى اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده سخت در اشتباه بوده ايد، تمام وعده هاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خدا است .
درباره اينكه خداوند در كجا به مسلمانان وعده پيروزى در اين جنگ داده بود دو احتمال است نخست اينكه منظور وعده هاى عمومى است كه بطور مكرر از خدا به مؤ منان درباره پيروزى بر دشمنان داده شده بود، ديگر اينكه پيامبر خدا كه وعده او وعده الهى است صريحا قبل از شروع جنگ احد به مسلمانان وعده پيروزى در اين ميدان داده بود.
سپس قرآن مى گويد: پس از مشاهده آن پيروزى چشمگير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پيش گرفتيد، و در حقيقت براى بدست آوردن پيروزى كوشش لازم را به خرج داديد، اما براى نگاهداشتن آن استقامت نكرديد و هميشه نگاهدارى پيروزيها از بدست آوردن آن مشكلتر است (و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اريكم ما تحبون ).
از اين جمله كه اشاره به وضع تيراندازان كوه عينين است به خوبى استفاده مى شود كه تيراندازانى كه در شكاف كوه بودند درباره رها كردن سنگر خود اختلاف كردند و جمع زيادى دست به عصيان و مخالفت زدند
ضمنا تعبير به (عصيتم ) به بعنى نافرمانى كرديد نشان مى دهد كه اكثريت دست به مخالفت زده بودند.
سپس قرآن مى افزايد: (در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنائم بوديد در حاليكه جمعى ديگر (همچون خود عبدالله بن جبير و چند نفر از تيراندازان ثابت قدم ) خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند) (منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ).
در اينجا ورق برگشت و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تا شما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد) (ثم صرفكم عنهم ليبتليكم ).
(سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد در حالى كه سزاوار مجازات بوديد زيرا خداوند نسبت به مؤ منان از هر گونه نعمتى فروگذار نمى كند) (و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤ منين ).
در آيه خداوند صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى كند و مى فرمايد (بخاطر بياوريد هنگامى را كه بهر طرف پراكنده مى شديد و فرار مى كرديد و هيچ نگاه به عقب سر نمى كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند در حالى كه پيامبر از پشت سر فرياد مى زد) (اذ تصعدون و لاتلوون على احد و الرسول يدعوكم فى اخريكم ).
پيامبر فرياد مى زد كه : (بندگان خدا به سوى من بازگرديد به سوى من بازگرديد من رسول خدايم ) (الى عباد الله الى عباد الله فانى رسول الله ).
ولى هيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد.
(در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به سوى شما روى آورد) (فاثابكم غما بغم ).
اندوه بخاطر شكست ، بخاطر از دست دادن جمعى از افسران و سربازان شجاع ، بخاطر مجروحان و بخاطر شايعه شهادت پيامبر و واقعيت جراحات او، اينها همه نتيجه آن مخالفتها بود.
هجوم سيل غم و اندوه به سوى شما (براى اين بود كه ديگر بخاطر از دست رفتن غنائم جنگى غمگين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شما مى رسد نگران نباشيد) (لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اصابكم ).
(خدا از اعمال شما آگاه بود) (و الله خبير بما تعملون ).
و به خوبى وضع اطاعت كنندگان و مجاهدان واقعى و همچنين فراريان را مى داند، بنابراين هيچ يك از شما نبايد خود را فريب دهد و چيزى بر خلاف آنچه در ميدان احد واقع شده ادعا كند اگر براستى جزء دسته اول هستيد خدا را شكر گوييد و در غير اين صورت از گناهان خود توبه كنيد.
وسوسه هاى جاهليت
شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابى بود مسلمانان پيش بينى مى كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند و آخرين مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شايد جسته گريخته خبر تصميم بتپرستان به بازگشت ، نيز به آنها رسيده بود و مسلما اگر باز مى گشتند خطرناكترين مرحله جنگ رخ ميداد.
در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار احد پشيمان شده بودند و به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعدهاى پيغمبر نسبت به آينده دلگرم و مطمئن بودند در ميان اين اضطراب و وحشت عمومى خواب آسوده و آرام بخشى داشتند در حالى كه لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در كنار آنها، اما منافقان و افراد ضعيف الايمان و ترسو در ميان انبوهى از افكار ناراحت كننده تمام شب را بيدار ماندند و بدون اينكه بخواهند، براى مؤ منان حقيقى پاسدارى كردند، آيه فوق ماجراى آن شب را تشريح مى كند و مى گويد: سپس بعد از آنهمه غم و اندوه روز احد، آرامش را بر شما نازل كرد) (ثم انزل عليكم من بعد الغم امنة ).
(اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فرا گرفت ، اما جمع ديگرى بودند كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمى انديشيدند و به همين جهت آرامش را بكلى از دست داده بودند) (نعاسا يغشى طائفة منكم و طائفة قد اهمتهم انفسهم ).
اين يكى از آثار مهم ايمان است كه مؤ من حتى در زندگى اين جهان آرامش لذت بخشى دارد كه افراد بى ايمان يا منافق و يا ضعيف الايمان هيچگاه طعم آن را نمى چشند.
سپس قرآن مجيد به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مى گويد: (آنها درباره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاى پيامبر را مى دادند) (يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية ).
و به يكديگر و يا به خويشتن مى گفتند: (آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مى بينيم پيروزى نصيب ما بشود؟ (هل لنا من الامر من شى ء) يعنى بسيار بعيد و يا غير ممكن است .
قرآن در جواب آنها مى گويد: (بگو: آرى پيروزى بدست خدا است و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شما خواهد شد) (قل ان الامر كله لله ).
(آنها حاضر نبودند همه آنچه را در دل داشتند اظهار كنند زيرا مى ترسيدند در صف كافران قرار گيرند) (يخفون فى انفسهم ما لا يبدون لك ).
گويا آنها چنين مى پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آئين اسلام است و لذا مى گفتند: (اگر ما بر حق بوديم و سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا اينهمه كشته نمى داديم . (يقولون لو كان لنا من الامر شى ء ما قتلنا هيهنا).
خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مى كند: نخست اينكه : تصور نكنيد كسى با فرار از ميدان جنگ و از حوادث سختى كه بايد به استقبال آن بشتابد مى تواند از مرگ فرار كند، آنها كه اجلشان رسيده حتى اگر در خانه هاى خود بمانند به بستر آنها مى تازند و آنها را در بستر خواهند كشت (قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الدين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ).
اصولا ملتى كه بر اثر سستى اكثريتش محكوم به شكست است بالاخره طعم مرگ را خواهد چشيد چه بهتر كه آن را در ميدان جهاد و در زير ضربات شمشير دشمن در حال مبارزه افتخارآميز ببيند نه اينكه در خانهاش بر سر او بريزند و او را با ذلت در ميان بستر از بين ببرند.
ديگر اينكه بايد اين حوادث پيش بيايد و هر كس آنچه در دل دارد آشكار كند و صفوف مشخص گردد، و به علاوه افراد تدريجا پرورش يابند و نيات آنها خالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود (و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم ).
در پايان آيه مى گويد: (خداوند اسرار درون سينه ها را مى داند) (و الله عليم بذات الصدورو)
و به همين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمى كند بلكه مى خواهد قلوب آنها را نيز بيازمايد و از هر گونه آلودگى به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.
آيه و ترجمه


اءن الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان اءنما استزلهم الشيطن ببعض ما كسبوا و لقد عفا الله عنهم اءن الله غفور حليم (155)




ترجمه :

155 - كسانى كه در روز روبرو شدن دو جمعيت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند شيطان آنها را بر اثر پاره اى از گناهانى كه قبلا مرتكب شده بودند به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و بردبار است .
تفسير :
گناه سرچشمه گناه ديگر است
اين آيه كه باز ناظر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگرى را براى مسلمانان بازگو مى كند و آن اينكه : لغزشهائى كه بر اثر وسوسه هاى شيطانى به انسان دست مى دهد و او را به گناهانى مى كشاند نتيجه زمينه هاى نامناسب روحى است كه بر اثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده و راه را براى گناهان ديگر هموار ساخته است و گرنه وسوسه هاى شيطانى در دلهاى پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثرى در آن نمى گذارد و لذا مى فرمايد: (آنهايى كه در ميدان احد فرار كردند شيطان آنان را به سبب پارهاى از اعمالشان به لغزش انداخت ، اما خدا آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است ) (ان الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا و لقد عفا الله عنهم ان الله غفور حليم ).
و به اين ترتيب به آنها مى آموزد كه براى كسب پيروزى در آينده بايد بكوشند نخست خود را تربيت كنند و دل را از گناه بشويند.
ممكن است منظور از گناهى كه سابقا مرتكب شده اند همان گناه دنياپرستى
و جمع آورى غنائم و مخالفت فرمان پيامبر در بحبوحه جنگ بوده باشد و يا گناهان ديگرى كه قبل از حادثه احد مرتكب شده بودند و نيروى ايمان را در آنها تضعيف كرده بود.
مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در ذيل اين آيه از ابو القاسم بلخى نقل مى كند كه در روز احد همه مهاجرين و انصار جز 13 نفر (كه با پيامبر 14 نفر مى شدند) فرار كردند از اين 13 نفر 8 نفر از انصار و 5 نفر از مهاجرين بودند كه در شخص اين افراد اختلاف شده به جز على (عليه السلام ) و طلحه كه همه بالاتفاق گفته اند آنها فرار نكردند.
آيه و ترجمه


ياءيها الذين اءمنوا لا تكونوا كالذين كفروا و قالوا لاخونهم اءذا ضربوا فى الا رض اءو كانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة فى قلوبهم و الله يحى و يميت و الله بما تعملون بصير (156) و لئن قتلتم فى سبيل الله اءو متم لمغفرة من الله و رحمة خير مما يجمعون (157) و لئن متم اءو قتلتم لالى الله تحشرون (158)




ترجمه :

156 - اى كسانيكه ايمان آورده ايد شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشانبه مسافرتى مى روند، يا در جنگ شركت مى كنند (و از دنيا مى روند و يا كشته مىشوند) مى گويند: (اگر آنها نزد ما بودند نمى مردند و كشته نمى شدند!) (شما اينگونه سخنان نگوئيد) تا خدا اين حسرت را بردل آنها( كافران ) بگذارد و خداوند، زنده مى كند و مى ميراند؛ (و حيات و مرگ بدست اوست؛) و خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
157 - (تازه ) اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد (زيان نكرده ايد؛ زيرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود) جمع آورى مى كنند، بهتر است !
158 - و اگر بميريد، و يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مى شويد. (بنابراين ، فانى نمى شويد كه از فنا، وحشت داشته باشيد.)
تفسير :
بهره بردارى منافقان
حادثه احد از دو نظر براى مسلمانان فوق العاده اهميت داشت : نخست
اينكه آئينه تمام نمائى بود كه مى توانست چهره واقعى مسلمانان آن زمان را منعكس سازد، و آنها را وادار به اصلاح وضع خود و بر طرف ساختن نقاط ضعف بنمايد و به همين جهت قرآن فوق العاده روى آن تكيه كرده ، و در آيات بسيارى كه در گذشته خوانديم و در آينده نيز خواهيم خواند از آن استفاده تربيتى مى كند.
از سوى ديگر اين حادثه زمينه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت و به همين دليل آيات زيادى براى خنثى كردن اين سمپاشى ها نازل گرديد كه آيات فوق از آنهاست .
اين آيات به منظور در هم كوبيدن فعاليتهاى تخريبى منافقان و هشدار به مسلمانان ، نخست به افراد با ايمان خطاب كرده و مى گويد: ( اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشان به مسافرتى مى روند و يا در صف مجاهدان قرار مى گيرند و كشته مى شوند مى گويند: افسوس اگر نزد ما بودند نمى مردند و كشته نمى شدند) (يا ايهاالذين آمنوا لا تكونوا كالذين كفرو و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فى الارض او كانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا).
گرچه آنها اين سخنان را در لباس دلسوزى ايراد مى كنند اما نظرى جز مسموم ساختن روحيه شما ندارند و نبايد شما تحت تاثير اين سخنان مسموم قرار گيريد و چنين جمله هائى بر زبان آريد.
اگر شما مؤ منان تحت تاثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد و همان حرفها را تكرار كنيد طبعا روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهيد كرد و آنها به هدف خود نائل مى شوند، ولى شما اين كار را نكنيد و با روحيه قوى به ميدان جهاد برويد. (تا اين حسرت بر دل منافقان براى هميشه بماند). (ليجعل الله ذلك حسرة فى قلوبهم ).
سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مى دهد:
1 - (مرگ و حيات در هر حال بدست خدا است (و مسافرت و يا حضور در ميدان جنگ نمى تواند مسير قطعى آن را تغيير دهد) و خدا از همه اعمال بندگان با خبر است . (و الله يحيى و يميت و الله بما تعملون بصير).
2 - (تازه اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (و به گمان منافقان مرگى زودرس دامن شما را بگيرد چيزى از دست نداده ايد) زيرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالى كه شما يا منافقان با ادامه حيات براى خود جمع آورى مى كنيد بالاتر است ) (و لئن قتلتم فى سبيل الله او متم لمغفرة من الله و رحمة خير مما يجمعون ).
اصولا نبايد اين دو را با هم مقايسه كرد ولى در برابر افكار پستى كه ؛ چند روز زندگى و ثروت اندوزى را بر افتخار جهاد و شهادت مقدم مى داشتند راهى جز اين نبود كه بگويد: آنچه را شما از طريق شهادت يا مردن در راه خدا بدست مى آوريد بهتر است از آنچه كافران از راه زندگى نكبت بار و آميخته با شهوات و دنياپرستى خويش جمع آورى مى كنند.
3 - از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد بلكه دريچه اى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت چنانكه قرآن مى گويد: (اگر بميريد و يا كشته شويد به سوى خدا باز مى گرديد) (و لئن متم او قتلتم لالى الله تحشرون )
قابل توجه اينكه در آيات فوق مردن در مسافرت در رديف شهادت در راه خدا ذكر شده است زيرا منظور از آن مسافرتهائى بوده كه در راه خدا و براى خدا انجام مى دادند، مانند سفر به سوى ميدان جنگ و يا سفرهاى تبليغى و مانند آن و
چون مسافرت در آن زمان آميخته با مشكلات و خطرات و بيماريهاى فراوان بوده لذا مرگ و مير در آن گاهى كمتر از مرگ و مير در ميدان جنگ نبود.
و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از مسافرت در اينجا مسافرتهاى تجارتى است بسيار از معنى آيه دور است ، زيرا كافران هرگز از چنين چيزى تاسف نمى خوردند بلكه اين خود راه جمع آورى اموال بود، بعلاوه اين موضوع تاءثيرى در تضعيف روحيه مسلمانان بعد از جنگ احد نداشت و نيز عدم هماهنگى مسلمانان با كفار در اين مورد حسرتى براى آنها ايجاد نمى كرد، بنابراين ظاهرا منظور، مردن در اثناء سفر به سوى ميدان جهاد و يا ساير برنامه هاى اسلامى بوده است .
آيه و ترجمه


فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الا مر فإ ذا عزمت فتوكل على الله اءن الله يحب المتوكلين (159) اءن ينصركم الله فلا غالب لكم و اءن يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده و على الله فليتوكل المؤ منون (160)




ترجمه :

159 - به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنها ( مردم ) نرم (و مهربان شدى )! و اگرخشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنهاآمرزش بطلب ! و در كارها، با آنها مشورت كن ! اما هنگامى كه تصميم گرفتى ، (قاطعباش ! و) بر خدا توكل كن ! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
160 - اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد! و اگر دست از يارى شما بردارد! كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟! و مؤ منان تنها بر خداوند بايد توكل كنند!
تفسير :
فرمان عفو عمومى
گرچه در اين آيه يك سلسله دستورهاى كلى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله داده شده و از نظر محتوى مشتمل بر برنامه هاى كلى و اصولى است ولى از نظر نزول درباره حادثه (احد) است زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد كسانى كه از فرار كرده بودند، اطراف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضاى عفو و بخشش كردند.
خداوند در اين آيه به پيامبر صلى اللّه عليه و آله دستور عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت .
در آيه فوق ، نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله شده و مى فرمايد: (در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند) (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من حولك ).
(فظ) در لغت به معنى كسى است كه سخنانش تند و خشن است ، و (غليظ القلب ) به كسى مى گويند كه سنگدل مى باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى دهد بنابراين ، اين دو كلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما يكى غالبا در مورد خشونت در سخن و ديگرى در مورد خشونت در عمل به كار مى رود و به اين ترتيب خداوند اشاره به نرمش كامل پيامبر صلى اللّه عليه و آله و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهكار مى كند.
سپس دستور مى دهد كه : (از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش كن ) (فاعف عنهم و استغفر لهم )
يعنى نسبت به بى وفائى هائى كه با تو كردند و مصائبى كه در اين جنگ براى تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى كنم ، و در مورد مخالفت هائى كه نسبت به فرمان من كردند، تو شفيع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب !
به عبارت ديگر آنچه مربوط به حق تو است عفو كن و آنچه مربوط بحق من است من مى بخشم پيامبر صلى اللّه عليه و آله به فرمان خدا عمل كرد و آنها را بطور عموم مشمول عفو خود ساخت .
روشن است كه اينجا يكى از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پيامبر صلى اللّه عليه و آله غير از اين مى كرد زمينه براى پراكندگى مردم كاملا فراهم بود، مردمى كه گرفتار آن شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اينها خودشان محسوب مى شدند) چنين مردمى نياز شديد به
محبت و دلجوئى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه اين جراحات ، التيام پذيرد و آماده براى حوادث آينده شوند.
موضوع مهم ديگر اينكه آيه فوق به يكى از صفات مهم كه در هر رهبرى لازم است شده و آن ، مساءله گذشت ، و نرمش و انعطاف ، در برابر كسانى است كه تخلفى از آنها سرزده و بعدا پشيمان شده اند، بديهى است شخصى كه در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد بزودى در برنامه هاى خود مواجه با شكست خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مى شوند و از وظيفه رهبرى باز مى ماند و بهمين دليل على (عليه السلام ) در يكى از كلمات قصار خود مى فرمايد: (آلة الرياسة سعة الصدر؛ وسيله رهبرى گشادگى سينه است ).
بعد از فرمان عفو عمومى ، براى زنده كردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكرى و روحى آنان دستور مى دهد كه : (در كارها با آنها مشورت كن و راءى و نظر آنها را بخواه ) ( و شاورهم فى الامر).
اين دستور بخاطر آن است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله همانطور كه اشاره كرديم قبل از آغاز جنگ (احد) در چگونگى مواجهه با دشمن با ياران خود مشورت كرد و نظر اكثريت بر اين شد كه اردوگاه ، دامنه احد باشد و ديديم كه اين نظر، محصول رضايت بخشى نداشت . در اينجا اين فكر به نظر بسيارى مى رسيد كه در آينده پيامبر صلى اللّه عليه و آله نبايد با كسى مشورت كند. قرآن به اين طرز تفكر پاسخ مى گويد و دستور مى دهد كه باز هم با آنها مشورت كن هر چند نتيجه مشورت در پاره اى از موارد، سودمند نباشد زيرا از نظر كلى كه بررسى كنيم منافع آن روى هم رفته بمراتب بيش از زيانهاى آن است و اثرى كه در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اينها بالاتر است .
اكنون ببينيم پيامبر صلى اللّه عليه و آله در چه موضوعاتى با مردم مشورت مى كرد. گرچه
كلمه (الامر) در (شاورهم فى الامر) مفهوم وسيعى دارد و همه كارها را شامل مى شود ولى مسلم است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله هرگز در احكام الهى با مردم مشورت نمى كرد بلكه در آنها صرفا تابع وحى بود.
بنابراين مورد مشورت ، تنها طرز اجراى دستورات و نحوه پياده كردن احكام الهى بود و بعبارت ديگر پيامبر صلى اللّه عليه و آله در قانونگزارى ، هيچ وقت مشورت نمى كرد و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را مى خواست و لذا گاهى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله پيشنهادى را طرح مى كرد مسلمانان نخست سؤ ال مى كردند كه آيا اين يك حكم الهى است ؟ و يك قانون است كه قابل اظهار نظر نباشد و يا مربوط به چگونگى تطبيق قوانين مى باشد اگر از قبيل دوم بود اظهار نظر مى كردند و اگر از قبيل اول بود تسليم مى شدند.
چنانكه در جنگ بدر لشكر اسلام طبق فرمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله مى خواستند در نقطه اى اردو بزنند يكى از ياران بنام (حباب بن منذر) عرض كرد: اى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله اين محلى را كه براى لشگرگاه انتخاب كرده ايد طبق فرمان خدا است كه تغيير آن جايز نباشد و يا صلاحديد خود شما مى باشد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: فرمان خاصى در آن نيست ، عرض كرد: اينجا به اين دليل و آن دليل جاى مناسبى براى اردوگاه نيست دستور دهيد لشكر از اين محل حركت كند و در نزديكى آب براى خود محلى انتخاب نمايد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نظر او را پسنديد و مطابق راءى او عمل كرد.
اهميت مشاوره در اسلام
موضوع مشاوره در اسلام با اهميت خاصى تلقى شده ، پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله با اين
كه قطع نظر از وحى آسمانى آنچنان فكر نيرومندى داشت كه نيازى به مشاوره نداشت براى اينكه از يكسو مسلمانان را به اهميت مشورت متوجه سازد تا آن را جزء برنامه هاى اساسى زندگى خود قرار دهند، و از سوى ديگر، نيروى فكر و انديشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان كه جنبه اجراى قوانين الهى داشت (نه قانونگزارى ) جلسه مشاوره تشكيل مى داد، و مخصوصا براى راءى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قائل بود، تا آنجا كه گاهى از راءى خود براى احترام آنها، صرفنظر مى نمود چنانكه نمونه آنرا در جنگ (احد) مشاهده كرديم و مى توان گفت : يكى از عوامل موفقيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله در پيشبرد اهداف اسلامى همين موضوع بود.
اصولا مردمى كه كارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح انديشى يكديگر انجام مى دهند و صاحبنظران آنها به مشورت مى نشينند، كمتر گرفتار لغزش مى شوند.
به عكس افرادى كه : گرفتار استبداد راءى هستند و خود را بى نياز از افكار ديگران مى دانند - هر چند از نظر فكرى فوق العاده باشند - غالبا گرفتار اشتباهات خطرناك و دردناكى مى شوند.
از اين گذشته استبداد راءى ، شخصيت را در توده مردم مى كشد و افكار را متوقف مى سازد، و استعدادهاى آماده را نابود مى كند، و به اين ترتيب بزرگترين سرمايه هاى انسانى يك ملت از دست مى رود.
به علاوه كسى كه در انجام كارهاى خود با ديگران مشورت مى كند، اگر مواجه با پيروزى شود كمتر مورد حسد واقع مى گردد، زيرا ديگران پيروزى وى را از خودشان مى دانند و معمولا انسان نسبت به كارى كه خودش انجام داده حسد نمى ورزد و اگر احيانا مواجه با شكست گردد زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم بر او بسته است ، زيرا كسى به نتيجه كار خودش اعتراض نمى كند، نه تنها اعتراض نخواهد كرد بلكه دلسوزى و غمخوارى نيز مى كند.
يكى ديگر از فوائد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسائى راه را براى پيروزى او هموار مى كند و شايد مشورتهاى پيامبر صلى اللّه عليه و آله با آن قدرت فكرى و فوقالعاده اى كه در حضرتش وجود داشت ، بخاطر مجموع اين جهات بوده است .
در اخبار اسلامى تاءكيد زيادى روى مشاوره شده است : در حديثى از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (ما شقى عبد قط بمشورة و لا سعد باستغناء راءى ؛ هيچ كس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد راءى ، خوشبخت نشده است ).
در سخنان على (عليه السلام ) مى خوانيم : (من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولهم ؛ كسى كه استبداد به راى داشته باشد هلاك مى شود و كسى كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنها شريك شده است ).
و نيز از پيامبر صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (اذا كان امرائكم خياركم و اغنيائكم سمحائكم و امركم شورى بينكم فظهر الارض خير لكم من بطنها و اذا كان امرائكم شراركم و اغنيائكم بخلائكم و لم يكن امركم شورى بينكم فبطن الارض خير لكم من ظهرها؛ هنگامى كه زمامداران شما، نيكان شما باشند و توانگران شما سخاوتمندان و كارهايتان به مشورت انجام گيرد، در اين موقع روى زمين از زير زمين براى شما بهتر است (يعنى شايسته حيات و زندگى هستيد) ولى اگر زمامدارانتان ، بدان ، و ثروتمندان ، افراد بخيل باشند و در كارها مشورت نكنيد در اين صورت ، زير زمين از روى آن براى شما بهتر است ).
با چه اشخاصى مشورت كنيم ؟
مسلم است كه هر كس نمى تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفى دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختى و عقب افتادگى است چنانكه على (عليه السلام ) مى فرمايد: با سه طايفه مشورت نكن :
1 - (لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر؛ با افراد بخيل مشورت نكن زيرا ترا از بخشش و كمك به ديگران باز مى دارند و از فقر مى ترسانند).
2 - (و لا جبانا يضعفك عن الامور؛ همچنين با افراد ترسو مشورت نكن زيرا آنها ترا از انجام كارهاى مهم باز مى دارند).
3 - (و لا حريصا يزين لك الشره بالجور؛ و نيز با افراد حريص مشورت نكن كه آنها براى جمع آورى ثروت و يا كسب و مقام ، ستمگرى را در نظر تو جلوه مى دهند).
وظيفه مشاور
همانطور كه در اسلام دستور مؤ كد درباره مشورت كردن داده شده به افرادى كه مورد مشورت قرار مى گيرند نيز تاكيد شده كه از هيچ گونه خيرخواهى فروگذار نكنند و خيانت در مشورت ، يكى از گناهان بزرگ محسوب مى شود، حتى اين حكم درباره غير مسلمانان نيز ثابت است ، يعنى اگر انسان ، پيشنهاد مشورت را از غير مسلمانى بپذيرد، حق ندارد در مشورت ، نسبت به او خيانت كند و غير از آنچه تشخيص مى دهد به او اظهار نمايد.
در رساله حقوق كه از امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام ) نقل شده ، مى فرمايد:
(و حق المستشيران علمت له راءيا اشرت عليه و ان لم تعلم ارشدته الى من يعلم و حق المشير عليك ان لا تتهمه فيما لا يوافقك من راءيه ؛ حق كسى كه از تو مشورت مى خواهد اين است كه اگر عقيده و نظرى دارى در اختيار او بگذارى و اگر درباره آن كار، چيزى نمى دانى ، او را به كسى راهنمائى كنى كه مى داند و اما حق كسى كه مشاور تو است اين است كه در آنچه با تو موافق نيست او را متهم نسازى ).
شوراى عمر
جمعى از مفسران و دانشمندان اهل تسنن هنگامى كه به آيه فوق رسيده اند اشاره به شوراى شش نفرى عمر، براى انتخاب خليفه سوم كرده و ضمن بيانات مشروحى آنرا منطبق بر آيه فوق و روايات مشورت دانسته اند.
گرچه تشريح كامل اين بحث در عهده كتب عقائد است ولى در اينجا لازم است بطور فشرده بچند نكته اشاره شود:
اولا: انتخاب امام و جانشين پيامبر صلى اللّه عليه و آله تنها بايد از طرف پروردگار باشد زيرا او همانند پيامبر صلى اللّه عليه و آله بايد واجد صفاتى همچون عصمت و مانند آن باشد كه تشخيص آن تنها بدست خدا است ، و به عبارت ديگر همانطور كه نمى توان پيامبر را با مشورت تعيين كرد، انتخاب امام هم با مشورت ممكن نيست .
ثانيا: شوراى شش نفرى مزبور، هرگز منطبق بر موازين مشورت نبود، زيرا اگر منظور، مشورت با عموم مسلمانان بوده ، منحصر به اين شش نفر نبودند و افراد پر مايه اى همچون سلمان كه مشاور شخص پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بود و ابوذر و مقداد و ابن عباس و مانند آنها از دايره اين مشورت بيرون بودند، بنابراين ، منحصر
ساختن مشاوران به آن شش نفر به يك دسته بندى سياسى شبيه تر است از يك هيئت مشورتى ، و اگر منظور انتخاب افراد صاحب نفوذ براى مشورت بوده تا راءى آنها مورد قبول ديگران واقع شود، باز درست نبوده است زيرا شخصيتهائى مانند سعد بن عباده كه رئيس مطلق طايفه انصار بود و ابو ذر غفارى كه شخصيت بزرگ طايفه بنى غفار بود و مانند آنها از اين مشورت بر كنار شده بودند.
ثالثا: مى دانيم براى اين مشورت شرائط سخت و سنگينى قرار داده شده بود و مخالفان تهديد به مرگ شده بودند در حالى كه در برنامه هاى مشورتى اسلام چنين چيزى وجود ندارد.
سپس قرآن در ادامه مى افزايد: (به هنگام تصميم نهائى بايد توكل بر خدا داشته باشى ). (فاذا عزمت فتوكل على الله )
همان اندازه كه به هنگام مشورت بايد، نرمش و انعطاف بخرج داد، در موقع اتخاذ تصميم نهائى بايد قاطع بود، بنابراين پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتيجه مشورت ، بايد هرگونه ترديد و دودلى و آراء پراكنده را كنار زد و با قاطعيت تصميم گرفت و اين همان چيزى است كه در آيه فوق از آن تعبير به عزم شده است و آن تصميم قاطع مى باشد.
قابل توجه اينكه در جمله بالا مساءله مشاوره بصورت جمع ذكر شده (و شاورهم ) ولى تصميم نهائى تنها به عهده پيامبر صلى اللّه عليه و آله و بصورت مفرد ذكر شده (عزمت ).
اين اختلاف تعبير، اشاره بيك نكته مهم مى كند و آن اينكه : بررسى و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى ، بايد بصورت دسته جمعى انجام گيرد، اما هنگامى كه طرحى تصويب شد بايد براى اجراى آن ، اراده واحدى بكار افتد. در غير اين صورت هرج و مرج پديد خواهد آمد، زيرا اگر اجراى يك برنامه بوسيله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از يك سرپرست صورت گيرد، قطعا مواجه
با اختلاف و شكست خواهد شد و به همين جهت در دنياى امروز نيز مشورت را بصورت دسته جمعى انجام مى دهند، اما اجراى آن را بدست دولتهائى مى سپارند كه تشكيلات آنها زير نظر يك نفر اداره مى شود.
موضوع مهم ديگر اينكه جمله فوق مى گويد: (به هنگام تصميم نهائى بايد توكل بر خدا داشته باشيد) يعنى در عين فراهم نمودن اسباب و وسائل عادى ، استمداد از قدرت بى پايان پروردگار را فراموش مكن .
البته معناى توكل اين نيست كه انسان از وسائل و اسباب پيروزى كه خداوند در جهان ماده در اختيار او گذاشته است ، صرفنظر كند چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل شده است كه هنگامى كه يك نفر عرب ، پاى شتر خود را نبسته بود و آن را بدون محافظ رها ساخته بود و اين كار را نشانه توكل بر خدا مى دانست به او فرمود: (اعقلها و توكل ؛ يعنى پايش را ببند و سپس توكل كن .
بلكه منظور اين است كه انسان در چهار ديوار عالم ماده ، و محدوده قدرت و توانائى خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمايت و لطف پروردگار بدوزد، اين توجه مخصوص ، آرامش و اطمينان و نيروى فوق العاده روحى و معنوى به انسان مى بخشد كه در مواجهه با مشكلات اثر عظيمى خواهد داشت شرح بيشتر درباره مساءله توكل و چگونگى ارتباط آن با موضوع استفاده از وسائل جهان طبيعت را بخواست خدا در ذيل آيه (و من يتق الله يجعل له مخرجا) (سوره طلاق آيه 3 خواهيد خواند.
در پايان آيه بعد دستور مى دهد كه افراد با ايمان بايد تنها بر خدا تكيه كنند زيرا (خداوند متوكلان را دوست دارد) (ان الله يحب المتوكلين ).
و ضمن از اين آيه استفاده مى شود كه توكل بايد حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتى كه انسان در اختيار دارد قرار گيرد.
نتيجه توكل
در اين آيه كه مكمل آيه گذشته است ، نكته توكل بر خداوند بيان شده است و آن اينكه : قدرت او بالاترين قدرتهاست ، به حمايت هر كس اقدام كند هيچ كس نمى تواند بر او پيروز گردد، همانطور كه اگر حمايت خود را از كسى برگيرد هيچ كس قادر بحمايت او نيست ، كسى كه اين چنين همه پيروزى ها از او سرچشمه مى گيرد، بايد به او تكيه كرد، و از او كمك خواست . (ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده ).
اين آيه افراد با ايمان را ترغيب مى كند، كه علاوه بر تهيه همه گونه وسائل ظاهرى باز به قدرت شكست ناپذير خدا تكيه كنند.
و در حقيقت روى سخن در آيه پيش ، به پيامبر اكرم بود، و به او دستور مى داد. و اما در اين آيه روى سخن به همه مؤ منان است و به آنها مى گويد: همانند پيامبر، بايد بر ذات پاك خدا تكيه كنند، و لذا در پايان آيه مى خوانيم : (مؤ منان تنها بر ذات خداوند، بايد توكل كنند) (و على الله فليتوكل المؤ منون ).
نا گفته پيداست كه حمايت خداوند، يا ترك حمايت او نسبت به مؤ منان بى حساب نيست ، و روى شايستگى ها و لياقت ها صورت مى گيرد. آنها كه فرمان خدا را زير پا بگذارند، و از فراهم ساختن نيروهاى مادى و معنوى غفلت كنند هرگز مشمول يارى او نخواهند بود، و بر عكس آنها كه با صفوف فشرده و نيات خالص و عزمهاى راسخ و تهيه همه گونه وسائل ، به مبارزه با دشمن برمى خيزند دست حمايت پروردگار پشت سر آنها خواهد بود.
آيه و ترجمه


ما كان لنبى اءن يغل و من يغلل ياءت بما غل يوم القيمة ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون (161)




ترجمه :

161 - (گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند؟! در حالى كه ) ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند! و هر كس خيانت كند، در روز رستاخيز، آنچه را در آن خيانت كرده ، با خود (به صحنه محشر) مى آورد؛ سپس به هركس ، آنچه را فراهم كرده (و انجام داده ) است بطور كامل داده مى شود؛ و (به همين دليل ) به آنها ستم نخواهد شد (چرا كه محصول اعمال خود را خواهند ديد).
تفسير :
هر گونه خيانتى ممنوع
با توجه به اين كه آيه فوق به دنبال آيات (احد) نازل شده و با توجه بروايتى كه جمعى از مفسران صدر اول ، نقل كرده اند، اين آيه به عذرتراشيهاى بى اساس بعضى از جنگجويان (احد) پاسخ مى گويد، توضيح اينكه : هنگامى كه بعضى از تيراندازان احد مى خواستند سنگر حساس خود را براى جمع آورى غنيمت تخليه كنند، امير آنان ، دستور داد، از جاى خود حركت نكنيد، رسول خدا شما را از غنيمت محروم نخواهد كرد. ولى آن دنياپرستان براى پنهان ساختن چهره واقعى خود، گفتند: ما مى ترسيم پيغمبر در تقسيم غنائم ما را از نظر دور دارد، و لذا بايد براى خود دست و پا كنيم ، اين را گفتند و سنگرها را تخليه كرده و به جمع آورى غنائم پرداختند، و آن حوادث دردناك پيش آمد.
قرآن در پاسخ مى گويد: آيا شما چنين پنداشتيد كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به شما خيانت خواهد كرد (در حالى كه هيچ پيغمبرى ممكن نيست ، خيانت كند) (و ما كان لنبى ان يغل ).
خداوند در اين آيه ساحت مقدس پيامبران را بطور كلى از خيانت منزه داشته و مى گويد: اساسا چنين چيزى شايسته مقام ثبوت نيست ، يعنى خيانت با نبوت سازگار نمى باشد، اگر پيامبرى خائن باشد ديگر نمى توان در اداى رسالت الهى و تبليغ احكام به او اطمينان كرد.
نا گفته پيداست ، كه آيه هرگونه خيانت را، اعم از خيانت در تقسيم غنائم و يا حفظ امانت مردم ، و يا در گرفتن وحى و رسانيدن آن به بندگان خدا از پيامبران نفى مى كند.
عجيب است از كسى كه پيامبر را امين وحى خدا مى داند، چگونه احتمال مى دهد كه مثلا پيامبر، خداى نكرده در غنايم جنگى حكم ناروائى دهد، و او را از حق خود محروم سازد.
البته روشن است خيانت براى هيچكس مجاز نيست خواه پيامبر باشد يا غير پيامبر ولى از آنجا كه گفتگوى عذرتراشان جنگ (احد) درباره پيامبر صلى اللّه عليه و آله بود آيه نيز نخست سخن از پيامبران مى گويد و سپس اضافه مى نمايد: (هر كس خيانت كند، روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده ، به عنوان مدرك جنايت بر دوش خويش حمل مى كند و يا همراه خود به صحنه محشر مى آورد) و به اين ترتيب ، در برابر همگان رسوا مى شود (و من يغلل يات بما غل يوم القيامة ) بعضى از مفسران گفته اند: منظور از حمل كردن بر دوش ، يا همراه خود آوردن اين نيست كه عين چيزى را كه در آن خيانت كرده بر دوش كشد، بلكه منظور، حمل مسئوليت آنها است ولى با توجه به مساءله تجسم اعمال آدمى در قيامت ،
هيچ لزومى براى اين تفسير نيست ، بلكه همانطور كه ظاهر آيه فوق گواهى مى دهد، عين چيزهائى كه در آن خيانت شده به عنوان سند جنايت بر دوش خيانت كنندگان و يا به همراه آنها خواهد بود.
(سپس بهر كس آنچه انجام داده و بدست آورده ، داده مى شود) (ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون )
يعنى ، مردم اعمال خود را عينا در آنجا خواهند يافت و به همين دليل ، ظلم و ستمى درباره هيچ كس نمى شود، چرا كه به هركس آن مى رسد كه خود، تحصيل كرده است ، چه خوب باشد يا بد.
آيه فوق و احاديثى كه در نكوهش خيانت از پيامبر صلى اللّه عليه و آله صادر شده بود اثر عجيبى در تربيت مسلمانان گذاشت و آنچنان پرورش يافتند كه غالبا كمترين خيانت ، مخصوصا در غنائم جنگى و اموال عمومى از آنها سر نمى زد و چنان بود كه غنائم گرانبها و در عين حال كم حجم را كه خيانت در آن ، چندان مشكل نبود كاملا دست نخورده به خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و يا زمامدارانى كه بعد از آنحضرت روى كار آمدند، مى آوردند بطورى كه مايه اعجاب هر بيننده اى بود، اينها همان عرب وحشى و غارتگر زمان جاهليت بودند كه در پرتو تعليمات اسلام به اين درجه از تربيت انسانى رسيده بودند.
گويا صحنه قيامت را در برابر چشم خود مى ديدند در حالى كه مردم خيانتگر اموالى را كه در آن خيانت كرده اند در برابر چشم همگان بر دوش مى كشند و همين ايمان به آنها هشدار مى داد كه از فكر خيانت نيز، صرفنظر كنند.
طبرى در تاريخ خود، نقل مى كند هنگامى كه مسلمانان وارد مدائن شدند، و به جمع آورى غنائم پرداختند يكى از مسلمانان ، غنيمت بسيار گران قيمتى نزد مسئول جمع غنائم آورد آنها از مشاهده آن تعجب كردند و گفتند: ما هرگز چيزى اين چنين گرانبها نديديم ، سپس از وى پرسيدند آيا چيزى از آن
برگرفته اى ؟ گفت : به خدا قسم اگر بخاطر (الله ) نبود هرگز آن را نزد شما نمى آوردم ، آنها فهميدند كه اين مرد، شخصيت معنوى خاصى دارد و از او خواستند كه خود را معرفى كند، او در پاسخ گفت : نه به خدا سوگند هرگز خود را معرفى نمى كنم كه مرا ستايش ‍ كنيد و براى ديگرى نمى گويم كه مرا تمجيد كند ولى خدا را شكر مى كنم و به پاداش او راضيم .
آيه و ترجمه


فمن اتبع رضون الله كمن باء بسخط من الله و ماءوئه جهنم و بئس المصير (162) هم درجت عند الله و الله بصير بما يعملون (163)




ترجمه :

162 - آيا كسى كه از رضايت خدا پيروى كرده ، همانند كسى است كه به سوى خشم و غضب خدا بازگشته ؟! و جايگاه او جهنم ، و پايان كار او بسيار بد است .
163 - هر يك از آنان براى خود درجه و مقامى در پيشگاه خدا دارند؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهند، بيناست .
تفسير :
آنها كه در جهاد شركت نكردند
در آيات گذشته در جوانب مختلف جنگ (احد) و نتايج آن بحث شد، اكنون نوبت منافقان و مؤ منان سست ايمانى است كه به پيروى از آنها در ميدان جنگ حضور نيافتند زيرا در روايات مى خوانيم ، هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمان حركت بسوى (احد) را صادر كرد جمعى از منافقان به بهانه اينكه يقين به وقوع جنگ ندارند از حضور در ميدان ، خوددارى كردند و بعضى از مسلمانان ضعيف الايمان نيز به آنها ملحق شدند، آيه مورد بحث ، سرنوشت آنها را تشريح مى كند و مى گويد: (آيا كسانى كه فرمان خدا را اطاعت كردند، و از خشنودى او پيروى نمودند، همانند كسانى هستند كه بسوى خشم خدا بازگشتند و جايگاه آنها جهنم و بازگشت و پايان كار آنها، زشت و ناراحت كننده است ) (افمن اتبع رضوان الله كمن رضوان الله كمن بآء بسخط من الله و ماويه جهنم و بئس المصير).
سپس در آيه بعد مى فرمايد (هر يك از آنها براى خود درجه و موقعيتى در پيشگاه خدا دارند) (هم درجات عند الله ).
اشاره به اينكه نه تنها منافقان تن پرور و مجاهدان با هم فرق دارند، بلكه هر يك از كسانى كه در اين دو صف قرار دارند به تفاوت درجه فداكارى و جانبازى و يا نفاق و دشمنى با حق در پيشگاه خدا درجه خاصى خواهند داشت كه از صفر شروع مى شود و تا ما فوق آنچه تصور شود ادامه مى يابد.
جالب توجه اينكه : در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده كه فرمود: هر درجه اى به اندازه فاصله ميان آسمان و زمين است .
و در حديث ديگرى وارد شده كه بهشتيان ، كسانى را كه در درجات عليين (بالا) قرار دارند آنچنان مى بينند كه ستاره اى در آسمان ديده مى شود منتها بايد توجه داشت كه درجه معمولا به پله هائى گفته مى شود كه انسان به وسيله آنها به نقطه مرتفعى صعود مى كند و اما پله هائى كه از آن براى پائين رفتن به نقطه گودى استفاده مى شود (درك ) (بر وزن مرگ ) مى گويند و لذا درباره پيامبران در سوره بقره آيه 253 مى خوانيم : (و رفع بعضهم درجات ) و درباره منافقان در سوره نساء آيه 145 مى خوانيم : (ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار) ولى در آيه مورد بحث ، چون سخن از هر دو طايفه در ميان بوده ، جانب طايفه مؤ منان ، گرفته شده و تعبير به درجه شده است . (اين طرز بيان را در اصطلاح ادبى تغليب مى گويند)
و در پايان آيه مى فرمايد: (و الله بصير بما يعملون ) و بخوبى مى داند هر كسى طبق نيت و ايمان و عمل خود شايسته كدامين درجه است .
در قرآن مجيد بسيارى از حقايق مربوط به معارف دينى و اخلاقى و اجتماعى در قالب سؤ ال ، طرح مى گردد و طرفين مساءله در اختيار شنونده گذارده مى شود تا او با فكر خود يكى را انتخاب كند، و اين روش كه بايد آنرا روش غير مستقيم ناميد، اثر فوقالعاده اى در تاثير برنامه هاى تربيتى دارد زيرا انسان ، معمولا به افكار و برداشتهاى خود از مسائل مختلف بيش از هر چيز اهميت مى دهد، هنگامى كه مساءله بصورت يك مطلب قطعى و جزمى طرح شود، گاهى در مقابل آن ، مقاومت به خرج مى دهد و همچون يك فكر بيگانه به آن مى نگرد، ولى هنگامى كه بصورت سؤ ال طرح شود و پاسخ را از درون وجدان و قلب خود بشنود آنرا فكر و تشخيص خود مى داند و به عنوان (يك فكر و طرح آشنا) به آن مى نگرد و لذا در مقابل آن مقاومت بخرج نمى دهد، اين طرز تعليم مخصوصا در برابر افراد لجوج و همچنين در برابر كودكان مؤ ثر است .
در قرآن از اين روش استفاده فراوان شده كه به چند نمونه از آن در اينجا اشاره مى كنيم .
1 - (هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ؛ آيا دانايان با نادانان مساويند)؟
2 - (قل هل يستوى الاعمى و البصير ا فلا تتفكرون ؛ بگو: آيا نابينا با شخص بينا مساوى است آيا فكر نمى كنيد؟
3 - (قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستوى الظلمات و النور؛ بگو: آيا شخص بينا با شخص نابينا مساوى است آيا تاريكى با روشنائى يكسان است .
آيه و ترجمه


لقد من الله على المؤ منين اءذ بعث فيهم رسولا من اءنفسهم يتلوا عليهم اءيته و يزكيهم و يعلمهم الكتب و الحكمة و اءن كانوا من قبل لفى ضلل مبين(164)




ترجمه :

164 - خداوند بر مؤ منان منت نهاد ( نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها،پيامبرى از جنس خودشان برانگيخت ؛ كه آيات او را بر آنها بخواند، و كتاب و حكمت بهآنها بياموزد؛ اگر چه پيش از آن ، در گمراهى آشكار بودند.
تفسير :
بزرگترين نعمت خداوند
در اين آيه ، سخن از بزرگترين نعمت الهى يعنى نعمت (بعثت پيامبر اسلام ) به ميان آمده است و در حقيقت ، پاسخى است به سؤ الاتى كه در ذهن بعضى از تازه مسلمانان ، بعد از جنگ احد خطور مى كرد، كه چرا ما اين همه گرفتار مشكلات و مصائب شويم ؟ قرآن به آنها مى گويد: (خداوند بر مؤ منان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى برانگيخت ) (لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا)
بنابراين اگر در اين راه ، متحمل خسارتهائى شده ايد، فراموش نكنيد كه خداوند، بزرگترين نعمت را در اختيار شما گذاشته ، پيامبرى مبعوث كرده كه شما را تربيت مى كند، و از گمراهيهاى آشكار باز مى دارد. هر اندازه براى حفظ اين نعمت بزرگ ، تلاش كنيد و هر بهائى بپردازيد باز هم ناچيز است .
جالب توجه اينكه ذكر اين نعمت با جمله (لقد من الله على المؤ منين ؛ شروع شده است كه شايد در بدو نظر تصور شود
نا زيبا است ، ولى هنگامى كه به ريشه اصلى لغت (منت ) باز مى گرديم مطلب كاملا روشن مى شود، توضيح اينكه همانطور كه راغب در كتاب مفردات مى گويد: اين كلمه در اصل از (من ) به معنى سنگهائى است كه با آن وزن مى كنند و به همين دليل هر نعمت سنگين و گرانبهائى را (منت ) مى گويند كه اگر جنبه عملى داشته باشد يعنى كسى عملا نعمت بزرگى به ديگرى بدهد كاملا زيبا و ارزنده است و اما اگر كسى كار كوچك خود را با سخن ، بزرگ كند و برخ افراد بكشد كارى است بسيار زشت ، بنابراين منتى كه نكوهيده است به معنى بزرگ شمردن نعمتها در گفتار است اما منتى كه زيبنده است همان بخشيدن نعمتهاى بزرگ است .
خداوند در آيه فوق مى گويد: پروردگار بر مؤ منان منت گذارد يعنى نعمت بزرگى عملا در اختيار آنها نهاد.
اما اينكه چرا تنها نام مؤ منان برده شده در حالى كه بعثت پيامبر صلى اللّه عليه و آله براى هدايت عموم بشر است ، بخاطر اين است كه از نظر نتيجه و تاثير، تنها مؤ منان هستند كه از اين نعمت بزرگ استفاده مى كنند و آن را عملا بخود اختصاص مى دهند.
سپس مى فرمايد: يكى از مزاياى اين پيامبر صلى اللّه عليه و آله اين است كه (او از جنس خود آنها و از نوع بشر است ) (من انفسهم ).
نه از جنس فرشتگان و مانند آنها تا احتياجات و نيازمنديهاى بشر را دقيقا درك كنند و دردها و مشكلات و مصائب و مسائل زندگى آنها را لمس نمايند و با توجه به آن به تربيت آنها اقدام كنند، بعلاوه مهمترين قسمت برنامه تربيتى انبياء تبليغات عملى آنها است به اين معنى كه اعمال آنها بهترين سرمشق و وسيله تربيت است زيرا با (زبان عمل ) بهتر از هر زبانى مى توان تبليغ كرد و اين در صورتى امكان پذير است كه تبليغ كننده از جنس تبليغ شونده باشد با همان خصائص جسمى و با همان غرائز و ساختمان روحى اگر پيامبران مثلا از جنس فرشتگان بودند اين سؤ ال
براى مردم باقى مى ماند كه اگر آنها گناه نمى كنند آيا بخاطر اين نيست كه شهوت و غضب و نيازها و غرائز گوناگون بشرى ندارند و به اين ترتيب برنامه تبليغات عملى آنها تعطيل مى شد لذا پيامبران از جنس بشر انتخاب شدند با همان نيازها و غرائز تا بتوانند سرمشقى براى همگان باشند.
سپس مى گويد: اين پيامبر صلى اللّه عليه و آله سه برنامه مهم را درباره آنها اجرا مى كند نخست (خواندن آيات پروردگار بر آنها و آشنا ساختن گوشها و افكار با اين آيات ) (يتلو عليهم آياته ).
و ديگر تعليم ، يعنى وارد ساختن اين حقايق در درون جان آنها و به دنبال آن ، تزكيه نفوس و تربيت ملكات اخلاقى و انسانى (و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ).
از آنجا كه هدف اصلى و نهائى تربيت است ، در آيه ، قبل از تعليم ذكر شده ، در حالى كه از نظر تربيت طبيعى ، تعليم بر تربيت مقدم است .
جمعيتى كه از حقايق انسانى بكلى دورند به آسانى تحت تربيت قرار نمى گيرند بلكه بايد مدتى گوشهاى آنها را با سخنان الهى آشنا ساخت و وحشتى را كه قبلا از آن داشتند از آنها دور كرد، سپس وارد مرحله تعليم اصولى شد و به دنبال آن محصول تربيتى آن را گرفت .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از تزكيه ، پاك ساختن آنها از پليديهاى شرك و عقائد باطل و خرافى و خوهاى زشت حيوانى بوده ، زيرا مادام كه نهاد آدمى از اين آلودگيها پاك نشود، ممكن نيست كه آماده تعليم كتاب الهى و حكمت و دانش ‍ واقعى شود، همانطور كه اگر لوحى را از نقوش زشت ، پاك نكنى هرگز آماده پذيرش نقوش زيبا نخواهد شد و به همين جهت تزكيه در آيه فوق بر تعليم كتاب و حكمت يعنى معارف بلند و عالى اسلامى ، مقدم شده است .
اهميت يك نعمت بزرگ آنگاه روشن مى شود كه زمان برخوردارى از آن را با
زمانهاى قبل مقايسه كنيم ، و فاصله آن دو را بيابيم ، قرآن در جمله فوق مى گويد نگاهى به دوران قبل از اسلام بكنيد و ببينيد در چه حال و چه روزى بوديد و از كجا به كجا رسيديد (و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين ). جالب توجه اينكه قرآن از وضع دوران جاهليت به (ضلال مبين ؛ گمراهى آشكار) تعبير كرده است زيرا: ضلال و گمراهى انواع و اقسامى دارد، بعضى از وسائل گمراهى طورى است كه انسان به آسانى نمى تواند باطل بودن آنها را بفهمد و گاهى چنان است كه هر كس مختصر عقل و شعورى داشته باشد، فورى پى به آن مى برد.
مردم دنيا به ويژه مردم جزيرة العرب در زمان بعثت پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله در ضلالت و گمراهى روشنى بودند، سيه روزى و بدبختى ، جهل و نادانى ، و آلودگيهاى گوناگون معنوى در آن عصر، تمام نقاط جهان را فرا گرفته بود، و اين وضع نا بسامان بر كسى پوشيده نبود.
آيه و ترجمه


اءو لما اءصبتكم مصيبة قد اءصبتم مثليها قلتم اءنى هذا قل هو من عند اءنفسكم اءن الله على كل شى ء قدير (165)




ترجمه :

165 - آيا هنگامى كه مصيبتى به شما (در ميدان جنگ احد) رسيد در حاليكه دو برابر آن را ((بر دشمن در ميدان جنگ بدر)) وارد ساخته بوديد گفتيد( اين مصيبت از كجاست )؟! بگو:( از ناحيه خود شماست (كه در ميدان جنگ احد،) با دستور پيامبر مخالفت كرديد)! خداوند بر هر چيزى قادر است (و چنانچه روش خود را اصلاح كنيد در آينده به شما پيروزى مى كند.)
تفسير :
بررسى ديگرى روى جنگ احد
اين آيه بررسى ديگرى روى حادثه احد است ، توضيح اينكه : جمعى از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ ، غمگين و نگران بودند و اين مطلب را مكرر بر زبان مى آوردند خداوند در آيه فوق سه نكته را به آنها گوشزد مى كند:
1 - شما نبايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد بلكه همه برخوردهاى خود را با دشمن روى هم محاسبه كنيد، اگر به شما در اين ميدان ، مصيبتى رسيد در ميدان ديگر (ميدان جنگ بدر) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختيد،(اولما اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها)
زيرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهيد كردند، در حالى كه هيچ اسير نگرفتند ولى شما در بدر هفتاد نفر از آنها را بقتل رسانيديد و هفتاد نفر را اسير كرديد. در حقيقت ، جمله (قد اصبتم مثليها).
يعنى دو برابر آن بر دشمن ضربه زديد در حكم جوابى است كه بر سؤ ال ، مقدم شده است .
2 -( شما ميگوئيد: اين مصيبت از كجا دامنگيرتان شد) (قلتم انى هذا) ولى اى پيامبر! به آنها بگو: اين مصيبت از وجود خود شما سرچشمه گرفته و
عوامل شكست را بايد در خودتان جستجو كنيد (قل هو من عند انفسكم ). شما بوديد كه با مخالفت فرمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله سنگر حساس كوه عينين را رها ساختيد و شما بوديد كه جنگ را به پايان نرسانيده و سرنوشت آن را يكسره نكرده به جمع آورى غنائم پرداختيد و نيز شما بوديد كه بهنگام حمله مجدد دشمن ميدان را رها ساخته و از جنگ فرار كرديد، همين گناهان و سستيهاى شما بود كه باعث آن شكست و آنهمه كشته گرديد.
3 - شما نبايد از آينده ، نگران باشيد( زيرا خداوند بر همه چيز قادر و توانا است )و اگر نقاط ضعف خود را جبران كنيد، مشمول حمايت او خواهيد شد (ان الله على كل شى ء قدير).
آيه و ترجمه


و ما اءصبكم يوم التقى الجمعان فبإ ذن الله و ليعلم المؤ منين (166) و ليعلم الذين نافقوا و قيل لهم تعالوا قتلوا فى سبيل الله اءو ادفعوا قالوا لو نعلم قتالا لاتبعنكم هم للكفر يومئذ اءقرب منهم للايمن يقولون باءفوههم ما ليس فى قلوبهم و الله اءعلم بما يكتمون (167)




ترجمه :

166 - و آنچه (در روز احد) در روزى كه دو دسته ( مؤ منان و كافران ) با هم نبرد كردندبه شما رسيد به فرمان خدا (و بر طبق قانون عليت ) بود و براى اين بود كه مؤ منانشناخته شوند.
167 - و نيز براى اين بود كه كسانى كه راه نفاق پيش گرفتند شناخته شوند آنها كه به ايشان گفته شد:( بيائيد و در راه خدا نبرد كنيد يا (لا اقل ) از حريم خود دفاع نمائيد گفتند اگر ما ميدانستيم جنگى واقع خواهد داد، از شما پيروى مى كرديم (اما مى دانيم جنگى نمى شود) آنها در آن هنگام ، به كفر نزديكتر بودند تابه ايمان ؛به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل هايشان نيست ! و خداوند از آنچه كتمان مى كنند،آگاهتر است .
تفسير :
بايد صفوف مشخص شود
آيه مورد بحث ، اين نكته را تذكر مى دهد كه هر مصيبتى (مانند مصيبت احد) كه پيش مى آيد علاوه بر اينكه بدون علت نيست وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان ، لذا در قسمت اول آيه مى فرمايد: آنچه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت پرستان به
هم درآويختند بر شما وارد شد بفرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت ،)(و ما اصابكم يوم التقى الجمعان فباذن الله )
زيرا هر حادثه اى طبق قانون عمومى آفرينش علت و سبب مخصوصى دارد و اساسا عالم روى يك سلسله علل و اسباب پيريزى شده است و اين يك اصل ثابت و هميشگى است ، و روى اين اصل ، هر لشگرى كه در ميدان جنگ سستى كند و بمال و ثروت و غنيمت دل ببندد و دستور فرمانده دلسوز خود را فراموش نمايد محكوم به شكست خواهد بود، بنابراين منظور از (اذن الله ) (فرمان خدا) همان اراده و مشيت او است كه بصورت قانون عليت در عالم هستى منعكس شده است .
و در پايان آيه مى فرمايد: يكى ديگر از آثار اين جنگ ، اين بود كه : (صفوف مؤ منان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان ، از سست ايمان شناخته گردند. و ليعلم المؤ منين ).
در آيه بعد به اثر ديگر اشاره كرده ، مى فرمايد: (و تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند) و ليعلم المؤ منين و ليعلم الذين نافقوا)
بطور كلى در حادثه احد، سه گروه مشخص در ميان مسلمانان ، پيدا شدند:
گروه اول افراد معدودى بودند كه تا آخرين لحظات ، پايدارى نمودند و در برابر انبوه دشمنان ، تا آخرين نفس ايستادگى بخرج دادند، بعضى شربت شهادت نوشيدند و بعضى جراحات سنگين برداشتند.
گروه ديگر تزلزل و اضطراب در دلهاى آنها پديد آمد و نتوانستند تا آخرين لحظه ، استقامت كنند و راه فرار را پيش گرفتند.
گروه سوم ، منافقان بودند كه در اثناء راه ، به بهانه هائى كه اشاره خواهد شد از
شركت در جنگ ، خوددارى كرده و به مدينه بازگشتند، كه آنها(عبد الله بن ابى سلول ) و سيصد نفر از يارانش بودند. اگر حادثه سخت احد نبود هيچگاه صفوف به اين روشنى مشخص نمى شد و افراد هر كدام با صفات ويژه خود در صف معينى قرار نمى گرفتند و هر كس ممكن بود، هنگام ادعا، خود را بهترين فرد با ايمان بداند.
در حقيقت در آيه ، اشاره به دو چيز شده : نخست علت فاعلى شكست احد و ديگر علت غائى و نتيجه نهائى آن .
تذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه فوق مى فرمايد: ليعلم الذين نافقوا (تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند) و نمى فرمايد ليعلم المنافقين (تا منافقان شناخته شوند) و بعبارت ديگر، نفاق بصورت فعل ذكر شده نه بصورت وصف اين تعبير گويا بدان جهت است كه نفاق ، هنوز در همه آنان بصورت صفت ثابتى در نيامده بود و لذا در تاريخ اسلام مى خوانيم كه بعضى از آنان ، بعدها موفق به توبه شدند و به صف مؤ منان پيوستند.
سپس قرآن گفتگوئى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقين ، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مى كند: بعضى از مسلمانان كه طبق نقل ابن عباس (عبد الله بن عمر بن جزام ) بوده است هنگامى كه ديد (عبدالله بن ابى سلول ) با يارانش خود را از لشگر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند (به آنها گفت : بياييد يا بخاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لااقل در برابر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مى كند دفاع نمائيد).و قيل لهم تعالوا قاتلوا فى سبيل الله او ادفعوا.
ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و گفتند: ما اگر مى دانستيم جنگ مى شود بيگمان از شما پيروى مى كرديم ،(قالوا لو نعلم قتالا لاتبعناكم ).
و بنا به تفسير ديگر منافقان گفتند: اگر ما اين را، جنگ مى دانستيم با شما همكارى مى كرديم ، ولى بنظر ما اين جنگ نيست بلكه يكنوع انتحار و خودكشى
است زيرا با عدم توازنى كه ميان لشگر اسلام و كفار ديده مى شود، جنگ كردن با آنها عاقلانه نيست . بخصوص اينكه لشكرگاه اسلام در نقطه نامناسبى قرار گرفته است .
به هر ترتيب اينها بهانه اى بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكارى هاى خودشان بود، خداوند مى گويد: آنها دروغ مى گفتند: (آن ها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند)
هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان
در ضمن از اين جمله استفاده مى شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه بعقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد.
آنها به زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم :
آنها بخاطر لجاجت روى پيشنهاد خود، دائر بجنگ كردن در خود مدينه ، و يا ترس از ضربات دشمن و يا بى علاقگى به اسلام از شركت در ميدان ، خوددارى كردند
ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مى كنند كاملا آگاه تر است ، و الله اعلم بما يكتمون :
هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد.
آيه و ترجمه


الذين قالوا لاخونهم و قعدوا لو اءطاعونا ما قتلوا قل فادرؤ ا عن اءنفسكم الموت اءن كنتم صادقين (168)




ترجمه :

168 - (منافقان ) آنها هستند كه به برادران خود گفتند - در حاليكه از حمايت آنها دست كشيده بودند - اگر آنها از ما پيروى مى كردند كشته نمى شدند، بگو (مگر شما مى توانيد مرگ افراد را پيش بينى كنيد) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد.
تفسير :
گفته هاى بى اساس منافقان
منافقان علاوه بر اينكه خودشان از جنگ احد كناره گيرى كردند و سعى در تضعيف روحيه ديگران نيز نمودند، بهنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند: اگر آنها از فرمان ما پيروى كرده بودند كشته نمى دادند.
قرآن در آيه فوق ، به گفتار بى اساس آنها پاسخ مى دهد و مى گويد: آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و به برادران خود گفتند: اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچگاه كشته نمى شدند به آنها بگو اگر قادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد. الذين قالوا لاخوانهم و قعدوا لو اطاعونا ما قتلوا قل فادروا عن انفسكم الموت ان كنتم صادقين )
يعنى ؛ در حقيقت شما با اين ادعا، خود را عالم به غيب و با خبر از حوادث آينده مى دانيد كسى كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بينى كرده و خنثى سازد آيا شما چنين قدرتى داريد؟!
وانگهى اگر شما در ميدان جهاد و در راه سربلندى و افتخار كشته نشويد آيا عمر جاويدان خواهيد داشت ؟ آيا مى توانيد مرگ را براى هميشه از خود دور سازيد؟ بنابراين شما كه نمى توانيد قانون مسلم مرگ را از ميان ببريد پس چرا در
ميان بستر با ذلت بميريد چرا با افتخار در ميدان جهاد در برابر دشمن شربت شهادت ننوشيد؟.
در آيه فوق ، نكته ديگرى وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد:
و آن اينكه از مؤ منان تعبير به برادر شده در حالى كه هرگز مؤ منان برادر منافقان نيستند، اين يك نوع سرزنش به آنها است كه شما مؤ منان را برادر خود مى دانستيد چرا در اين لحظات حساس ، دست از حمايت آنها برداشتيد و لذا بلافاصله بعد از تعبير اخوانهم جمله قعدوا يعنى از جنگ بازنشستند ذكر شده آيا انسان ادعاى برادرى مى كند و بلافاصله از حمايت برادر خود باز مى نشيند؟!
آيه و ترجمه


و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله اءموتا بل اءحياء عند ربهم يرزقون (169) فرحين بما اءتئهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم اءلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (170) يستبشرون بنعمة من الله و فضل و اءن الله لا يضيع اءجر المؤ منين (171)




ترجمه :

169 - (اى پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
170 - آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كسانى كه (مجاهدانى كه ) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوش وقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند و ميدانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت .
171 - و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نيز) مسرورند؛ و (مى بينند كه ) خداوند پاداش مؤ منان را ضايع نمى كند (نه پاداش ‍ شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند).
تفسير :
زندگان جاويد
بعضى از مفسران معتقدند كه آيات فوق درباره شهداى احد نازل شده و بعضى ديگر درباره شهداى بدر مى دانند، ولى حق اين است كه پيوند اين آيات با آيات گذشته نشان مى دهد، بعد از حادثه احد نازل شده است . اما مضمون و
محتواى آيات تعميم دارد و همه شهدا حتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى شود و لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: آيات درباره شهداى احد و بدر هر دو نازل شده است .
ابن مسعود از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه خداوند به ارواح شهيدان احد خطاب كرد و از آنها پرسيد: چه آرزوئى داريد؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از اين چه آرزوئى مى توانيم داشته باشيم ، كه غرق نعمتهاى جاويدان توايم و در سايه عرش تو مسكن داريم ، تنها تقاضاى ما اين است كه بار ديگر بجهان برگرديم و مجددا در راه تو شهيد شويم ، خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذير من اين است كه كسى دوباره به دنيا بازنگردد، عرض كردند: حالا كه چنين است تقاضاى ما اين است كه سلام ما را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله برسانى و به بازماندگانمان ، حال ما را بگوئى و از وضع ما به آنها بشارت دهى كه هيچگونه نگران نباشند در اين هنگام آيات فوق نازل شد.
بهر حال چنين بنظر ميرسد كه جمعى از افراد سست ايمان بعد از حادثه احد مى نشستند و بر دوستان و بستگان خود كه در احد شهيد شده بودند، تاسف ميخوردند كه چرا آنها مردند و نابود شدند، مخصوصا هنگامى كه به نعمتى مى رسيدند و جاى آنها را خالى مى ديدند بيشتر ناراحت مى شدند، با خود مى گفتند ما اين چنين در ناز و نعمتيم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابيده اند و دستشان از همه جا كوتاه است .
اينگونه افكار و اينگونه سخنان علاوه بر اين كه نادرست بود و با واقعيت تطبيق نمى كرد، در تضعيف روحيه بازماندگان بى اثر نبود.
آيات فوق ، خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام ، شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده است و مى گويد: اى پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند
مرده اند (لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا)، در اينجا روى سخن فقط به پيامبر صلى اللّه عليه و آله است تا ديگران حساب خود را بكنند
بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.بل احياء عند ربهم يرزقون :
منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگى جسمانى و مادى ، گرچه زندگى برزخى ، اختصاصى به شهيدان ندارد، بسيارى ديگر از مردم نيز داراى حيات برزخى هستند ولى از آنجا كه حيات شهيدان يك حيات فوق العاده عالى و آميخته با انواع نعمتهاى معنوى است - و بعلاوه موضوع سخن ، در آيه آنها هستند - تنها نام از آنها برده شده است . آنها بقدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست .
در آيه بعد به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مى فرمايد: آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند.فرحين بما اتيهم الله من فضله :
خوشحالى ديگر آنها بخاطر برادران مجاهد آنها است كه در ميدان جنگ شربت شهادت ننوشيده اند و به آنها ملحق نشده اند زيرا مقامات و پاداشهاى آنها را در آن جهان به خوبى مى بينند و از اين رو مستبشر و شاد مى شوند، همانطور كه قرآن مى گويد: و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم .
و به دنبال آن مى افزايد: شهيدان احساس مى كنند كه برادران مجاهد آنها،
پس از مرگ ، هيچگونه اندوهى نسبت به آنچه در دنيا گذارده اند ندارند و نه هيچگونه ترسى از روز رستاخيز، و حوادث وحشتناك آن الا خوف عليهم و لا هم يحزنون ،
اين جمله ، تفسير ديگرى هم ممكن است داشته باشد و آن اينكه شهيدان علاوه بر اين كه با مشاهده مقامات برادران مجاهدى كه به آنها ملحق نشده اند خوشحال مى شوند، خودشان هم هيچگونه ترسى از آينده و غمى از گذشته ندارند.
آيه بعد در حقيقت تاكيد و توضيح بيشترى درباره بشارتهائى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى كنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى شوند: نخست از اين جهت كه نعمتهاى خداوند را دريافت ميدارند، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است نيز شامل حال آنها مى شود.(يستبشرون بنعمة من الله و فضل )
ديگر اين كه آنها مى بينند كه خدا پاداش مؤ منان را ضايع نميكند، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند (و ان الله لا يضيع اجر المؤ منين )
در حقيقت آنچه را قبلا شنيده بودند در آنجا آشكار مى بينند.
شاهدى بر بقاى روح
از جمله آيات قرآن كه با صراحت ، دلالت بر بقاى روح دارد آيات فوق است كه درباره حيات شهيدان بعد از مرگ مى باشد، و اينكه بعضى احتمال داده اند كه مراد از حيات ، معنى مجازى آن است و منظور باقى ماندن آثار زحمات و نام و نشان
آنها است ، بسيار از معنى آيه دور است و با هيچ يك از جمله هاى آيات فوق ، اعم از روزى گرفتن شهيدان و سرور آنها از جهات مختلف ، سازگار نمى باشد بعلاوه آيات فوق ، دليل روشنى بر مساءله برزخ و نعمتهاى برزخى است كه شرح آن در ذيل آيه شريفه و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (سوره مؤ منون آيه 23) بخواست خدا خواهد آمد.
پاداش شهيدان
درباره اهميت مقام شهيدان ، سخن بسيار گفته شده و هر قوم و ملتى براى شهداى خود احترام خاصى قائل است ولى بدون اغراق ، آن احترامى كه اسلام براى شهداى راه خدا قائل شده است بى نظير است ، روايت زير نمونه روشنى از احترامى است كه اسلام براى شهداء قائل شده و در پرتو همين تعليمات بود كه يك جمعيت محدود عقب افتاده آنچنان قدرت و نيرو گرفتند كه بزرگترين امپراطوريهاى جهان را بزانو در آوردند.
امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) از امير مؤ منان على (عليه السلام ) چنين نقل مى كند كه هنگامى كه حضرت ، مشغول خطبه بود و مردم را تشويق به جهاد مى كرد، جوانى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤ منان ! فضيلت جنگجويان در راه خدا را براى من تشريح كن امام در پاسخ فرمود: من بر مركب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و پشت سر آنحضرت سوار بودم و از غزوه ذات السلاسل برمى گشتيم همين سؤ الى را كه تو از من نمودى من از پيامبر صلى اللّه عليه و آله كردم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه جنگجويان ، تصميم بر شركت در ميدان جهاد مى گيرند خداوند آزادى از آتش دوزخ را براى آنها مقرر ميدارد.
و هنگامى كه سلاح بر ميدارند و آماده ميدان مى شوند فرشتگان بوجود آنها افتخار مى كنند.
و هنگامى كه همسر و فرزند و بستگان آنها با آنها خداحافظى مى كنند، از
گناهان خود خارج مى شوند... از اين موقع آنها هيچ كارى نميكنند مگر اينكه پاداش آن ، مضاعف مى گردد و در برابر هر روز پاداش ‍ عبادت هزار عابد براى آنها نوشته مى شود...
و هنگامى كه با دشمنان روبرو مى شوند، مردم جهان ، نميتوانند ميزان ثواب آنها را درك كنند.
و هنگامى كه گام به ميدان براى نبرد بگذارند و نيزه ها و تيرها رد و بدل شود، و جنگ تن بتن شروع گردد، فرشتگان با پر و بال خود اطراف آنها را مى گيرند و از خدا تقاضا مى كنند كه در ميدان ، ثابت قدم باشند، در اين هنگام منادى صدا ميزند الجنة تحت ظلال السيوف : بهشت در سايه شمشيرها است ، در اين هنگام ضربات دشمن بر پيكر شهيد، ساده تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است .
و هنگامى كه شهيد از مركب فرو مى غلطد، هنوز به زمين نرسيده ، حوريان بهشتى به استقبال او مى شتابند و نعمتهاى بزرگ معنوى و مادى كه خدا براى او فراهم ساخته است ، براى او شرح مى دهند.
و هنگامى كه شهيد بروى زمين قرار مى گيرد، زمين مى گويد: آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه پرواز مى كند، بشارت باد بر تو، ان لك ما لا عين راءت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر: نعمتهائى در انتظار تو است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است و خداوند مى فرمايد: من سرپرست بازماندگان اويم ، هر كس آنها را خشنود كند مرا خشنود كرده است و هر كس آنها را بخشم آورد مرا بخشم آورده است ...
آيه و ترجمه


الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اءصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم(172) الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل (173) فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذوفضل عظيم(174)




ترجمه :

172 - آنها كه دعوت خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را پس از آن همه جراحاتى كه به آنها رسيد، اجابت كردند (و هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان (حمراء الاسد) حركت نمودند؛) براى كسانى از آنها، كه نيكى كردند و تقوى پيش ‍ گرفتند، پاداش بزرگى است .
173 - اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم ، به آنها گفتند: (مردم ( لشكر دشمن )براى (حمله به ) شما اجتماع كرده اند؛ از آنها بترسيد!) اما اين سخن بر ايمانشانافزود؛ و گفتند: (خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما است .)
174 - به همين جهت ، آنها (از اين ميدان ،) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالى كه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد، و از رضاى خدا پيروى كردند، و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است .
تفسير :
غزوه حمراء الاسد
گفتيم در پايان جنگ احد، لشگر فاتح ابو سفيان ، پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين (روحاء) رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان
گرفتند. اين خبر به پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپيوندند، يكى از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى گويد: من از جمله مجروحان بودم ولى زخمهاى برادرم از من سخت تر و شديدتر بود، تصميم گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله برسانيم ، چون حال من از برادرم كمى بهتر بود هر كجا برادرم باز مى ماند او را به دوش مى كشيدم ، و با زحمت ، خود را به لشكر رسانيديم و به اين ترتيب پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ارتش اسلام در محلى بنام (حمراء الاسد) كه از آنجا به مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند).
اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر مى كردند ارتش تازه نفسى نيز از مدينه به آنها پيوسته است .
در اين موقع جريانى پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيف تر ساخت و مقاومت آنها را در هم كوبيد، و آن اين كه يكى از مشركان بنام (معبد الخزاعى ) از مدينه به سوى مكه مى رفت و مشاهده وضع پيامبر صلى اللّه عليه و آله و يارانش او را به سختى تكان داد، عواطف انسانى او تحريك شد و به پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفت : مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است ، اگر استراحت مى كرديد براى ما بهتر بود، اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين (روحاء) به لشكر ابوسفيان رسيد، ابوسفيان از او درباره پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله سؤ ال كرد، او در جواب گفت : محمد را ديدم با لشكرى انبوه كه تا كنون همانند آن را نديده بودم ، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مى آيند!
ابوسفيان با نگرانى و اضطراب گفت : چه مى گوئى ؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم ، معبد الخزاعى گفت : من نمى دانم شما چه كرديد؟ همين مى دانم كه لشكرى عظيم و انبوه ، هم اكنون در تعقيب شما است !.
ابوسفيان و ياران او تصميم قطعى گرفتند كه به سرعت ، عقب نشينى كرده و
به مكه بازگردند و براى اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند، و آنها فرصت كافى براى عقب نشينى داشته باشند از جمعى از قبيله عبدالقيس كه از آنجا مى گذشتند و قصد رفتن به مدينه براى خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابوسفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سرعت به سوى مدينه مى آيند تا بقيه ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله را از پاى در آورند.
هنگامى كه اين خبر، به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: (حسبنا الله و نعم الوكيل ؛ خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است ) اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف به مدينه بازگشتند آيات فوق ، اشاره به اين ماجرا مى كند.
در نخستين آيه مى گويد: (آنها كه دعوت خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود.) (الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم ).
از اينكه در آيه فوق پاداش عظيم را اختصاص به جمعى داده است ، معلوم مى شود كه در ميان آنها نيز افرادى يافت مى شدند كه خلوص كامل نداشتند، و نيز ممكن است تعبير (منهم ) (بعضى از ايشان ) اشاره به اين باشد كه بعضى از جنگجويان احد، به بهانه اى از شركت در اين ميدان ، خوددارى كرده بودند.
سپس قرآن يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند: (اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبدالقيس و به روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن ، اجتماع كرده و آماده حمله اند، از آنها بترسيد اما آنها نه تنها نترسيدند، بلكه به عكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است )(الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم
ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل ).
و به دنبال اين استقامت و ايمان و پايمردى آشكار، قرآن ، نتيجه عمل آنها را بيان كرده ، مى گويد: (آنها از اين ميدان ، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند)(فانقلبوا بنعمة من الله و فضل ).
چه نعمت و فضلى از اين بالاتر كه بدون وارد شدن در يك برخورد خطرناك با دشمن ، دشمن از آنها گريخت و سالم و بدون دردسر به مدينه مراجعت نمودند، (فرق ميان نعمت و فضل ممكن است از اين نظر باشد، كه نعمت پاداشى است به اندازه استحقاق ، و فضل اضافه بر استحقاق است ).
سپس به عنوان تاءكيد مى فرمايد: (آنها در اين جريان ، كوچكترين ناراحتى نديدند)(لم يمسسهم سوء).
با اينكه (خشنودى خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت كردند)(و اتبعوا رضوان الله )
(و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤ منان واقعى و مجاهدان راستين است )(و الله ذو فضل عظيم ).
تاءثير سريع تربيت الهى
مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ (بدر) با روحيه آنها در حادثه (حمراء الاسد) كه شرح آن گذشت ، اعجاب انسان را برمى انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خورده فاقد روحيه عالى و نفرات كافى با آن همه مجروحان در مدتى به اين كوتاهى كه شايد به يك شبانه روز كامل نمى رسيد، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمى راسخ و روحيه اى بسيار خوب ، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن درباره آنها مى گويد: هنگامى كه خبر اجتماع دشمن براى حمله ، به آنها رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان و به دنبال آن استقامتشان افزوده شد. و اين خاصيت ايمان به هدف است كه هر قدر انسان مشكلات و مصائب را بيشتر و نزديكتر ببيند، پايمردى و استقامت او بيشتر مى شود و در حقيقت تمام نيروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر، بسيج مى گردد. اين دگرگونى عجيب در اين فاصله كوتاه ، انسان را به سرعت و عمق تاءثير تربيتى آيات قرآن و بيانات گيرا و مؤ ثر پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله آشنا مى سازد كه اين خود در سر حد يك اعجاز است .
آيه و ترجمه


اءنما ذلكم الشيطن يخوف اءولياءه فلا تخافوهم و خافون اءن كنتم مؤ منين (175)




ترجمه :

175 - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ،) مى ترساند، از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.!
تفسير :
اين آيه دنباله آياتى است كه درباره غزوه (حمراء الاسد) نازل گرديد.
مى فرمايد: (اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ) مى ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد )(انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤ منين ).
(ذلكم ) اشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدند تا روحيه آنها را تضعيف كنند.
بنابراين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته ، يعنى اين گونه وسوسه ها تنها در كسانى اثر مى گذارد كه از اولياء و دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تاءثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند، بنابراين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد.
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان ، يا بخاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت ، زيرا در قرآن و اخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافى ، عمل شيطانى ناميده شده ، چون با وسوسه هاى شيطان انجام مى گيرد.
و يا منظور از شيطان ، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه
شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده ، زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مى خوانيم : (و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ؛ اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انسانى و جن قرار داديم ).
در پايان آيه مى فرمايد: (اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد)(و خافون ان كنتم مؤ منين ). يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست .
همانطور در جاى ديگر مى خوانيم : (فمن يؤ من بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا؛ كسى كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت (سوره جن آيه 14).
بنابراين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است ، زيرا مى دانيم در عالم بيكران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤ ثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.
اصولا مؤ منان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند، مى دانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و به همين دليل نبايد از آنها، كمترين وحشتى داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز به همراه آن نفوذ خواهد كرد.
آيه و ترجمه


و لا يحزنك الذين يسرعون فى الكفر انهم لن يضروا الله شيئا يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم (176) ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا و لهم عذاب اليم (177)




ترجمه :

176 - كسانى كه در راه كفر، شتاب مى كنند، تو را غمگين نسازند! به يقين ، آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند. (بعلاوه ) خدا مى خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه ،) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد. و براى آنها مجازات بزرگى است .
177 - (آرى ،) كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند، هرگز به خدا زيانى نمى رسانند، و براى آنها، مجازات دردناكى است !
تفسير :
تسليت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله
در نخستين آيه مورد بحث روى سخن به پيامبر صلى اللّه عليه و آله است و به دنبال حادثه دردناك احد، خداوند او را تسليت مى گويد كه : (اى پيامبر! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر، بر يكديگر پيشى مى گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند، هيچ گاه غمگين مباش )(و لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر).
(زيرا: آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى رسانند)(انهم لن يضروا الله شيئا).
بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند، اصولا نفع و ضرر و سود و زيان براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست ، اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر
جهت بى نياز است و وجودش نامحدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد، آنها هستند كه در پناه ايمان ، تكامل مى يابند و به خاطر كفر و تنزل و سقوط مى كنند.
به علاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد. (خدا مى خواهد (آنها را در اين راه ، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد)(يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم ).
در حقيقت آيه مى گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، نه به خاطر اين است كه خدا نمى تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادى عمل به آنها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنابراين ، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكى از دلائل آزادى اراده است .
سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر عنوان كرده ، مى فرمايد: نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر پيش مى روند چنين هستند (بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن ، كفر خريدارى نموده اند، هرگز به خدا زيان نمى رسانند) و زيان آن ، دامنگير خودشان مى شود (ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا).
و در پايان آيه مى فرمايد: (آنها عذاب دردناك دارند)(و لهم عذاب اليم ).
اين تفاوت در تعبير كه در اينجا (عذاب اليم ) و در آيه قبل (عذاب عظيم ) ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشترى پيش مى رفتند.
آيه و ترجمه


لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لا نفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين(178)




ترجمه :

178 - آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم ، به سودشان است ! ما به آنان مهلت مى دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده اى (آماده شده ) است !
تفسير :
سنگين بارها
اين آيه نيز در حقيقت بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى كند زيرا يك جا روى سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله بود و يك جا به مؤ منان و در اين جا روى سخن به مشركان است و به دنبال تسليت و دلدارى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نسبت به تلاش و كوشش بى حساب دشمنان حق ، در آيات گذشته ، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنها كرده و درباره سرنوشت شومى كه در پيش دارند، سخن مى گويد و مى فرمايد: (گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوب است ) (و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم ).
سپس مى فرممايد: (بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند) (انما نملى لهم ليزدادوا اثما).
و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: (و براى آنها عزاب خوار كننده است ) (ولهم عذاب مهين ).
آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.
توضيح اينكه : از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگهاى بيدار باش و عكس العملهاى اعمالشان ، و يا گاهى به وسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است ، بيدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند. اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود. چنانكه در قرآن مى خوانيم : (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ؛ در خشكى ها و درياها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم ، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند).
ولى آنها كه در گناه و عصيان ، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را به مرحله نهايى برسانند، خداوند آنها را به حال خود وا مى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند.
اينها كسانى هستند كه تمام پلها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى را كاملا از دست داده اند.
در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى (عليهاالسلام ) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق
روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود، مى خوانيم ، آنجا كه مى فرمايد:
(تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار مى برى ، نشانه قدرت تو است ، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست ! اشتباه مى كنى ، اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه ، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است ...
به خدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگى ، مرا همچون زن اسير، در پاى تخت تو آورد، تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى ، من تو را كوچك و پست و درخور هرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم ... هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئين حق ما را محو نخواهى كرد، تو نابود مى شوى ، و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.)
پاسخ به يك سؤ ال
آيه فوق ، ضمنا به اين سؤ ال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مى گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند.؟
قرآن مى گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حداكثر مجازات شوند.
بعلاوه از بعضى از آيات قرآن ، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد، نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان مى گيرد، تا حداكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا
شدن از چنين زندگى مرفهى ، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم : (فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون ؛ هنگامى كه پندهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاى هر خيرى به روى آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم ، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند).
در حقيقت اينگونه اشخاص ، همانند كسى هستند كه از درختى ، ظالمانه بالا مى روند، هر قدر بالاتر مى رود خوشحالتر مى شود تا آن هنگام كه به قله درخت مى رسد، ناگهان طوفانى مى وزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند.
يك نكته ادبى
از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مى شود كه (لام ) در (ليزدادوا اثما)؛ (لام عاقبت ) است نه (لام غايت ) توضيح اينكه : گاهى لام در لغت عرب در موردى به كار مى رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند: (لتخرج الناس من الظلمات الى النور؛ قرآن را براى اين به سوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به روشنائى دعوت كنى ).
بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است .
ولى گاهى كلمه لام در جايى به كار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست ، اما نتيجه عمل او است مانند: (ليكون لهم عدوا و حزنا؛ فرعونيان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام ، دشمن آنها گردد).
مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع ، نتيجه كارشان بود.
اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب ، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديده مى شود و از اينجا پاسخ سؤ ال ديگرى روشن مى گردد كه چرا خداوند فرموده : (ليزدادوا اثما؛ ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد) زيرا اين اشكال در صورتى است كه (لام ) لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه ، بنابراين معنى آيه چنين مى شود: (ما به آنها مهلت مى دهيم كه سرانجام و عاقبت آن اين است كه پشتشان از بار گناه ، سنگين مى گردد، پس آيه فوق ، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است .)
آيه و ترجمه


ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان الله ليطلعكم على الغيب و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء فامنوا بالله و رسله و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم (179)




ترجمه :

179 - چنين نبود كه خداوند، مؤ منان را به همان گونه كه شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد. و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب ، آگاه كند (تا مؤ منان و منافقان را از اين اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است ؛) ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمى گزيند؛ (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است ، در اختيار او مى گذارد) پس (اكنون كه اين جهان ، بوته آزمايش پاك و ناپاك است ،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست
تفسير :
مسلمانان تصفيه مى شوند
قبل از حادثه احد موضوع (منافقان ) در ميان مسلمانان ، زياد مطرح نبود به همين دليل آنها بيشتر، (كفار) را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان ، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثه احد بود.
آيه فوق ، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كند، اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد: (چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤ منان را به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه
نكند و (طيب ) (و پاك ) را از (خبيث ) (و ناپاك ) متمايز نسازد) (ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ).
اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند به حال خود رها نمى شود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.
در اينجا ممكن بود سؤ الى مطرح شود (و طبق پاره اى از روايات چنين سؤ الى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب ، مؤ من از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آيه به اين سؤ ال پاسخ مى گويد كه : (هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد) (و ما كان الله ليطلعكم على الغيب ).
زيرا آگاهى بر اسرار نهانى - به عكس آنچه بسيارى خيال مى كنند - مشكلى را براى مردم ، حل نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مى گردد.
و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مساءله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزى جز اين نيست ، بنابراين راه شناسايى افراد، تنها اعمال آنها است .
سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثناء كرده و مى فرمايد: (خداوند هر
زمان بخواهد از ميان پيامبرانش ، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از (علم غيب ) بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد) (و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء).
ولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص ، اعمال آنها است .
از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كه آنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنابراين افرادى هستند كه از غيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است .
ناگفته پيدا است كه منظور از مشيت ، و خواست خدا در اين آيه ، همانند آيات ديگر، همان (اراده آميخته با حكمت ) است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى سازد.
در پايان آيه ، خاطر نشان مى سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازى پاك از ناپاك و مؤ من از منافق است ، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش ، خوب به در آييد (به خدا و پيامبران او ايمان آوريد) (فامنوا بالله و رسله ).
اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است .)(و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ).
اين نكته ، در آيه قابل توجه است كه از مؤ من ، تعبير به (طيب ) (پاكيزه ) شده است و مى دانيم پاكيزه ، چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماند، و اشياء خارجى و بيگانه ، آن را (خبيث و ناپاك ) نسازد، آب پاكيزه ، جامه پاكيزه و مانند آن ، چيزى است كه عوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن ، فطرت و آفرينش نخستين انسان است .
آيه و ترجمه


و لا يحسبن الذين يبخلون بما اءتئهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة و لله ميرث السموت و الا رض و الله بما تعملون خبير(180)




ترجمه :

180 - آنها كه بخل مى ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده ، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است ؛ بلكه براى آنها شر است ؛ بزودى در روز قيامت آنچه را درباره آنان بخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند. و ميراث آسمانها و زمين ، از آن خداست ؛ و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .
تفسير :
طوق سنگين اسارت
آيه فوق ، سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مى دهد، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى كنند.
گرچه در آيه ، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده ، ولى در روايات اهلبيت عليهم السلام و همچنين در گفتار مفسران ، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است و تشديدهايى كه در آيه به چشم مى خورد، نيز دليل بر اين است كه منظور انفاق مستحبى نيست .
آيه مى گويد: (افرادى كه بخل مى ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند، تصور نكنند بسود آنها است ) (و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم ).
(بلكه (برخلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى شود) (بل هو شر لهم ).
سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مى كند: (به زودى اموالى را كه در مورد آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مى افكنند) (سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه ).
از اين جمله استفاده مى شود اموالى كه حقوق واجب آن ، پرداخته نشده ، و اجتماع ، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بى دليل روى هم انباشته گرديده و هيچ كس از آن استفاده نكرده ، همانند ساير اعمال زشت انسان ، در روز رستاخيز طبق قانون (تجسم اعمال ) تجسم مى يابد و به صورت وسيله عذاب دردناكى در خواهد آمد.
تجسم اينگونه اموال به طوقى كه بر گردن مى افتد اشاره به اين حقيقت است كه انسان تمام سنگينى مسئوليت آنها را تحمل خواهد كرد بدون اينكه از آثار آنها بهره مند گردد، اموال سرشارى كه بطور جنون آميز جمع آورى و نگاهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد جز زنجير و زندان ، براى صاحب آن چيزى نيست زيرا مى دانيم بهره گيرى شخصى از مال و ثروت ، حدود معينى دارد و از آنكه بگذرد جز يكنوع اسارت و سنگينى بيهوده نتيجه اى نخواهد داشت مگر اين كه از بركات معنوى آن برخوردار و در مسير كارهاى مثبت قرار گيرد.
اينگونه اموال نه تنها در قيامت طوق سنگينى بر گردن صاحبانش خواهد بود بلكه در اين دنيا نيز چنين است ، منتها در رستاخيز آشكارا و در اينجا به صورت مخفى تر مى باشد، چه جنون و حماقتى از اين بالاتر كه انسان مسئوليتهاى فراوان تحصيل ثروت را به اضافه مسئوليتها و زحمات فراوان كه براى حفظ و محاسبه و نگهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش كشد، در حالى كه هيچ گونه از آن منتفع نگردد آيا طوق اسارت چيزى جز اين است ؟!
در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه (هر كس زكات مال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوقهايى از آتش ‍ مبدل مى كند، سپس به او گفته مى شود كه
همانطور كه در دنيا به هيچ قيمت ، اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردار و به گردن خود بيفكن !)
قابل توجه اينكه : در آيه ، از مال ، تعبير به (ما آتاهم الله من فضله ) شده كه مفهوم آن اين است مالك حقيقى ، اموال و منابع در آمد، خدا است ، و آنچه به هر كس داده شده از فضل و كرم او است ، بنابراين جاى اين نيست كه كسى از انفاق در راه مالك حقيقى ، بخل بورزد!
بعضى از مفسران ، معتقدند كه مفهوم اين جمله عموميت دارد و همه مواهب الهى حتى علم و دانش را شامل مى شود، ولى اين احتمال با ظاهر تعبيرات آيه تطبيق نمى كند.
سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند و مى گويد: اين اموال ، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد (و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود) (و لله ميراث السموات و الارض ).
اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسئوليت آن .
و در پايان آيه مى فرمايد: (خدا از اعمال شما آگاه است ) (و الله بما تعلمون خبير).
بنابراين اگر بخل بورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داند و به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.
آيه و ترجمه


لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء سنكتب ما قالوا و قتلهم الا نبياء بغير حق و نقول ذوقوا عذاب الحريق (181) ذلك بما قدمت اءيديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد (182)




ترجمه :

181 - خداوند، سخن آنها را كه گفتند: (خدا فقير است ، و ما بى نيازيم )، شنيد! به زودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت ؛ و (همچنين ) كشتن پيامبران را به ناحق (مى نويسيم ؛) و به آنها مى گوييم : (بچشيد عذاب سوزان را (در برابر كارهايتان !).
182 - اين دو به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده (و نتيجه كار شماست ) و خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى كند.
شاءن نزول :
در شاءن نزول اين آيه درباره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است ، ابن عباس مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و آله نامه اى به يهود (بنى قينقاع ) نوشت و در طى آن ، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات ، و دادن قرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه است كه براى تحريك حداكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است ) دعوت نمود.
فرستاده پيامبر صلى اللّه عليه و آله به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت وارد شد، و نامه را بدست فنحاص دانشمند بزرگ يهود داد، او پس از مطالعه نامه ، با لحن استهزاآميزى گفت : اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت : خدا فقير است و ما غنى و بى نياز! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض
نمى خواست ! (اشاره به آيه (من يقرض الله قرضا حسنا)).
به علاوه محمد صلى اللّه عليه و آله معتقد است ، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده ، در حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مى دهد! (اشاره به آيه (يربوا الصدقات )).
ولى بعدا (فنحاص ) انكار كرد كه چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع آيات فوق نازل گشت .
تفسير :
آيه نخست مى گويد: (خدا سخن كفر آميز آنان (يهود) را كه مى گفتند: خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد) (لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء).
اگر در برابر مردم آن را انكار كنند، در پيشگاه خدا كه همه سخنان را مى شنود قابل انكار نيست ، او حتى امواج صوتى فوق العاده ضعيف يا بسيار نيرومندى كه گوشهاى آدمى از درك آن عاجز است را مى شنود.
بنابراين انكار آنها بيهوده است ، سپس مى گويد: نه تنها سخنان آنها را مى شنويم (بلكه همه آنها را مى نويسيم ) (سنكتب ما قالوا).
بديهى است منظور از نوشتن همانند نوشتن ما در صفحه كاغذ نيست ، بلكه منظور نگاهدارى آثار عمل است كه طبق قانون بقاى (انرژى - ماده ) همواره در جهان باقى خواهد ماند، و حتى كتابت و نوشتن فرشتگان خداوند نيز نوعى نگاهدارى عمل است كه از هر كتابتى بالاتر مى باشد.
سپس مى گويد: نه تنها اين سخن كفر آميز آنها را مى نويسيم (پيامبرانى را هم
كه به نا حق كشتند ثبت مى كنيم ) (و قتلهم الانبياء بغير حق )
يعنى مبارزه جمعيت يهود و صف بندى آنها در برابر پيامبران ، تازه نيست اين نخستين بار نيست كه يهود، پيامبرى را استهزا مى كنند، آنها در طول تاريخ خود از اين نوع جنايات فراوان دارند، جمعيتى كه جرئت و جسارت را به جائى برساند كه جمعى از پيامبران خدا را به قتل برسانند چه جاى تعجب كه چنين سخنان كفرآميزى به زبان جارى كنند!
ممكن است گفته شود كشتن پيامبران ، مربوط به يهوديان عصر پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله نبود، ولى همانطور كه سابقا هم گفته ايم ، اين نسبت به خاطر آن است كه آنها به اعمال نياكان خود راضى بودند، و به همين جهت در مسئوليت آن ، سهيم و شريك بوده اند.
اما ثبت و حفظ اعمال آنها بى جهت نيست ، براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرار دهيم و (بگوييم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد) (و نقول ذوقوا عذاب الحريق ).
سپس در آيه بعد مى افزايد: (اين عذاب دردناك كه هم اكنون ، تلخى آن را مى چشيد) نتيجه اعمال خود شما است ، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد، خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد) (ذلك بما كسبت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد).
اصولا اگر امثال شما جنايتكاران ، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند (ظلام ) (بسيار ظلم كننده ) خواهد بود.
در نهج البلاغه از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (و ايم الله ما كان قوم قط فى
غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد؛ به خدا سوگند، هيچ جمعيتى غرق نعمت نشدند سپس آن نعمت از آنها سلب نگرديد مگر به خاطر گناهانى كه مرتكب شده بودند).
سپس امام (عليه السلام ) به همين جمله استناد كرده مى فرمايد: (لان الله ليس بظلام للعبيد؛ زيرا خداوند به بندگان خود ستم نمى كند و از افراد شايسته سلب نعمت نمى نمايد)!
اين آيه از جمله آياتى است كه ، از يك سو مذهب جبريون را نفى مى كند و از سوى ديگر، اصل عدالت را، در مورد افعال خداوند تعميم مى دهد. توضيح اينكه : آيه فوق تصريح مى كند، كه هر گونه كيفر و پاداش از طرف خداوند به خاطر اعمالى است كه مردم با اراده خودشان آن را انجام داده اند. (ذلك بما قدمت ايديكم ؛ اين بخاطر كارهايى است كه دستهاى شما آن را از پيش فرستاده است ).
از سوى ديگر، آيه فوق با صراحت مى گويد: (خداوند هيچ گاه ظلم نمى كند و قانون پاداش او بر محور عدالت مطلق دور مى زند) اين همان چيزى است كه عدليه (قائلين به عدل يعنى شيعه و جمعى از اهل تسنن كه (معتزله ) نام دارند) به آن معتقد هستند.
اما در برابر آنها جمعى از اهل تسنن كه (اشاعره ) ناميده مى شوند، عقيده شگفت انگيزى دارند. آنها مى گويند: (اصولا ظلم درباره خدا تصور نمى شود، و هر كار كه او انجام دهد عين عدالت است ، حتى اگر تمام صالحان را به دوزخ و تمام ستمگران را به بهشت ببرد ظلمى نكرده است و هيچ كس نمى تواند، چون و چرا
كند).!
آيه فوق ، اين گونه عقائد را به كلى طرد مى كند و مى گويد: اگر خداوند، افراد را بدون انجام كار خلاف ، مجازات كند، (ظالم ) بلكه (ظلام ) خواهد بود.
واژه ظلام ، صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است ، انتخاب اين كلمه در اينجا با آنكه خداوند كمترين ظلمى روا نمى دارد، شايد به خاطر اين باشد كه اگر او مردم را مجبور به كفر و گناه كند و انگيزه هاى كارهاى زشت را در آنان بيافريند و سپس آنها را به جرم اعمالى كه جبرا انجام داده اند كيفر دهد ظلم كوچكى انجام نداده بلكه (ظلام ) خواهد بود!
آيه و ترجمه


الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ من لرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار قل قد جاءكم رسل من قبلى بالبينت و بالذى قلتم فلم قتلتموهم اءن كنتم صادقين (183) فإ ن كذبوك فقد كذب رسل من قبلك جاؤ بالبينت و الزبر و الكتب المنير (184)




ترجمه :

183 - (اينها) همان كسانى (هستند كه گفتند: (خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچپيامبرى ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد:) قربانى بياورد، كه آتش ( صاعقهآسمانى ) آن را بخورد!) بگو: (پيامبرانى پيش از من ،براى شما آمدند؛ ودلايل روشن ، و آنچه را گفتيد آوردند؛ پس چرا آنها را بهقتل رسانديد اگر راست مى گوييد؟!)
184 - پس اگر (اين بهانه جويان ) تو را تكذيب كنند، (چيز تازه اى نيست ؛) رسولان پيش از تو را (نيز) تكذيب شدند؛ پيامبرانى كه دلايل آشكار، و نوشته هاى متين و محكم ، و كتاب روشنى بخش آورده بودند.
شان نزول :
جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: تو ادعا مى كنى كه خداوند ترا به سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تو نازل كرده است ، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نبوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقه اى ) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد.
آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير :
بهانه جوئى يهود
يهود، براى اين كه از قبول اسلام ، سرباز زنند، بهانه هاى عجيبى مى آوردند از جمله همان است كه در آيه فوق ، به آن اشاره شد، آنها مى گفتند: (خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم ، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش ، آن را بخورد) (الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ من لرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار).
مفسران گفته اند: يهود ادعا مى كردند كه پيامبران الهى براى اثبات حقانيت خود بايد حتما داراى اين معجزه مخصوص باشند و حيوانى را قربانى كنند و به وسيله صاعقه آسمانى در برابر مردم سوخته شود.
اگر به راستى يهود، اين كار را به عنوان يك معجزه مى خواستند، نه لجاجت و بهانه جويى ، مطلبى بود، ولى تاريخ گذشته آنها و همچنين برخوردهاى مختلفى كه با پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله داشتند، اين حقيقت را به خوبى ثابت مى كرد كه منظور آنها هرگز، تحقيق حق نبود بلكه آنها هر روز براى فرار از پذيرش اسلام ، در برابر فشار محيط و استدلالات روشن قرآن ، پيشنهاد جديدى مى كردند و اگر هم انجام مى شد باز ايمان نمى آوردند، به دليل اينكه آنها در كتابهاى خود تمام نشانه هاى پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله را خوانده بودند و با اين حال از قبول حق ، سرباز مى زدند.
قرآن به پيامبران مى گويد: در پاسخ اين بهانه جويى ها به آنها (بگو: گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست ميگوييد چرا به آنها ايمان نياورديد و چرا آنها را كشتيد) (قل قد جائكم رسل من قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين ).
اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه به
دست خود آنان به قتل رسيدند.
بعضى از مفسران اخير (مانند نويسنده تفسير المنار) احتمال ديگرى درباره مساءله قربانى داده است كه خلاصه آن اين است : منظور آنها اين نبوده كه حيوانى ذبح شود و آتشى به طرز اعجازآميز از آسمان فرود آيد و آن را بسوزاند بلكه منظور اين بوده كه در دستورات مذهبى آنها يك نوع قربانى بنام قربانى سوختنى بوده ، حيوانى را سر مى بريدند، و با مراسم مخصوصى آن را آتش ‍ مى زدند كه شرح اين مراسم در فصل اول سفر لاويان از تورات آمده است .
آنها مدعى بودند كه خدا با ما عهد كرده كه اين دستور (قربانى سوختنى ) در هر آئين آسمانى خواهد بود، و چون در آئين اسلام نيست ما به تو ايمان نمى آوريم !
ولى اين احتمال در تفسير آيه بسيار بعيد است ، زيرا اولا اين جمله در آيه فوق عطف بر (بينات ) شده كه گواهى مى دهد منظور از آن يك كار اعجازآميز است كه با اين تفسير تطبيق نمى كند ثانيا كشتن يك حيوان و سپس سوزاندن آن يك عمل خرافى است و نمى تواند جزء دستورات آسمانى انبياء باشد.
در آيه بعد خداوند پيامبر خود را دلدارى مى دهد كه اگر اين جمعيت سخنان تو را نپذيرند نگران نباش ، زيرا اين موضوع سابقه بسيار دارد، پيامبرانى پيش از تو آمدند و آنها را تكذيب كردند (فان كذبوك فقد كذب رسل من قبلك ).
(در حالى كه آن پيامبران هم نشانه هاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند) (و جائوا بالبينات ).
(و هم كتب محكم و عالى ) (الزبر).
(و هم كتابهاى روشنى بخش ) (الكتاب المنير).
بايد توجه داشت كه (زبر) جمع (زبور) به معنى كتابى است كه با استحكام
نوشته شده است زيرا اين ماده در اصل به معناى نوشتن است ، اما نه هر گونه نوشتن بلكه نوشتنى كه با استحكام تواءم باشد.
و اما تفاوت (الزبر) و (الكتاب المنير) با اينكه هر دو از جنس كتاب مى باشد ممكن است از اين جهت باشد كه اولى اشاره به كتب پيامبران قبل از موسى (عليه السلام ) است و دومى به تورات و انجيل ، زيرا قرآن در سوره مائده آيه 44 و 46 از آنها به عنوان (نور) ياد كرده است : (انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور؛ ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن ، هدايت و نور بود). (و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور؛ و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود).
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه زبور، تنها به آن قسمت از كتب آسمانى گفته مى شود كه محتوى پند و اندرز و نصيحت است (همانطور كه زبور منسوب به داود كه اكنون در دست است سراسر پند و اندرز مى باشد) ولى كتاب آسمانى يا كتاب منير به آن قسمت گفته مى شود كه داراى احكام و قوانين و دستورات فردى و اجتماعى مى باشد.
آيه و ترجمه


كل نفس ذائقة الموت و اءنما توفون اءجوركم يوم القيمة فمن زحزح عن النار و اءدخل الجنة فقد فاز و ما الحيوة الدنيا اءلا متع الغرور (185)




ترجمه :

185 - هر كس مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت ، پس آنها كه از تحت جاذبه آتش ‍ (دوزخ ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نائل شده اند، و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست !.
تفسير :
قانون عمومى مرگ
به دنبال بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بى ايمان ، اين آيه ، اشاره به قانون عمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخيز مى كند، تا هم دلدارى براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و مؤ منان باشد و هم هشدارى به مخالفان گناهكار!.
اين آيه نخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گويد: (تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد) (كل نفس ذائقة الموت ).
گرچه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند ولى اين واقعيتى است ، كه اگر ما آن را فراموش كنيم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد، حيات و زندگى اين جهان ، بالاخره پايانى دارد، و روزى مى رسد كه مرگ به سراغ هر كس خواهد آمد و ناچار است از اين جهان رخت بربندد.
منظور از (نفس ) در آيه مجموعه جسم و جان است ، اگر چه گاهى نفس
در قرآن ، تنها به روح نيز اطلاق مى شود، و تعبير به (چشيدن ) اشاره به احساس كامل است ، زيرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بيند و يا با دست لمس مى كند، ولى اينها هيچكدام احساس كامل نيست ، مگر زمانى كه بوسيله ذائقه خود آن را بچشد، و گويا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نيز يك نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است .
سپس مى گويد: بعد از زندگى اين جهان ، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى شود، در اينجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل . (و انما توفون اجوركم يوم القيامة ).
جمله (توفون ) كه به معنى پرداخت كامل است نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسان بطور كامل در روز قيامت پرداخت مى گردد، بنابراين مانعى ندارد كه در عالم برزخ (جهانى كه واسطه ميان دنيا و آخرت است ) قسمتى از نتايج اعمال خود و پاداش و كيفر را ببيند، زيرا اين پاداش و كيفر برزخى كامل نيست .
سپس اضافه مى كند: (كسانى كه از تحت تاءثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات يافته ، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند). (فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز).
كلمه (زحزح ) در اصل به معنى اين است كه انسان خود را از تحت تاءثير جاذبه و كشش چيزى تدريجا خارج و دور سازد و (فاز) در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است .
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند، و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مى كشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع ، مقامها و ثروتهاى غير مباح ، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟!
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه اين عوامل فريبنده ، دور ندارند، تدريجا به سوى آن جذب خواهند شد.
اما آنها كه با تربيت و تمرين و آموزش و پرورش خود را تدريجا كنترل مى نمايند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده ) مى رسند نجات يافتگان واقعى محسوب مى شوند، و احساس امنيت و آرامش مى كنند.
در جمله بعد ، بحث گذشته را تكميل مى كند و مى گويد: (زندگى دنيا تنها يك تمتع و بهره بردارى غرورآميز است ) (و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور).
اين زندگى و عوامل سرگرم كننده آن از دور فريبندگى خاصى دارد، اما بهنگامى كه انسان به آن نائل مى گردد، و از نزديك آن را لمس ‍ مى كند، معمولا چيزى تو خالى بنظر ميرسد، و معنى (متاع غرور) نيز چيزى جز اين نيست .
به علاوه لذات مادى از دور، خالص بنظر مى رسند، اما به هنگامى كه انسان به آن نزديك مى شود مى بيند آلوده با انواع ناراحتى هاست و اين يكى ديگر از فريبندگى هاى جهان ماده است .
همچنين انسان غالبا به فناپذيرى آنها توجه ندارد اما به زودى متوجه مى شود كه چقدر آنها سريع الزوال و فناپذيرند.
البته اين تعبيرات در قرآن و اخبار، مكرر آمده است و هدف همه آنها يك چيز است و آن اين است كه انسان ، جهان ماده و لذات آن را، هدف نهائى خود قرار ندهد كه نتيجه اش غرق شدن در انواع جنايات و دور شدن از حقيقت و تكامل انسانى است ، ولى استفاده از جهان ماده و مواهب آن بعنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى ، نه تنها نكوهيده نيست بلكه لازم و ضرورى مى باشد.
آيه و ترجمه


لتبلون فى اءمولكم و اءنفسكم و لتسمعن من الذين اءوتوا الكتب من قبلكم و من الذين اءشركوا اءذى كثيرا و اءن تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الا مور (186)




ترجمه :

186 - بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسمانى ) داده شدند (يعنى يهود و همچنين ) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد (شايسته تر است ) زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است .
شان نزول :
هنگامى كه مسلمانان ، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده به تصرف خود در - آوردند و به هر كس دست مى يافتند، از اذيت و آزار زبانى و بدنى فروگذار نمى كردند. و به هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگوئى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكى از آنان بنام كعب بن اشرف شاعرى بد زبان و كينه توز بود، كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود، هجو مى كرد و مشركان را بر ضد آنها تشويق مى نمود، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرائى و عشقبازى خود قرار مى داد. خلاصه كار وقاحت را بجائى رسانيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ناچار دستور قتل او را صادر كرد و بدست مسلمانان كشته شد.
آيه فوق طبق رواياتى كه از مفسران نقل شده اشاره به اين موضوعات مى كند و مسلمانان را به ادامه مقاومت تشويق مى نمايد.
تفسير :
از مقاومت خسته نشويد
با توجه به آنچه در شاءن نزول آمد، مسلمانان به هنگام مراجعت به مدينه سخت از سوى دشمنان تحت فشار بودند، و مورد انواع آزارها قرار مى گرفتند، آيه فوق آنها را دعوت به استقامت مى كند و از آينده درخشانى اجمالا خبر مى دهد.
نخست مى فرمايد:(شما در جان و مال ، مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت ) (لتبلون فى اموالكم و انفسكم ).
اصولا اين جهان صحنه آزمايش است و ناگزير بايد خود را آماده مقابله با حوادث و رويدادهاى سخت و ناگوار كنيد، و اين در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف ، شاعر بد زبان پرخاشگر و آشوب طلب ، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد.
به همين جهت در جمله بعد مى گويد: (بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان سخنان ناراحت كننده فراوانى خواهيد شنيد) (و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا).
مساءله شنيدن سخنان ناسزا از دشمن با اينكه جزء آزمايشهايى است كه در آغاز آيه آمده ، ولى بخصوص در اينجا به آن تصريح شده ، و اين بخاطر اهميت فوقالعاده اى است كه اين موضوع ، در روح انسانهاى حساس و با شرف دارد چه اينكه طبق جمله مشهور (زخمهاى شمشير التيام پذيرند اما زخم زبان التيام نمى يابد)!
سپس قرآن به وظيفه اى را كه مسلمانان در برابر اينگونه حوادث سخت و دردناك دارند بيان مى كند و مى گويد: (اگر استقامت بخرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، (اين از كارهايى است كه نتيجه آن روشن است و لذا هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد.) (و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور).
(عزم ) در لغت ، به معنى (تصميم محكم ) است و گاهى به هر چيز محكم نيز گفته مى شود، بنابراين (من عزم الامور) به معنى كارهاى شايسته اى است كه انسان بايد روى آن تصميم بگيرد يا به معنى هر گونه كار محكم و قابل اطمينانى است .
تقارن (صبر) و (تقوى ) در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبائى ، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤ منان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوى مى آميزند، و از اين امور دورند.
آيه و ترجمه


و اءذ اءخذ الله ميثق الذين اءوتوا الكتب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون (187)




ترجمه :

187 - و (بخاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آنرا براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، اما آنها آنرا پشت سر افكندند، و به بهاى كمى مبادله كردند، چه بد متاعى خرند؟
تفسير :
به دنبال ذكر پاره اى از خلافكاريهاى اهل كتاب ، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى كند، و مى گويد: (فراموش نكنيد زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازند، و هرگز آن را كتمان نكنند) (و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه ).
جالب توجه اين كه جمله (لتبيننه ) با اينكه با لام قسم و نون تاءكيد ثقيله همراه است و نهايت تاءكيد را مى رساند، باز با جمله (و لا تكتمونه ) بدرقه شده است كه آن هم دستور بعدم كتمان مى دهد. از مجموع اين تعبيرات برمى آيد كه خداوند بوسيله پيامبران پيشين ، مؤ كدترين پيمان را از آنها براى بيان حقايق گرفته بوده ، اما با اين همه ، در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مى گويد: (آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند) (فنبذوه وراء ظهورهم ).
اين جمله كنايه جالبى است از عمل نكردن و بدست فراموشى سپردن ، زيرا انسان هر برنامه اى را مى خواهد ملاك عمل قرار دهد پيش روى خود مى گذارد و پى در پى به آن نگاه مى كند، ولى هر گاه نخواهد به آن عمل كند، و بكلى بدست فراموشى بسپارد آن را از پيش رو برداشته پشت سر مى افكند.
اين جمله اشاره به دنياپرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى كند و مى گويد: (آنها با اين كار تنها بهاى ناچيزى بدست آوردند و چه بد متاعى خريدند) (و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون ).
اگر آنها در برابر اين جنايت بزرگ (كتمان حقايق ) ثروت عظيمى گرفته بودند جاى اين بود كه گفته شود، عظمت آن مال و ثروت ، چشم و گوش آنها را كور و كر ساخته ، ولى تعجب در اين است كه همه اينها را به متاع قليلى فروختند (البته منظور از اين جمله كار دانشمندان دون همت آنها است ).
وظيفه بزرگ دانشمندان
آيه فوق گرچه درباره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى ) وارد شده ولى در حقيقت اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در تبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤ كدى در اين زمينه گرفته است . توجه به ماده تبيين كه در آيه فوق به كار رفته نشان مى دهد كه منظور تنها تلاوت آيات خدا و يا نشر كتب آسمانى نيست ، بلكه منظور اين است ، حقايق آنها را عريان و آشكار در اختيار مردم بگذارند تا به روشنى همه توده ها از آن آگاه گردند، و به روح و جان آنها برسند، و آنها كه در تبيين و توضيح و تفسير و روشن ساختن مسلمانان كوتاهى كنند، مشمول همان سرنوشتى هستند كه خداوند در اين آيه و مانند آن براى علماى يهود بيان كرده است
از پيغمبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (من كتم علما عن اهله الجم يوم القيامة بلجام من نار)؛ هر كس كه علم و دانشى را از آنها كه اهل آن هستند (و نياز به آن دارند) كتمان كند خداوند در روز رستاخيز، دهنه اى از آتش به دهان او مى زند.
حسن بن عمار مى گويد: روزى نزد (زهرى ) رفتم ، بعد از آنكه نقل حديث را براى مردم ترك گفته بود، و به او گفتم : احاديثى كه شنيده اى براى من بازگو، به من گفت : مگر تو نمى دانى كه من ديگر براى كسى حديث نقل نمى كنم ! گفتم بهر حال يا تو براى من حديث بگو يا من براى تو حديث نقل مى كنم ، گفت : تو حديث بگو! گفتم : از على (عليه السلام ) نقل شده كه مى فرمود: (ما اخذ الله على اهل الجهل ان يتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان يعلموا)؛ خداوند پيش از آنكه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند از علماء و دانشمندان پيمان گرفته است كه به آنها علم بياموزند)!
هنگامى كه اين حديث تكان دهنده را براى او خواندم ، سكوت خود را شكست و گفت : اكنون بشنو تا براى تو بگويم و در همان مجلس ، چهل حديث براى من روايت كرد!
براى اطلاع بيشتر از خيانت دانشمندان اهل كتاب ، به آيات 79 و 174 سوره بقره و آيات 71 تا 77 سوره آل عمران مراجعه شود.
آيه و ترجمه


لا تحسبن الذين يفرحون بما اءتوا و يحبون اءن يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب و لهم عذاب اءليم (188) و لله ملك السموت و الا رض و الله على كل شى ء قدير (189)




ترجمه :

188 - گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت ) خود خوشحال مى شوند و دوست دارند در برابر كار (نيكى ) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب (الهى ) بركنارند، (بلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است . 189 - و حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است و خدا بر همه چيز توانا است .
شان نزول :
محدثان و مفسران شاءن نزولهاى متعددى براى آيه فوق نقل كرده اند، از جمله اينكه جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مى كردند و به گمان خود، از اين رهگذر نتيجه مى گرفتند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند، و در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه فوق نازل شد، و به پندار غلط آنها پاسخ گفت .
بعضى ديگر گفته اند: آيه درباره منافقان است ، هنگامى كه يكى از جنگهاى اسلامى پيش مى آمد، آنها با انواع بهانه ها، از شركت در ميدان جنگ خوددارى مى كردند، و به هنگامى كه جنگجويان ، از جهاد بر مى گشتند، قسم ياد مى كردند، كه اگر عذر نمى داشتند، هرگز جهاد را ترك نمى گفتند، و با اينحال انتظار داشتند كه در برابر (كار ناكرده ) مانند مجاهدان فداكار، مورد تحسين قرار گيرند!! آيه نازل شد و به اين توقع نابجا پاسخ گفت .
تفسير :
از خود راضى ها
افراد زشتكار دو دسته اند: دسته اى براستى از عمل خود شرمنده اند، و روى طغيان غرائز، مرتكب زشتى ها و گناهان مى شوند. نجات اين دسته ، بسيار آسان است ، زيرا هميشه بعد از انجام گناه پشيمان شده ، مورد سرزنش وجدان بيدارشان قرار مى گيرند.
ولى دسته ديگرى هستند، نه تنها احساس شرمندگى نمى كنند، بلكه به قدرى مغرور و از خود راضى هستند، كه از اعمال زشت و ننگينشان خوشحالند و حتى بان مباهات مى كنند، و از آن بالاتر، مايل هستند، كه مردم ، آنها را نسبت باعمال نيكى كه هرگز انجام نداده اند، مدح و تمجيد، كنند. آيه فوق مى گويد: (گمان مبريد، كه اين گونه اشخاص كه از اعمال زشت خود خوشحالند، و دوست مى دارند، در برابر آنچه انجام نداده اند، از آنها تقدير شود از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يافت ) (لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ).
بلكه نجات براى كسانى است ، كه حداقل ، از كار بد خود شرمنده اند و از اينكه كار نيكى نكرده اند، پشيمانند.
در پايان آيه مى گويد: (نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه (عذاب دردناكى در انتظار آنها است ) (و لهم عذاب اليم ).
از اين آيه ممكن است ، استفاده شود كه فرح و سرور در برابر كار نيكى كه انسان توفيق انجام آنرا يافته (اگر به صورت معتدل باشد، و مايه غرور و خودپسندى نگردد) نكوهيده نيست . و همچنين علاقه به تشويق و تقدير، در برابر كارهاى نيكى كه انجام شده ، آنهم اگر در حد اعتدال باشد و انگيزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود، زيرا اينها غريزى انسان است . اما با اينحال ، دوستان خدا و افرادى كه در سطوح عالى ايمان قرار دارند، حتى از چنان سرور و چنين تقديرى خود را بدور مى دارند.
آنها همواره ، اعمال خود را ناچيز و كمتر از ميزان لازم مى بينند، و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار، احساس مى كنند.
ضمنا تصور نشود، كه آيه فوق مخصوص به منافقانى است كه در صدر اسلام بوده اند، و يا مانند آنها، بلكه ، همه افرادى كه ، در عصر و زمان ما، در شرائط مختلف اجتماعى قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند، و يا مردم را تحريك مى كنند كه آنها را، با قلم ، يا سخن ، در برابر اعمالى كه انجام نداده اند، تقدير كنند، همگى مشمول اين آيه اند.
اين چنين افراد، نه تنها عذاب دردناك جهان ديگر، در انتظارشان است ، بلكه ، در زندگى اين جهان نيز، گرفتار خشم مردم ، و جدائى از خلق خدا، و انواع نابسامانيها، خواهند شد.
در آيه بشارتى است ، براى مؤ منان و تهديدى است ، براى كافران ، مى فرمايد:(خداوند، مالك آسمانها و زمين است ، و او بر همه چيز قادر است ) (و لله ملك السموات و الارض و الله على كل شى ء قدير).
يعنى دليلى ندارد كه مؤ منان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند، و بكارى كه انجام نداده اند تشويق گردند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند آسمان و زمين ، با استفاده كردن از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند، و نيز افراد بدكار و منافق كه مى خواهند با استفاده از اين طرق انحرافى بجائى برسند، تصور نكنند، كه از مجازات پروردگارى كه بر تمام هستى حكومت مى كند، نجات خواهند يافت .
آيه و ترجمه


اءن فى خلق السموت و الا رض و اختلف اليل و النهار لايت لا ولى الا لبب (190) الذين يذكرون الله قيما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموت و الا رض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار (191) ربنا اءنك من تدخل النار فقد اءخزيته و ما للظلمين من اءنصار (192) ربنا اءننا سمعنا مناديا ينادى للايمن اءن اءمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سياتنا و توفنا مع الا برار (193) ربنا و اءتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة اءنك لا تخلف الميعاد (194)




ترجمه :

190 - مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى ) براى صاحبان خرد و عقل است .
191 - همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.
192 - پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش ) به آتش افكنى ، او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين چنين افراد ستمگر هيچ ياورى نيست .
193 - پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم ، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم ، (اكنون كه چنين است ) پروردگارا، گناهان ما را ببخش ، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران !
194 - پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى ، به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان ، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى .
تفسير :
روشن ترين راه خداشناسى
آيات قرآن تنها براى خواندن نيست ، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه اى است ، براى انديشيدن ، لذا در آيه فوق نخست اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى گويد: (در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ).
و به اين ترتيب مردم را به انديشه در اين آفرينش بزرگ جلب و جذب
مى كند، تا هر كس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بيكران . سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش ‍ سيراب گردد. و براستى ، جهان آفرينش ، و نقشه اى بديع و طرحهاى زيبا و دل انگيز آن و نظامات خيره كننده اى كه بر آنها حكومت مى كند كتاب فوق العاده بزرگى است كه هر حرف و كلمه آن دليل بسيار روشن ، بر وجود و يكتائى آفريدگار جهان است .
(الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ).
نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه ، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند، كه در جميع حالات خود، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده ، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند، و لذا در آيه فوق مى فرمايد: (خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند) (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ).
يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.
در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست ، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته ، با ياد خدا نباشد، نيز بجائى نمى رسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبداء هستى به آنها نگاه نمى كنند، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند.
همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.
تفكر و انديشه ، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است ، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى ، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند، كه مجموعه جهان ، بى هدف باشد، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها و ناخنها هر يك ، نقشى معين بر عهده دارند. آيا ممكن است ذرات يك موجود، هر كدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن ، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!
لذا خردمندان ، با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند كه : (خداوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده ، نيافريدى ) (ربنا ما خلقت هذا باطلا).
بار الها! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى .
صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله ، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا! (تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار) (سبحانك فقنا عذاب النار).
بار الها هر كه را تو (بر اثر اعمالش ) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين گونه افراد ستمگر، ياورى ندارند) (سبحانك فقنا عذاب النار).(ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته ).
از اين جمله استفاده مى شود، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همين است حال افراد با شخصيت ، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند. بنابراين دردناك ترين عذاب رستاخيز، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا، و بندگان خدا است .
نكته اى كه در جمله (ما للظالمين من انصار) نهفته است اين است كه : خردمندان ، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت مى رسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست ، و بنابراين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند. زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند.
البته اين آيه منافاتى با مساءله شفاعت (به معنى صحيح ) ندارد، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم ، شفاعت ، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد، و اين آمادگى ، در پرتو پارهاى از اعمال نيك پيدا مى شود.
صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش ، به اين نكته نيز متوجه مى شوند، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانند بپيمايند. به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند،
پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسخ مى گويند، و با تمام وجود خود، ايمان مى آورند. و لذا به پيشگاه پروردگار خود، عرض مى كنند: (بار الها! ما صداى ، منادى توحيد
را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم ) (ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا).
بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم ، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفان هاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم ، گاهى لغزشهائى از ما سر مى زند و مرتكب گناهانى مى شويم ، (خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان ، بميران . (ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار).
آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى ، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد، بلكه مرگ آنها، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است .
در اينجا سؤ الى پيش مى ايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان ، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد؟
با توجه به ساير آيات قرآن پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا از آيه 31 سوره نساء (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ؛ اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته مى شود بنابراين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند.
آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش ‍ از خداى خود تقاضا مى كنند و مى گويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم (بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است ) (ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد).
الميعاد).
تكيه كردن روى عنوان (رسوا نشدن ) بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش ‍ قائلند، رسوائى را از دردناكترين مجازاتها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد (ربنا) خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند عرض كردند چگونه پنج بار (ربنا) بگويد فرمود اين آيات را كه مشتمل بر پنج (ربنا) است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا مى فرمايد: (فاستجاب لهم ربهم ...)
ناگفته پيداست كه تاءثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك مى رساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان ، به هنگام مناجات با خداى خود، پيدا مى كردند.
اهميت آيات
تمام آيات قرآن داراى اهميت است ، زيرا همگى كلام خداست ، و براى تربيت و نجات بشريت نازل شده است ، ولى در ميان آنها بعضى درخشندگى خاصى دارد، از جمله پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است ، كه مجموعهاى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش ، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد، و لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى باين آيات داده شده است .
عطاء بن ابى رياح مى گويد: روزى نزد عايشه رفتم ، از او پرسيدم ، شگفت انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبر اسلام ، ديدى چه بود او گفت كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود. ولى از همه عجيب تر اينكه : شبى از شبها كه پيامبر در منزل من بود باستراحت پرداخت ، هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و بنماز ايستاد. و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص ‍ الهى اشك ريخت ، كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد، و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش ‍ تر شد. و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود، هنگاميكه (بلال ) او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد چرا چنين گريانيد؟ شما كه مشمول لطف خدا هستيد؟ فرمود: (افلا اكون لله عبدا شكورا؛ آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم چرا نگريم ؟ خداوند در شبى كه گذشت ، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است . و سپس شروع بخواندن پنج آيه فوق كرد. و در پايان فرمود: (ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها؛ واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد).
جمله اخير كه افراد را با تاءكيد فراوان به تفكر هنگام تلاوت اين آيات امر مى كند، در روايات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است .
در روايتى از على (عليه السلام ) نقل شده كه پيامبر خدا هر گاه ، براى نماز شب بر مى خاست نخست مسواك مى كرد، و سپس نظرى به آسمان مى افكند، و اين آيات را زمزمه مى نمود.
در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب برمى خيزد اين آيات را تلاوت كند.
نوف بكالى ، كه از ياران خاص على (عليه السلام ) بود، مى گويد: شبى در خدمتش بودم ، هنوز چشم مرا خواب فرا نگرفته بود، ديدم امام برخاست ، و شروع به - خواندن اين آيات كرده ، سپس مرا صدا زد و گفت : اى نوف ! خوابى ، يا بيدار؟ عرض كردم بيدارم و صحنه آسمان را تماشا مى كنم فرمود: خوشا آنان كه آلودگى هاى زمين را نپذيرفتند و به اين راه آسمان ، پيش رفتند (از چهار ديوار عالم ماده بيرون پريدند و روح بلند آنها ملكوت آسمانها را سير مى كند).
آيه و ترجمه


فاستجاب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عمل منكم من ذكر اءو اءنثى بعضكم من بعض فالذين هاجروا و اءخرجوا من ديرهم و اءوذوا فى سبيلى و قتلوا و قتلوا لا كفرن عنهم سياتهم و لا دخلنهم جنت تجرى من تحتها الا نهر ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب (195)




ترجمه :

195 - خداوند درخواست آنها (صاحبان خرد كه درخواستهاى آنها در آيات سابق گذشت ) را پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد، شما همگى همنوعيد و از جنس يكديگر، آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند سوگند ياد مى كنم ، كه گناهان آنها را مى بخشم ، و آنها را در بهشتهائى كه از زير درختان آن نهرها جارى است ، وارد مى كنم ، اين پاداشى است از طرف خداوند، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است .
شان نزول :
آيات پيشين درباره صاحبان عقل و خرد، و نتيجه اعمال آنها مى باشد و شروع آيه با فاء تفريع روشنترين دليل اين پيوند است ، با اين حال شاءن نزولهايى براى آيه در روايات و كلمات مفسران آمده است كه البته منافاتى با پيوستگى آيه با آيات قبل ندارد.
از جمله نقل شده است كه ام سلمه (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان ، فراوان بحث شده ،
شده ، آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند؟
آيه فوق نازل شد و به اين سؤ ال پاسخ گفت .
و نيز نقل شده كه على (عليه السلام ) هنگامى كه با فواطم (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر زبير) از مكه بمدينه هجرت كرد، و ام ايمن يكى ديگر از زنان با ايمان در بين راه نيز به آنها پيوست ، آيه فوق نازل گرديد.
همانطور كه اشاره كرديم وجود اين شاءن نزولها براى آيه فوق منافاتى با پيوستگى آن با آيات قبل ندارد همانطور كه بين اين دو شاءن نزول نيز منافاتى نيست .
تفسير :
نتيجه برنامه خردمندان
در پنج آيه گذشته ، فشردهاى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواست هاى صاحبان فكر و خرد و نيايشهاى آنها بيان شد، در اين آيه مى فرمايد: (پروردگارشان ، بلا فاصله درخواست هاى آنها را اجابت مى كند) (فاستجاب لهم ربهم ).
تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) حكايت از نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنان دارد.
سپس براى اينكه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلافاصله مى فرمايد: (من هرگز عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نمى كنم ) (انى لا اضيع عمل عامل منكم ).
كه در اين جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و كننده كار، تا معلوم شود كه محور اصلى پذيرش و استجابت دعا، اعمال صالح ناشى از ايمان است و درخواست هايى فورا به اجابت مى رسد كه بدرقه آن عمل صالح بوده باشد.
سپس براى اينكه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا مى فرمايد: (اين عمل كننده خواه مرد باشد يا زن تفاوتى نمى كند (من ذكر او انثى ).
زيرا همه شما در آفرينش به يكدگر بستگى داريد (بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافته ايد) زنان از مردان و مردان از زنان . (بعضكم من بعض ).
جمله (بعضكم من بعض ) ممكن است اشاره به اين باشد كه شما همه پيروان يك آئين و طرفدار يك حقيقت هستيد و با يكدگر همكارى داريد بنابراين دليلى ندارد كه خداوند، در ميان شما تبعيض قائل شود.
سپس نتيجه گيرى مى شود كه بنابراين تمام كسانى كه در راه خدا هجرت كرده اند و از خانه و وطن خود بيرون رانده شده اند و در راه خدا آزار ديده اند و جهاد كردند و كشته دادند نخستين احسانى كه از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد اين است كه خداوند، قسم ياد كرده كه گناهان آنها را خواهد بخشيد و تحمل اين شدائد و رنجها را كفاره گناهانشان قرار مى دهد تا بكلى از گناه پاك شوند) (فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم ).
سپس مى فرمايد: علاوه بر اينكه گناهان آنها را مى بخشم بطور مسلم (آنها را در بهشتى جاى مى دهم كه از زير درختان آن ، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتها است ) (و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار).
(اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند، به آنها داده مى شود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است ) (ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب ).
اشاره به اينكه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است .
از آيه فوق بخوبى استفاده مى شود كه نخست بايد در پرتو اعمال صالح از گناهان پاك شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهاى او گرديد، زيرا در آغاز مى فرمايد: (لاكفرن عنهم سيئاتهم ) و سپس (و لادخلنهم جنات ...) به عبارت ديگر بهشت جاى پاكان است و تا كسى پاك نشود در آن راه نخواهد يافت .
ارزش معنوى مرد و زن
آيه فوق همانند آيات بسيار ديگر از قرآن مجيد، زن و مرد را در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه يكسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسيت و تفاوت ساختمان جسمانى و بدنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئوليتهاى اجتماعى را دليل بر تفاوت ميان اين دو از نظر بدست آوردن تكامل انسانى نمى شمارد بلكه هر دو را از اين نظر كاملا در يك سطح قرار مى دهد و لذا آنها را با هم ذكر كرده است اين موضوع درست به آن ميماند كه از نظر انضباط ادارى يك نفر را بعنوان رئيس ، انتخاب مى كنند و ديگرى را بعنوان معاون و يا عضو، رئيس بايد توانائى بيشتر و يا تجربه و اطلاعات وسيعترى در كار خود داشته باشد، ولى اين تفاوت و سلسله مراتب هرگز دليل بر اين نيست كه شخصيت انسانى و ارزش وجودى رئيس از معاون يا كارمندانش بيشتر است .
قرآن مجيد با صراحت مى گويد: (و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ؛ هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب ، روزى داده مى شود (و از مواهب روحانى و جسمانى آن جهان برخوردار مى گردد.
و در آيه ديگر مى خوانيم (من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ؛ هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤ من باشد
به او حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشيم و پاداش آنها را به نحو احسن خواهيم داد)
اين آيات و آيات فراوان ديگر در عصر و زمانى نازل گرديد كه بسيارى از ملل دنيا در انسان بودن جنس زن ترديد داشتند و آن را يك موجود نفرين شده ، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ مى دانستند!
بسيارى از ملل پيشين حتى معتقد بودند كه عبادات زن در پيشگاه خدا مقبول نيست . بسيارى از يونانيها زن را يك موجود پليد و از عمل شيطان مى دانستند، روميها و بعضى از يونانيها معتقد بودند كه اصولا زن داراى روح انسانى نيست و بنابراين روح انسانى منحصرا در اختيار مردان است .
جالب اينكه تا همين اواخر علماى مسيحى در اسپانيا در اين باره بحث مى كردند كه آيا زن مثل مرد، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند يا نه ؟ و پس از مباحثاتى به اينجا رسيدند كه چون روح زن برزخى است ميان روح انسان و حيوان ، جاويدان نيست بجز روح مريم !
از اينجا روشن مى شود اينكه پاره اى از افراد بى اطلاع گاهى اسلام را متهم مى كنند كه اسلام دين مردها است نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است ، به طور كلى اگر در پارهاى از قوانين اسلام به خاطر تفاوتهاى جسمى و عاطفى كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهائى از نظر مسئوليتهاى اجتماعى ديده مى شود به هيچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند، و از اين لحاظ زن و مرد با يكديگر تفاوتى ندارند و درهاى سعادت به طور يكسان بروى هر دو باز است ، چنانكه در آيه مورد بحث خوانديم (بعضكم من بعض ) همه از يك جنس و يك جامعه هستيد.
آيه و ترجمه


لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلد (196) متع قليل ثم مأ وئهم جهنم و بئس المهاد (197)




ترجمه :

196 - رفت و آمد (پيروزمندانه ) كافران در شهرها تو را نفريبد!
197 - اين متاع ناچيزى است ، و سپس جايگاهشان دوزخ ، و چه بد جايگاهى است ؟!
شان نزول :
بسيارى از مشركان مكه تجار پيشه بودند، و از اين راه ثروت قابل ملاحظه اى به دست مى آوردند، و در ناز و نعمت به سر مى بردند، و نيز يهوديان مدينه در تجارت مهارت داشتند، و از سفرهاى تجارى خود غالبا با دست پر باز مى گشتند، در حالى كه مسلمانان در آن زمان به خاطر شرائط خاص زندگى و از جمله مساءله مهاجرت از مكه به مدينه و محاصره اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند، از نظر وضع مادى بسيار در زحمت بودند، و به عسرت زندگى مى كردند، مقايسه اين دو حالت اين سؤ ال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بى ايمان اين چنين
در ناز و نعمتند، اما افراد با ايمان در رنج و عذاب ، و فقر و پريشانى زندگى مى كنند؟ آيات فوق نازل شد و به اين سؤ ال پاسخ گفت .
تفسير :
يك سؤ ال ناراحت كننده
سؤ الى كه در شان نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر، مطرح بود يك سؤ ال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است ،
آنها غالبا زندگى مرفه و پر ناز و نعمت گردنكشان و طغيانگران و فراعنه و افراد بيبند و بار را، با زندگى پر مشقت جمعى از افراد با ايمان مقايسه مى كنند و مى گويند چرا آنها با آن همه جنايت و آلودگى زندگى مرفهاى دارند، و اما اينها با داشتن ايمان و تقوى در سختى به سر مى برند و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مى كند.
اين سؤ ال اگر به دقت بررسى شود و عوامل مطلب در دو طرف تجزيه و تحليل گردد، پاسخهاى روشنى دارد، كه آيه فوق به بعضى از آنها اشاره كرده است و با دقت و مطالعه ، به بعضى ديگر مى توانيم دست يابيم .
آيه مى گويد: (رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرهاى مختلف هرگز تو را نفريبد) (لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلاد).
گرچه مخاطب در آيه شخص پيامبر است ولى روشن است كه منظور عموم مسلمانان مى باشند.
در آيه بعد مى فرمايد (اين پيروزيها و درآمدهاى مادى بى قيد و شرط، پيروزيهاى زودگذر و اندك اند) (متاع قليل ).
به دنبال اين پيروزيها عواقب شوم و مسئوليتهاى آن ، دامان آنها را خواهد گرفت و جايگاهشان دوزخ است چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى . (ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد).
آيه فوق در حقيقت اشاره به دو نكته مى كند:
نخست ، اينكه بسيارى از پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است ، نمونه زنده اين موضوع را در وضع مسلمانان آغاز اسلام و دشمنان آنها مى توانيم مشاهده كنيم ، حكومت اسلام چون در آن زمان به شكل نهالى نوخاسته بود، و از طرف دشمنان نيرومندى كه همچون طوفان بر او مى تاختند تهديد مى شد
بسيار پر و بال بسته بود به خصوص اينكه مهاجرت مسلمانان مكه آنها را كه در اقليت بودند، به كلى از هستى ساقط كرده بود، و اين وضع ، مخصوص آنها نبود، بلكه تمام طرفداران يك انقلاب بنيادى و روحانى در يك جامعه فاسد، يك دوران محروميت شديد در پيش خواهند داشت .
ولى مى دانيم كه اين وضع زياد طولانى نشد، حكومت اسلام ريشه هاى محكمى پيدا كرد و شاخه هاى آن نيرومند و قوى شد، سيل ثروت به كشور اسلام سرازير شد و دشمنان سرسخت كه در ناز و نعمت بودند به خاك سياه نشستند، اين همان چيزى است كه با جمله (متاع قليل ) در آيه به آن اشاره شده است .
ديگر اينكه موفقيتهاى مادى جمعى از افراد بى ايمان بر اثر اين است كه در جمع آورى ثروت هيچ گونه قيد و شرطى براى خود قائل نيستند، و از هر طريقى خواه مشروع يا نا مشروع و حتى با مكيدن خون بينوايان براى خود ثروت اندوزى مى كنند، در حاليكه مؤ منان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهائى دارند و بايد هم داشته باشند، بنابراين نمى توان حال اين دو را با هم مقايسه كرد، اينها احساس مسئوليت مى كنند در حاليكه آنها هيچگونه مسئوليتى براى خود احساس نمى كنند، و از آنجا كه عالم ، عالم اختيار و آزادى اراده است ، خداوند هر دو دسته را آزاد گذاشته تا سرانجام ، هر يك به نتيجه اعمال خود برسند. و اين همان است كه در آيه فوق به آن اشاره شده : (ثم ماءيهم جهنم و بئس المهاد).
نقاط ضعف و قوت
يكى ديگر از علل پيشرفت بعضى از افراد بى ايمان و عقب ماندگى جمعى از مؤ منان اين است كه دسته اول در عين نداشتن ايمان گاهى نقاط قوتى دارند كه در پرتو آن پيروزيهاى چشمگيرى بدست مى آورند، و دسته دوم در عين داشتن ايمان نقاط ضعفى دارند كه همان موجب عقب افتادگى آنان مى شود.
مثلا: افرادى را مى شناسيم كه در عين بيگانگى از خدا در كارهاى زندگى
جدى ، مصمم و داراى پشتكار و استقامت و هماهنگى با يكديگر و آگاهى از وضع زمان هستند.
اين افراد، در زندگى مادى مسلما پيروزيهايى به دست مى آورند، و در حقيقت يك سلسله از برنامه هاى اصيل دينى را بدون استناد به دين پياده مى كنند. در مقابل افرادى هستند كه پايبند به عقايد مذهبى هستند، ولى بسيارى از دستورات عملى آنرا فراموش كرده اند آنها افرادى بى حال ، كم شهامت ، فاقد استقامت و پشتكار و كاملا پراكنده و از هم جدا مى باشند، مسلما آنها در زندگى مواجه با شكستهاى پى در پى مى شوند. ولى اين شكستها نه به خاطر ايمان آنهاست ، بلكه به خاطر نقاط ضعفى است كه دارند، آنها گاهى چنين تصور مى كنند كه تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه بايد در همه كارها پيروز شوند در حاليكه دين يك سلسله برنامه هاى عملى براى پيشرفت در زندگى آورده كه فراموش كردن آنها با شكست و ناكامى همراه است .
خلاصه هر يك از اين دو دسته داراى نقاط ضعف و نقاط قوتى هستند، كه هر كدام از اينها آثارى دارد منتهى هنگام محاسبه گاهى اين آثار به يكديگر اشتباه مى شوند.
مثلا: فرد بى ايمانى داراى جديت و پشتكار است ، چون بى ايمان است آرامش دل و جان و هدف عالى انسانى و عواطف پاك مردمى ندارد، اما چون جدى و با استقامت است در زندگى مادى پيش مى رود.
در اينجا بعضى سؤ ال مى كنند كه چرا اين فرد بى ايمان در زندگى پيروز شده ؟ مثل اينكه خيال مى كنند عامل پيروزى چيز ديگرى بوده است . اين موضوع ، هم درباره يك فرد صادق است ، و هم مى توان آنرا در سطح يك كشور نيز پياده كرد.
ضمنا عوامل سه گانه اى كه براى پيروزى افراد بى ايمان و شكست بعضى از افراد با ايمان گفته شد، همه در يك جا صدق نمى كند بلكه هر كدام مخصوص به موردى است .
آيه و ترجمه


لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنت تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها نزلا من عند الله و ما عند الله خير للا برار (198)




ترجمه :

198 - ولى آنها كه (ايمان دارند، و) از پروردگارشان مى پرهيزند، براى آنها باغهايى از بهشت است ، كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد، و هميشه در آن خواهند بود، اين ، نخستين ، پذيرايى است كه از خداوند به آنها مى رسد، و آنچه در نزد خدا است ، براى نيكان بهتر است .
تفسير :
در آيه قبل سرانجام افراد بى ايمان تشريح شده بود، و در اين آيه پايان كار پرهيزكاران بيان مى گردد، مى فرمايد: (ولى آنها كه پرهيزكارى پيشه كردند (و براى رسيدن به سرمايه هاى مادى موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند، و يا به خاطر ايمان به خدا از وطنهاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند) در برابر اين مشكلات ، خداوند باغهايى از بهشت در اختيار آنان مى گذارد كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى مانند) (لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها).
سپس مى افزايد: (باغهاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرايى از پرهيزكاران مى باشد)(نزلا من عند الله ).
(نزل ) در لغت به معناى چيزى است كه براى پذيرايى ميهمان آماده مى شود و بعضى گفته اند نخستين چيزى است كه به وسيله آن از مهمان پذيرايى مى شود - همانند شربت يا ميوه اى است كه در آغاز ورود براى ميهمان مى آورند.
و اما پذيرايى مهمتر و عاليتر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه در پايان آيه به آن اشاره شده ، مى فرمايد: (آنچه در نزد خداست براى نيكان بهتر است ) (و ما عند الله خير للابرار).
آيه و ترجمه


و اءن من اءهل الكتب لمن يؤ من بالله و ما اءنزل اءليكم و ما اءنزل اءليهم خشعين لله لا يشترون بايت الله ثمنا قليلا اءولئك لهم اءجرهم عند ربهم اءن الله سريع الحساب (199)




ترجمه :

199 - و از اهل كتاب ، كسانى هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده ، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده ، ايمان دارند؛ در برابر (فرمان ) خدا خاضعند؛ و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است . خداوند، سريع الحساب است . (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مى كند، و پاداش مى دهد.)
شان نزول :
اين آيه به گفته بيشتر مفسران درباره مؤ منان اهل كتاب است ، آنهايى كه دست از تعصبهاى ناروا برداشتند و به صفوف مسلمانان پيوستند، كه تعداد قابل ملاحظه اى از مسيحيان و يهود را تشكيل مى دادند. ولى به عقيده جمعى از مفسران ، آيه در مورد نجاشى زمامدار رعيت پرور حبشه نازل گرديد، اگر چه مفهوم آن يك مفهوم وسيع است .
در سال نهم هجرى در ماه رجب نجاشى وفات يافت ، خبر درگذشت او با يك الهام الهى در همان روز به پيامبر رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله به مسلمانان فرمود: يكى از برادران شما در خارج از سرزمين حجاز از دنيا رفته است ، حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حق مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم ، بعضى سؤ ال كردند او كيست ؟ فرمود: نجاشى ، آنگاه به اتفاق مسلمانان به قبرستان بقيع آمد، و از دور بر او نمازگذاشت و براى او طلب آمرزش كرد و به ياران خود دستور داد آنها نيز چنين كنند. بعضى از منافقان گفتند محمد صلى اللّه عليه و آله بر مرد كافرى كه هرگز او را نديده است نماز مى گذارد، و حال آنكه آئين او را نپذيرفته است ، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ
گفت .
از اين روايت استفاده مى شود كه نجاشى اسلام را بطور كامل پذيرفته بود اگر چه به آن تظاهر نمى كرد.
تفسير :
اهل كتاب همه يكسان نيستند
سابقا گفتيم قرآن در بحثهايى كه پيرامون مذاهب ديگر مى كند، هيچ گه همه را به يك چشم نمى نگرد و رنگ ضديت با نژاد و جمعيتى به خود نمى گيرد، بلكه داورى او بر اساس برنامه هاى آنهاست ، و لذا سهم اقليتهاى باايمان و درستكارى را كه در ميان يك اكثريت گمراه هستند فراموش نمى كند. در اينجا نيز بعد از سرزنش بسيارى از اهل كتاب به خاطر كتمان آيات خداوند و طغيان و سركشى آنها، كه در آيات سابق به آن اشاره شد، سخن از اقليتى به ميان مى آورد كه دعوت پيغمبر را اجابت كردند، و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان مى كند:
1 - (آنها كسانى هستند كه از جان و دل به خدا ايمان مى آورند) (و ان من اهل الكتاب لمن يؤ من بالله ).
2 - (آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است ، ايمان مى آورند)(و ما انزل اليكم ).
3 - ايمان آنها به پيامبر اسلام در حقيقت از ايمان واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سرچشمه مى گيرد بنابراين : (آنها به آنچه بر خودشان نازل شده ايمان دارند) (و ما انزل اليهم ).
4 - (آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند (خاشعين لله ).
و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصبهاى
جاهلانه ، جدايى افكنده است .
5 - (آنها هرگز آيات الهى را به بهاى ناچيز نمى فروشند) (لا يشترون بايات الله ثمنا قليلا).
آنها همانند بعضى از دانشمندان يهود كه به خاطر حفظ موقعيت خود و ادامه حكومت بر آن جمعيت و گرفتن رشوه ها آيات خدا را تحريف مى كردند نيستند، بديهى است نه تنها به بهاى ناچيز نمى فروشند، بلكه به هيچ بهايى نخواهند فروخت ، و اگر تنها اشاره به بهاى ناچيز شده ، منظور اين است كه همانند آن دسته از دانشمندان دنياپرست دون همت نيستند.
به علاوه اصولا در برابر آيات خدا انسان هر چيز دريافت كند بى ارزش است .
اينها با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى (پاداش خود را در نزد پروردگار خواهند داشت ) (اولئك لهم اجرهم عند ربهم ).
تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) اشاره به نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنها است ، و نيز اشاره به اين است كه خداوند آنها را در مسير هدايت پرورش مى دهد و يارى مى كند.
در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند با سرعت حساب بندگان را رسيدگى مى كند) (ان الله سريع الحساب ).
بنابراين نه نيكوكاران براى دريافت پاداش خود گرفتار مشكلى مى شوند، و نه مجازات بدكاران به تاءخير مى افتد. اين جمله ، هم بشارتى است به نيكوكاران و هم تهديدى است براى بدكاران .
آيه و ترجمه


يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون (200)




ترجمه :

200 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز،) پايدار باشيد و از مرزهاى خود، مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد!
تفسير :
اين آيه آخرين آيه سوره آل عمران ، و محتوى يك برنامه جامع چهار ماده اى براى عموم مسلمين است مى باشد.
1 - نخست روى سخن را به همه مؤ منان كرده و به اولين ماده اين برنامه اشاره مى كند و مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد در برابر حوادث ايستادگى كنيد) (يا ايها الذين آمنوا اصبروا).
صبر و استقامت در برابر مشكلات و هوسها و حوادث ، در حقيقت ريشه اصلى هر گونه پيروزى مادى و معنوى را تشكيل مى دهد، و هر چه درباره نقش و اهميت آن در پيشرفتهاى فردى و اجتماعى گفته شود كم است ، اين همان چيزى است كه على (عليه السلام ) در كلمات قصارش آنرا به منزله سر در برابر بدن معرفى كرده : (ان الصبر من الايمان كالراءس من الجسد).
2 - در مرحله دوم قرآن به افراد با ايمان دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد و مى فرمايد: (و در برابر دشمنان نيز استقامت به خرج دهيد) (و صابروا).
(صابروا) از (مصابره ) (از باب مفاعله ) به معنى صبر و استقامت در برابر صبر
و استقامت ديگران است . بنابراين قرآن نخست به افراد با ايمان دستور استقامت مى دهد (كه هر گونه جهاد با نفس و مشكلات زندگى را شامل مى شود) و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد، و اين خود مى رساند كه تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پيروز نشود، پيروزى او بر دشمن ممكن نيست و بيشتر شكستهاى ما در برابر دشمنان بخاطر شكست است كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود دامنگير ما شده است .
ضمنا از دستور (صابروا) استفاده مى شود كه هر قدر دشمن بر استقامت خود بيافزايد ما نيز بايد بر پايدارى و استقامت خود بيفزاييم .
3 - در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى مى دهد و مى فرمايد: (از مرزهاى خود، مراقبت به عمل آوريد) (و رابطوا).
اين دستور به خاطر آن است كه مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند، و نيز به آنها دستور آماده باش و مراقبت هميشگى در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش مى دهد، تا غافلگير نگردند، و لذا در بعضى از روايات از على عليه السلام اين جمله به مواظبت و انتظار نمازها يكى بعد از ديگرى تفسير شده است ، زيرا كسى كه با عبادت مستمر و پى در پى دل و جان خود را بيدار مى دارد همچون سربازى است كه در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است .
جمله (رابطوا) از ماده (رباط) گرفته شده ، و آن در اصل به معنى بستن چيزى در مكانى است (مانند بستن اسب در يك محل ) و به همين جهت به كاروانسرا (رباط) مى گويند و (ربط قلب ) به معنى آرامش دل و سكون خاطر است ، گويا به محلى بسته شده است و (مرابطه ) به معنى مراقبت از مرزها آمده است ، زيرا سربازان و مركبها و وسايل جنگى را در آن محل نگاهدارى مى كنند.
خلاصه اينكه (مرابطه ) معنى وسيعى دارد كه هر گونه آمادگى براى دفاع از
خود و جامعه اسلامى را شامل مى شود.
در فقه اسلامى نيز در باب جهاد بحثى تحت عنوان (مرابطه ) يعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن ديده مى شود كه احكام خاصى براى آن بيان شده است . (براى كسب اطلاع بيشتر به كتب فقهى مراجعه شود).
در بعضى از روايات به علماء و دانشمندان نيز (مرابط) گفته شده است امام صادق (عليه السلام ) طبق روايتى مى فرمايد: (علماء شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و عفاريته و يمنعونه عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس ؛ دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آنها به افرادى كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى مى كنند).
در ذيل اين حديث مقام و موقعيت آنها برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانى كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار مى كنند شمرده شده است و اين به خاطر آن است كه آنها نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلامند در حالى كه اينها حافظ مرزهاى جغرافيايى هستند، مسلما ملتى كه مرزهاى عقيده اى و فرهنگى او، مورد حملات دشمن قرار گيرد و نتواند به خوبى از آن دفاع كند در مدت كوتاهى از نظر سياسى و نظامى نيز شكست خواهد خورد.
4 - بالاخره آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورات سابق سايه مى افكند دستور به پرهيزكارى است (و اتقوا الله ).
(استقامت ) و (مصابره ) و (مرابطه ) بايد آميخته با تقوى و پرهيزكارى باشد و از هر گونه خودخواهى و رياكارى و اغراض ‍ شخصى به دور گردد.
در پايان آيه مى فرمايد: (شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور، مى توانيد
رستگار شويد و با تخلف از آنها راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت ) (لعلكم تفلحون ).
سؤ ال :
گاهى سؤ ال مى شود چرا در قرآن جمله هايى با كلمه (لعل ) شروع شده است مانند جمله (لعلكم تفلحون ؛ شايد رستگار شويد) (و لعلكم تتقون ؛ شايد پرهيزكار شويد) (و لعلكم ترحمون ؛ شايد مشمول رحمت شويد) در حالى كه كلمه (لعل ) نوعى ترديد را مى رساند كه از مقام خداوند داناى به همه چيز، دور است ، اين جمله اتفاقا دست آويزى براى پاره اى از دشمنان اسلام شده و مى گويند اسلام به كسى وعده نجات قطعى نمى دهد و وعده آن آميخته با ترديد است زيرا بسيارى از اين وعده ها با كلمه (لعل ) شروع شده است .
پاسخ :
اتفاقا اين تعبير يكى از نشانه هاى عظمت و واقع بينى و واقع گويى قرآن مجيد است زيرا قرآن اين كلمه را در جايى به كار مى برد كه گرفتن نتيجه احتياج به شرايطى دارد كه به وسيله كلمه (لعل ) اشاره اجمالى به آن شرايط شده است مثلا سكوت كردن به هنگام شنيدن آيات قرآن و گوش فرا دادن به مضمون آيات به تنهايى كافى نيست كه انسان مشمول رحمت الهى شود بلكه علاوه بر آن ، درك و فهم آيات و به كار بستن آنها نيز لازم است و لذا قرآن مى گويد: (و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ؛ هنگامى كه قرآن خوانده مى شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت شويد).
اگر قرآن مى گفت حتما مشمول رحمت خواهيد شد دور از واقع بينى بود زيرا همانطور كه گفتيم اين موضوع شرايط ديگرى هم دارد ولى هنگامى كه مى گويد (شايد) سهم ساير شرايط محفوظ مانده است ، ولى عدم توجه به اين حقيقت
موجب خرده گيرى بر اين آيات شده و حتى بعضى از دانشمندان ما نيز معتقد شده اند كه (لعل ) در اين گونه موارد معنى (شايد) نمى دهد در حالى كه اين سخن نيز يك نوع خلاف ظاهر بدون دليل است (دقت كنيد
در آيه مورد بحث با اينكه اشاره به چهار ماده مهم از عاليترين دستورهاى اسلامى شده باز براى اينكه از بقيه برنامه هاى سازنده اسلامى غفلت نشود كلمه (لعل ) را به كار برده است .
به هر حال اگر مسلمانان امروز، آيه فوق را به عنوان يك شعار اسلامى در برنامه زندگى خود پياده كنند، بسيارى از مشكلات را كه اكنون با آن مواجه هستند حل خواهند نمود، امروز ضرباتى بر پيكر اسلام و مسلمين بر اثر زير پا گذاشتن و يا فراموش كردن همه يا بعضى از اين دستورهاى چهارگانه وارد مى شود كه بسيار دردناك است .
اگر روح استقامت و پايمردى در مسلمانان زنده شود، اگر در برابر افزايش تلاش و كوشش دشمنان ، مسلمانان تلاش و كوشش ‍ بيشترى از خود نشان دهند، و اگر طبق فرمان مرابطه مراقبت كافى از مرزهاى جغرافيايى و فرهنگى و عقيده اى بنمايند و هماره در برابر نقشه هاى دشمنان ، حالت آماده باش داشته باشند و علاوه بر همه اينها با تقواى فردى و اجتماعى ، گناه و فساد را از جامعه خود دور كنند پيروزى آنها تضمين خواهد شد.
بارالها! به همه ما توفيق مرحمت كن كه اين دستورهاى حيات بخش كتاب آسمانيت را در زندگى به كار بريم و ما را مشمول رحمت و الطاف بى انتهاى خود گردان !
اين سوره در (مدينه ) نازل شده و داراى 177 آيه است .
سوره نساء
قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره يادآورى چند نكته لازم است :
1 - محل نزول سوره نساء
تمام آيات اين سوره (به استثناى آيه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدينه نازل شده است و از نظر ترتيب نزول بعد از سوره (ممتحنه ) قرار دارد.
زيرا مى دانيم ترتيب كنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتيب نزول سوره ها نيست يعنى بسيارى از سوره هايى كه در مكه نازل شده در آخر قرآن قرار دارد و بسيارى از سوره هايى كه در مدينه نازل شده است در اوائل قرآن قرار گرفته . البته همانطور كه در آغاز جلد اول گفتيم مداركى در دست است كه جمع آورى سوره هاى قرآن به شكل كنونى در زمان خود پيامبر صلى اللّه عليه و آله واقع شده بنابراين به هنگام جمع آورى قرآن شخص پيامبر صلى اللّه عليه و آله به دلائل مختلفى از جمله اهميت مطالب ، و ترتيب طبيعى آنها، دستور داده است كه سوره ها را بر طبق وضعى كه الان مى بينيم ترتيب دهند، كه نخستين آنها سوره (حمد) و آخرين آنها سوره (الناس ) است بدون اينكه كلمه و يا حتى حرفى از آيات و يا سوره ها كم و يا زياد شود.
اين سوره از نظر تعداد كلمات و حروف ، طولانى ترين سوره هاى قرآن بعد از سوره (البقره ) است و داراى 177 آيه مى باشد و نظر به اينكه بحثهاى فراوانى در مورد احكام و حقوق زنان در آن طرح شده به سوره (نساء) ناميده شده است .
2 - محتويات اين سوره
همانطور كه گفتيم اين سوره در مدينه نازل شده ، يعنى به هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله دست در كار تاءسيس حكومت اسلامى و ايجاد يك جامعه سالم انسانى
بود، به همين دليل بسيارى از قوانينى كه در سالم سازى جامعه مؤ ثر است در اين سوره نازل شده است .
از طرفى چون افرادى كه تار و پود اين جامعه نو پا را تشكيل مى دادند، افراد بت پرست ديروز با آن همه آلودگيهاى دوران جاهليت بوده اند، لذا بايد قبل از هر چيز رسوبات گذشته را از مغز و روح آنها بيرون ساخت و به جاى آن قوانين و برنامه هايى كه براى نوسازى يك جامعه فرسوده لازم است قرار داد.
بطور كلى بحثهاى مختلفى كه در اين سوره مى خوانيم عبارتند از:
1 - دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت .
2 - قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنايى هر چه بيشتر به سرنوشت جامعه هاى ناسالم .
3 - حمايت از كسانى كه نيازمند به كمك هستند، مانند يتيمان ، و دستورهاى لازم براى نگاهدارى و مراقبت از حقوق آنها.
4 - قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه در برابر شكل بسيار زننده اى كه در آن زمان داشت و به بهانه هاى مختلفى افراد ضعيف را محروم مى ساختند.
5 - قوانين مربوط به ازدواج و برنامه هايى براى حفظ عفت عمومى .
6 - قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى .
7 - كنترل و نگهدارى و بهسازى نخستين واحد اجتماع يعنى محيط خانواده .
8 - حقوق و وظايف متقابل افراد جامعه در برابر يكديگر.
9 - معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدار باش به مسلمانان در برابر آنها.
10 - حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى .
11 - تشويق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده .
12 - معرفى دشمنانى كه احيانا فعاليتهاى زيرزمينى داشتند.
13 - اهميت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با يك جامعه فاسد و غير قابل نفوذ.
14 - مجددا بحثهايى درباره ارث و لزوم تقسيم ثروتهاى متراكم شده در ميان وارثان .
3 - فضيلت تلاوت اين سوره
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله طبق روايتى فرمود: (هر كس سوره نساء را بخواند گويا به اندازه هر مسلمانى كه طبق مفاد اين سوره ارث مى برد، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسى را كه برده اى را آزاد كرده به او مى دهند).
بديهى است در اين روايت و در تمام روايات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درك ، و آن نيز به نوبه خود مقدمه اى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى ، و مسلم است كه اگر مسلمانان از مفاد آيات اين سوره در زندگى خود الهام بگيرند همه اين پاداشها را علاوه بر نتايج دنيوى آن خواهند داشت